کدامین طنین، با آهنگی از دیار آینه، میتواند گل و گلشن را به سینهها مهمان کند؟ مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِیٌّ مَولاه.
کنارِ برکه، سکوی جاودانگی بود که از یک سو اتمام دین را دید و از دیگر سو، آغاز معرفیِ همگانیِ علی را.
غدیر نشان داد خدا عادل است و ولایت را در وجود سزاوارترین، مستقرّ میسازد. دستی، جانشینِ دستی شد و از این گل تازه، افسردگیِ آن صحرا زدوده شد.
غدیر، برکهای از تدبیر بود برای رسیدن به رستگاریهای پیاپی، رسیدن به همصدایی و همسویی.
غدیر میخواست تمامیِ فاصلهها را به صفر برساند و به مارهای خفته و مترصد، طعم گس هلاکت بچشاند.
میخواست تحریف، در جامعه نیفتد.
کدام زخم، با فراموشیِ این میثاق برابری میکند آیا؟!
عیدی آمد و سوزندگیِ آن بیابان، خنکایِ بهار را لمس کرد.
برکهای که ماناتر از اقیانوس بود، امامت را به جریان انداخت.
غدیر، آبراههای بود به خشکزار اندیشههای تمام اَعصار