پاسخ به:سخنی از جبران خلیل جبران
به يكديگر عشق بورزيد، ولي عشق را به بند نكشيد.
برخي از مردم بسيار دارند، ولي اندك ميبخشند و ميبخشند براي آنكه نام آور شوند.
برخي از مردم با شادي ميبخشند و شادي براي آنها پاداش همان بخشش است.
به نيازمندان بخشيدن چه زيبا است؛ و زيباتر از آن، به كسي بخشيدن است كه از ما نميخواهد، ولي نياز او را ميدانيم.
آن كس كه دست و دل خود را براي بخشش بگشايد و در پي نيازمندان باشد، شاديِ بالاتر و لذتآورتر از بخشش به دست ميآورد.
بيشك، روزي خواهد رسيد كه داراييتان را از دست ميدهيد! اكنون بخشش كنيد تا بخشش، فصلي از فصلهاي زندگيتان باشد و نه از آنِ بازماندگان شما.
كار كنيد تا خود را با زمين و روح آن هماهنگ و همساز نماييد. زيرا تنبل و بيكار با فصلهاي زمين بيگانه است.
به راستي كه زندگي سياه است، اگر جنبشي در آن نباشد. حركتِ بيشناخت، كور است و بركتي ندارد. شناخت بي عمل نيز نازا و بيمار است. كردار بيعشق، بيهوده و بيثمر است.
اگر با عشق كار كنيد، خود را با ديگران پيوند ميزنيد و چنين پيوندي سبب پيوندتان با پروردگار خواهد شد.
اگر نتوانيد با عشق كار كنيد و رنجيده و افسرده باشيد، بهتر است كارتان را رها كنيد و بر پلكان پرستشگاه بنشينيد و از آنهايي كه با آرامش و شادي كار ميكنند، گدايي كنيد.
اگر نان بپزيد، ولي لذتي نيابيد، به راستي، نان تلخي پختهايد كه تنها نيمي از گرسنگي انسان را فرو مينشاند.
آسايشخواهي، خواهشهاي جان را در دل قرباني ميكند و ميكُشد، آنگاه با شدت ميگريد و در پي جنازهاش ميرود.
شرم، سپري محكم در برابر نگاههاي ناپاكان است.
آن كه در شما نامحدود است و در بند نيست، در آسمان خانه دارد؛ خانهاي كه درش از بامداد و پنجرههايش از سكون و آواز شب است.
بهتر است كه داد و ستد را با مهر و داد انجام دهيد تا به آزمندي و گرسنگي نينجامد.