امام ابوجعفر محمدبن علی معروف به تقی جواد و متقی امام نهم شیعیان، زاده سال 195 هجری قمری در مدینه منوره از پدری که افتخار شیعیان است، یعنی حضرت امام ابوالحسن علی بن موسی الرضا که از او به عنوان عالم آل محمد یاد می کنند و مادری که در تقوا و نجابت نظیر نداشت و پیامبر از آن بانو با عنوان بهترین کنیزان و بانوان نام برده اند!
این فرزند نداشتن ام الفضل موجب حسادت گاه و بیگاه و خطرناک وی بود و از همین نکته نیز معتصم و جعفر استفاده کردند و ام الفضل را در کشتن امام ترغیب کردند و سم کشنده ای را برای او فرستادند. آن زن رو سیاه آن سم را چون پدر ستمگرش به انگوری آمیخت و به امام خورانید و به سرعت آثار سم در امعاء و احشاء امام پدیدار گردید و بدینسان امام به سوی پدران خویش پر گشود و در کنار جدش در کاظمیه مدفون گردید .
امام جواد از همان کودکی حتی در میان خاندان خویش نیز مظلوم بود. این غربت و مظلومیت را که همراه با پدر به دوش می کشید در آنجا که پدر گرامیش تا قریب به پنجاه سالگی فرزندی نداشت و چون زکریا، خداوند وعده پسری نیک سیرت را به او داد و گفت: قَالَ رَبِّ إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ ... اما وعده إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلَامٍ محقق و مسلم بود، جواد الائمه به دنیا آمد و چون صورت ماه نمکین و سبزه رویش در محاق بود، در نسبت آن وجود گرامی به پدر بزرگوار تشکیک کردند.
وقاحت چندی شد که با امام زمانشان در میان گذاشتند و گفتند: ای ابوالحسن تاکنون امامی سبزه روی در میان ائمه اهل بیت علیهم السلام نبوده است.
امام که گویا از وقاحت آنان رنجیده بود، فرمود: جواد پسر من است. گفتند: پیامبر با تشخیص قیافه شناسان حکم قضا صادر می نمود پس میان ما و تو، قیافه شناسان حکم می نمایند . امام فرمودند : شما آنان را دعوت نمائید اما من چنین کاری نمی کنم. در ضمن به آنان نگوئید برای چه دعوت شده اند و این اتفاق در خانه های شما واقع می شود .
علی بن جعفر می گوید قیافه شناسان آمدند و ما نیز نشستیم. خواهران و برادران، عموها همه به ردیف نشسته بودند و امام رضا علیه السلام را آوردند. پوستینی یا کهنه دلقی پشمین بر تن مبارکش و کلاهی پشمین بر سر مبارکش نهادند. روی شانه اش بیلی گذاشتند و گفتند در باغ به کشاورزی مشغول شو. آنگاه امام جواد علیه السلام که کودکی چند ساله بود را آوردند و به قیافه شناسان گفتند که این کودک را به پدرش ملحق نما.
قیافه شناسان تا امام جواد را دیدند گفتند: در میان شما کسی که پدر این کودک باشد نمی بینیم، اما این پیرمرد عموی پدرش هست، این دیگری نیز همچنین و این مرد عموی کودک و این نیز عمه اش. قیافه شناسان باز به اطراف نگاه کردند و دوباره گفتند: اگر این کودک پدری داشته باشد آن کارگری است که در باغ کار می کند چرا که گام های هر دوی آنها به یک گونه است.
در این لحظه امام رضا علیه السلام بر می گردد، رو به سوی قیافه شناسان می کند و آنان می گویند: این مرد پدر این کودک است. امام با گام های آرام در حالی که آهی سرد از درون داشت به سوی خاندان خویش می آید. علی بن جعفر امام جواد را به نشانه اعتذار می بوسد و می گوید: شهادت می دهم که تو امام من هستی. امام رضا علیه السلام علی بن جعفر عموی خویش را خطاب قرار می دهد و می گوید ای عمو! آیا از پدرم نشنیدی که نقل می نمود: پیامبر فرمودند: پدرم به فدای پسر بهترین کنیزان آن کنیز نوبیه ای که نژادی نیک دارد که ستمگری از بنی عباس او را و خاندانش را می کشد و چند روزی خوارشان می سازد . همان امامی که از وطنش آواره شده و دربدر است و انتقامش را نیز نگرفته اند. آیا نشنیده ای که پیامبر فرموده: پدر و جدم به فدای صاحب غیب که در مورد او می گویند مرده است یا هلاک گردیده، الان در کدام وادی دربدر است. عموجان آیا اینان از من نیستند علی بن جعفر می گوید راست می گویی فدایت شوم .
مقام علمی حضرت جواد الائمه
در خبر است که مأمون یحیی بن اکثم که قاضی دستگاه حکومت عباسی بود را بر آن داشت که امام جواد که کودکی خردسال بود را به دانش بیازماید و او را از دیدگان بیندازد. امام چنان محکم و مستدل پاسخ او را داد که به لکنت افتاد و خاموش شد و یحیی در پاسخ گفت در حضور شما خاموش می گردیم و بهره می بریم.
حتی در مجلسی که شیعیان به تشرف درگاهش آمده بودند عمویش عبد الله بن موسی مسئله ای را اشتباه پاسخ می دهد. امام با قدرت جلوی اشتباه را می گیرد به گونه ای که اهل مجلس شیفته اقتدار علمی او می شوند.
شهادت
معتصم عباسی که خلیفه بعد از مأمون بود و برادر او با جعفر، پسر مأمون جعفر همداستان شدند تا امام را به شهادت رسانند چرا که می ترسیدند حکومت از عباسیان به علویان منتقل شود.
در خبر است که مأمون یحیی بن اکثم که قاضی دستگاه حکومت عباسی بود را بر آن داشت که امام جواد که کودکی خردسال بود را به دانش بیازماید و او را از دیدگان بیندازد. امام چنان محکم و مستدل پاسخ او را داد که به لکنت افتاد و خاموش شد و یحیی در پاسخ گفت در حضور شما خاموش می گردیم و بهره می بریم.
باید به این نکته توجه کرد امام از ام الفضل دختر مأمون فرزندی نداشت. فرزندان او گویا همه از سمانه مغربیه (ام ولد) و کنیز بوده است زنی پارسا و بسیار شریف. مهمترین فرزندان آن امام همام امام هادی علیه السلام است، علی بن محمد ابوالحسن ثالث است، پس از آن موسی مبرقع است، پس از آن حسین بن محمد، پس از آن موسی بن محمد پس از آن فاطمه خدیجه ام کلثوم و حکیمه.
و این فرزند نداشتن ام الفضل موجب حسادت گاه و بیگاه و خطرناک وی بود و از همین نکته نیز معتصم و جعفر استفاده کردند و ام الفضل را در کشتن امام ترغیب کردند و سم کشنده ای را برای او فرستادند. آن زن رو سیاه آن سم را چون پدر ستمگرش به انگوری آمیخت و به امام خورانید و به سرعت آثار سم در امعاء و احشاء امام پدیدار گردید و بدینسان امام به سوی پدران خویش پر گشود و در کنار جدش در کاظمیه مدفون گردید .
وَسَلَامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَیَوْمَ یَمُوتُ وَیَوْمَ یُبْعَثُ حَیًّا
محمد رضا آقا میری- بتبیان