استاد طائب در یکی از جلسات اخیر دروس تاریخ تطبیقی، تحلیلی از صلح امام حسن مجتبی(ع) و نفی مقایسه مذاکرات هستهای اخیر در دولت یازدهم با آن ارائه کردند که در آستانه ولادت آن امام همام، قسمتی از آن را تقدیم خوانندگان میکنیم:
طبق تعابیر سیاسی امروز، چند عنوان درباره قراردادها و صلحنامهها و مذاکرات مطرح است:
1. حالت برد-برد؛
2. حالت برد-باخت؛
3. حالت دوسربرد؛
4. حالت دوسرباخت.
حالت برد-باخت، به حالتی اطلاق میشود که اگر به آن عمل شود، یک طرف مذاکره بازنده است و در واقع، همه منافع به طرف دیگر مذاکره میرسد. مثالی که برای این حالت میتوان زد، قرارداد ترکمانچای است که همه منافع به طرف مقابل رسید.
حالت برد-برد هم آن است که هر دو طرف مذاکره به منافعی میرسند. در واقع، این حالت از مذاکره مانند یک دادوستد است.
در حالت دوسربرد هم اگر یک طرف قرارداد چه به آن عمل کند یا نه، در هر صورت، طرف مقابل برنده مذاکره است. در حالت برد-برد اگر دو طرف مذاکره به قرارداد عمل نکنند، نهایتا مسئله به صورت اول برمیگردد؛ ولی در حالت دوسربرد چه به قرارداد عمل بشود و چه عمل نشود، در هر دو صورت، یک طرف مذاکره پیروز است. در این حالت، مذاکره برای یک طرف دوسربرد و برای طرف مقابل، دوسرباخت میشود.
حال سؤال این است که کدامیک از این نوع قراردادها درباره مذاکره با کفار و مشرکین مورد تأیید اسلام است؟
آنچه که در اسلام جایز است، قرارداد دوسربرد است و مابقی قراردادها مورد قبول اسلام نیست. اگر قرار باشد که به سبب مذاکره شما با کفار و مشرکین، منافعی به آنها برسد، مذاکره و قرارداد چه فایدهای دارد؟ در زمان مرحوم مدرس، شوروی مجلس را تهدید کرد که در صورتی که از فلان موضع عقبنشینی صورت نگیرد، مجلس را به توپ خواهد بست. مرحوم مدرس فرمود: اگر قرار است از بین برویم، چرا باید با دست خود به این کار تن بدهیم و از مواضع عقبنشینی کنیم؟
حال میگوییم: با توجه به واقعیتهای آن روز حاکم بر جهان اسلام، قراردادی که امام حسن(ع) با معاویه به امضا رسانید، یک قرارداد دوسربرد برای حضرت بود و در آن، چیزی به معاویه نمیرسد؛ چراکه معاویه تا قبل از این قرارداد هم به همه چیز از جمله حکومت رسیده بود. از طرف دیگر، شرایط آن روز به نحوی بود که اگر معاویه با زور کوفه را به تصرف خود درمیآورد، امام حسن(ع) و امام حسین(ع) و تعداد اندک باقیمانده از شیعیان به شهادت میرسیدند و معاویه هم حاکم بلامنازع میشد.
توضیح بیشتر اینکه وقتی امام حسن(ع) این قرارداد را به معاویه تحمیل کردند، از چند جهت به ضرر معاویه انجامید: اول اینکه با این قرارداد همه مدعیان خلافت و حکومت کشته نشدند؛ چون با اینکه امام حسن(ع) حکومت را واگذار کردند، ولی از ادعای خود دست برنداشتند و در قرارداد هم به این مطلب که حق خلافت متعلق به من است، تأکید کردند. حضرت در قرارداد بیان کردند که من حق هستم، ولی چون تو برای جلوگیری از رسیدن من به حق خود، میخواهی خونریزی راه بیندازی، من از گرفتن حق خودم چشمپوشی میکنم. پس امام حسن(ع) با این قرارداد همچنان خود را حق دانسته و مدعی خلافت و حکومت باقی میمانَد؛ هرچند فعلا اقدام عملیاتی انجام نمیدهد.
دوم اینکه اگر معاویه با زور کوفه را اشغال میکرد، کسی جلودار اقدامات بعدی او ازجمله کشتن یاران امیرالمؤمنین(ع) در جنگ صفین نبود؛ در حالی که امام حسن(ع) در قرارداد، معاویه را متعهد کردند که یکسری از مسائل را بپذیرد؛ ازجمله اینکه، معاویه متعهد شده بود یاران امیرالمؤمنین(ع) را نکشد و حق آنها را از بیتالمال قطع نکند.
پس معاویه در این مسئله هم شکست خورد. اگر معاویه به این تعهدات عمل کند، بازنده است؛ اگر به این تعهدات عمل نکند، بازهم باخته است.
اگر کسی به صورت منطقی به این قرارداد نگاه کند، متوجه میشود که معاویه قبول کرد بر حق نیست؛ چراکه تعهد داد بعد از خودش کسی را به جانشینی تعیین نکند. ما برای پیامبر(ص) ولایت قائل هستیم و معتقدیم که ایشان با حق ولایی خود میتواند جانشین بعد از خودش را تعیین کند. طرفداران معاویه هم برای او ولایت قائل بودند. وقتی حضرت در قرارداد به معاویه گفت که تو نباید بعد از خودت جانشینی تعیین کنی، یعنی ولایت او را در امور حکومت نفی کرد. معاویه اگر به این بند از قرارداد عمل بکند یا نه، بازنده است. به همین جهت، زمانی که معاویه برای بعد از خودش، یزید را تعیین کرد، کسانی مانند سعد بن ابیوقاص هم که با امام حسن(ع) رابطه خوبی نداشتند، به معاویه اعتراض کردند.
اما این قرارداد برای امام حسن(ع) دوسربرد بود. اگر با دقت به این قرارداد نگاه کنید، متوجه میشوید که حضرت هیچ منافعی را در آن به معاویه نداده است. حضرت کوفهای را به معاویه تسلیم کردند که اساسا دست ایشان نیست. کوفه زمانی دست امام حسن(ع) است که آنقدر نیرو داشته باشد تا بتواند به وسیله آن از شهر دفاع کند؛ در حالی که ایشان آنزمان نیرویی در کوفه نداشت. بنابراین اساسا در آن برهه کوفه ازدسترفته، و عملا متعلق به معاویه بود و حضرت یک شهری را که دستشان نبود، به معاویه واگذار کرد.
از طرفی، امام حسن(ع) منافع زیادی از این قرارداد بردند: نخست اینکه توانستند جان خود و برادرشان و همچنین شیعیانشان را از شمشیر معاویه در امان نگه دارند. دوم اینکه حضرت در این قرارداد معاویه را متعهد به تعهداتی کردند که چه به آنها عمل کند و چه عمل نکند، بازنده اوست. سوم اینکه حضرت با این قراداد فرصتی پیدا کردند تا بتوانند بر روی افکار و عقاید مردم کار کنند. امام حسن(ع) و امام حسین(ع) از شهادت ترسی ندارند؛ ولی اگر در آن مقطع به شهادت میرسیدند، تداوم راه حق به بنبست میخورد. امام حسن(ع) در این ده سالی که بعد از امضای قراداد در قید حیات بودند، کارهای زیادی در همراهی مردم با جبهه حق انجام دادند.
اشاره به مذاکرات اخیر و نفی برد- برد بودن آن
دقت داشته باشید که قرارداد امام حسن(ع) با معاویه مذاکره برد-برد نبود. این اشتباه است که عدهای مذاکرات اخیر را با قرارداد امام حسن(ع) مقایسه میکنند. صلح امام حسن(ع) یک قرارداد دوسربرد بود. امام حسن(ع) در این مذاکره هیچ منفعتی به معاویه ندادند و معاویه در این قرارداد فقط متضرر شد. یکی از ضررهای این قرارداد برای معاویه، غائله کربلا بود. حادثه کربلا تاریخ را تکان داد. جنایت بزرگی که در کربلا اتفاق افتاد، معاویه قصد داشت آن را به طور وسیعتری در زمان خودش انجام بدهد و اگر این قضیه در زمان معاویه اتفاق میافتاد، حق بر هیچکس معلوم نمیشد و در آن صورت، جبهه حق کاملا شکست میخورد. ولی وقتی امام حسین(ع) در کربلا به شهادت رسید، همه تاریخ گواهی داد که حق با آن حضرت است. اگر همین اتفاق در زمان معاویه میافتاد، مردم حق را به معاویه میدادند؛ چون شرایط آنزمان به نحوی بود که با کشته شدن امام حسن(ع) و امام حسین(ع) حق برای مردم روشن نمیشد.
پس قراردادی که امام حسن(ع) آن را پذیرفت، ارتباطی با مذاکراتی که اینها امروز در حال انجام آن هستند ندارد.