نظام دين بر حقوقمدارى استوار است و همه چيز در آن تابع حقوق و حدود است. در نظام دين ايمان به خداوند زيربناى حقوق گسترده ذاتى مردم است و مبناى اوّلى و اصلى حقوق، جعل الهى است و هر حقّى به جعل الهى بازگشت مى كند
در انديشه دينى حقوق براساس جعل الهى كاملاً دوسويه و دوطرفه است و براى هيچ كس حقّ يك سويه و يك طرفه وجود ندارد. هر جا حقّى تعريف گردد، حدّى نيز تعريف مى شود؛ و براى هر كس حقّى معنى يابد، تكليفى نيز معنا مى يابد. بر چنين مبنايى است كه هر چيز در جاى خود قرار مى گيرد؛ و با رعايت چنين اصلى است كه دين و ديندارى جلوه مى يابد.
اميرمومنان على (علیه السلام) در خطبه اى كه به تبيين حقوق و حدود، و حقوق مدارى پرداخته، چنين فرموده است :«أَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ جَعَلَ اللهُ ـ سُبْحَانَهُ ـ لِي عَلَيْكُمْ حَقًّا بِوِلاَيَةِ أَمْرِكُمْ، وَ لَكُمْ عَلَيَّ مِنَ الْحَقِّ مِثْلُ الَّذِي لِي عَلَيْكُمْ. فَالْحَقُّ أَوْسَعُ الاَْشْيَاءِ فِي التَّوَاصُفِ، وَ أَضْيَقُهَا فِي التَّنَاصُفِ. لاَ يَجْرِي لاَِحَدٍ إِلاَّ جَرَى عَلَيْهِ، وَ لاَ يَجْرِي عَلَيْهِ إِلاَّ جَرَى لَهُ. وَلَوْ كَانَ لاَِحَدٍ أَنْ يَجْرِيَ لَهُ وَ لاَ يَجْرِيَ عَلَيْهِ، لَكَانَ ذلِکَ خَالِصًا لِلّهِ ـ سُبْحَانَهُ ـ دُونَ خَلْقِهِ، لِقُدْرَتِهِ عَلَى عِبَادِهِ، وَ لِعَدْلِهِ فِي كُلِّ مَا جَرَتْ عَلَيْهِ صُرُوفُ قَضَائِهِ، وَلكِنَّهُ ـ سُبْحَانَهُ ـ جَعَلَ حَقَّهُ عَلَى الْعِبَادِ أَنْ يُطِيعُوهُ، وَ جَعَلَ جَزَاءَهُمْ عَلَيْهِ مُضَاعَفَةَ الثَّوَابِ تَفَضُّلاً مِنْهُ، وَ تَوَسُّعًا بِمَا هُوَ مِنَ الْمَزِيدِ أَهْلُهُ.» (نهج البلاغه ، خطبۀ ۲۱۶)
در انديشه دينى به هيچ وجه براى كسى حقّ يك طرفه وجود ندارد و خداى رحمان با جعل حقوق متقابل براى برخى از مردم نسبت به برخى ديگر، و براى زمامداران و مردمان نسبت به هم، روابط و مناسبات انسانى و اجتماعى و حكومتى را آن طور كه بايد باشد نشان داده است. به بيان امام على (علیه السلام) :«ثُمَّ جَعَلَ ـ سُبْحَانَهُ ـ مِنْ حُقُوقِهِ حُقُوقًا افْتَرَضَهَا لِبَعْضِ النَّاسِ عَلَى بَعْضٍ، فَجَعَلَهَا تَتَكَافَأُ فِي وُجُوهِهَا، وَ يُوجِبُ بَعْضُهَا بَعْضًا، وَ لاَ يُسْتَوْجَبُ بَعْضُهَا إِلاَّ بِبَعْضٍ.»
امّا بعد، همانا خدا بر شما براى من حقّى قرار داده، چون سرپرستى شما را به عهده ام نهاده، و شما را نيز حق است بر من، همانند حقّ من كه شما راست بر گردن. پس حق فراخ تر چيزهاست كه وصف آن گويند، و مجال آن تنگ، اگر خواهند از يكديگر انصاف جويند. كسى را حقّى نيست جز آن كه بر او نيز حقّى است، و بر او حقّى نيست جز آن كه او را حقّى بر ديگرى است. و اگر كسى را حقّى بُوَد كه حقّى بر اونَبُوَد، خداى سبحان است نه ديگرى از آفريدگان، زيرا او را توانايى بر بندگان است، و عدالت او نمايان است در هر چيز كه قضاى او بر آن روان است، و دگرگوني ها در آن نمايان. ليكن خدا حقّ خود را بر بندگان، اطاعت خويش قرار داده و پاداش آنان را در طاعت، دو چندان يا بيش تر نهاده، از درِ بخشندگى كه او راست، و افزوندهى كه وى را سزاست.
در انديشه دينى به هيچ وجه براى كسى حقّ يك طرفه وجود ندارد و خداى رحمان با جعل حقوق متقابل براى برخى از مردم نسبت به برخى ديگر، و براى زمامداران و مردمان نسبت به هم، روابط و مناسبات انسانى و اجتماعى و حكومتى را آن طور كه بايد باشد نشان داده است. به بيان امام على (علیه السلام) :«ثُمَّ جَعَلَ ـ سُبْحَانَهُ ـ مِنْ حُقُوقِهِ حُقُوقًا افْتَرَضَهَا لِبَعْضِ النَّاسِ عَلَى بَعْضٍ، فَجَعَلَهَا تَتَكَافَأُ فِي وُجُوهِهَا، وَ يُوجِبُ بَعْضُهَا بَعْضًا، وَ لاَ يُسْتَوْجَبُ بَعْضُهَا إِلاَّ بِبَعْضٍ.» همان
پس خداى سبحان برخى از حق هاى خود را براى بعض مردمان واجب داشت، و آن حق ها را برابرِ هم نهاد، و واجب شدنِ حقّى را مقابل گزاردن حقّى گذاشت؛ و حقّى بر كسى واجب نَبُوَد، مگر حقّى كه برابر آن است گزارده شود.
اين همه تأكيد براى آن است كه كسى گمان نكند در اين عالم حقوق يك طرفه وجود دارد، و كسى را حقوقى است ولى براى او حدودى نيست؛ و نيز همگان دريابند هر حقّى آن گاه الزام آور است كه ديگرى نيز تكليف خود را نسبت بدان حق رعايت نمايد؛ و اين مبناى روابط و مناسبات انسانى و الهى است. و اين امور همه مبتنى بر جعل الهى است و بيانگر اين حقيقت كه شأن دين حقوق مدارى است.
منبع:
کانال استاد دلشاد
تبیان