اول ماه رجب، سالروز میلاد امام محمدباقر(ع) است. به همین مناسبت، نقش آن امام بزرگوار را در تقویت سازمان شیعه که شکل گیری آن از زمان امیرالمؤمنین(ع) شروع شده بود، مرور میکنیم:
با شهادت امام سجاد(ع) و انتقال امامت به فرزندشان محمد بن علی، ملقب به باقرالعلوم(ع) آرامآرام ما شاهد رشد و گرایش به اهل بیت(ع) و محبت مردم به ایشان میباشیم و همین امر هم باعث میگردد که فعالیتهایی که در دفاع از مظلومیت سیدالشهداء(ع) در کربلا و با شعار «یا لَثارات الحسین» تا آن زمان به صورت مخفی و زیرزمینی ادامه یافته بود، مجدداً به لایههای رویین جامعه بازگردد. نکته قابل توجه در این ایام آن است که بنیعباس نیز مرتب به این شعار دامن زده و زیرکانه و حسابشده از آن در جهت اهداف خود استفاده میکنند؛ به گونهای که حتی جمعی از شیعیان که در فرهنگ امام سجاد(ع) تربیت شده و پس از شهادت ایشان در زمره شاگردان امام باقر(ع) به شمار میروند، در دامان این حرکات و شعارها گرفتار شده و دچار این توهم میگردند که آنها هم میتوانند از تقیه خارج شده و با علنی کردن این شعار، از آن بهره ببرند.
در این دوران، امام باقر(ع) نیز همانند پدر بزرگوارشان، سعی میکنند تا با تأثیرگذاری فرهنگی بر اجتماع و حاکمیت، تربیت و تقویت سازمان شیعه را ادامه دهند و از همین رو و در این راستا، آن حضرت نسبت به راهاندازی کرسیهای رسمی درس اقدام مینمایند.
اما با شروع و توسعه فعالیتهای علمی امام باقر(ع)، بنیعباس هم تحرکات خود را در این فضا علنیتر میکنند و علنی شدن فعالیتهای آنان باعث میشود که توجه بنیامیه به آنها جلب شده و سعی کنند که با ایشان(بنیعباس) ارتباط برقرار کنند؛ لذا عبدالله بن عباس و پسرش محمد را به ورود در حاکمیت دعوت میکنند.
در چنین وضعیتی و به دلیل معطوف شدن توجه بنیامیه به بنیعباس و کنترل آنها، زمینه برای امام باقر(ع) فراهم میگردد تا ایشان بتوانند بخشی از فعالیتهای فرهنگی خودشان را علنیتر ساخته و به اشخاصی مانند جابر بن عبدالله انصاری که مقبول علمای اهل سنت آن زمان بودند، مأموریت دهند تا آنها با نقل روایات رسول خدا(ص) در مورد امام باقر(ع) مبنی بر اینکه پنجمین فرزند از فرزندان من علم را میشکافد، توجه علمای اهل سنت را به سمت آن امام جلب کنند. این امر موجب میگردد تا علمای صاحبنام اهل سنت، سراغ آن حضرت را بگیرند و از علوم ایشان بهره ببرند. به این ترتیب، فرصت مناسبی پیدا میشود تا امام باقر(ع) در آن فرهنگِ به هم ریخته روایی که به دلیل ممنوعیت کتابت حدیث ایجاد شده بود، تأثیرگذاری خودشان را دوچندان نمایند و این تأثیرگذاری به حدی است که در آن برهه، روایات اهل سنت نیز آرام آرام شکل میگیرد(1).
در اینجا چند نکته قابل تأمل است:
1. احساس نیازی که حاکمیت مرکزی(بنیامیه) به دلیل احساس خطر از بنیعباس، نسبت به امام باقر(ع) داشتهاند. آنها(بنیمروان) مشاهده میکردند که بنیعباس با شعار اهل بیت(ع) به مقابله با حاکمیت برخاستهاند و درعین حالی که با فعالیتهای زیرزمینی خویش شیعیان را به خود جلب میکنند، نزد اهل سنت هم آبرو دارند و این برای بقای بنیمروان خطرناک است. بنابراین آنها سعی میکنند تا با توجه بیشتر به امام باقر(ع)، ایشان را در مقابل بنیعباس عَلَم نمایند.
2. کمبودهای شدیدی که بنیمروان در مقابله با دولت روم با آن مواجه است و آنها را مجبور میکند که به سراغ امام باقر(ع) بیایند.
3. وقوع جریان خزنده و اشتباهی که در بین برخی از شیعیان آغاز گردیده و زمینه را برای قیام زید بن علی فراهم میکند و این همان قیامی است که بنیعباس با بهرهگیری از آن، حرکت خود را آغاز کرده و تلاش میکنند تا خود را به اوج رسانده و به حاکمیت و قدرت هم روز به روز نزدیکتر شوند.
مصادف شدن این برهه از زندگانی امام باقر(ع) با حوادث فوق، همگی مقارن با خلافت بنیامیه است که یک دوران روشن و شفاف میباشد. آن حضرت از ابتدا تا انتهای آن دوران، صرفاً به توسعه نهضت علمی خودشان در سایه استمرار حاکمیت مرکزی اسلام در شام تحت خلافت بنیمروان ادامه میدهند و سعی دارند تا با تربیت نیروهای عالم و تأثیرگذار، فعالیت خودشان را در این عرصه برای مقابله با تحولات بعدی دنبال کنند. اما در آستانه پیدایش بنیعباس، مجدداً جامعه دچار تحولاتی میشود که موجبات تضعیف حاکمیت مرکزی، و ایجاد تفرقه و تشتت در جامعه اسلامی فراهم میگردد که به ناچار، امام باقر(ع) میبایست در راستای حفظ وحدت اقدام و این جریانات را مدیریت نمایند(2).
(1). و از همین روست که امروزه در مجامع حدیثی اهل سنت به روایات متعددی برخورد میکنیم که از امام باقر(ع) نقل شده است.
(2). برگرفته از دروس تاریخ تطبیقی استاد طائب.