هفتم ماه ذیالحجه هر سال، یادآور شهادت پیشوای پنجم شیعیان، امام محمد باقر (ع) است. نوید تشکیل نظام اسلامی و حکومت علوی، مبارزات سیاسی در ضمن حفظ تقیه، و بالأخره جهاد پس از مرگ مؤلفههایی از دوران امامت 19 ساله آن حضرت است که در یکی از آثار مکتوب بسیار باارزش و تحقیقی رهبر معظم انقلاب، به نام «پیشوای صادق» آمده است. به مناسبت سالروز شهادت آن امام همام، قسمتی از آن را نقل میکنیم:
نوید آینده دلخواهی که چندان دور هم نیست، از جمله شیوههای امیدبخش امام باقر (ع) است و ضمنا نمایانگر آن است که آن حضرت موقع خود را در حرکت تدریجی شیعه، در کجا و در چه مرحلهای میدانسته است. «با حضرت ابوجعفر بودیم و خانه پر بود. پیرمردی وارد شد، سلام کرد و گفت: ای پسر پیامبر! به خدا سوگند، من شما و دوستدارانتان را دوست دارم و به خدا سوگند که این دوستی، از روی طمع به زیورهای زندگی نیست. دشمنِ شما را دشمن میدارم و از او بیگانه و بیزارم و این کینه و خصومت به خاطر خونی نیست که میان ما ریخته شده باشد. به خدا سوگند، من امر و نهی شما را پذیرندهام و انتظار میکشم که زمان پیروزی شما کی فرا خواهد رسید. اکنون آیا برای من امیدی داری؟ فدایت گردم». امام مرد را نزد خود خواند و کنار خود نشانید؛ آنگاه گفت: «ای پیرمرد! کسی از پدرم علی بن الحسین عینا همین را پرسید. پدرم به او گفت: اگر در این انتظار بمیری، بر پیامبر و بر علی و حسن و حسین و علی بن الحسین فرود میآیی و دلت خنک و جانت کامیاب و چشمت روشن خواهد شد و همراه گزارهنویسان بزرگوار خداوند در آغوش آسایش و گشایش جای خواهی گرفت و اگر زنده بمانی، در همین جهان روزگاری را خواهی دید که چشم تو روشن شود و در آن روزگار با ما و در کنار ما برترین جایگاه را خواهی پیمود». پیرمرد میرفت و امام به او مینگریست و میگفت: «هر که میخواهد به مردی از اهل بهشت بنگرد، به این مرد بنگرد» (1).
حتی گاهی از این اندازه هم فراتر میرود؛ سال پیروزی را مشخص میکند و آرزوی دیرین شیعی را جامه حقیقت میپوشاند. ابوحمزه ثمالی گوید: از ابیجعفر شنیدم که میگفت: خدا برای این کار (تشکیل حکومت علوی) سال هفتاد را معین کرده بود. چون حسین کشته شد، خدا بر خاکیان خشم گرفت؛ پس آن را تا سال صد و چهل به تأخیر افکند. ما این موعد را برای شما (دوستان نزدیک) گفتیم و شما آن را افشا کردید و پرده استتار این راز را گشودید؛ پس از آن، خدا دیگر وقت و موعدی را نزد ما معین نساخت. و خدا هر چه را بخواهد، محو میکند و هر چه را بخواهد، ثبت میفرماید. ابوحمزه میگوید: این سخن را به ابیعبدالله گفتم، فرمود: آری؛ این چنین بود (2).
بیاناتی از این قبیل، تشکیل نظام اسلامی و حکومت علوی را که در آن محیط اختناق و فشارِ کشنده، همچون رؤیایی دلانگیز، تنها فروغ امیدبخش و حرکتزا را بر دل ستمکشیده شیعه میافکند، به صورت آیندهای محتوم و تخلفناپذیر در میآورد و بدینگونه بر قدرت و تسلیم آنان در پیمودن فاصلههایی که با آن داشتند، میافزود.
نوزده سال دوران رهبری امام همانند خطی مستقیم و متصل و روشن، با این وضع سپری میشود؛ نوزده سالی که در آن، هم آموزندگی ایدئولوژی هست، هم سازندگی فرد؛ هم تاکتیک مبارزه هست، هم ساماندهی به جمع و ایجاد تشکل؛ هم حفظ و تداوم جهتگیری سیاسی هست، هم تقیه و برافروزندگی امید هر چه بیشتر و راسختر. و خلاصه، نوزده سال مبارزه و گذر از روی جِدّ و جهد در سنگلاخی صعبالعبور. و سرانجام، هنگامی که این عمر کوتاه و پربرکت پایان میگیرد، هنگامی که دشمنان سوگندخورده نهضت علوی با رفتن سلسلهجنبان این نهضت میپندارد که نفَسی به راحتی خواهند کشید و فارغالبال از مبارزات تبلیغاتی شیعه، به دردسرها و گرفتاریهای بیشمار خود در داخل کشور و در مرزها خواهند پرداخت، خاکستر گرم و سوزنده این کانون مشتعل، آخرین برقِ جانشکاف خود را بر بنیان رژیم اموی فرود میآورد. عمری را به افشاگری و تبیین گذرانده بود، پس از مرگ نیز کار خود را دنبال میکند. با زندگی خود، آگاهی داده بود؛ با مرگ خود نیز به این تلاش ادامه میدهد. برای یاران خود و انبوه مردمِ بیخبری که تشنه فهمیدن و اندیشیدناند، درسی تازه و پیامی تازه میفرستد. این پیام نیز مانند نقشه کلی زندگی او، آرام و عمیق است. دوستان و نیازمندان را بهره میدهد، ولی خواب دشمن را برنمیآشوبد. این، نمونهای است از تقیه امام باقر و نموداری است از وضع عمومی منش و رفتار وی در آن مرحله زمانی خاص.
کسانی که بعدها تاریخ زندگی امام را ثبت کردند نیز از کنار این اقدام بزرگ که در حدیثی کوتاه گنجانیده شده است، به غفلت یا تغافل گذشتهاند. آیا میتوان گفت که آن را ندیدهاند؟
کوتاه کنیم. صورت قضیه این است که امام به فرزندش جعفر بن محمد دستور میدهد که وی بخشی از دارایی او را (هشتصد درهم) در طول ده سال، صرف عزاداری و گریستن بر او نماید. مکان عزاداری، صحرای منی است و زمان آن، موسم حج (3)؛ همین و بس. موسم حج، میعاد برادران دورافتاده و ناآشناست. هزاران فرد در آن زمان و مکان، امکان جمع بودن و شدن را میآزمایند. این همدلان ناهمزبان، در آنجا با زبان واحدی خدا را میخوانند و معجزه گرد آمدن ملتها زیر یک پرچم را مشاهده میکنند. اگر پیامی باشد که میباید به همه جهان اسلام رسانده شود، فرصتی از این مناسبتر نیست. آنگاه عمل حج در چندین روز متوالی انجام میگیرد و در چند نقطه؛ کدام یک از این روزها مناسبتر است و کجا از این مکانها؟ مکه، شهری است و مردم در یک شهر، هم پراکندهاند و هم سرگرم. به علاوه، همه در آن به عملهای حج مشغولند؛ طواف، سعی، نماز و ... . مشعر توقفگاه شبانهای است کمفرصت و بیامکان؛ بیش از ایستگاهی به سر راه منی نیست. عرفات توقفگاهی است اگرچه روزانه، ولی کوتهمدت: فقط یک روز، با صبحی خسته از حرکات و عصری مهیای عزیمت. از همه مناسبتر منی است: حاجی در بازگشت از سفر عرفات، سه شب آنجا اُتراق میکند و فرصت برای آشنایی و گفتوگو و همدردی از همه جا بیشتر است. کیست که روزها زحمت رفتن و بازآمدن از مکه را تحمل کند؟ ماندن و سر زدن به هر جمع و محفل و مجمع را زمانی و مکانی مناسب است. همه کس به طور طبیعی گذارش به مجلس عزایی که همه ساله در این سه روز در این بیابان برپاست، میافتد. کم کم مردم آفاق با آن آشنا شدهاند. سالهاست که جمعی از مردم مدینه، کانون اسلام و پایگاه صحابه و فقها و محدثان بزرگ در اینجا و در این ایام محفلی میسازند. برای چه کسی؟ برای یکی از برجستهترین چهرههای جهان اسلام؛ برای محمد بن علی بن الحسین؛ مرد بزرگی از دودمان پیامبر؛ سرآمد فقها و محدثین؛ استاد همه نامآوران فقه و حدیث. چرا از همه جا به اینجا میآیند و از همه جا در اینجا میگویند؟ و اصلا چرا میگویند؟ مگر مرگ او طبیعی نبوده است؟ چه کسی او را کشته یا مسموم کرده؟ و چرا؟ مگر او چه میکرده و چه میگفته؟ آیا داعیهای داشته؟ آیا دعوتی میکرده؟ آیا برای خلیفه خطری بوده؟ و آیا و آیا. دهها استفهام و ابهام و در پی آن، دهها پرسش و کاوش و آنگاه سیل پاسخ از سوی صاحبان عزا و نیز از سوی مطّلعانی که اینجا و آنجا در انبوه متراکم و تاریک جمعیت پراکندهاند؛ کسانی که از مدینه یا کوفه به اینجا شتافتهاند، و در اصل برای همین آمدهاند که به این سؤالها جواب دهند. آمدهاند تا مسائل را در فرصتی بینظیر برای مردمی که از سراسر جهان اسلام در اینجا جمعند، تبیین کنند؛ و نیز البته تا برادران و موالیان را دیدار کنند، خبری بدهند و فرمانی بگیرند؛ و کوته سخن، دعوت شیعی از هزارها کانال عظیمترین شبکه تبلیغاتی جهانی آن روزگار. و این است نقشه موفق امام باقر (ع)؛ نقشه جهاد پس از مرگ. و این است آن وجود برکتخیز که زندگی و مرگش برای خدا و در راه خداست. و جَعَلَه مُبارکاً أینما کان و سلامٌ علیه یومَ وُلِدَ و یومَ یَموتُ و یومَ یُبعثُ حیا. (4).
(1). بحارالأنوار، ج46، ص361 و ص362.
(2). الکافی، ج1، ص368.
(3). بحارالأنوار، ج46، ص220.
(4). پیشوای صادق، صص 43- 48.