0

گفتگوی ابراهیم(ع) با آزر

 
nazaninfatemeh
nazaninfatemeh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1389 
تعداد پست ها : 81124
محل سکونت : تهران

گفتگوی ابراهیم(ع) با آزر

ابراهیم(علیه‌السلام) از تهدید و هشدار آزر نترسید و با توكل به خداوند به طور مكرر، او را به سوی خدا دعوت نموده و از بت‌ها بر حذر داشت، ولی نتیجه‌ای نبخشید و برای او روشن شد كه آزر دشمن خداست، لذا از او بیزاری جست.

 
گفتگوی ابراهیم با آزر

آزر [1] عموی ابراهیم(علیه‌السلام) بود، ولی ابراهیم(علیه‌السلام) به خاطر سرپرستی آزر، او را پدر می‌نامید.

وی تصمیم گرفت، نخست آزر را به خداپرستی دعوت كند، از این رو با آزر به گفتگو پرداخت، چنانكه در قرآن می‌فرماید: هنگامی كه ابراهیم(علیه‌السلام) به پدرش –عمویش- آزر گفت: ای پدر! چرا بت بی‌جان كه چشم و گوش ندارد، و هیچ رفع نیازی از تو نمی‌كند، می‌پرستی؟

ای پدر! علمی را به من آموخته‌اند كه تو از آن بهره‌ای نداری؛ پس از من پیروی كن، تا تو را به راه راست هدایت كنم.

ای پدر! هرگز شیطان را نپرست، چرا كه شیطان نسبت به خدای رحمان سخت نافرمان است.

ای پدر! من از تو بیمناك هستم كه عذاب خداوند رحمان بر تو فرا رسد و یار و یاور شیطان باشی.

ابراهیم(علیه‌السلام) دومین پیامبر اولوالعزم است، كه دارای شریعت و كتاب مستقل بوده، و دعوت جهانی داشته، او حدود هزار سال بعد از حضرت نوح(علیه‌السلام) ظهور كرد و سلسله نسب او تا نوح را چنین نوشته‌اند: «ابراهیم بن تارخ بن ناحور بن سروح بن رعو بن فالج بن عابر بن شالح بن ارفكشاذ بن نوح»

آزر گفت: ای ابراهیم! مگر تو از خدایان من روگردان شده‌ای؟ اگر از مخالفت بت‌ها دست برنداری، تو را سنگسار خواهم كرد و اكنون برای مدتی طولانی از من دور شو.

ابراهیم(علیه‌السلام) در پاسخ گفت: تو به سلامت باشی، من از خدا برایت آمرزش می‌خواهم، كه خدایم درباره من بسیار مهربان است، من از شما و بت‌هایی كه به جای خدا می‌پرستید، دوری می‌گزینم و خدای یكتا را می‌خوانم و امیدوارم مرا از لطف خویش محروم نگرداند.»[2]

ابراهیم(علیه‌السلام) از تهدید و هشدار آزر نترسید و با توكل به خداوند به طور مكرر، او را به سوی خدا دعوت نموده و از بت‌ها بر حذر داشت، ولی نتیجه‌ای نبخشید و برای او روشن شد كه آزر دشمن خداست، لذا از او بیزاری جست.[3]

آوازه مخالفت ابراهیم(علیه‌السلام) با بت پرستی در همه جا پیچیده و به عنوان یك حادثه بزرگ در رأس اخبار قرار گرفت.

نمرود پادشاه عصر دستور داد تا ابراهیم(علیه‌السلام) را نزد او حاضر كنند. ابراهیم (علیه‌السلام) را آوردند. نمرود گفت: «خدای تو كیست؟» ابراهیم(علیه‌السلام) گفت: خدای من كسی است كه زنده گرداند و بمیراند، یعنی مرگ و زندگی به دست اوست.

نمرود گفت: من نیز چنین توانم كرد. دو زندانی را خواست، یكی را كشت و دیگری را آزاد ساخت – ابراهیم(علیه‌السلام) باز گفت: همانا خداوند خورشید را از طرف مشرق بیرون آورد، تو اگر توانی آن را از مغرب بیرون آور. آن نادان كافر در جواب عاجز ماند و خداوند راهنمای ستمكاران نخواهد بود.[4]

ابراهیم(علیه‌السلام) دومین پیامبر اولوالعزم است، كه دارای شریعت و كتاب مستقل بوده،[7] و دعوت جهانی داشته، او حدود هزار سال بعد از حضرت نوح(علیه‌السلام) ظهور كرد و سلسله نسب او تا نوح را چنین نوشته‌اند: «ابراهیم بن تارخ بن ناحور بن سروح بن رعو بن فالج بن عابر بن شالح بن ارفكشاذ بن نوح»

نمرود دید اگر آشكارا با ابراهیم (علیه‌السلام) دشمنی كند، رسوائیش بیشتر می‌شود، ناچار دست از ابراهیم(علیه‌السلام) كشید، تا در یك فرصت مناسب از او انتقام بگیرد. جاسوسان خود را در همه جا گماشت، تا مردم از تماس با ابراهیم(علیه‌السلام) بترسانند و دور سازند.[5]

شكستن بت‌ها توسط ابراهیم(علیه‌السلام)

ابراهیم(علیه‌السلام) از راه‌های مختلف، نمرود مشرك و مردم بت پرست او را به خدای بزرگ دعوت می‌نمود، ولی هیچ اثری نكرد و مردم از ترس نمرود به او ایمان نمی‌آورند.

وی می‌اندیشید كه چطور توحید را به آن‌هایی كه بت می‌پرستیدند بقبولاند، او در مبارزه خود مرحله جدیدی برگزید و با كمال قاطعیت به بت پرستان اخطار كرد و چنین گفت كه: «به خدا قسم در غیاب شما، نقشه‌ای برای نابودی بت‌هایتان می‌كشم».[6]

ابراهیم(علیه‌السلام) در پی فرصتی می‌گشت تا اینكه عیدی كه از آن مردم زمان بود، فرا رسید و رسم چنین بود كه همه مردم (جز بیماران) هنگام عید از شهر بیرون می‌رفتند و به گردش می‌پرداختند.

آن روز همه از شهر بیرون رفتند، حتی ابراهیم(علیه‌السلام) را نیز دعوت كردند كه با آن‌ها به خارج از شهر برود، ولی ابراهیم(علیه‌السلام) در پاسخ دعوت آن‌ها گفت: «من بیمار هستم[7] و نتوانم با شما به گردش پرداخته و از شهر بیرون آیم، (منظور ابراهیم(علیه‌السلام) از این گفتار، دروغ گفتن نبود، زیرا به روش و طریقه مردم زمان خود سخن گفت و آن پندار را بهانه‌ای برای نرفتن به گردش نمود).

وقتی كه شهر كاملاً خلوت شد، ابراهیم(علیه‌السلام) یك تبر با خود برداشت، و به پرستشگاهی كه بت‌های آنان در آن قرار داشت رفت. دید برخی از بت‌ها در كنار برخی دیگر نهاده شده، بتی بزرگ در صدر همه قرار داشت و در برابر همه آن‌ها قربانی‌های خوراكی و آشامیدنی دید كه برایشان نذر كرده بودند. تا به گمان خودشان، از آن‌ها بخورند.

ابراهیم(علیه‌السلام) با تمسخر، بت‌ها را مخاطب ساخت: ایا غذا نمی‌خورید؟ و چون كسی پاسخ او را نداد، گفت: چرا سخن نمی‌گویید؟ و سپس با دست راست خود به وسیله تبری، همه بت‌ها را شكست و قطعه قطعه ساخت و از شكستن بت‌ بزرگ – كه بزرگترین خدایان آن‌ها بود – خودداری كرد و تبر را به دست تبر بزرگ آویخت و سپس معبد را ترك گفت.[8]

مردم پس از برگزاری مراسم جشن خود، بازگشته و آنچه بر سر بت‌ها آمده بود، ملاحظه كردند. آنان وحشت زده از خود پرسیدند، كدام فرد ستم پیشه به مقدسات ما چنین كرده است؟

برخی از آنان گفتند: شنیده‌ایم جوانی به نام ابراهیم(علیه‌السلام) به بت‌ها اهانت می‌كند، و عادت اوست كه از بت‌ها عیب جویی می‌كند، ما تصور می‌كنیم همین شخص است كه دست به چنین عملی زده.

محاكمه حضرت ابراهیم(علیه‌السلام)

خبر تعرض به بت‌ها به فرمانروایان رسید و آن‌ها به نیروهای خودمان فرمان دادند، تا ابراهیم(علیه‌السلام) را برای محاكمه در برابر دیدگان مردم حاضر كنند. (و آنان كه شنیده‌اند وی از بت ها عیب‌جویی كرده و آن‌ها را تهدید نموده است، می‌بایست به این مطلب گواهی دهند).

قوم ابراهیم(علیه‌السلام) وقتی كه احساس شكست و رسوایی كردند و از سویی هیچ دلیل و برهانی هم نداشتند، از بحث و مناظره صرفنظر كرده و برای سرپوش گذاشتن بر رسوایی خود، به زور متوسل شدند و او را محكوم به مرگ با آتش كردند[30] و گفتند: او را در آتش بسوزانید و بدین وسیله خدایانتان را یاری كنید، اگر انجام دهنده این كارید. ولی خداوند با قدرت خویش او را از آتش رهایی بخشید و بنابر فرمان الهی، آتش بر او گلستان شد

هنگامی كه ابراهیم(علیه‌السلام) را حاضر كردند، سران حكومت از او پرسیدند: آیا تو با خدایان ما چنین كردی؟

آن حضرت احساس كرد، فرصت مناسبی برای او پیش آمده، تا به اهداف و واقعیتی كه می‌خواست قوم او به آن اعتراف كنند دست یابد، از این رو با شیوه‌ای حكیمانه در پاسخ آن‌ها گفت: شكننده بت‌ها، بت بزرگ است و سایر بت‌ها گواه بر این كار او هستند، ا گر سخن می‌گویند ماجرا را از آن‌ها بپرسید؟

مردم به طور ناخودآگاه در ورطه لغزش و اشتباهی كه ابراهیم(علیه‌السلام) آن‌ها را به اعتراف از آن ناگزیر ساخت گرفتار آمدند، برخی از آن‌ها به بعضی دیگر می‌گفتند: شما با پرستش معبودهایی كه قادر به سخن گفتن نیستند و نیز متهم ساختن ابراهیم(علیه‌السلام) بر خود ستم روا داشته‌اید.

ولی پس از آن كه حقیقت را دریافتند و از شرم سرافكنده شدند، یكبار دیگر به بحث و مناقشه با ابراهیم(علیه‌السلام) پرداختند و گفتند: تو كه می‌دانی این بت‌ها سخن نمی‌گویند، پس چرا از ما می‌خواهی از آن‌ها بپرسیم؟

اینجا بود كه دلیل و برهان ابراهیم(علیه‌السلام) در گوش آنان طنین افكند و با این سخن رسا، زبان آن‌ها را از سخن گفتن باز داشت: آیا به جای خدا، چیزهایی را كه به شما سود و زیانی نمی‌رسانند، می‌پرستید؟ اف بر شما و معبودانی كه به جای خدا می‌پرستید، آیا اندیشه نمی‌كنید؟‌

قوم ابراهیم(علیه‌السلام) وقتی كه احساس شكست و رسوایی كردند و از سویی هیچ دلیل و برهانی هم نداشتند، از بحث و مناظره صرفنظر كرده و برای سرپوش گذاشتن بر رسوایی خود، به زور متوسل شدند و او را محكوم به مرگ با آتش كردند[9] و گفتند: او را در آتش بسوزانید و بدین وسیله خدایانتان را یاری كنید، اگر انجام دهنده این كارید. ولی خداوند با قدرت خویش او را از آتش رهایی بخشید و بنابر فرمان الهی، آتش بر او گلستان شد.[10]

پی نوشت ها:

[1] - در مورد اینكه آزر كیست و چه نسبتی با ابراهیم دارد؟ میان مفسران و مورخین اختلاف است.

[2] - سوره مریم، آیات 41-49.

[3] - سوره توبه، آیه 114.

[4] - سوره بقره، آیه 258.

[5] - قصص قرآن: ص 58.

[6] - سوره انبیاء، آیه 57.

[7] - سوره صافات: آیه 87.

[8] - سوره صافات: آیه 83- 93 – بحارالانوار: ج 12، ص 43.

[9] - علل الشرایع: ص 23 – تفسیر نورالثقلین: ج 1، ص 68 – حیوة القلوب: ج 1، ص 9125.

[10] - اقتباس از سوره‌های انبیاء، آیات 61-70 – صافات، آیات 94-98.


منبع:

سایت ثقلین

تبیان

از همه دل بریده ام،دلم اسیر یک نگاست،تمام آرزوی من زیارت امام رضـــــــــاست

یک شنبه 29 مرداد 1396  10:25 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها