در برخی از برهههای تاریخ، بودهاند افرادی که از شرایط پیچیده آن عصر، سوء استفاده برده و ادعاهای گزافی مطرح کرده و مدتی گروهی را با خود همراه نمودهاند. ادعای امامت از سوی جعفر کذاب، برادر امام عسکری (ع) پس از شهادت آن امام همام، نمونهای از این موارد است که حامل عبرتهایی میتواند باشد:
ابوالأدیان میگوید: من از خدمتگزاران امام عسکری (ع) بودم و نامههای آن حضرت را به شهرها میبردم. در مرضی که امام (ع) با آن از دنیا رفت، به خدمتش رسیدم. حضرت نامههایی نوشت و فرمود: اینها را به مدائن میبری. پانزده روز در سامرا نخواهی بود؛ روز پانزدهم که داخل شهر شدی، خواهی دید که از خانه من ناله و شیون بلند است و جسد مرا در محل غسل گذاشتهاند.
گفتم: سرور من! اگر چنین شود، امام بعد از شما کیست؟ فرمود: هر کس جواب نامههایم را از تو مطالبه کند، قائم بعد از من اوست. گفتم: نشانه دیگری بفرمایید. فرمود: هر کس بر جنازه من نماز گذارد، قائم بعد از من اوست. گفتم: نشانه دیگری بفرمایید. فرمود: هر کس از آنچه در میان همیان (کمربند) است خبر دهد، او امام بعد از من است. هیبت و عظمت امام (ع) مانع شد که بپرسم: مقصود از آنچه در همیان است، چیست؟
من نامههای آن حضرت را به مدائن بردم و جواب آنها را گرفته و روز پانزدهم وارد سامرا شدم. دیدم همان طور که امام (ع) فرموده بود، از خانه ایشان صدای ناله بلند است. نیز دیدم برادرش جعفر در کنار خانه آن حضرت نشسته و گروهی از شیعیان، اطراف او را گرفته به وی تسلیت، و به امامتش تبریک میگویند. من از این جریان یکّه خوردم و با خود گفتم: اگر جعفر امام باشد، پس وضع امامت عوض شده است؛ زیرا من با چشم خود دیده بودم که جعفر شراب میخورد و قماربازی میکرد و اهل تار و طُنبور بود. من هم جلو رفته و رحلت برادرش را تسلیت و امامتش را تبریک گفتم، ولی از من چیزی نپرسید.
در این هنگام، عقید، خادم خانه امام (ع) بیرون آمد و به جعفر گفت: جنازه برادرت را کفن کردند؛ بیایید نماز بخوانید. جعفر وارد خانه شد. شیعیان در اطراف او بودند. سَمّان (1) و حسن بن علی معروف به سَلَمه، پیشاپیش آنها قرار داشتند.
وقتی که به حیاط خانه وارد شدیم، جنازه امام عسکری (ع) را کفن کرده و در تابوت گذاشته بودند. جعفر پیش رفت تا بر جنازه امام (ع) نماز گذارد. وقتی که خواست تکبیر نماز را بگوید، ناگاه کودکی گندمگون و سیاهموی که دندانهای پیشینش قدری باهم فاصله داشت، بیرون آمد و لباس جعفر را گرفت و او را کنار کشید و گفت: عمو! کنار برو؛ من باید بر پدرم نماز بخوانم. جعفر در حالی که قیافهاش دگرگون شده بود، کنار رفت. آن کودک بر جنازه امام (ع) نماز خواند و حضرت را در خانه خود، در کنار قبر پدرش امام هادی (ع) دفن کردند.
بعد همان کودک رو به من کرد و گفت: ای مرد بصری! جواب نامهها را که همراه تو است بده. جواب نامهها را به وی دادم و با خود گفتم: این دو نشانه [نماز بر جنازه و خواستن جواب نامهها]؛ حالا فقط همیان مانده.
آنگاه پیش جعفر آمدم و دیدم سر و صدایش بلند است. حاجِز وَشّاء که حاضر بود به جعفر گفت: آن کودک چه کسی بود؟ جعفر گفت: والله تا به حال او را ندیدهام و نمیشناسم.
در آنجا نشسته بودیم که گروهی از اهل قم آمدند و از امام حسن عسکری (ع) پرسیدند، و چون دانستند که امام (ع) رحلت فرموده است، گفتند: جانشین امام (ع) کیست؟ حاضران جعفر را نشان دادند. آنها به جعفر سلام کرده و تسلیت و تهنیت گفتند و اظهار داشتند: نامهها و پولهایی آوردهایم؛ بفرمایید: نامهها را چه کسانی نوشتهاند و پولها چقدر است؟ جعفر از این سؤال برآشفت و برخاست و در حالی که گَرد جامههای خود را پاک میکرد، گفت: اینها از ما انتظار دارند علم غیب بدانیم.
در این میان، خادمی از خانه بیرون آمد و گفت: نامهها از فلان کس و فلان کس است و در همیان هزار دینار است که ده تا از آنها را آب طلا دادهاند.
نمایندگان مردم قم نامهها و همیان را تحویل داده و به خادم گفتند: هر کس تو را برای گرفتن همیان فرستاده، او امام است ... (2).
(1). مقصود، عثمان بن سعید عَمری از یاران نزدیک امام عسکری (ع) است که به مناسبت شغلش که روغن فروشی بود، به سَمّان (روغن فروش) معروف شده بود.
(2). کمال الدین و تمام الدین، ج2، صص475- 476.