0

تاریخ ایران زمین

 
takhtejamshid
takhtejamshid
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 494
محل سکونت : اصفهان

تاریخ ایران زمین

گزینوفون می‌نویسد :  کودکان ایرانی در   مدارسشان فنون قضاوت و عدالت و اداره می‌آموزند.    معلمان در این مدارس قضایای مختلف را برای شاگردان به‌تمرین می‌گذارند، اتهامات فرضی ازقبیل دزدی و راهزنی و رشوه‌خواری و تغلب‌کاری و تعدی و اموری که معمولاً اتفاق می‌افتد را برضد برخی از دانش‌آموزان مطرح می‌کنند و از دانش‌آموزانِ دیگر می‌خواهند تا دربارۀ آنها حکم داده مرتکب چنین بزههائی را کیفر دهند. آنها همچنین یاد می‌گیرند که به‌کسانی که اتهام ناروا به‌دیگران می‌زنند نیز کیفر دهند. درنتیجۀ چنین آموزشهائی کودکانِ ایرانی از سنینِ اولیۀ عمرشان با بدیها و نیکیها آشنا می‌شوند و می‌کوشند که خودشان را به‌بهترین خصلتها بیارایند و در آینده مرتکب اعمال خلاف نشوند. آنها حتی می‌آموزند که کسی‌که توانِ انجام کار سودمندی برای دیگران دارد ولی از انجامش خودداری می‌ورزد را نیز مجازات کنند؛ زیرا خودداری از انجام کار نیک در عین توانِ انجام آن را ناشکری دربرابر نعمتهای خدا می‌شمارند، و ناشکری را درخور کیفر می‌دانند. این از آن‌رو است که آنها عقیده دارند که انسان ناشکر نسبت به ادای وظیفه‌اش در قبال پدر و مادر و اطرافیان و جامعه و کشورش سستی و اهمال می‌کند؛ و کسی‌که در انجام وظیفه‌اش اهمال کند انسان بی‌شرمی است که ممکن است مرتکب هر کار خلاف اخلاقی بشود. از دیگر آموزشهائی که در این مدارس به‌کودکان داده می‌شود تسلط بر نفس و نظارت بر خویش و نظارت بر کردارهای دیگران، و اطاعت کهتران از مهتران و کاردیدگان است. ایرانیان همچنین به‌کودکان می‌آموزند که چه‌گونه در خورد و نوشْ جانب اعتدال را مراعات کنند؛ به‌همین جهت، دانش‌آموزان نه با مادرانشان که با آموزگارانشان غذا می‌خورند، و این غذا را نیز آنها از خانه‌هایشان با خودشان می‌آورند. کودکان درکنار این آموزشها، تیراندازی و زوبین‌افکنی می‌آموزند. اینها آموزشهائی است که تا سنین 15 و 16 سالگی به‌کودکان و نوجوانان داده می‌شود، و پس از آن آنها وارد دوران جوانی می‌شوند و چیزهائی به‌آنها آموخته می‌شود که مخصوص بزرگسالان است
 افلاطون می‌نویسد: بزرگ‌زادگان ایرانی در هفت‌سالگی اسب‌سواری می‌آموزند؛ چهار آموزگارِ فرزانه برای آموزشِ آنها گماشته می‌شوند. خردمندترینِ آموزگار شیوه‌های خداپرستی و امور حکومتگری را از روی اوستا (به‌تعبیر افلاطون: ماگیای زرتشت) به‌آنها آموزش می‌دهد؛ درستکارترین آموزگار به‌آنها می‌آموزد که در همۀ زندگی راست‌گو و راست‌کردار باشند؛ خوددارترین آموزگار شیوه‌های حکومت بر خویشتن را به‌آنها می‌آموزد؛ و دلیترین آموزگار به‌آنها می‌آموزد که دلیر و بی‌باک باشند
 هرودوت در سخن ازخصلتهای ایرانیان می‌نویسد که ایرانیان دروغ را بزرگ‌ترین گناه می‌دانند، و وامداری را ننگ می‌شمارند، و می‌گویند وامداری از این‌رو بد و ناپسند است که کسی‌که بدهکار باشد مجبور می‌شود که دروغ بگوید؛ از این‌رو همواره از ننگِ بدهکار شدن می‌پرهیزند. ایرانیان به‌همسایگان احترام بسیار می‌گزارند، هرچه همسایه نزدیک‌تر باشد بیشتر مورد توجه است و همسایگان دور و دورتر در مراتب پائین‌تری از احترام متقابل قرار دارند. ایرانیان هیچ‌گاه در حضور دیگران آب دهان نمی‌اندارند و این کار را بی‌ادبی به‌دیگران تلقی می‌کنند؛ آنها هیچ‌گاه در حضور دیگران پیشاب نمی‌کنند و این عمل نزد آنها از منهیات مؤکد است. در میگساری تعادل را مراعات می‌کنند و هیچ‌گاه چنان زیاده‌روی نمی‌کنند که مجبور شوند استفراغ کنند یا عقلشان را از دست بدهند. ایرانیان روز تولدشان را بسیار بزرگ می‌شمارند و در آن روز مهمانی و جشن برپا می‌کنند و سفره‌های گوناگون می‌کشند، گاو و گوسفند سرمی‌برند و گوشت آنها را در میان دیگران بخش می‌کنند (خیرات و صدقه می‌دهند). آنها هیچ‌گاه در آبِ رودخانه پیشاب نمی‌کنند و جسم ناپاک در آب جاری نمی‌اندازند؛ و اینها را از آن‌رو که سبب آلوده شدن آب جاری می‌شود گناه می‌شمارند
 هرودوت می‌نویسد که ایرانیان معبد نمی‌سازند، برای خدا پیکره و مجسمه نمی‌سازند. آنها خدای آسمان را عبادت می‌کنند و میترا و اَناهیتا‌ و همچنین زمین و آب و آتش را می‌ستایند. آنها حیوانات را در جاهای پاک قربانی می‌کنند و گوشت قربانی را در میان مردم تقسیم می‌کنند و عقیده ندارند که باید چیزی از آن را به‌خدا داد، زیرا می‌گویند که آنچه به‌خدا می‌رسد و خشنودش می‌سازد روح قربانی است نه گوشت او. وقتی می‌خواهند قربانی بدهند حیوان را به‌جائی که فضای باز است می‌برند، آنگا به‌درگاه خدا دعا می‌کنند. در دعاکردن نیز رسم نیست که حسنات را برای شخصِ خود بطلبند، بلکه برای پادشاه و همۀ مردم کشور دعا می‌کنند و خودشان را نیز یکی از اینها می‌شمارند
 زرتشت می‌گوید: پروردگارا! آنگاه که تو مردم را به‌نیروی مینَویِ خویش آفریدی و قدرت درک و شعور به‌آنها دادی؛ آنگاه که تو جسم را با جان درآمیختی؛ آنگاه که تو کردار و آموزش را پدید آوردی، چنین مقرر کردی که هرکسی برطبق ارادۀ آزاد خودش تصمیم بگیرد و عمل کند. چنین است که دروغ‌آموز و راست‌آموز، یعنی هم آنکه نمی‌داند و هم آنکه می‌داند، هرکدام برطبق خواستِ درونی و ذهنیتِ خویش به‌بانگ بلند تعلیم می‌دهد و مردم را به‌سوی خویش فرامی‌خوانَد. انسان نیک‌اندیشی که در انتخاب راهش مُرَدَّد است آرمَئیتی معنویتِ راهگشای خویش را به‌او می‌بخشد تا راه درست را برگزیند
 انسانِ‌ باخردی که خردِ اندیشه‌ورِ خویش را به‌کار می‌گیرد
  با گفتار و کردارش عدالت‌خواهی و راست‌کرداری و نیک‌اندیشی را گسترش   می‌دهد، پروردگارا، چنین کسی بهترین یاورِ تو است
 
کسی‌که با رهنمودگیری از خرد مینوی خویش بهترینها را از راه کلامِ آموزندۀ اندیشۀ نیک توسط زبانش و از راه کردارِ پارسایانه توسط دستهایش انجام دهد، اهورَمَزدا را که آفریدگارِ عدالت است به‌بهترین وجهی شناخته است . 
 
هرکه به‌وسیلۀ اندیشه و گفتار و کردار نیک با بدی بستیزد تا بدی را از میان بردارد و بدکاران را راهنمائی کند تا از بدی دست بکشند و به‌نیکی بگرایند   ارادۀ اهورَمَزدا را به‌نحو خوشنودگرانه‌ئی تحقق بخشیده است .
 
کسی که راه راستی و خوشبختی ابدی یعنی راهی که به سوی جایگاه اهورَمَزدا رهنمون باشد را در زندگیش در این جهانِ مادی به‌ما نشان دهد به‌بهترین و برترین خوشی خواهد رسید. پرودگارا! چنین کسی همچون تو پاک و آگاه و دانا است
 یک کاهن بزرگ بابلی دربارۀ کوروش بزرگ چنین نوشته است: 
 
در ماه نیسان در یازدهمین روز (
روز 12 فروردین) که خدای بزرگ بر تختش جلوس داشت… کوروش به‌خاطر باشندگانِ   بابل امانِ همگانی اعلان کرد.… او دستور داد دیوارِ شهر ساخته شود. خودش   برای این‌کار پیش‌قدم شد و بیل و کلنگ و سطل آب برداشت و شروع به ساختنِ   دیوار شهر کرد.… پیکره‌های خدایانِ بابل، هم زن‌خدا هم مردخدا، همه را   به‌جاهای خودشان برگرداند. اینها خدایانی بودند که سالها بود از نشیمن گاهشان   دور کرده شده بودند. او با این کارش آرامش و سکون را به‌خدایان برگرداند .  مردمی که ضعیف شده بودند به‌دستور او دوباره جان گرفتند،   زیرا پیشترها نانشان را از آنها گرفته بودند و او نانهایشان را به‌ایشان   بازگرداند.… اکنون به‌همۀ مردم بابل روحیۀ نشاط و شادی داده شده است. آنها   مثل زندانیانی‌اند که درهای زندانشان گشوده شده باشد. به‌کسانی‌که در اثر   فشارها در محاصره بودند آزادی برگشته است. همۀ مردم از اینکه او (یعنی   کوروش )  شاه است خشنودند .
 
کاهن بزرگ مصر دربارۀ داریوش بزرگ چنین نوشته است :
 
شاهنشاه داریوش، شاهِ همۀ کشورهای بیگانه، شاه مصر عُلیا و سُفلی وقتی در شوش بود به‌من فرمان داد که به‌مصر برگردم و تأسیسات حیات‌بخش پزشکی مصر را نوسازی کنم. … آن‌گونه که شاهنشاه فرمان داده بود مأموران شاهنشاه مرا از این‌زمین به‌آن زمین بردند تا به مصر رساندند. هرچه شاهنشاه دستور داده بود را انجام دادم. کارمندان را به‌خدمت گرفتم همه از خاندانهای سرشناس نه از مردم عادی. آنها را زیر دستِ کاردانان و استادان گماشتم تا پیشۀ پزشکی فراگیرند. فرمان شاهنشاه چنین بود که باید همه چیزهای شایسته و بایسته به‌آنها تحویل داده شود تا پیشۀ خود را به‌خوبی انجام دهند. من هرچه لازم بود و هر ابزاری که پیشترها در کتابها مقرر شده بود را در اختیار آنها گذاشتم. شاهنشاه چنین دستور داده بود، زیرا به‌فضیلت این علم واقف بود. او می‌خواست که بیماران شفا یابند. او اراده کرده بود که ذکر خدایان را جاوید سازد، معابد را آباد بدارد، جشنها و اعیاد دینی با شکوه بسیار برگزار شود.
mobile
سلام
یک شنبه 19 مهر 1388  2:21 AM
تشکرات از این پست
tala2207 samsam
takhtejamshid
takhtejamshid
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 494
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:تاریخ ایران زمین

ایران و قوم ایرانی
 

جایگاه سرز
مین آریان بر جغرافیای جهانی، مهاجرتهای آریان، ایرانیان و ایران‌زمین، اساطیر ایرانی دربارۀ چه‌گونگی شکل گیری دین و سلطنت در ایران روزگاران دور
اقوام آریائی در چه زمانی از تاریخ و در کدام سرزمینها با هم می‌زیستند؟ هجرتهای قبایل آریائی در چه زمانی از تاریخ به طرف هندوستان و اروپا و به درون فلات ایران آغاز گردید؟ چرا فقط فلات ایران به قوم آریائی انتساب یافت و نام ایران‌زمین گرفت که به معنای سرزمین آریائیان بود؟ ایرانیان در زمانهای دور تاریخ چه دین و آئینی داشتند و عقاید دیني‌شان چگونه بود و خدایانشان چه نام داشتند؟ 
 
 زرتشت و دین ایرانی
 

زرتشت در چه زمانی و در کدام سرزمینی پرورش یافت؟ چرا زرتشت به بلخ در غرب تاجیکستان کنونی و شرق افغانستان کنونی هجرت کرد؟ تعالیم زرتشت چه بود و چگونه درمیان ایرانیان تبلیغ می‌شد؟ دین زرتشت چگونه در میان ایرانیان انتشار یافت؟ 
ظهور زرتشت، تعالیم زرتشت، فضایل ملکوتی در تعالیم زرتشت، اصول دین زرتشت، مرامنامه آئین زرتشت، انتشار آئین زرتشت


زرتشت می‌گوید:
اینک من می‌خواهم سخن بگویم. شما که نزدیک‌اید و شما که دورید، اگر خواهان تعلیم گرفتن‌اید گوش فرادهید و نیک بشنوید. اینک همۀ شما اینها را که من می‌گویم به‌خاطر بسپارید. از این‌پس بدآموزان و دروغ‌پردازان با فسادکاریهای گفتاری و عقیدتی‌شان زندگی مردم را به‌تباهی نتوانند کشید.
 
من دربارۀ آن دوگوهر همزادی سخن می‌گویم که در آغاز آفرینش پیدا شدند. آن‌یک که فضیلت بود به‌دیگری که دشمنش بود چنین گفت: «اندیشه و عقیده و آموزش و گفتار و رفتار و انفس و ارواح من و تو هیچ‌گاه با هم توافق نخواهند داشت». 
من از چیزی سخن می‌گویم که اهورَمَزدا در این زندگی به‌من آموخته است. هرکه از شما آنچه را که من می‌اندیشم و اعلام می‌دارم به‌کار نبندد در زندگیش همچنان رنج خواهد کشید. من از چیزی سخن می‌گویم که برای زندگی بهترین چیز است… من از چیزی سخن می‌گویم که آن ذات اقدس به‌من یاد داده است، و آن همانا سخنی است که سعادت جاویدان را برای انسانهای میرنده دربر دارد. من دربارۀ آن ذاتی سخن می‌گویم که برترین ذات است، و او را می‌ستایم. من این  سخن می‌گویم با کسانی‌که گوش شنوا دارند دربارۀ آنچه که انسان خردمند باید به‌خاطر بسپارد، و اَهورَ و وُهومِنَه را بستاید؛ می‌خواهم دربارۀ رحمتی که مشمول فروغ ایزدی است سخن بگویم آن رحمتی که شامل حال کسانی می‌شود که خردمندانه بیندیشند و راستی پیشه کنند. بشنوید با گوشهایتان بهترین چیزها را. به‌آنها با دیدگان روشن‌بینِ ذهنتان بنگرید تا پیش از آنکه فرجام بزرگ فرارسد هرکدامتان بتوانید تصمیم درست را در انتخاب میان دوراه اتخاذ کنید و راهی را برگزینید که سعادت و خوشبختی در آن نهفته است.
 
اینک آن دوگوهر نخستین که همزاد بودند و در درون انسان پدیدار شدند یکی بهترین و دیگری بد بود در پندار و گفتار و رفتار. و بین این‌دو آن‌کس که خردمند است راستی را برمی‌گزیند ولی آنکه نادان است چنین نمی‌کند. و چون این دوگوهر در آغاز به‌هم برآمدند، زندگی و مرگ را ایجاد کردند؛ سرانجام، بدترین حیات برای پیروان دروغ خواهد بود و بهترین منش برای پیروان راستی. از این دوگوهر آن‌یک که خواهان دروغ بود بدترین کردار را برگزید؛ وآنکه بهترین گوهر بود و از آسمانها جامۀ نستوهی بر تن داشت راستی را برگزید  و چُنین ‌ا ند همۀ کسانی‌که با کردار شایسته خواهان خشنودی اهورَمَزدا باشند. در میان این دوگوهرِ همزاد، دیوَها راستی را برنگزیدند، زیرا وقتی با هم شدند به‌هوس هوش‌رُبا مبتلا گشتند و بدترین پندار را برگزیدند، و خشمگینانه جمعیت آراستند تا جهان بشریت را به‌تباهی و فساد بکشانند.  
 
پروردگارا! هم‌آنگاه که تو را در ضمیر واندیشۀ خویش درک کردم دانستم که آغاز و پایان همۀ هستی توئی. چون با دیدۀ دل به‌تو نگریستم تو را منشأ خیر مطلق (پدرِ وهومنه) یافتم. دانستم که تو آفریدگار روح هستی (گِئوش اُروَن) و دادار حقیقی و آفریدگار عدالت (اَرتَه) و داور کردارهای مردم جهان‌ای. دانستم که نیک‌اندیشی و نیک‌منشی (وهومنَه) را تو به‌کسانی عطا می‌کنی که در تلاش‌اند تا با کردارهای نیکشان تو را خشنود سازند. 
پروردگارا! آن‌ روزِ فرخنده کی فراخواهد آمد که جهانیان به‌سوی راستی و پاکی روی آورند، و خیرخواهانِ رستگاری‌بخش با تعالیم بخردانۀ خویش مردم را به‌سوی سعادت و نیک‌فرجامی رهنمون شوند؟ نیک‌اندیشی (وُهومنَه) چه وقت به‌سوی همگان روی‌آور خواهد شد؟ پروردگارا! من یقین دارم که تو چنین روزی را خواهی آورد.

پروردگارا! آنگاه که تو مردم را به‌نیروی مینَویِ خویش آفریدی و قدرت درک و شعور به‌آنها دادی؛ آنگاه که تو جسم را با جان درآمیختی؛ آنگاه که تو کردار و آموزش را پدید آوردی، چنین مقرر کردی که هرکسی برطبق ارادۀ آزاد خودش تصمیم بگیرد و عمل کند. چنین است که دروغ‌آموز و راست‌آموز، یعنی هم آنکه نمی‌داند و هم آنکه می‌داند، هرکدام برطبق خواستِ درونی و ذهنیتِ خویش به‌بانگ بلند تعلیم می‌دهد و مردم را به‌سوی خویش فرامی‌خوانَد. انسان نیک‌اندیشی که در انتخاب راهش مُرَدَّد است آرمَئیتی معنویتِ راهگشای خویش را به‌او می‌بخشد تا راه درست را برگزیند
 انسانِ‌ باخردی که خردِ اندیشه‌ورِ خویش را به‌کار می‌گیرد
  با گفتار و کردارش عدالت‌خواهی و راست‌کرداری و نیک‌اندیشی را گسترش   می‌دهد، پروردگارا، چنین کسی بهترین یاورِ تو است
 
کسی‌که با رهنمودگیری از خرد مینوی خویش بهترینها را از راه کلامِ آموزندۀ   اندیشۀ نیک توسط زبانش و از راه کردارِ پارسایانه توسط دستهایش انجام دهد،   اهورَمَزدا را که آفریدگارِ عدالت است به‌بهترین وجهی شناخته است . 
 
هرکه به‌وسیلۀ اندیشه و گفتار و کردار نیک با بدی بستیزد تا بدی را از میان   بردارد و بدکاران را راهنمائی کند تا از بدی دست بکشند و به‌نیکی بگرایند ارادۀ اهورَمَزدا را به‌نحو خوشنودگرانه‌ئی تحقق بخشیده است .
 
کسی که راه راستی و خوشبختی ابدی یعنی راهی که به سوی جایگاه اهورَمَزدا رهنمون باشد را در زندگیش در این جهانِ مادی به‌ما نشان دهد به‌بهترین و برترین خوشی خواهد رسید. پرودگارا! چنین کسی همچون تو پاک و آگاه و دانا است

mobile
سلام
سه شنبه 21 مهر 1388  2:45 AM
تشکرات از این پست
takhtejamshid
takhtejamshid
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 494
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:تاریخ ایران زمین

شاهنشاهی هخامنشی
 
 کورش بزرگ،
نخستین تشکیل‌دهندۀ دولت فدرالی در تاریخ جهان، نخستین رهبر جهانی صادرکنندۀ منشور حقوق بشر و آزادی ادیان و عقاید در تاریخ جهان، بلندآوازه‌ترین رهبر محبوب همۀ اقوام خاورمیانه در جهان باستان، اثرگذارترین شخصیت تمدن‌ساز در تاریخ جهان، مهرورزترین سیاست‌مرد در تاریخ جهان، بزرگترین خدمتگزار بشریت در جهان باستان
تسخیر کشور لیدیا توسط کوروش بزرگ، اوضاع میان‌رودان در زمان به سلطنت نشستن کوروش بزرگ ـ تسخیر امپراتوری بابل توسط کوروش بزرگ، شخصیت کورش بزرگ به گواهی اسناد تاریخی
نوشته‌های یونانیان در باره‌ی کورش بزرگ ـ نوشته‌های تورات و انبیای یهود درباره‌ی کورش بزرگ ـ نوشته‌های کاهنان بابلی در باره‌ی کورش بزرگ ـ لوح معروف به حقوق بشر که کورش بزرگ در بابل صادر کرد 
یک کاهن بزرگ بابلی دربارۀ کوروش بزرگ چنین نوشته است:
 در ماه نیسان در یازدهمین روز (روز 12 فروردین) که خدای بزرگ بر تختش جلوس داشت… کوروش به‌خاطر باشندگانِ بابل امانِ همگانی اعلان کرد.… او دستور داد دیوارِ شهر ساخته شود. خودش برای این‌کار پیش‌قدم شد و بیل و کلنگ و سطل آب برداشت و شروع به ساختنِ دیوار شهر کرد.… پیکره‌های خدایانِ بابل، هم زن‌خدا هم مردخدا، همه را به‌جاهای خودشان برگرداند. اینها خدایانی بودند که سالها بود از نشیمن‌گاهشان دور کرده شده بودند. او با این کارش آرامش و سکون را به‌خدایان برگرداند. مردمی که ضعیف شده بودند به‌دستور او دوباره جان گرفتند، زیرا پیشترها نانشان را از آنها گرفته بودند و او نانهایشان را به‌ایشان بازگرداند.… اکنون به‌همۀ مردم بابل روحیۀ نشاط و شادی داده شده است. آنها مثل زندانیانی‌اند که درهای زندانشان گشوده شده باشد. به‌کسانی‌که در اثر فشارها در محاصره بودند آزادی برگشته است. همۀ مردم از اینکه او (یعنی کوروش) شاه است خشنودند.
 کاهن بزرگ مصر دربارۀ داریوش بزرگ چنین نوشته است:
 شاهنشاه داریوش، شاهِ همۀ کشورهای بیگانه، شاه مصر عُلیا و سُفلی وقتی در شوش بود به‌من فرمان داد که به‌مصر برگردم و تأسیسات حیات‌بخش پزشکی مصر را نوسازی کنم. … آن‌گونه که شاهنشاه فرمان داده بود مأموران شاهنشاه مرا از این‌زمین به‌آن زمین بردند تا به مصر رساندند. هرچه شاهنشاه دستور داده بود را انجام دادم. کارمندان را به‌خدمت گرفتم همه از خاندانهای سرشناس نه از مردم عادی. آنها را زیر دستِ کاردانان و استادان گماشتم تا پیشۀ پزشکی فراگیرند. فرمان شاهنشاه چنین بود که باید همه چیزهای شایسته و بایسته به‌آنها تحویل داده شود تا پیشۀ خود را به‌خوبی انجام دهند. من هرچه لازم بود و هر ابزاری که پیشترها در کتابها مقرر شده بود را در اختیار آنها گذاشتم. شاهنشاه چنین دستور داده بود، زیرا به‌فضیلت این علم واقف بود. او می‌خواست که بیماران شفا یابند. او اراده کرده بود که ذکر خدایان را جاوید سازد، معابد را آباد بدارد، جشنها و اعیاد دینی با شکوه بسیار برگزار شود
گزینوفون می‌نویسد: کودکان ایرانی در مدارسشان فنون قضاوت و عدالت و اداره می‌آموزند.  معلمان در این مدارس قضایای مختلف را برای شاگردان به‌تمرین می‌گذارند، اتهامات فرضی ازقبیل دزدی و راهزنی و رشوه‌خواری و تغلب‌کاری و تعدی و اموری که معمولاً اتفاق می‌افتد را برضد برخی از دانش‌آموزان مطرح می‌کنند و از دانش‌آموزانِ دیگر می‌خواهند تا دربارۀ آنها حکم داده مرتکب چنین بزههائی را کیفر دهند. آنها همچنین یاد می‌گیرند که به‌کسانی که اتهام ناروا به‌دیگران می‌زنند نیز کیفر دهند. درنتیجۀ چنین آموزشهائی کودکانِ ایرانی از سنینِ اولیۀ عمرشان با بدیها و نیکیها آشنا می‌شوند و می‌کوشند که خودشان را به‌بهترین خصلتها بیارایند و در آینده مرتکب اعمال خلاف نشوند. آنها حتی می‌آموزند که کسی‌که توانِ انجام کار سودمندی برای دیگران دارد ولی از انجامش خودداری می‌ورزد را نیز مجازات کنند؛ زیرا خودداری از انجام کار نیک در عین توانِ انجام آن را ناشکری دربرابر نعمتهای خدا می‌شمارند، و ناشکری را درخور کیفر می‌دانند. این از آن‌رو است که آنها عقیده دارند که انسان ناشکر نسبت به ادای وظیفه‌اش در قبال پدر و مادر و اطرافیان و جامعه و کشورش سستی و اهمال می‌کند؛ و کسی‌که در انجام وظیفه‌اش اهمال کند انسان بی‌شرمی است که ممکن است مرتکب هر کار خلاف اخلاقی بشود. از دیگر آموزشهائی که در این مدارس به‌کودکان داده می‌شود تسلط بر نفس و نظارت بر خویش و نظارت بر کردارهای دیگران، و اطاعت کهتران از مهتران و کاردیدگان است. ایرانیان همچنین به‌کودکان می‌آموزند که چه‌گونه در خورد و نوشْ جانب اعتدال را مراعات کنند؛ به‌همین جهت، دانش‌آموزان نه با مادرانشان که با آموزگارانشان غذا می‌خورند، و این غذا را نیز آنها از خانه‌هایشان با خودشان می‌آورند. کودکان درکنار این آموزشها، تیراندازی و زوبین‌افکنی می‌آموزند. اینها آموزشهائی است که تا سنین 15 و 16 سالگی به‌کودکان و نوجوانان داده می‌شود، و پس از آن آنها وارد دوران جوانی می‌شوند و چیزهائی به‌آنها آموخته می‌شود که مخصوص بزرگسالان است.
mobile
سلام
پنج شنبه 23 مهر 1388  3:22 AM
تشکرات از این پست
takhtejamshid
takhtejamshid
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 494
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:تاریخ ایران زمین

 داریوش بزرگ
جنگهای داریوش بزرگ با رقیبان قدرت
اقدامات داریوش بزرگ در مصر، حفر ترعۀ اتصال میان دریای سرخ و دریای مدیترانه در مصر، تسخیر سرزمینهای اروپایی توسط داریوش بزرگ، فتوحات داریوش بزرگ در هندوستان
شخصیت داریوش بزرگ و جهانداری او 
نوشته‌ئی که داریوش بزرگ به‌مناسبت حفر کانال اتصال دریای سرخ به‌دریای مدیترانه به‌سه‌زبانِ پارسی و آرامی و مصری از خود برجای نهاده بوده توسط باستانشناسان در ناحیۀ غربی کانال سوئز کشف شده است. متن پارسی این کتیبه که کوتاهتر از متنِ مصری است چنین است:
«خدای بزرگ است اهورَمَزدا، که آسمانها را آفرید، که این سرزمینها را آفرید، که مردم را آفرید، که شادی را برای مردم آفرید، که پادشاهی این سرزمین پهناور که دارای اسبان خوب و مردم خوب است را به‌داریوش سپرد. من داریوش، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه کشورهای با مردمان گوناگون، شاهِ سرزمینهای پهناور، پسرِ ویشت‌اَسپَه، هخامنشی [هستم]. داریوش شاه گوید: من پارسی‌ام، مصر را گرفتم، سپس دستور دادم تا این ترعه را در میان رودخانۀ پیراؤ و دریای پارس حفر کردند تا کشتیها بتوانند از مصر به‌سوی پارس بروند. این آرزوی بزرگ من برآورده شد.»
کاهنان مصری در سندی که از خود برجای نهاده‌اند خشنودی مردم مصر از داریوش را چنین بیان داشته‌اند:
«داریوش که زادۀ نیت (مادرِ زمین) و متولی سائیس (معبد مادرِ خدایان مصری) است کارهائی را که خدا به‌ارادۀ خویش آغاز کرده بود به‌انجام رساند (یعنی هرچه در مصر کرد، همان بود که خواست خدا بود).… وقتی او در شکم مادرش بود نیت وی‌را فرزند خویش دانست،… دست خود را با کمان به‌سویش برد تا دشمنانِ وی‌را براندازد، همان‌گونه که برای فرزند خودش رع کرده بود.… او نیرومند است و دشمنانش را در همۀ سرزمینها نابود می‌کند. شاه مصر عُلیا و مصر سُفلی داریوش، که تا ابد جاوید بماناد، شاه بزرگ، پسر ویشت‌اَسپَه هخامنشی، پسر او (یعنی پسر نیت) است، و نیرومند و جهان‌گیر است. مردم سرزمینهای دور با هدایای خود رو به‌سویش می‌آورند و برایش خدمت می‌کنند»
کاهن بزرگ مصر که رئیس مدارس پزشکی مصر بوده دربارۀ داریوشچنین نوشته است:
شاهنشاه داریوش، شاهِ همۀ کشورهای بیگانه، شاه مصر عُلیا و سُفلی وقتی در شوش بود به‌من فرمان داد که به‌مصر برگردم و تأسیسات حیات‌بخش پزشکی مصر را نوسازی کنم. … آن‌گونه که شاهنشاه فرمان داده بود مأموران شاهنشاه مرا از این‌زمین به‌آن زمین بردند تا به مصر رساندند. هرچه شاهنشاه دستور داده بود را انجام دادم. کارمندان را به‌خدمت گرفتم همه از خاندانهای سرشناس نه از مردم عادی. آنها را زیر دستِ کاردانان و استادان گماشتم تا پیشۀ پزشکی فراگیرند. فرمان شاهنشاه چنین بود که باید همه چیزهای شایسته و بایسته به‌آنها تحویل داده شود تا پیشۀ خود را به‌خوبی انجام دهند. من هرچه لازم بود و هر ابزاری که پیشترها در کتابها مقرر شده بود را در اختیار آنها گذاشتم. شاهنشاه چنین دستور داده بود، زیرا به‌فضیلت این علم واقف بود. او می‌خواست که بیماران شفا یابند. او اراده کرده بود که ذکر خدایان را جاوید سازد، معابد را آباد بدارد، جشنها و اعیاد دینی با شکوه بسیار برگزار شود.
افلاطون می‌نویسد: بزرگ‌زادگان ایرانی در هفت‌سالگی اسب‌سواری می‌آموزند؛ چهار آموزگارِ فرزانه برای آموزشِ آنها گماشته می‌شوند. خردمندترینِ آموزگار شیوه‌های خداپرستی و امور حکومتگری را از روی اوستا (به‌تعبیر افلاطون: ماگیای زرتشت) به‌آنها آموزش می‌دهد؛ درستکارترین آموزگار به‌آنها می‌آموزد که در همۀ زندگی راست‌گو و راست‌کردار باشند؛ خوددارترین آموزگار شیوه‌های حکومت بر خویشتن را به‌آنها می‌آموزد؛ و دلیترین آموزگار به‌آنها می‌آموزد که دلیر و بی‌باک باشند.
mobile
سلام
جمعه 1 آبان 1388  4:23 AM
تشکرات از این پست
takhtejamshid
takhtejamshid
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 494
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:تاریخ ایران زمین

ویژگیهای فرهنگ ایران باستان و نقش آن در تمدن‌سازی
نگاهی به سنتها و ارزشهای فرهنگی تمدنی ایرانیان باستان
از ویژگیهای فرهنگ ایرانی آن بود که هیچ انسانی دارای تقدس شمرده نمی‌شد، بلکه تقدس خاص خدا و ایَزدان و فضایل ملکوتیِ هفتگانه بود که ضمن سخن از زرتشت شاختیم. به همین سبب بوده که در تمام دوران هخامنشی و پارتی و ساسانی هیچ زیارتگاهی برای هیچ انسانی، نه برای مغان و نه آتَروَنان و نه هیربدان، ساخته نشد. و از همین‌رو است که واژه‌هائی معادل «عصمت» و همچنین «زیارت» به مفهوم مذهبیش (زیارت به‌مفهومی که ما پس از مسلمانی‌مان شناخته‌ایم) در زبان ایرانی ساخته نشده است. و از آنجائی که در فرهنگ ایرانی هیچ انسانی در هر مقامی که باشد دارای تقدس و عصمت نیست، عقیده به اینکه انسان بتواند واسطه و شفیع میان انسان و خدا شود نیز در فرهنگ ایرانی وجود نداشت. زرتشت نیز واسطۀ میان انسانها و خدا شمرده نمی‌شد بلکه آموزگاری بود که نیک‌بودن و نیک‌زیستن را به انسانها آموخته بود. انبیای قوم سامی هم در حیاتشان و هم همیشه پس از مرگشان واسطه‌های میان خدا و مریدان خویش شمرده می‌شدند، و مریدانشان به‌اندازۀ فرمانهائی که برای انبیاء و جانشینانِ انبیاء می‌بردند و به‌اندازه‌ئی که به معبد خدمت می‌کردند و ثمرۀ تلاش و کارشان را به عنوان زکات و صدقات به متولیان معبد می‌دادند انتظار داشتند که انبیاء و رهبران دینشان در زندگی‌شان و حتی پس از مرگشان برایشان نزد خدایشان وساطت کنند (شفیع بشوند) تا خدا از خطاهایشان درگذرد؛ یعنی مردگان نیز واسطه میان انسان و خدا بودند. اما در دین ایرانی هیچ‌گاه چنین باوری دربارۀ انسانهای زنده و مرده شکل نگرفت.
از دیگر ویژگی فرهنگ ایرانی آن بود که هیچ‌کدام از عیدهای ایرانی با برگزاری مراسم برای هیچ انسانی در ارتباط نبود بلکه هرکدام از عیدها (نوروزِ کوچک که اکنون نوروز گوئیم، نوروز بزرگ که اکنون سیزده‌ به‌در گوئیم، مهرگان، سده، و جشنی که اکنون چارشنبه سوران گوئیم) مراسمی بود که برای پیوند با طبیعت برگزار می‌شد و مستقیماً با تحولات طبیعی در ارتباط بود. دین ایرانی به‌ شادزیستی بهای بسیار داده بود، و از این‌رو عید ایرانی نه مراسم عبادی بلکه سور و سرود و رقص دسته‌جمعی بود و جشنهایش مراسم شادی و سور و ستایش زیبایی‌ها بود.  در فرهنگ ایرانی نه برای بزرگداشت انسانها حتی زرتشتمراسم دینی برگزار می‌شد و نه برای هیچ‌کدام از شخصیتهای دیگر. این از آن‌رو بود که ایرانی برای هیچ انسانی تقدس و عصمت قائل نبود تا به‌خاطرش مراسم دینی برپا کند. ایرانی برای طبیعت جشن برپا می‌کرد و همراه با طبیعت ابراز شادی و سرور می‌نمود.
نماز نیز در دین ایرانی نه همچون نمازِ ادیان سامی ستایش پیامبرشاه و انسانهای مدعیِ‌ نمایندگیِ خدا و ستایش اعضای خانوادۀ پیامبرشاه، و نه دعا و تضرع و ابراز خواری و ذلت در حضور خدا به‌خاطر جلب ترحم خدای جبّار، بلکه ستایش ارزشها و پدیده‌های سومند بود که جلوه‌های عینیِ رحمت آفریدگار شمرده می‌شدند. به‌عبارتِ دیگر، نماز در دین ایرانی مجموعه‌ئی از سرودهای ستایشِ ارزشها و پدیده‌هائی بود که در خدمت سعادت بشر بودند؛ و در میان اینها سپنتَە‌مَنیو و وهومنَه و اَرتَه از مقام والائی برخوردار بودند و در نمازها بیشتر از همه مورد ستایش قرار می‌گرفتند، به‌علاوه مهر و ناهید و باران و آبِ جاری و کشتزار و زمینِ بارور و ستورانِ سودمند و مادران و زنان ستایش می‌شدند؛ و این‌را در گفتار زرتشت دیدیم. به‌عبارت دیگر، آنچه نماز در دین ایرانی را تشکیل می‌داد سرود تلقین به‌خود برای همسان شدن با همۀ آفریدگان سودمند و خدمت‌رسان به بشریت بود. این نیایشها به‌انسان می‌آموزد که هر فردی چنانچه از این فضایل پیروی کند و اینها را در درون خویشتن بپرورد و خودیشتن را با آنها همسان سازد خواهد توانست که به‌بلندترین مرحله از تکامل انسانی رسیده خداگونه شود، و در این‌باره هیچ تفاوتی میان انسانها وجود ندارد. 
  
mobile
سلام
جمعه 1 آبان 1388  4:24 AM
تشکرات از این پست
takhtejamshid
takhtejamshid
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 494
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:تاریخ ایران زمین

احیای فکر دینی در ایران و ظهور مانی پیامبر تبلیغ‌گر رنج‌کشی و محرومیت
مانی در روز ۲۵ فروردین‌ماه سال 215م در سرزمینِ بابل در یک خانوادۀ اهل یکی از روستاهای منطقۀ آرامی‌نشین کسکر (اکنون واسط در جنوب عراق) متولد شد. ما نمی‌دانیم که پدر و مادر مانی چه نامی به‌او داده بوده‌اند. «مانی حَیّا» صفتی است که خود مانی پس از بعثتش برای خودش تعیین کرده بوده و عبارتی است آرامی به‌معنای «کشتی زندگانی» (به‌عربی: سَفینَةُ الحَیاة).
مانی پیش از آنکه به ۱۲ سالگی رسیده باشد سه بار به معراج برده شد. در سن ۱۲ سالگی نخستین بار فرشتۀ وحی به نزدش آمد. چون به ۲۴ سالگی رسید نخستین پیام آسمان برای آغاز رسالتش را دریافت کرد (سال ۲۳۹م). آن‌گونه که خودش بعدها نوشته، فرشتۀ وحی به‌نزدش آمده به‌او گفت: «سلام بر تو، ای مانی از من و از پروردگار که مرا به‌نزد تو فرستاده است. او که «وَررَوان بَغ‌اِستَه» (روح اعلی و خدای حقیقی) است تو را برای تبلیغ رسالتْ برگزیده و این مأموریت را به‌تو سپرده است. او به‌تو فرمان می‌دهد که رسالت خویش را آشکار سازی و نوید حق را به‌مردم برسانی، و در این راه هرچه در توان داری به‌کار ببندی.»
پرکاریِ مانی در بیان تعالیمش، بیان مسحورکننده‌اش، قدرتش در اقناع، و قدرتش در سازماندهی پیروان که از نوشته‌های سنتی پیدا است مطالعه‌گر را حقیقتًا به‌شگفتی می‌اندازد.
تعالیم مانی ـ تشکیلات مانوی ـ تأثیر دین مانی در افکار دینی مردم خاورمیانه
دین مانی در سدۀ چهارم مسیحی از حد ترکستان چین تا شمال آفریقا و از اناتولی تا اسپانیا گسترده بود. در ایتالیا و کشور گال (فرانسه) پیروان مانی در همه‌جا گسترده بودند. در مصر به دین سراسری تبدیل شده بود. در کشور توران (شامل کویته و خضدار در پاکستان کنونی) دین رسمی بود، و به‌زودی در کشور اویغور (غرب چین) تبدیل به‌آئین سلطنتی و رسمی شد.
mobile
سلام
جمعه 1 آبان 1388  4:26 AM
تشکرات از این پست
takhtejamshid
takhtejamshid
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 494
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:تاریخ ایران زمین

نهضت بهدینِ مزدک، جنبش برای احیای تعالیم زرتشت
 
ابن ندیم می‌نویسد:
مزدک به‌پیروانش تعلیم داده بود که از لذتهای مادی و خورد و نوش بهره‌وری جویند و درپی برآوردن خواسته‌های نفسانی خویش باشند، بخورند و بنوشند و با یکدیگر همکاری و رفت و آمد داشته باشند، به‌یکدیگر زور نگویند، و چنان باشد که هرچه دارند اعم از اموال و زنان در میانشان مشترک باشد، و کسی نباید دسترسی به‌اینها را از دیگران بازدارد. با این‌حال، آنها معتقد به‌نیکوکاری و خیراندیشی‌ بودند، از کشتن خودداری می‌کردند و به‌هیچ‌کس آسیب نمی‌رساندند و درد و رنج به‌کسی وارد نمی‌آوردند. آنها در مهمان‌نوازی شیوه‌ئی دارند که در هیچ قومی دیده نشده است، و چون کسی را مهمان کنند هیچ چیزی را از او دریغ نمی‌دارند و هرچه از آنان بخواهد برآورده می‌سازند.
شهرستانی می‌نویسد:
مزدک مردم را از اختلاف و درگیری و ستیز و کینه‌کشی بازمی‌داشت؛ و چون اکثر اینها به‌سبب زن و مال اتفاق افتاده بود او زنان را حلال و اموال را مباح دانست؛ و همان‌گونه که مردم درا استفاده از آب و آتش و چراگاه شریک بودند او استفاده از زن و مال را نیز برای مردمْ مشترَک قرار داد.
طبری می‌نویسد:
مزدک و یارانش می‌گفتند: «خدا ارزاق را برای آن قرار داده است تا بندگانش آن را همدلانه و به‌تعادل در میان خودشان تقسیم کنند؛ ولی مردم دربارۀ آن به یکدیگر ستم کرده‌اند.» آنها ادعا کردند که می‌خواهند ارزاق را از ثروتمندان بگیرند و به بی‌نوایان بدهند و از کسانی که بیشتر دارند بگیرند و به‌کسانی که کمتر دارند بدهند؛ زیرا کسی که مال و زن و متاعی بیش از حدِ نیازش در اختیار دارد او در داشتن اینها شایسته‌تر از دیگران نیست. مردم دون‌پایه این امر را غنیت شمردند و از مزدک و یارانش حمایت کرده آنها را مورد پیروی قرار دادند
ابن اثیر می‌نویسد:
مزدک ذبح حیوان را تحریم کرد و گفت: برای خوراکِ بشر، آنچه از زمین می‌روید و آنچه از جسم حیوان بیرون می‌آید مثل تخم و شیر و کره و پنیرکفایت می‌کند.
شاد زیستن و دیگران را شاد کردن بخش اصلی تعالیم مزدک بود. در تعالیم او همه چیز در پیرامون شادزیسیتی دور می‌زد.
صاحب زبدة التواریخ در بارۀ مزدکیان در سدۀ ششم هجری می‌نویسد:
اصل مذهب ایشان آنست که نشاید هیچ‌کس را بیازارند نه حیوان و نه نبات و نه جانور… و دو زن نشاید داشت و طلاق نشاید داد و بَرده نشاید خرید. برجمله پنج گناه است که هرکه یکی از آنها بکند هرگز از دوزخ نرهد: اولْ خون‌ ریختن، و دو زن در یک حال (به‌طور همزمان) خواستن ، با مخالف وصلت کردن، به زبان و جوارح (دست و پا) مردم را آزردن

اگر بخواهیم با توجه به همین گزارشهائی که دربارۀ برنامۀ مزدک و تعالیم او برایمان مانده است برنامه‌های اصلاحی او را به‌طور فشرده خلاصه کنیم چنین خواهد شد:
۱. همان‌گونه که خدا همۀ بندگانش را به‌یکسان مورد عنایت قرار داده است شاه باید برای همۀ افراد ملت حقوق و امتیازهای یک‌سان قائل باشد، و امتیازهای ستم‌آمیزی که زورمندان به‌خودشان اختصاص داده‌اند را ملغی کند؛
۲. زورورزانِ حاکم که گنج اندوخته‌اند باید اندوخته‌هایشان در میان مردم کشور تقسیم شود، زیرا این اندوخته‌ها از دسترنج مردم کشور حاصل آمده است و حق خودِ مردم است، و این زورورزان نباید امتیازهای ویژه‌ئی در انحصارِ ثروت داشته باشند؛
۳. زورورزان حاکم که زمینهای وسیع دارند و روستائیان کشاورز را به مزارعین خودشان تبدیل کرده‌اند باید زمینهایشان به‌نفع این کشاورزان مصادره شود، و فقط به آن اندازه زمین داشته باشند که خودشان بر رویش کار و کشت می‌کنند. زمینهای کشاورزی باید در میان کشاورزان تقسیم شود تا کشاورز صاحب دسترنج خویشتن گردد؛
۴. زمینهای وقفی آذرگاهها که در اختیار فقیهان است باید به نفع کشاورزان مصادره شود، و امکاناتی که فقیهان برای بهره‌کشی اقتصادی از عوام دارند باید از بین برود؛
۵. برای رشد صنایع روستایی، دولت باید توجه بیشتری به پیشه‌وران روستایی مبذول دارد و بخش بیشتری از مالیاتها را صرف کمک به صنایع روستایی کند؛
۶. قانون خانواده باید بازتدوین شود، و مقرر بدارد که مرد حق نخواهد داشت که بیش از یک زن داشته باشد مگر در مواردی که ضرورتی ایجاب کند، مثلاً زنِ او نازا باشد؛
۷. رسم در دخمه نهادنِ جسدِ انسانِ مرده و مردارخوار کردنِ‌ آن باید لغو گردد، و جسد انسانِ مرده باید طبق سنتهای دین پاکِ مزدایَسنَه با احترام دفن شود.

تعالیمی که مزدک آورده بود برای همیشه در اذهان توده‌های ایرانی ماندگار شد و هر ازگاهی از جائی به‌شکلی سر برآورد. ما در تاریخ ایران چندین متفکر بزرگ داریم که تظاهر به‌مسلمانی می‌کردند، ولی تراوش فکرشان همان است که مزدک گفته بود. در میان اینها خَیّام و سهروردی (شیخ اشراق) و عین القضات همدانی از همه بارزترند. آن‌دسته از شعرای ایرانی که که ترویج فکر آزادیِ انسان و شادزیستی و دوری از اندوه و آزار انسان و موجودات زنده کرده‌اند تعالیم مزدک را بازتاب داده‌اند. جمعیت «إخوانُ الصفاء» که در سدۀ چهارم هجری در بصره توسط هفت‌تن از ایرانیانِ‌ دوزبانه پایه‌گذاری شد و اصول و فروعِ عقایدشان را در ۵۱ جزوه به‌نام «رسائل إخوان الصفاء»منتشر کردند (و به‌زودی جریانی به‌نام «باطنیان» از درون تعالیمشان بیرون آمد)، از جهات بسیار زیادی بازتاب‌دهندۀ تعالیم مزدک بودند. حتی در بیرون از ایران نیز آثار تعالیم مزدک را در میان برخی از متفکران ظاهراً مسلمان می‌بینیم. مثلا، ابوالعَلاء مَعَرّی در سروده‌هایش یک مزدکی تمام‌عیار است
mobile
سلام
جمعه 1 آبان 1388  4:27 AM
تشکرات از این پست
takhtejamshid
takhtejamshid
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 494
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:تاریخ ایران زمین

منشور كوروش

منشور حقوق بشر کوروش بزرگ موسوم به استوانه کوروش استوانه‌ای سفالین است که در سال ۵۳۹ پیش از میلاد به فرمان کوروش بزرگ  شاهنشاه ایران ساخته شده و دور تا دور آن مجموعه‌ای از سخنان و دستورات شاهنشاه به خط میخی نقش گردیده است. این استوانه که به عنوان «اولین منشور حقوق بشر» در جهان شناخته می‌شود، در پایه‌های شهر بابل قرار داده شده بوده است.

 در حدود سال ۱۲۸۵ خورشیدی (۱۸۷۹-۱۸۸۲) به هنگام کاوشهای باستان‌شناسی دربابل در میان رودان  (بین‌النهرین)، هرمز رسام، باستان شناس ایرانی یک استوانهٔ سفالین کوچک یافت که شامل نوشته‌هایی به خط میخی بود. جنس این استوانه  از گل رس است، ۲۳ سانتی‌متر طول و ۱۱ سانتی‌متر عرض دارد و دور تا دور آن در حدود ۴۰ خط  نوشته شده‌است. بررسی‌ها نشان داد که نوشته‌های استوانه در سال ۵۳۹ پیش از میلاد مسیح به دستور کوروش بزرگ پس از شکست نبونید ( بخت النصر) و گشوده شدن شهر بابل ، نوشته شده و به عنوان سنگ بنای یادبودی در پایه‌های شهر بابل قرار داده شده‌است. در حال حاضر این لوح سفالین استوانه‌ای در موزه بریتانیا در شهر لندن نگاهداری می‌شود.

از سوی دیگر در سال‌های اخیر آشکار شد که بخشی از یک لوحه استوانه‌ای که آن را از آن نبونید پادشاه  بابل  می‌دانستند، در حقیقت پاره‌ای از استوانه کوروش بزرگ، از سطر‌های ۳۶ تا ۴۳ است. پس از این کشف، این پاره از لوح استوانه‌ای که در دانشگاه ییل  (Yale) درآمریکا نگهداری می‌شد، بهموزه بریتانیا در لندن انتقال داده شد و به استوانه اصلی پیوست گردید.

                       ترجمه بخشهایی از منشور کوروش

خط ۲۰: من کوروش‌ام، پادشاه جهان، پادشاه بزرگ، شاه توانمند و برحق، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه چهارسوی (جهان).

خط ۲۱: پسر کمبوجیه، پادشاه بزرگ، پادشاه اَنشان، نوه‌ی کوروش، پادشاه بزرگ، پادشاه اَنشان، نبیره‌ی چیش‌پیش، پادشاه بزرگ، پادشاه اَنشان،

خط ۲۲: از دودمانی که همیشه پادشاه بودند؛ (من کسی هستم) که مردوک و نبو (خدایان بابل) فرمانروایی‌اش را گرامی می‌دارند، و با خرسندی قلبی پادشاهی‌اش را خواستارند. آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم،

 خط ۲۳: در میان شادی و پایکوبی در کاخ شاهی (بابل) به تخت نشستم. مردوک، خدای بزرگ، اراده کرد که قلب من شرسار از عشق برای بابل باشد، و من هر روز او (مردوک) را نیایش کردم.

خط ۲۴: ارتش بزرگ من به آرامی وارد بابل شد. نگذاشتم ترس و رنج بر مردم کشور سومر و اکد وارد آید.

 خط ۲۵: من برای برقراری صلح در بابل و (سایر) شهرهای مقدس این کشور سخت کوشیدم. در مورد اهالی بابل که او (نبونید) آنها را به بیگاری گماشته بود، این (بیگاری) اراده‌ی خدایان و درخور مردم نبود.

 خط ۲۶: من به اضطراب آنان پایان دادم و آنها را از بیگاری رهانیدم. مردوک، خدای بزرگ، از کردار (نیک) من خشنود شد،

 خط ۲۷: و برکت و مهربانی‌اش را به من ارزانی داشت، هم به من که او را می‌ستایم، هم به کمبوجیه که فرزند من است، هم به همه سپاهیان من

 خط ۲۸: ما همگی در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم،

خط ۲۹: همه شاهان جهان، از دریای بالا تا دریای پایین، و شاهان چادرنشین سرزمین‌های باختری، همه آنها،

خط ۳۰: خراج سنگین برای من آوردند و در بابل بر پای من بوسه زدند

خط ۳۱: از نینوا، آشور و شوش، اکد، اشنونا، زَمبان، مه‌تورنا و دِیر تا منطقه گوتیان و شهرهای مقدس آن سوی دجله، آنچه که ویران شده بود را از نو ساختم و نیایشگاه‌هایی را که برای سالها ویران مانده بودند بازسازی کردم،

خط ۳۲: و پیکره‌های خدایانی را (که در بابل جمع شده بود) به نیایشگاه‌های خود بازگرداندم. من (همچنین) تمام ساکنین پیشین این شهرها را گردآوردم و به سرزمین‌های خود بازگرداندم.

خط ۳۳: همچنین به دستور مردوک، خدای بزرگ، پیکره‌ی خدایان سومر و اکد را که نبونید با خشمگین ساختن خدای خدایان به بابل آورده بود، به شادی و خرمی به نیایشگاه‌های خودشان بازگرداندم

خط ۳۴: باشد که این خدایان هر روز از بِل و نبو (نام ۲ خدا) بخواهند که

خط ۳۵: برای زندگانی بلند و ازدیاد برکت من دعا کنند. باشد که (این خدایان) به خدای من، مردوک، بگویند: «کوروش، پادشاهی که تو را گرامی می‌دارد، و پسرش کمبوجیه (را از یاد مبر).

خط ۳۶: مردم بابل پادشاهی مرا گرامی داشتند، و من صلح و آرامش را در این سرزمین برقرار ساختم»

mobile
سلام
جمعه 1 آبان 1388  4:36 AM
تشکرات از این پست
nori200
nori200
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 1294
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:تاریخ ایران زمین

ایران زمین بهترین کشوردنیاست

راسخون امید به زندگی

یک شنبه 3 آبان 1388  9:05 AM
تشکرات از این پست
pasargad54
pasargad54
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : آبان 1388 
تعداد پست ها : 2135
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:تاریخ ایران زمین


بیوگرافی و زندگی نامه کورورش کبیر  
 

کورش فرزند کمبوجیه و ماندانا بر پدر بزرگ خویش استاگ شورید و پادشاهی ایران را در دست گرفت و دودمان هخامنشیان را بنیاد نهاد.

در سال 546 قبل از میلاد , کراسوس شاه لیدیا با اندیشه پیروزی بر سرزمین پارسیان یورشبر ایران زمین را آغاز کرد. وی پیش از یورش, از کاهن معبد دلفی در یونان در زمینه یورش به پارسیان نگر(نظر)خواهی کرد و کاهن به او وعده داد که اگر حمله کند, امپراطوری بزرگی را نابود خواهد کرد.جنگ با ایران برای لیدیا یک فاجعه تاریخی بود. کروسوس بسختی شکست خورد. کورش خاک لیدیا را در هم نوردید. کروسوس به اسارت ایرانیان در آمد و خاک لیدیا(ترکیه فعلی) ضمیمه شاهنشاهی کورش قرار گرفت و مرزهای شرقی ایران به دریای اژه رسید. کورش کراسوس را بخشید و از او یک فرمانده با وفا ساخت و بعدها همین کراسوس و ارتش لیدیا برای پیشبرد هدفهای امنیت گسترانه کورش نبردها کردند.

کورش که شخصیتی آزاد اندیش و عاری از پی دورزی(تعصب) بود , خدایان و ادیان ملل شکست خورده را به رسمیت شناخت , همگان را در اجرای مراسم دینیشان آزاد گذاشت, معابدشان را در زیر پوشش کمکهای دولتی قرار داد و بدینسان دل های همه ی ملت های مغلوب را بسوی خویش جلب کرد. چشم تاریخ تا آن هنگام چنان فاتح پر مهر و شفقتی را به خود ندیده بود و ملت های مغلوب در برابر این همه مهر و بزرگواری چاره ای جز محبت او را نداشتند و دوستی او در دل همه اقوام تحت قرمانروائی ایران ریشه دواند.

پس از اینکه مرزهای شرقی ایران در جوار بابل قرار گرفت, آوازه انساندوستی و بزرگمنشی کورش به میانرودان رسید و بابلیان را که از جور ستمگری به نام نبونهید به تنگ آمده بودند بر آن داشت که دست استمداد بسوی کورش دراز کنند. فتح امپراطوری بابل برای کورش با همکاری مردم بابل و هماهنگی روحانیون مردوخ انجام شد.

کورش با ایمان به سرزمین ایران , جهان گشائی را به هدف برقرار کردن آشتی و آسایش و برابری و از میان بردن ستم و ناراستی انجام میداد. هر کشوری را که گشود, فرمانروائیش را دوباره به همان حکومتگران پیشین واگذاشته بود تا از سوی او سرزمین خودشان را با دادگری اداره کنند. در هیچ جا به معابد و متولیان امور دینی ملل مغلوب آسیب وارد نکرد

کورش پس از تسخیر بابل اعلام بخشش همگانی کرد, ادیان بومی را آزاد اعلام کرد, هیچ انسانی را به بردگی نگرفت و سپاهیانش را از تجاوز به جان و مال رعایا باز داشت و دستور داد خرابیهای جنگ را بازسازی کنند و در این راه خود پیش قدم شد و شروع به بازسازی دیوار شهر کرد. در میانرودان چهل هزار یهودی توسط شاهان آشور و بابل برای بردگی به این منطقه آورده شده بودند. کورش دستور آزادی آنها را صادر کرد و به آنها وعده داد موجبات برگشتشان را به سرزمینشان فراهم کند.بعد از فتح میانرودان, شام(سوریه) . فینیقیه و فلسطین نیز ضمیمه خاک ایران شدند

در استوانه معروف به اعلامیه حقوق بشر این پادشاه انساندوست چنین نوشته است:

منم کورش شاه جهان, شاه بزرگ, شاه شکوهمند, شاه بابل, شاه سومر و اکاد, شاه چهار اقلیم بزرگ جهان, پور کمبوجیه شاه بزرگ شاه انشان, نوه کورش شاه بزرگ شاه انشان, از دودمان شاهان روزگاران دور.... هنگامی که دوستانه قدم درون بابل نهادم و در میان هلهله های شادی مردم کاخ شاهان و تختگاه آنها را به تصرف در آوردم سلطان بزرگ مردوخ دلهای نیک مردان بابل را با من همراه ساخت زیرا من همواره بر آن بودم که او را بزرگ بدارم و بستایم. سپاه بزرگ من در آرامش و نظم وارد بابل شدند من به هیچکس اجازه ندادم که در سومر و اکاد دست به تجاوز و تعدی بزند.من در بابل و دیگر شهر های مقدس نظم و امنیت برقرار کردم.از آن پس مردم بابل به آزادی رسیدند و یوغ بردگی از دوششان برداشته شد... مردم این سرزمینها را به سرزمینهایشان برگرداندم و املاکشان را به آنان باز دادم.

  رفتار انساندوستانه کورش با اقوام معلوب از او یک شخصیت مقدس و مافوق بشری ساخت. روحانیون بابل او را پیامبر مردوخ , و انبیای اسرائیل او را شبان یهوه و مسیح موعود و تجسم عینی خدای دادگستر خوانده اند. مسلمانان او را ذوالقرنین می دانند.که نامش در قرآن آمده است . و چه زیبا گفته است ارد بزرگ که : کورش نماد فرمانروایان نیک اندیش است و نام او می ماند ، چرا که از راستی و کمک به آدمیان روی برنگرداند .

مرزهای کشور کورش در شرق از حدود رود سند و رود سیحون آغاز می شد و در غرب به دریای مدیترانه و دریای اژه می رسید.نقش کورش در سازندگی تاریخ اهمیت ویژه ای دارد. در این زمینه گزینوفون  می گوید: "کشور کورش بزرگترین و شکوهمندترین بود و این سرزمین پهناور را کورش به نیروی تدبیرش یک تنه اداره می کرد. کورش چنان به ملتهائی که در این سرزمینها می زیستند دلبستگی داشتو از آنها مواظبت می نمود که گوئی همه آنها فرزند اویند.مردم این سرزمینها نیز به بوبه خود ویرا پدر و سرپرست غمخوار خودشان می دانستند. کارگزاران دولت در عهد کورش به تمامی عهد و پیمانها و سوگندهایشان وفاداری نشان میدادند و از او فرمان می بردند."

کورش پس از حدودا 23 سال فرمانروائی درگذشت و پیکرش در پاسارگاد به خاک سپرده شد.

 

منشور کورش بزرگ (اولین اعلامیه حقوق بشر) :


اینک که به یاری مزدا ، تاج سلطنت ایران و بابل و کشورهای جهات اربعه را به سر گذاشته ام ، اعلام می کنم : 
که تا روزی که من زنده هستم و مزدا توفیق سلطنت را به من می دهد 

دین و آیین و رسوم ملتهایی که من پادشاه آنها هستم ، محترم خواهم شمرد و نخواهم گذاشت که حکام و زیر دستان من ، دین و آئین و رسوم ملتهایی که من پادشاه آنها هستم یا ملتهای دیگر را مورد تحقیر قرار بدهند یا به آنها توهین نمایند . 

من از امروز که تاج سلطنت را به سر نهاده ام ، تا روزی که زنده هستم و مزدا توفیق سلطنت را به من می دهد ، 
هر گز سلطنت خود را بر هیچ ملت تحمیل نخواهم کرد 
و هر ملت آزاد است ، که مرا به سلطنت خود قبول کند یا ننماید 
و هر گاه نخواهد مرا پادشاه خود بداند ، من برای سلطنت آن ملت مبادرت به جنگ نخواهم کرد . 

من تا روزی که پادشاه ایران و بابل و کشورهای جهات اربعه هستم ، نخواهم گذاشت ، 
کسی به دیگری ظلم کند و اگر شخصی مظلوم واقع شد ، من حق وی را از ظالم خواهم گرفت 
و به او خواهم داد و ستمگر را مجازات خواهم کرد . 

من تا روزی که پادشاه هستم ، نخواهم گذاشت مال غیر منقول یا منقول دیگری را به زور یا به نحو دیگر 
بدون پرداخت بهای آن و جلب رضایت صاحب مال ، تصرف نماید 

من تا روزی که زنده هستم ، نخواهم گذاشت که شخصی ، دیگری را به بیگاری بگیرد 
و بدون پرداخت مزد ، وی را بکار وادارد . 

من امروز اعلام می کنم ، که هر کس آزاد است ، که هر دینی را که میل دارد ، بپرسد 
و در هر نقطه که میل دارد سکونت کند ، 
مشروط بر اینکه در آنجا حق کسی را غضب ننماید ، 

و هر شغلی را که میل دارد ، پیش بگیرد و مال خود را به هر نحو که مایل است ، به مصرف برساند ، 
مشروط به اینکه لطمه به حقوق دیگران نزند . 

من اعلام می کنم ، که هر کس مسئول اعمال خود می باشد و هیچ کس را نباید به مناسبت تقصیری که یکی از خویشاوندانش کرده ، مجازات کرد ، 
مجازات برادر گناهکار و برعکس به کلی ممنوع است 
و اگر یک فرد از خانواده یا طایفه ای مرتکب تقصیر میشود ، فقط مقصر باید مجازات گردد ، نه دیگران 

من تا روزی که به یاری مزدا ، سلطنت می کنم ، نخواهم گذاشت که مردان و زنان را بعنوان غلام و کنیز بفروشند 
و حکام و زیر دستان من ، مکلف هستند ، که در حوزه حکومت و ماموریت خود ، مانع از فروش و خرید مردان و زنان بعنوان غلام و کنیز بشوند 
و رسم بردگی باید به کلی از جهان برافتد . 

و از مزدا خواهانم ، که مرا در راه اجرای تعهداتی که نسبت به ملتهای ایران و بابل و ملتهای ممالک اربعه عهده گرفته ام ، موفق گرداند

سه شنبه 5 آبان 1388  3:04 AM
تشکرات از این پست
pasargad54
pasargad54
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : آبان 1388 
تعداد پست ها : 2135
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:تاریخ ایران زمین


انواع ازدواج در سنت زرتشتیان قدیم:  


1-پادشاه زن 
این پیمان برای پسر و دختری اجرا می گردد كه دارای تمام شرایط لازم باشند ، یعنی برای نخستین بار و با رضایت پدر و مادر خود با یكدیگر ازدواج نمایند و هر دو به سن قانونی رسیده باشند و قبلاً با كسی نامزد نگشته‌اند. 

2-ایوك زن 
این پیمان برای دختر منحصر به فرد خانواده‌ای است كه فرزند ذكور ندارند. در این نوع ازدواج كه در حقیقت نوعی شرط هنگام عقد است ، داماد در هنگام عقد متعهد می‌شود كه نخستین پسر خود را به نام خانواده عروس به ثبت رساند . فرزند چنین ازدواجی از هر دو خانواده ارث می‌برد. 
همین نوع ازدواج است كه شبهه ازدواج با محارم زرتشتیان را در میان مسلمانان به وجود آورده است. 

3-ستر زن 
این پیمان در حق پسر و دختری اجرا می‌گردد كه عروس ،‌خود فرزند خوانده خانواده دیگری است . در این صورت نیز زن و شوهر موظفند نخستین پسر خود را به خانواده ناپدری عروس تعلق داده و نامگذاری كنند. 

4-چَكَر زن 
این پیمان در حق مرد یا زنی است كه به مرحله بیوه‌گی رسیده و جفت خود را از دست داده و یا از او جدا شده باشد. 

5-خودسر زن 
این پیمان راجع است به پسر و دختری كه بدون رضایت پدر و مادر ازدواج نمایند ، در حالی كه پسر یا دختر به سن 21 سالگی نرسیده باشند. 
پس از وقوع این نوع ازدواج پدر پپش از اطلاع از وقوع حتمی آن حق دارد ، آن پسر یا دختر خود را به طور كامل از ارث محروم سازد. 


منبع : امرداد 
سه شنبه 5 آبان 1388  4:15 AM
تشکرات از این پست
pasargad54
pasargad54
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : آبان 1388 
تعداد پست ها : 2135
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:تاریخ ایران زمین

پارک اتابک در دوره قاجاریه

پارک و باغ اتابک مربوط به دوره ناصری می باشد که در حال حاضر در اختیار سفارت روسیه قرار دارد. این پارک متعلق به میرزا علی اصغر خان امین السلطان صدراعظم مقتدر دوره ناصری ، مظفرالدین شاه و محمد علی شاه بوده که مخارج زیادی را برای آن در آن زمان کرده بوده است. این پارک محلی بود که در زمان انقلاب مشروطیت به ستارخان سردار ملی تیراندازی شد و از ناحیه پا ایشان مجروح گردیدند.

جمعه 8 آبان 1388  3:04 AM
تشکرات از این پست
pasargad54
pasargad54
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : آبان 1388 
تعداد پست ها : 2135
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:تاریخ ایران زمین

موزه‌ بريتانيا علت امانت ندادن منشور كورش را شرايط ايران خواند
موزه‌ بريتانيا در لندن، عدم انتقال و امانت دادن استوانه كورش به ايران را بدليل شرايط سياسي داخلي ايران خوانده است. رييس سازمان ميراث فرهنگي رژیم ايران، اظهارات مسؤولان موزه‌ بريتانيا را بهانه دانسته و از امكان قطع همكاريهاي فرهنگي با موزه‌ بريتانيا گفته است.با اين وجود موزه‌ بريتانيا اعلام كرده است بر تعهدش براي امانت دادن منشور كوروش به دولت ايران پايبند و اميدوار است هرچه زودتر شرايط لازم براي انتقال اين اثر تاريخي به ايران فراهم شود.از استوانه كورش بعنوان نخستين منشور حقوق بشر ياد ميشود.


كتيبه كوروش و تنش در روابط ايران و بريتانيا

كتيبه كوروش كه از آن با عنوان قديمى‌ترين منشور حقوق بشر در جهان ياد مى‌شود به عاملى براى دامن زدن به تنش در روابط سرد ميان تهران و لندن تبديل شده است.روزنامه انگليسي گاردين روز جمعه در اين باره در سايت اينترنتى خود نوشته است، موزه بريتانيا با توجه به تنش سياسى ناشى از انتخابات رياست جمهورى اخير در ايران، از موافقت با اجراى قراردادى به منظور به امانت دادن كتيبه كوروش به ايران خوددارى مى‌كند.اين در حالى است كه مقام‌هاى ايرانى تهديد كرده‌اند، چنانچه موزه بريتانيا از فرستادن كتيبه ۲۵۰۰ ساله كوروش كبير به ايران همچنان خوددارى كند، روابط و همكارى خود را با اين موزه قطع خواهند كرد.گاردين مى‌نويسد، محققان ايرانى نيز بر اين عقيده هستند كه ترديد موزه بريتانيا در قرض دادن كتيبه كوروش به مقام‌هاى رژیم ايران با توجه به تهاجم «مورخان يهودى‌ستيز» در ايران عليه كوروش كبير به عنوان «پدر ملت ايران» قابل درك است. رييس سازمان ميراث فرهنگى رژیم ايران چندى پيش هنگام بازديد از موزه ايران باستان در تهران در اين باره گفته است:« موزه بريتانيا از شرايط سياسى بعد از انتخابات رياست جمهورى در ايران به عنوان مهم‌ترين بهانه خود براى ندادن كتيبه كوروش به ايران ياد مى‌كند.»وى همچنين تهديد كرد، چنانچه موزه بريتانيا «همچنان به بهانه‌جويى خود ادامه دهد»، طرف ايرانى نيز به همكارى‌هاى خود با اين موزه در تمام زمينه‌ها از جمله در زمينه كاوش‌هاى باستان‌شناسى و تحقيقات پايان خواهد داد.به نوشته گاردين آقاى نيل مك‌گريگو مدير موزه بريتانيا پيشتر در ازاى دريافت چندين گنجينه با ارزش تاريخى مربوط به دوران شاه عباس صفوى، كه به تازگى در لندن به نمايش در آمد، با امانت دادن كتيبه كوروش موافقت كرده بود.سنگ‌نوشته استوانه‌اى شكلى كه ۲۳ سانتيمتر طول دارد و به عنوان نخستين منشور حقوق بشر در جهان شناخته مى‌شود، حدود ۵۳۰ سال پيش از ميلاد به دستور كورش كبير بنيانگذار شاهنشاهى ايران نوشته شده است.كوروش پس از فتح بابل و رهاندن مردمان آنجا و به ويژه يهوديان از بردگى و ستم دستور نوشتن اين كتيبه را صادر كرد كه در آن آمده است هر كس آزاد است كه فرهنگ و تمدن خود را داشته باشد.در اين ميان خانم حنا بولتون مدير روابط عمومى و مطبوعاتى موزه بريتانيا با تاكيد بر اين كه موزه بريتانيا به تعهد خود در زمينه امانت سنگ‌نوشته كورش به ايران عمل مى‌كند، ابراز اميدوارى مى‌كند كه شرايط در ايران براى انجام چنين كارى مهيا شود.گاردين در بخش پايانى گزارش خود به نقل از شاهپور سورن- پهلو يكى از مديران مركز مطالعات ايران باستان در لندن مى‌نويسد، شايد دولت كنونى در ايران در پى نابود كردن كتيبه كورش است.آقاى سورن- پهلو با اشاره به نفرت نظام كنونى در ايران از دوره پيش از اسلام اين پرسش را مطرح مى‌كند كه « چه كسى امنيت سنگ‌نوشته كورش را در ايران تضمين مى‌كند؟»

جمعه 8 آبان 1388  3:05 AM
تشکرات از این پست
pasargad54
pasargad54
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : آبان 1388 
تعداد پست ها : 2135
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:تاریخ ایران زمین

نام کوروش منتسب به این اشخاص است:
کوروش اول، پادشاه پارس در ۶۵۰ پیش از میلاد 
کوروش دوم (کوروش بزرگ)، پادشاه ایران در ۵۲۹ تا ۵۵۹ پیش از میلاد 
کوروش سوم، برادر خشایارشاه، پادشاه ایران، وفات به سال ۴۰۱ پیش از میلاد

کوروش اول (دوران شاهی: ۶۰۰ تا ۵۸۰ پ.م. یا ۶۵۲ تا ۶۰۰ پ.م.) فرزند چیش‌پیش شاه انشان بود. پس از او کمبوجیه اول پدر کورش دوم به حکومت آنشان رسید.

کوروش بزرگ (به پارسی باستان: ‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎) همچنین معروف به کوروش دوم، نخستین پادشاه و بنیان‌گذار دودمان هخامنشی است. شاه پارسی، به‌خاطر بخشندگی‌، بنیان گذاشتن حقوق بشر، پایه‌گذاری نخستین امپراتوری چند ملیتی و بزرگ جهان، آزاد کردن برده‌ها و بندیان، احترام به دین‌ها و کیش‌های گوناگون، گسترش تمدن و غیره شناخته شده‌است.ایرانیان کوروش را پدر* و یونانیان او را سرور و قانونگذار می‌نامیدند. یهودیان این پادشاه را به منزله مسح‌شده توسط اهورامزدا بشمار می‌آوردند، ضمن آنکه بابلیان او را مورد تأیید مردوک می‌دانستند.

کوروش سوم،خَشایارشا بزرگ از پادشاهان هخامنشی است. پدرش داریوش بزرگ و مادرش آتوسا دختر کوروش بزرگ بود.نام خشایارشا از دو جزء خشای (شاه) و آرشا (مرد) تشکیل شده و به معنی «شاه مردان» است.

جمعه 8 آبان 1388  3:06 AM
تشکرات از این پست
pasargad54
pasargad54
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : آبان 1388 
تعداد پست ها : 2135
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:تاریخ ایران زمین

تخت جمشید‎ ‎،مجموعه ای از کاخهای بسیار باشکوهی است که ساخت آنها در سال 512‏‎ ‎قبل از میلاد آغاز شد و اتمام آن 150 سال به طول انجامید.تخت جمشید در محوطه وسیعی‏‎ ‎واقع شده که از یک طرف به کوه رحمت و از طرف دیگر به مرودشت محدود است . این ‏کاخهای عظیم سلطنتی‎ ‎در کنار شهر‎ ‎پارسه‎ ‎که‎ ‎‏ یونانیان آن را‏‎ ‎پرسپولیس‎ ‎خوانده اند‎ ‎ساخته ‏شده است‎ .‎

 ‎ساختمان تخت جمشید در زمان داریوش اول در حدود 518 ق . م ، آغاز شد. نخست صفه‎ ‎یاتختگاه بلندی را آماده کردند و روی آن تالار آپادانا و پله های اصلی و کاخ تچرا‎ ‎را ساختند . ‏پس از داریوش ، پسرش خشایارشاه تالار هدیش را بنا نمود و طرح بنای تلار‏‎ ‎صد ستون را ‏ریخت . اردشیر اول تالار صد ستون را تمام کرد . اردشیر سوم ساختمان را‎ ‎آغاز کرد که ناتمام ‏ماند . این ساختمانها بر روی پایه هایی ساخته شــده که قسمتـی‎ ‎از آنها صخره های عظیم ‏و یکپارچه بوده و یا آنها را در کوه تراشیده اند.‏معماری هخامنشی ، هنری است‎ ‎امتزاجی‎ ‎که از سبک معماریهای بابل و آشور و‎ ‎مصر و ‏شهرهای یونانی آسیای صغیر و‎ ‎قوم اورارتو‎ ‎اقتباس شده و با هنر نمایی و‎ ‎ابتکار روح ایرانی ‏نوع مستقلی را از معماری پدید آورده است . هخامنشیان با ساختن‎ ‎این ابنیه عظیم می ‏خواستند عظمت شاهنشاهی بزرگ خود را به جهانیان نشان دهند.‏
Download file

در اواخر سال 1312 شمسی براثر خاکبرداری در گوشه شمال غربی صفه تخت جمشید ‏قریب چهل‎ ‎هزار لوحه های گلی به شکل و قطع چهار گوش بدست آمد . بر روی این الواح ‏کلماتی به‎ ‎خط ایلامی نوشته شده بود . پس از خواندن معلوم شد که این الواح ایلامی اسناد ‏خرج‎ ‎ساختمان قصرهای تخت جمشید می باشد . از میان الواح بعضی به زبان پارسی و خط ‏ایلامی‎ ‎است . از کشف این الواح شهرت نابجایی را که می گفتند قصرهای تخت جمشید ‏مانند اهرام‎ ‎مصر با ظلم و جور و بیگار گرفتن رعایا ساخته شده باطل گشت ، زیرا این اسناد ‏ایلامی‎ ‎حکایت از آن دارد که به تمام کارگران این قصور عالیه اعم از عمله و بنا و نجار و‏‎ ‎سنگتراش و معمار و مهندس مزد می دادند و هر کدام از این الواح سند هزینه یک یا چند‏‎ ‎نفر ‏است . کارگرانی که در بنای تخت جمشید دست اندرکار بودند ، از ملتهای مختلف چون‎ ‎ایرانی ‏و بابلی و مصری و یونانی و ایلامی و آشوری تشکیل می شدند که همه آنان‏‎ ‎رعیت‎ ‎دولت ‏شاهنشاهی ایران بشمار می رفتند‎ . ‎گذشته از مردان ، زنان و دختران نیز به کار گل مشغول ‏بودند . مزدی که به این‎ ‎کارگران می دادند غالباً جنسی بود نه نقدی ، که آنرا با یک واحــد ‏پـول بابلی به‎ ‎نام « شکــل » سنجیده و برابر آن را به جنس پرداخت می کردند . اجناسی را ‏که بیشتر‎ ‎به کارگران می دادند و مزد آن محسوب می شدعبارت از‎ : ‎گندم و گوشت‎ ‎‏.‏
اسکندر مقدونی در یورش خود به ایران در سال 331 قبل از میلاد، آنرا به آتش‏‎ ‎کشید.تاریخ نگاران در مورد علت این آتش سوزی اتفاق رای ندارند. عده ای آنرا ناشی از‎ ‎یک ‏حادثه غیر عمدی میدانند ولی برخی کینه توزی و انتقام گیری اسکندر را تلافی‎ ‎ویرانی شهر‎ ‎‏ آتن بدست‎ ‎خشایار شاه‎ ‎علت واقعی این آتش سوزی مهیب‎ ‎میدانند.‏
ازآنچه امروز از تخت جمشید بر جای مانده تنها می توان تصویر بسیار مبهمی از شکوه و‎ ‎عظمت کاخها در ذهن مجسم کرد. با این همه می توان به مدد یک نقشه تاریخی که جزئیات‎ ‎معماری ساختمان کاخها در آن آمده باشد و اندکی بهره از قوه تخیل، به اهمیت و بزرگی این‎ ‎کاخها پی برد. نکته ای که سخت غیر قابل باور می نماید این واقعیت است که این مجموعه‏‎ ‎عظیم و ارزشمند هزاران سال زیر خاک مدفون بوده تا اینکه در اواخر دهه1310خورشیدی‎ ‎کشف شد‎.‎
چیزی که در نگاه اول در تخت جمشید نظر بیننده را به خود جلب می کند، کتیبه ها و سنگ ‏‎ ‎نو شته های گذر خشایارشاه است که به زبان ایلامی و دیگر زبانهای باستانی تحریر شده‎ ‎است. از این گذر به مجموعه کاخهای آپادانا می رسیم، جایی که در آن پادشاهان بار‎ ‎میدادند ‏و مراسم و جشنهای دولتی در آن برگذار می شد‎. 
امروزه مقادیر عمده ای طلا‎ ‎و جواهرات در این کاخها وجود داشته که بدیهی است در جریان ‏تهاجم اسکندر به غارت‎ ‎رفته باشد. تعداد محدودی از این جواهرات در موزه ملی ایران نگهداری ‏می شود‎. ‎بزرگترین کاخ در مجموعه تخت جمشید کاخ مشهور به "صد ستون" است که ‏احتمالا یکی از‎ ‎بزرگترین آثار معماری دوره هخامنشیان بوده و داریوش اول از آن به عنوان ‏سالن بارعام‎ ‎خود استفاده می کرده است. تخت جمشید در 57 کیلومتری‎ ‎شیراز‎ ‎در جاده ‏اصفهان‎ ‎و شیراز واقع شده است‎ 

جمعه 8 آبان 1388  3:07 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها