پاسخ به:سخنی از جبران خلیل جبران
آرزوهايت را در آسمان بجوي، محبوبت را به تو خواهد داد.
آن هنگام كه روحم عاشق جسمم شد و جفت گيري اين دو سر گرفت من بار ديگر متولد شدم.
زندگي بدون عشق مثل درختي بدون شكوفه و بدون برگ و بار است.
دوستي با كار، عشق به زندگي است.
همه آنچه در خلقت است، در درون شماست و هر آنچه درون شماست، در خلقت است. طبيعت با آغوشي باز و دستاني گرم از ما استقبال كرده و مي خواهد كه از زيبايي اش لذت بريم. چرا انسان بايد آنچه را در طبيعت ساخته شده از بين ببرد.
براستي آيا اين خداوند است كه انسان را آفريده است يا عكس آن؟ خداوند، درهاي فراواني ساخته كه به حقيقت گشوده مي شوند و آنها را براي تمام كساني كه با دست ايمان به آن مي كوبند، باز مي كند. نيكي در انسان بايد آزادانه جريان و تسرِي يابد.
انديشه ها جايگاهي والاتر از دنياي ظاهري دارند. چه حقير است و كوچك ، زندگي آنكه دستانش را ميان ديده و دنيا قرار داده و هيچ نمي بيند جز خطوط باريك دستانش؛ در خانه ي ناداني، آينه اي نيست كه روح خود را در آن به تماشا بنشيند.
هيچ كس نمي تواند چيزي را بر شما آشكار سازد، مگر آنچه كه از پيش در طليعه ي ناخودآگاه معرفت تان قرار داشته است.
برادرم تو را دوست دارم، هر كه مي خواهي باش، خواه در كليسايت نيايش كن، خواه در معبد و يا در مسجد. من و تو فرزندان يك آيين هستيم، زيرا آيين هاي گوناگون، انگشتان دست دوست داشتني "يگانه ي برتر " هستند... .
نفرين بر او كه با بدكاري كه به اندرز خواهي آمده همدستي كند. زيرا هم رأيي با بدكار مايه ي رسوايي و گوش دادن به دروغ، خيانت است.
اي شكست من، جسارت جاويدان من! من و تو به طوفان مي خنديم.
دوست براي آن است كه نيازت را برآورد، نه اينكه تهي بودنت را پر كند.دوست براي آن است كه نيازت را برآورد، نه اينكه تهي بودنت را پر كند.
حسود بر من حسد مي ورزد، بي آنكه خود بداند.
درون من جايي است كه تنها در آن زندگي مي كنم.
نفرت به همان اندازه ي دوست داشتن، خوب است. يك دشمن مي تواند به خوبي يك دوست باشد. براي خود زندگي كن، زندگيت را بزيي، سپس به راستي دوست انسان خواهي شد.