0

اشعار روز عرفه

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز عرفه

تنگ غروب عرفه غم تو دلم پا می گیره
دلم هوایی می شه و بونۀ آقا می گیره
این روزایی كه دم به دم غریبی رو حس می كنم
با گریه یاد غربت عزیز نرگس می كنم
تا كه بیای تو از سفر تا كه ببینی حالمو
نذر نگاهت می كنم این اشكای زلالمو
میون طوفان غمت شكسته بال و پر من
كاشكی بیای پا بذاری به روی چشم تر من
كوچه رو صبح جمعه ها هم نفس بوی گلاب
با مژه جارو می زنیم با اشكامون می پاشیم آب
كاشكی بیای و سوغاتی برام بیاری بوی سیب
یا كه یه مهر و تسبیح از تربت ارباب غریب
كاشكی بیای برامون از تشنگی و آب بخونی
بیای رو منبر بشینی روضۀ ارباب بخونی
مسلمیه دم بگیری با گریه و شور و نوا
بیای و با هم بخونیم "حسین من كوفه نیا"
كوفه نیا كه اینجاها قحطی آبه به خدا
حرمله چشم انتظار طفل ربابه به خدا
اینجا تموم مردمش تشنۀ خون لاله اند
با كعب نی منتظر رقیۀ سه ساله اند
همه با فكر انتقام روز می كنن شباشونو
نعلای تازه می زنن تموم مركباشونو
رو خاك گرم كربلا سه روز می مونه پیكرت
خورشید نیزه ها می شه اینجا سر مطهرت

 

شاعر : یوسف رحیمی

 
 
پنج شنبه 9 شهریور 1396  2:26 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز عرفه

 قربان چشم یار که مانده به راه من
از دور هم به سوی تو باشد نگاه من
من از قرارگاه شب قدر آمدم
حالا غروب مزدلفه شد پناه من
بی چاره میشوم اگر از تو جدا شوم
دستم بگیر ای غم تو تکیه گاه من
دارم امید یک عرفه مَحرمم کنی
با من بگو بیا که تویی از سپاه من
هرقدر طی کنم به تو جانا نمیرسم
آخر بگو که چه باشد گناه من
این دیده خیمه گاه علمدار کربلاست
آقا بزن قدم تو در این خیمه گاه من

 
 
پنج شنبه 9 شهریور 1396  2:26 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز عرفه

کیست از این بی نوا بیچاره تر
کیست در کویت ز من آواره تر
کیست در آوارگی صاحب مکان
هر کجا باشم کنار لا مکان
کیست این درمانده را گردد مجیب
غیر تو ای بهترین یار و حبیب
من بذکر نامت عادت کرده ام
مستی از جام سعادت کرده ام
وای اگر رویت بگردانی ز من
مستیِ کویت بگردانی ز من
من بدرگاه تو رو آورده ام
دیده ای در جستجو آورده ام
هرکه از درگاه خود می رانَدَم
نازنین ارباب من می خوانَدَم
من غبار کاروان را دیده ام
سوز زنگ قافله بشنیده ام
من هم آخر کربلایی می شوم
با دعایی نینوایی می شوم
با حسین و زینب و عباس او
می شوم همراه باغ یاس او
بر دعای اصغرش دل بسته ام
بر سه ساله دخترش دل بسته ام
با علی اکبر من و هم عهدی ام
تا ابد پای رکاب مهدی ام
خرّم آنروزی که عبدت می شوم
با سر و جان خرج عهدت می شوم
***

شاعر : محمود ژولیده

 
 
پنج شنبه 9 شهریور 1396  2:27 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز عرفه

لبیک که در دل عرفات است و منایم
لبیک که از خویش نمودند جدایم
لبیک که سر تا به قدم محو خدایم
لبیک که امروز ندانم به کجایم
پرواز کنان زین قفس جسم ضعیفم
گه در جبل الرحمه و گه مسجد خیفم
آن وادی سوزنده که دل راهسپارش
پیداست دو صد باغ گل از هر سرخارش
دارند همه رنگ خدائی زعبارش
هر کس به زبانی شده همصحبت یارش
قومی به مناجات و گروهی به دعایند
از خویش سفر کرده در آغوش خدایند
این جا عرفات است و یا روح من آن جاست
هم شده آتشکده هم دیده دو دریاست
پای جبل الرّحمه یکی زمزمه بر پاست
این زمزمه فریاد دل یوسف زهراست
این سوز حسین است که خود بحر نجات است
می سوزد و مشغول دعای عرفات است
دیشب چه شبی و چه مبارک سحری بود
ما غافل و در وادی مشعر خبری بود
در محفل حجاج صفای دگری بود
اشک شب و حال خوش و سوز جگری بود
هر سوخته دل تا به سحر تاب و تبی داشت
اما نتوان گفت که مهدی چه شبی داشت
ای مشعریان دوش به مشعر که رسیدید
آیا اثر از گمشدهۀ شیعه ندیدید؟
آیاد دل شب نالۀ مهدی نشنیدید
آیا زگلستان رخش لاله نچیدید؟
آن گمشده مه تا به سحر شمع شما بود
دیشب پسر فاطمه در جمع شما بود
امروز به هر خیمه بگردید و بجوئید
گرد گنه از آینۀ دیده بشوئید
در داخل هر خیمه بگردید و بجوئید
یابن الحسن از سوز دل خسته بگوئید
شاید به منی چهرۀ دلدار ببینید
از یار بخواهید رخ یار ببینید
امروز که حجاج به صحرای منایند
از خویش جدایند و در آغوش خدایند
لب بسته سراپا همه سرگرم دعایند
در ذکر خدا با نفس روح فزایند
کردند پر از زمزمه و ناله منی را
یک قافله بگرفته ره کرب و بلا را
این قافله از عشق به جان سلسله دارند
این قافله با قافله ها فاصله دارند
این قافله جا در دل هر قافله دارند
این قافله تا مسلخ خون هر وله دارند
این قافله تا کعبۀ جان خانه بدوشند
از خون گلو جامۀ احرام بپوشند
هفتادو دو حاجی همه با رنگ خدائی
از مکه برون گشته شده کربلائی
از پیر و جوان در ره معشوق فدایی
جسم و سرشان کرده زهم میل جدائی
اصغر که پدر بوسه زند بر سرو رویش
پیداست شهادت زسفیدی گلویش
خیزید جوانان که علی اکبرتان رفت
ریحانۀ ریحانۀ پیغمبرتان رفت
از مکه سوی کرب و بلا رهبرتان رفت
گوئید به اطفال علی اصغرتان رفت
ای اهل منا شمع دل ناس کجا رفت
از کعبه بپرسید که عبّاس کجا رفت
ای اهل منی کعبه پر از نور و صفا بود
دیروز حسین بن علی بین شما بود
سیلاب سرشکش به رخ و گرم دعا بود
از روز ازل کعبۀ او کرببلا بود
امروز به هجرش همه گریان بنشینید
فردا سر او را به سر نیزه ببینید
در مکّه بپرسید ز زن های مدینه
زینب به کجا رفت کجا رفت سکینه
کلثوم چرا ناله برآورده ز سینه
کو دختر مظلومۀ زهرای حزینه
ای دخترکان یکسره با شیون و ناله
خیزید و بپرسید کجا رفته سه ساله
زین قافله روزی به مدینه خبر آید
کرببلا و بلا زینب خونین جگر آید
با آتش هفتادو دو داغ از سفر آید
از منبر و محراب نبی ناله برآید
تا حشر از این شعله بلرزد دل (میثم)
تنها نه دل (میثم) جان همه عالم

 

شاعر : استاد حاج غلامرضا سازگار

 
 
پنج شنبه 9 شهریور 1396  2:27 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز عرفه

امروز به کوی تو گرفتار زیاد است
مثل من شرمنده گنهکار زیاد است
اما کرم توست که بسیار زیاد است
بخشندگی ات حضرت ستار زیاد است
در کوی وفا شاه و گدا فرق ندارند
وقت کرم تو فقرا فرق ندارند
خواندی تو دگر بار به کویت همگان را
هرکس که به سرمایه ی خود دیده زیان را
یا داده ز کف فرصت ماه رمضان را
با خویش بیارد دل و جان نگران را
گفتی که گناه دل پر آه ببخشی
امروز به اندازه ی یک ماه ببخشی
بعد از رمضان رشته ی خود با تو بریدم
من هرچه کشیدم فقط از خویش کشیدم
روز عرفه آمد و شد تازه امیدم
آغوش گشودی که به سوی تو دویدم
من آمده ام باز توانم بده امروز
اصلا تو بیا راه نشانم بده امروز
 آفت زده بر حاصل من بار ندارد
این بار به غیر از تو خریدار ندارد
این بنده خودش آمده پس جار ندارد
اصلا زمین خورده که آزار ندارد
 بر آنکه زمین خورده جفا را نپسندند
رفتم همه جا جز تو گدا را نپسندند
 حالا که من افتاده ام از نام و نشان ها
حالا که نشستم ز فراغت به فغان ها
مگذار بیفتد سخنم روی زبان ها
مگذار شود فاش ز من راز نهان ها
من آبرویم در خطر افتاده نظر کن
حالا که گدا پشت در افتاده نظر کن
هر چند ندیدم ز دعایم اثراتی
نه حال بکا دارم و نه حال صلاتی
من را برسانید به یار عرفاتی
جز عشق حسین نیست مرا راه نجاتی
شرمنده کند باز مرا از کرم خود
ما را به سلامی ببرد در حرم خود
این قدر مگو از لب و دندان دُر افشان
این قدر مده شرح ز گیسوی پریشان
خواهر شده از لحن دعای تو هراسان
برگرد مدینه مرو کوفه حسین جان
ترسم که کسی بشکند آئینه ات آقا
یا آنکه نشیند به روی سینه ات آقا
گفتم عرفه فرصت دیدار مهیاست
هر ساعت این روز خبر دار ز آقاست
خوش آنکه دلش هم نفس یوسف زهراست
اما همه ی عشق فقط روضه ی سقاست
در روضه ی او عطر گل یاس بیاید
خود گفته که در روضه ی عباس بیاید

 
 
پنج شنبه 9 شهریور 1396  2:27 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز عرفه

ظهر زیبای وقوفه یه وقوف آفتابی
یه وقوف عاشقونه زیر آسمون آبی
عرفات چشش به راهه تا وقوفتو ببینه
تا که یک لحظه کنار صاحب خودش بشینه
ظهر زیبای وقوفه کاش منم وقف شما شم
تا یه صبح عید قربون نذر آقای منا شم
من نشستم اینجا مثل یه گدای سرراهی
بین این همه سفید پوش با لباس روسیاهی
میگن امروز عرفاته گدایی فعل حرومه
آخه بخشیدن تو این روز از قدیم رسم و رسومه
بزار یک کم خودمونی درد دل کنم دوباره
بزار تو شبای تارم بریزم یه کم ستاره
گناهام بسکه زیاده کی میتونه بشماره؟
چاره ای برام بساز تا هی بهم نگن بیچاره!
خاک عالم تو سر من که بیچاره ی گناهم
جوونیم هزینه شد، رفت، تو اجاره ی گناهم
کمک کن که دوباره سر سجاده بشینم
تا زیر این آسمونا یک کم افتاده بشینم
دست بکش به روی چشمام هوس نگاتو کردم
یه پر و بالی بده که دوباره هواتو کردم
دستمو بگیر بلند شم قصد کربلاتو کردم
هوس بارون گریه توی روضه هاتو کردم
اجازه می دید که قبل از اینکه ما دعا بخونیم
یک کمی از عرفات کربلایی ها بخونیم
عرفاتی که غریبه عرفاتی که شهیده
عرفاتی که رو نیزه است شکل یک سر بریده
عرفاتی که یه مادر هی می گفت آبش ندادن
ای خدا گهواره ی شیرخوارشو تابش ندادن
عرفاتی که یه خواهر توی قتلگاه براش مرد
خدا می دونه که اونجا چقدر مشت و لگد خورد
عرفاتی که یه دختر قیامت براش به پا کرد
هی می گفت کدوم حرومی سرتو اینجور جدا کرد
عرفاتی که یه سقا توی علقمه فداش شد
یه جوری عمود زدن سجده کرببلاش شد
یه جوری عمود زدن که هیچ جوری بلند نمی شد
یه جوری عمود زدن که سر رو نیزه بند نمی شد

 

شاعر : رحمان نوازنی

 
 
پنج شنبه 9 شهریور 1396  2:27 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز عرفه

کیست تا کشتی جان را ببرد سوی نجات
دست ما را برساند به دعای عرفات
موسی من تو به دنبال کدامین خضری؟
گوشه ی چشم تو ابری ست پر از آب حیات
خوش به حال شهدایی که نمردند هنوز
که دلی دارند بشکسته تر از پیرهرات
دردشان دردی ست از درد ابوالفضل علی
تشنه لب با تن پر زخم لب شط فرات
نیست جز از جگر خونی شان این همه گل
نیست جز از نفس زخمی شان این برکات
یا حسین ابن علی عشق، دعای عرفه ست
عشق آن عشق که بیرون بردم ازظلمات
پشت بر کعبه نکردی که چنان ابراهیم
به منا با سر رفتی پی رمی جمرات
به منا رفتی و قنداقه ی توحید به دست
تا بری باشی از ملعبه ی لات و منات
تو همه اصل و اصولی تو همه فرع و فروع
تو همه حج و جهادی تو همه صوم وصلات
ظاهر و باطن تو نیست بجز جلوه حق
که هم آیین صفاتی و هم آیینه ی ذات
مرحبا آجرک الله بزرگا مردا
نیست در دست تو جز نسخه ی حاجات و برات
شعر ناقابل من چیست که نذر تو شود
جان ناقابل من چیست که گویم به فدات
تو کدامین غزلی عطر کدامین ازلی؟
از تو گفتن نتوانند چرا این کلمات؟
جبل الرحمه همین جاست همین جا که تویی
پای این سفره که نور است و سلام و صلوات

 

شاعر : علیرضا قزوه

 
 
پنج شنبه 9 شهریور 1396  2:27 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز عرفه

 عرفه، معرفت یار به دلدار بود
عرفه، جلوه گه دیده بیدار بود
عرفه، رازو نیاز است به پهنای وجود
عرفه ، گریه عشق است به هنگام سجود
عرفه، حرف من و توست که او میگوید
عرفه ،شرط حضور است که او میگوید
عرفه، سوز و گداز من بی سامان است
عرفه ، باغ نیازم که دراین دامان است
عرفه نور بود معرفت و شور بود
دل بیدار بدان جلوه ای از طور بود
عرفه وصف خداوند ز لبهای خود است
عرفه ،عشق نگرغرق به دریای خود است
زائرین عرفات و زمزمه ، ذکر دعا
دلربا تر ز همه ، نام حسین و کربلا
کر بلا و قتلگاه ومشک خشک وعلقمه
هنوزهم میشنوم ناله و آه فاطمه

 

 
 
پنج شنبه 9 شهریور 1396  2:27 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز عرفه

ای نگار عرفاتی لک لبیک حسین
چشمه ی آب حیاتی لک لبیک حسین
خط پیشانی تو مظهر وجه الهی
بس که مستغرق ذاتی لک لبیک حسین
ز ازل بندگیم نوکری خانه ی توست
حقاً ارباب صفاتی لک لبیک حسین
بین طوفان گنه غرق شدم کاری کن
ای که کشتی نجاتی لک لبیک حسین
کاش سر تا به قدم گریه شوم آب شوم
تو قتیل العبراتی لک لبیک حسین
باز از قافله کرب و بلا جا ماندم
کن عطا برگ براتی لک لبیک حسین

شاعر : قاسم نعمتی

 
 
پنج شنبه 9 شهریور 1396  2:28 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز عرفه

 عرفه آمده از یار خبر نیست چرا؟
چقدر ناله زنم  آه ، کجایی آقا 
رمضان که نشد و این عرفه هم نشد و
پس قرارا من و تو کی و کجا ای جانا
منتظرهات همه منتظر ماه حسین
انتظاری که گره خوده به این عاشورا
حاجیان در عرفات اند ولی من اینجا
بین این روضه ام و در حرم کرببلا
عرفه آمده یعنی که مهیا باشید
تا که همراه شوید با غم و اشک زهرا
سینه زن ها چقدر فرصتمان محدود است
پرچم و پیرهن آماده کنید بهر عزا
دوش دیدم که کسی در عرفاتم می گفت
هرکه دارد هوس کرببلا بسم الله
هرکه مجنون حسین است بگو برخیزد
هرکه دیدار خدا خواست بیاید با ما
شاعر:یاسر مسافر

 
 
پنج شنبه 9 شهریور 1396  2:28 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز عرفه

 چون خدا طالب گدا شد باز
در رحمت به روی ما شد باز
بنده شرمنده ی  خدا شد باز
او خریدار اشک ما شد باز
خبر آمد گناه می بخشد
کوه عصیان به کاه می بخشد
روز الطاف کبریا، عرفه
مژده ی بخشش و عطا، عرفه
روز مهمانی خدا عرفه
السّلام علیک یا عرفه
من از ماه توبه جا مانده
بنده ای دور از خدا مانده
به سرم آمده بلا چه کنم؟
گشته ام سخت مبتلا چه کنم؟
به خودم کرده ام جفا چه کنم؟
نپذیری اگر مرا چه کنم؟
هیچ کس همچو من نمی خواهد
عبد توبه شکن نمی خواهد
من زمین خورده ام مرا نزنی
عبد افسرده ام مرا نزنی
در گنه مرده ام مرا نزنی
پی به خود برده ام مرا نزنی
تو ببین عذر اشتباه مرا
به روی من نزن گناه مرا
نشود تا که بنده ات رسوا
خوب و بد را ز هم مساز جدا
دَرهم این بار هم بخر ما را
 تو و رد کردن گدا حاشا
ورنه من از خجالت آب شوم
مپسند پیش کَس خراب شوم
گر ندارم بها، نگهدارم
گوشه ی این سرا نگهدارم
تو بیا از خطا نگهدارم
تا روم کربلا نگهدارم
بلکه روزی به کار تو آیم
با شهادت  کنار تو آیم
جبلُ الرحمة کوه عشق و صفاست
عرفات از حضور تو زیباست
ای دل آرام خیمه ی تو کجاست
وعده ی ما به روضۀ سقّاست
نرسیدم اگر به مهمانی
کن قبولم مرا به قربانی
کاروانی که لاله ها دارد
ای خدا عزم کربلا دارد
کوفه در سر چه نقشه ها دارد
شهر مکر است و ماجرا دارد
گل زینب کجا، سُمِ مرکب
این همه غم کجا، دل زینب

شاعر: حسن علیپور

 
 
پنج شنبه 9 شهریور 1396  2:28 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز عرفه

از سوزِ تب توانی به پیکر نداشتی

فکری به غیر فاطمه در سر نداشتی

یادِ خدیجه می کنی و آه می کشی

یعنی که تاب دوریِ همسر نداشتی

بعد از غدیر و توطئه هایِ منافقین

دلشوره جز غریبی حیدر نداشتی

می خواستی سفارش حقِ علی کنی

 

امّا چه فایده که تو یاور نداشتی

عمری برای این که هدایت شوند خلق

در سینه غیر یک دلِ مضطر نداشتی

وقتی صدایِ فاطمه آمد که سوختم

در عرش می شنیدی و باور نداشتی

رفتی از این دیار وَ اِلّا به یک نفس

تابِ صدایِ نالۀ دختر نداشتی

مسمار داغ بود و لب از سینه بر نداشت

آنجا مگر بهشت مُعطّر نداشتی

پنجاه سالِ بعد مشخص شود چرا

از روی سینه جسمِ حسین بر نداشتی

وقتی عدو محاسن او را گرفته بود

ز ره رسیدی عمّامه بر سر نداشتی

زینب نیابتاً ز تو بوسید آن گلو

زیرا که تابِ بوسۀ حنجر نداشتی

 
 
پنج شنبه 9 شهریور 1396  2:28 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز عرفه

خاتم‌الانبیا رسول خدا
که جهانش هزار بار فدا
کـرد اعـلام بـر سر منبر
به خلایق ز اصـغر و اکبر
که من ای مسلمینِ نیک خصال
دیدم آزارها به بیست و سه سال
کرده‌ام روز و شب حمایتتان
سنگ خوردم پی هدایتتان
ساحرم خوانده‌اید و جادوگر
بـر سـرم ریختیـد خاکستر
گـاه کـردید سنـگ بـارانم
گـه شکستید دُرِّ دنـدانم
مثل مـن از منافق و کفار
هیـچ پیغمبری نـدید آزار
حال چون می‌روم از این دنیا
اجر و مزدی نخواستم ز شما
جـز کـه بـا عتـرتم مودّتتان
حرمت و طاعـت و محبتتان
دو امـانت مـراست بین شما
طاعت از این دو هست، دین شما  
شاعر:غلامرضا سازگار

 
 
پنج شنبه 9 شهریور 1396  2:28 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز عرفه

بمناسبت روز عرفه

تو رو خدا حق این شعر را ادا کنید

عرفه روضه زینب چقَدَر می چسبد

عرفه دیده ی بارانی و تر می چسبد

عرفه بال بگیرم ز دم روضه ی تو

بزنم تا حرم پاک تو پر می چسبد

 

عرفه گریه کنان خاک بریزم بر سر

 

 

گر بماند ز غمت در دل اثر می چسبد

خواندن خطبه و رسوا شدن مجلس شام

نام این کار گذارید هنر، می چسبد

سر ارباب جدا شد جلوی نهر فرات

روضه خوان روضه بخوان روضه ی سر می چسبد

قتلگه بودم و دیدم که کسی می گوید

سر بریدن جلوی چشم پدر می چسبد

نیزه در دست کسی گفت به صد خوشحالی

زدن نیزه به بالای جگر می چسبد

ناگهان گفت رقیه به یکی از اعراب

زدن عمه ی ما بین گذر می چسبد ؟

یک حرامی به خودش گفت که این زینب هم

گر بگیرد ز لگد درد کمر می چسبد

 سروده جعفر ابوالفتحی

 
 
پنج شنبه 9 شهریور 1396  2:28 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار روز عرفه

مناجات روز عرفه

روز ما  و عرفه ، تشنگی دل ، ارباب

نبود جز محنت در دلم حاصل، ارباب

من و دیوانه گیم یک طرف و تو طرفی

آه ، دیوانه ام و نیستم عاقل ارباب

 

 من گدای تو شوم بر تو جفایی نشود

کرده ام در حرم لطف تو منزل ارباب

تو بیا، کوزه ی خود را ز طلا ساز اینبار

خاک را رد بکن از مرحله ی گِل ارباب

گاه گاهی بچشی مزه ی فلفل بد نیست

گرچه این قلب شده مزه ی فلفل ارباب

سروده جعفر ابوالفتحی

 
 
پنج شنبه 9 شهریور 1396  2:28 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها