0

سابقه تاريخي خوزستان

 
rezamzd
rezamzd
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : فروردین 1388 
تعداد پست ها : 1848
محل سکونت : تهران

سابقه تاريخي خوزستان

منطقه اي كه امروزه خوزستان ناميده مي شود در روزگاران پيشين قسمتي از سرزمين وسيع و دولت مستقلي به نام عيلام بوده است.

تحقيقات ديالافوا و دمرگان نشان مي دهد كه عيلاميان از حدود هشت هزار سال قبل از ميلاد مسيح در اين ناحيه سكونت داشته و احتمالاً اولين اقوامي بوده اند كه در اين منطقه دولتي مستقل تشكيل داده اسند.

بر اساس شواهد تاريخي موجود نام عيلام تا حدود قرن سيزده قبل از ميلاد به خوزستان اطلاق مي گرديده و از اين تاريخ به بعد نام اشنان سوسنكا يعني مملكت انشان و شوش نيز در كتيبه هاي عيلامي به ثبت رسيده است. هخامنشيان بعد از تصرف اين منطقه (حدود 640 سال قبل از ميلاد مسيح) انشان را انزان ناميد اند، اما آشوري هاي همچنان اين منطقه را عيلام (علام) مي ناميدند. مورخان يوناني زمان هخامنشيان و سلوكيان چون هرودت و گزنفون اين سرزمين را سوزيانا، كه ماخوذ از اسم شوش است، ضبط نموده اند.

چيش پيش دوم، جد كمبوجيه پدر كوروش، نخستين حكمران هخامنشي است كه بر انزان (عيلام) پادشاهي كرده و از اين تاريخ سوزيانا جزء دولت پارس و ايران بزرگ بوده است.

در زمان پادشاهي يزدگرد سوم (652 – 632 ميلادي) حمله مسلمانان به ايران آغاز گرديده و در سال 640 ميلادي هرمزان فرماندار سوزيانا در رامهرمز شكست خورد و اين منطقه (سوزيانا) بدست نيروهاي اسلامي سقوط نمود.

نام خوزستان در سال 1302 هجري شمسي با تصويب دولت مركزي ايران براي اين منطقه انتخاب گرديد. احتمالاً خوزستان از كلمه خوز يا خوج كه عيلامي شده اوژ است برگرفته شده و اوژ نام ناحيه اي از قلمرو عيلاميان بوده است (هخامنشيان عيلام را اوژ نيز مي خوانده اند).

 

 

.... ..

                      

شنبه 18 مهر 1388  5:30 PM
تشکرات از این پست
pasargad54
pasargad54
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : آبان 1388 
تعداد پست ها : 2135
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:سابقه تاريخي خوزستان

خوزستان پس از اسلام 
متاسفانه خوزستان از سال 17 زیر یورش سهمگین اعراب قرار گرفت . مهمترین قبیله تارجگر "عرب بنی" تمیم نام داشت . "هرمزان" از خاندان قدیمی آریایی خوزستان بودند . او لشگری را مهیا ساخت تا جلوی ارتش بدوی و ویرانگر عرب را بگیرد . پس از رسیدن سپاه اسلام به "بازار خوزی ها" آنجا را تاراج نمودند و هرمزان در مناطق اطراف شکست خورد و حاضر به تسلیم شد . طبق قراردادی که منعقد شد مناطق "مهرگان کدک" و "هرمزاردشیر" در دست وی باقی ماند و او والی شهر شد و او یکی از باجگذاران مدینه شد . ولی قرارداد صلح چند ماهی دوام نیافت وهرمزان دست به شورش بر ضد اعراب زد . دوباره لشگری عازم شهر شد برای بار دوم قراردادی منعقد شد . ولی باز هم دوام نیافت و هرمزان مجبور به عقب نشینی به شوشتر کرد . به گفته طبری بیش از 80 حمله به شوشتر برای نابودی هرمزان صورت گرفت .وی با هوادارانی که داشت به درون دژی قرار گرفت و مبارزه کرد . اعراب دژ را محاصره کردند ولی او حاضر به تسلیم نشد . در نهایت وی مجبور به درخواست امان نامه داد . او را بسته شده به مدینه بردند . وی اولین سرداری بود که زنده تحویل خلیفه مسلمانان میشد . در نتیجه عمرابن خطاب به وی گفت که یا اسلام بیاورد و یا کشته شود . وی با پذیرفتن اسلام جان خود را حفظ کرد . عمر برای او خانه ای تهیه کرد و مقرری 2000 درهم در سال تائین نمود . بعدها که عمر ابن خطاب امیرالمومنین توسط فیروز نهاوندی این بزرگ مرد ایرانی ترور شد معلوم گشت هرمزان یکی از تهیه کنندگان این ترور بوده است هرمزان بعدها توسط عبیدالله پسر عمر ( به خون خواهی پدر ) کشته شد . از اموال شوشتر به هر سوار 3000 درهم رسید و هر پیاده 1000 درهم . این حوادث در سال 21 هجری روی داده است . پس از آن مغیره فرماندار بصره شد و بعد از آن به آبادی موسوم به "بازار اهواز" حمله برد و فرماندار انجا را ( دهکان بیرواز ) مجبور به صلح نمود . ولی صلح بعد از مدتی توسط ایرانیان نقض شد و جنگ شروع گشت . ابوموسا اشعری که بعد از او فرماندار بصره شده بود راه وی را ادامه داد و بازار اهواز و نهرتیری ( تیره رود ) را با جنگ شکست داد و آنجا را فتح نمود . در نتیجه روستا پس از روستا و رودی پس از رود گشوده شد و عجمان ( ایرانی ها ) از برابر آنان گریختند و مسلمانان زمینهایشان را گرفتند و از مجوسان ( زرتشتیان ) خراج گرفتند و یا به اسلام گرویدند و یا مبارزه کردند و کشته گردیدند . شویس عدوی درباره غارت ايران توسط سپاه اسلام روایت کرده است : مسلمانان به اهواز لشگر کشیدند و در آنجا مردمانی از " جتها " و " اساوره " حضور داشتند . با آنان با دشواری جنگیدن و نبرد سختی در گرفت . ولی آنان ( ایرانیان ) شکست خوردند و افراد زیادی را به اسارت گرفتیم و زنان و دخترانشان را بین خودمان تقسیم کردیم . سپس ابوموسا به میان آذر ( مناذر ) لشگر کشید و با ایرانیان آنجا وارد نبرد شد . جنگ سختی درگرفت . "مهاجر ابن زیاد حارثی " برادر ربیع ان زیاد که روزه دار بود و بر آن بود تا خود را تسلیم الله کند مجبور به نوشیدن آب شد و وارد جنگ شد . سلاحی بر دست گرفت و آماده شهید شدن گشت . او در نبرد با ایرانیان کشته شد و مردمان آنجا سرش را بریدند و در سردرب کاخشان در شهر آویزان کردند . سپس ابوموسا - ربیع ابن زیاد را برای جنگ با شهر مناذر مامور کرد . ربیع ابن زیاد با لشگرش وارد شهر شد و تمام سکنه ای که قادر به جنگ بودند که اکثرا مردان بودن را کشت و زنان و کودکان را به اسارت گرفت . در نتیجه "مناذر کوچک" و "مناذر بزرگ" دو شهر مهم عراق که زیر نظر پادشاه ایران بود و ایرانیان در آنجا سکنی گزیده بودند توسط مسلمانان فتح شد . سپس ابوموسا به شوش در خوزستان لشگر کشید و با مردمانش جنگ را آغاز کرد . ایرانیان شوشی به نبرد پرداختند و ابوموسا آنقدر شهر را محاصره نمود تا قحطی در شهر آمد و غذا و آب سکنه به اتمام رسید . سپس ایرانیان درخواست امان کردند و از سر صلح وارد شدند . مرزبان شوش درخواست اماننامه برای 80 نفر از سکنه شهر داد که نام خودش در لیست نبود . ابوموسا آن 80 نفر را بخشید ولی گردن مرزبان شوش را از بدن جدا کرد و به جز آن 80 نفر کلیه مردان شهر را بکشت و اموال و زنان آنجا را به اسارت گرفت . بعد از آن ابوموسا با مردم رامهرمز قرارداد باج سالیانه بست که مبلغ 900 هزار درهم به مسلمانان پرداخت کنند . بعد از اتمام زمان قراداد وی " ابومریم حنفی " را به جنگ با آنان روانه ساخت زیرا مردمان کفر ورزیده بودند . ایرانیان مقابله نمودند ولی درنهایت لشگر اسلام با قوه قهریه آن شهر را فتح کردند . بعد از آن شهر "سرک" مثل رامهرمز قرارداد باج سالیانه به مسلمانان را نقض کردند و از دادن باج سرباز زدند . پس " حارثه این بدر غدانی " مامور جنگ با مردمان شهر شد و با لشگری عظیم راهی شهر شد . ولی او نتوانست شهر را بگشاید . پس از "عبدالله ابن عامر" کمک خواست و او با لشگری راهی شد و شهر را با قتل مردمانش فتح نمودند . سپس ابوموسا اشعری به شوشتر در خوزستان لشگر کشید . دشمن ( ایرانیان ) نیروی بسیاری در شوشتر آماده کرده بود تا درب ورودی شهر را ببندد و مبارزه کند . اشعری به عمر ابن خطاب خلیفه و امیرالمومنین آن زمان نامه داد و درخواست مدد کرد . سپس عمر ابن خطاب از "عمار ابن یاسر" کمک خواست . او "جریر ابن عبدالله بجلی" را مامور شوشتر کرد مردم شوشتر با سختی و مشقت بسیاری با آنان جنگیدند و کشته های بسیاری داده شد . ولی در نهایت مسلمانان وارد شوشتر شدند و چون سکنه ایرانی شهر - مسلمانان را در شهر دیدن برای آنکه زنان و فرزندانشان به دست مسلمانان نیافتد آنان را در چاه انداختند . در آخر شوشتر مجبور به صلح شد . ولی چندی نگذشت که سر عصیان برافراشت و مسلمانان دوباره به آنجا حمله ور شدند . جنگجویان ایرانی را کشتند و زنانشان را به اسارت برداشتند . سپس ابوموسا به جندی شاپور در خوزستان لشگر کشید . مردم شهر نتواستند مقابله کنند و درخواست صلح دادند . ولی بعد از مدتی شوریدند و در نتیجه "ابوموسا ربیع ابن زیاد" به شهر حمله ور شد و آنان را کشتار نمود سپس "ایذه" پس از جنگی سخت و طولانی گشوده شد و به دست مسلمانان افتاد . بدین گونه خوزستان پس از سالها نبرد با مسلمانان عرب اسلام آورد و به زیر باجهای خلیفه عرب در آمد . اعراب که از مقاومت ایرانیان خوزستان به تنگ آمده بودند در چندین جا از مردم خوزستان شکایت می کنند منجمله ابن مسعود که از صحابه حضرت محمد بوده است میگوید : از خوزی زن نگیرید زیرا آنان بیوفا هستند و از مردش دوری کنید . 


سه شنبه 5 آبان 1388  4:50 AM
تشکرات از این پست
pasargad54
pasargad54
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : آبان 1388 
تعداد پست ها : 2135
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:سابقه تاريخي خوزستان

 

خوزستان ، مهد فرهنگ و هنر

 خوزستان سرزمين ديگري است ؛ دنيايي متفاوت همراه با ويژگيها و تنوعات خاص، سرزمين نجابتهاي برهنه با آفتابي داغ و سوزان كه گرمابخش حيات، منشاء صفا، صميميت و خونگرمي جنوب و جنوبي هاست. خوزستان يا «شكرستان » از ديرباز مهد تمدن و فرهنگ بوده و قابليتهاي سرشاري در اين زمينه داشته كه تاريخ، گواه صادقي بر اين مدعاست

  درباره واژه « خوزستان »، معاني و تعابير فراواني وجود دارد كه قدمت و ديرينگي اين خطه را آشكار مي سازد. برخي كلمه « خوز » را نام قبيله اي مي دانند كه در اين منطقه ساكن بوده است. « ابن منظور » به سال 711 ه.ق. در « لسان العرب » شاره دارد: و الخوز جيل من الناس، اعجمي معرب ؛ يعني: « خوز » قوم يا قبيله اي از مردم عجمند.از سوي ديگر « خوز » را به معني « شكر » و « نيشكر» نيز معنا مي كنند. زيرا خاك حاصلخيز و بارور خوزستان، استعداد ويژه اي براي رشد اين گياه، داشته و آنجا بهترين محصول نيشكر را به دست مي داده است.

  « خوزستان » در دوران باستان، بخصوص، در دوره هخامنشي به دو ناحيه تقسيم مي شد: بخشهاي شمال و شمال شرقي كه انشان ( انزان ) نام داشت و سرزمينهاي با صفا و كوهستانها و جنگلهاي فراواني را شامل بود ، و ناحيه جنوبي كه داراي آب و هواي گرم و مرطوب و دشتهاي حاصلخيز و جلگه اي جنوبي كه داراي آب و هواي گرم و مرطوب و دشتهاي حاصلخيز و جلگه اي سرسبز و پرآب بوده كه به قاره اي كوچك و مستعد مي مانست . بخشهاي جنوبي كه « عيلام » نام داشته يادآور تمدنهاي ديرينه خوزستان است و بشدت تحت تأثير فرهنگ « ميان رودان » بوده و جغرافياي وسيعي را شامل مي شده كه حد فاصل لرستان و خوزستان و سواحل خليج فارس امروزي است.

« استرابون » جغرافي دان عهد باستان، خوزستان را از حاصلخيزترين جلگه هاي جهان مي داند. زيرا رودخانه هاي زيادي اين دشت را مشروب مي كرده كه امكان كشاورزي و آباداني را در اين منطقه ميسر مي ساخته است . شايد بر همين اساس بوده كه عده اي بر اين اعتقادند كه نام اين سرزمين « هند » يا « اند » بوده كه به معناي جايي با آبهاي فراوان مي باشد.

ر كتاب « مجمع التواريخ و القصص » خوزستان به نام « حجوستان » و « حبوجستان و اجار » آمده است كه به نظر مي آيد، مأخوذ از زبان پهلوي با عناوين « حبوجستان » و حوجستان است . همچنانكه در بعضي از گويشهاي رايج در اين استان « لفظ لري بختياري » براي اداي حرف « خ » از « ح » نيز بهره مي گيرند . بنابراين واژگان « اوج » ، « هوز» ، « هوج » ، « حوز » و « خوز» در سير تحول و تطور لفظي با پسوند « ستان » و « اوجستان » به تدريج بر اثر سايش تلفظ، از « هوجستان » به «خوزستان » تغييري يافته است . در گويشهاي فارسي باستان و زبان پهلوي « او » به « هو » قابل تغيير  است ؛ مانند « اورمزد» -  «هورمزد» و « اوشمند » - « هوشمند » همچنانكه « هورداد و حورداد » را « خرداد » و « خورتات » نيز گفته اند . البته تا سالهاي اخير اين اسامي را با حرف ( ح ) نيز مي نوشته اند .از سوي ديگر « ياقوت حموي » واژه « خوز » را با نامهاي « خوز » و « هوز » و « اهواز » و « هويزه » هم ريشه مي داند.« اهواز » محرف كلمه « اواز» و « اوجا » نيز هست كه در كتيبه داريوش بيستون آورده شده و اين نام در كتيبه نقش رستم « خواجا » يا « خوجا » حك شده كه هزار سال پيش ، مركز حكومت نشين استان خوزستان بوده است .

  همچنين بايد گفت اهواز شهري است كه در زمان اردشير بابكان بنا نهاده شده است . در زمان ساسانيان « هومشير» يا « هرمز اردشير » بوده و « خوجستان و اجار» يا « هوجستان و اجاره » معني « خوزستان بازار » را مي رساند كه تا دهه هاي اخير و هم اكنون عرب زبانان، اهواز را « سوق الاهواز » مي خوانند .

اهواز يا هرمز اردشير، تركيبي از نام پروردگار و پادشاه است كه در دو بخش ساخته شده بود : در بخشي از آن بزرگان و اشراف سكونت داشته اند و بخش ديگر آن، شهر بازاريان بوده است. به هنگام آمدن تازيان به خوزستان ، شهر بزرگان به دست آنان ويران شد اما شهر بازاريان ( سوق الاهواز ) بر جاي ماند. اهواز واژه اي پارسي و شهري پارسي است ؛ « ابومنصور جواليقي » در قرن پنجم هجري مي نويسد: « الاهواز اسم مدينه من مدن فارسي اعجميته معربه و قد تكلمت بها العرب » ، اهواز شهري است از شهرهاي پارس؛ نام آن پارسي معرب شده، اعراب انشاي آن را از پارسيان پذيرفته اند.عده اي ديگر اهواز و خوزستان را با نام « اوكسين » در زمان عيلاميان مطابق مي دانند كه تغيير يافته واژگان « اوكس » « اوكز » « هوكز » « حوز » و « خوز » است.

وجود مراكز علمي و فرهنگي همچون دانشگاه جندي شاپور در اين استان دال بر اهميت و رونق اين خطه ارزشمند مي باشد كه استادان بزرگ دانش پزشكي را از يونان، مصر، هند و روم گرد هم آورده بوده است. پزشكان برجسته و ناماوري كه به مداواي بيماران و تدريس دانشجويان رشته پزشكي در اين دانشگاه مشغول بوده اند.اين دانشگاه طب كه به دستور شاپور اول ( 241-271 م ) بنيان نهاده شد. توسط شاپور دوم ( ذوالاكتاف ) مرمت و بازسازي گشت و در زمان انوشيروان تكميل و توسعه يافت .علما، دانشمندان و شاعران بزرگي همچون : ابونواس حسن بن هاني خوزستاني ، كه از اركان شعر عرب است، عبداله بن ميمون اهوازي، نوبخت اهوازي منجم و فرزندانش، جورجيس پسر بختشوع گنديشاپوري و شاعران عرب زبان شيعي، مانند « ابن سكيت » و « دعبل خزائي » كه با اشعار خود ولايت و امامت را پاس داشته اند و زبان به مقاومت گشوده اند از همين منطقه برخاسته و در اين ديار زندگي مي كرده اند.

  مردم خوزستان با وجود تنوع فرهنگي و قوميتهاي مختلف- كه خود يكي از ويژگيهاي اين استان است- بتمامي مذهب شيعه دارند. غيراز شيعيان ، تنها در شهر اهواز عده قليلي از پيروان حضرت يحياي ذكريا ( صابئين ) در حاشيه رود كارون سكني دارند و اغلب به كار زرگري مشغولند.

 

 

سه شنبه 5 آبان 1388  4:52 AM
تشکرات از این پست
pasargad54
pasargad54
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : آبان 1388 
تعداد پست ها : 2135
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:سابقه تاريخي خوزستان

بخشهایی از کتیبه جهانی بیستون داریوش بزرگ ( سالهای 522 تا 486 پیش از میلاد ) که نام خوزستان در آن موجود است :

بند 16 – داريوش شاه گويد : چون من گئومات مغ را کشتم پس از آن مردي آثرين ( آثرينا ) نام پسر او در خوزستان ( اووج ) برخاست . به مردم چنين گفت : من در خوزستان شاه هستم . پس از آن خوزيان نافرمان شدند . به طرف آن آثرين گرويدند . او در خوزستان شاه شد . و مردي بابلي ندئيت ب ئير ( نيدنيتوبل ) نام پسر ائين ئير او در بابل برخاست . چنين مردم را بفريفت [ که ] : من نبوکدرچرپسر نبتون ئيت هستم . پس از آن همه مردم بابلي به طرف آن ندئيت ب ئير گرويدند . بابل نافرمان شد . او شاهي را در بابل گرفت

بند 2 – داريوش شاه گويد : مادامي که من در بابل بودم اين [ است ] شهرهایی که نسبت به من نافرمان شدند . پارس ، خوزستان ، ماد ، آشور ، مصر ، پارت ، مرو ، ثت گوش ، سکاييه .
بند 2- داريوش شاه گويد : اين [ است ] آنچه من به خواست اهورا مزدا در همان يک سال پس از آن که شاه شدم کردم . 19 جنگ کردم . به خواست اهورا مزدا من آنها را زدم و 9 شاه دروغگو را گرفتم . يکي گئومات مغ بود . او دروغ گفت چنين گفت : من بردي ي پسر کوروش هستم . او پارس را نافرمان کرد . يکي آثرين نام خوزي . او دروغ گفت چنين گفت : من در خوزستان شاه هستم او خوزستان را نسبت به من نافرمان كرد .
يكي ندئيت ب ئير نام بابلي . او دروغ گفت چنين گفت من نبوکدرچر پسر نبون ئيت هستم او بابل را نافرمان كرد .
يكي مرتي ي نام پارسي . او دروغ گفت چنين گفت: من ايمنيش در خوزستان شاه هستم . او خوزستان را نافرمان كرد .
سه شنبه 5 آبان 1388  4:53 AM
تشکرات از این پست
pasargad54
pasargad54
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : آبان 1388 
تعداد پست ها : 2135
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:سابقه تاريخي خوزستان

در دوره صفویه حکومت خوزستان در دست مشعشعیان بود که نخست در اطراف هویزه و سپس در سایر نقاط بسط داده شد . با انقراض صفوی ها خوزستان به اشغال افغانها در آمد . پس از این حرکت نادر راهی خوزستان شد و سپاه افغان را شکست داد و آنها را بیرون راند و پس از مدتی شروع به آباد نمودن خوزستان نمود . سد میزان یکی از بناهای نادر در خوزستان است . پس از نادر این شهر دچار قحطی و خشکسالی شد و رو به ویرانی رفت . سد میزان شکسته شد و اختلافات داخلی و قبیله ای سر گرفت . کریمخان زند برای سرکوب شورشهای داخلی به خصوص قبیله بنی کعب راهی خوزستان شد . در دوره قاجار خوزستان به دو قسمت تقسیم شده بود . قسمت شمالی در دست میرزا محمد علی دولتشاه و قسمت جنونی در دست حکمران ایالت پارس . در زمان فتح علی شاه پسرش خوزستان را ضمیمه کرمانشاهان کرد و جزوی از آن شد و سدهای ویران را تعمیر نمودند . در این دوره بود که بسیاری از مردم خوزستان با آمدن بیماری وبا و طاعون جان باختند .

اشغال خوزستان توسط انگلیسی ها

پس از فتحلیشاه قاجار خوزستان به دلیل ثروت های طبیعی اش چشم طمع بیگانگان را به خود دوخت . در سال 1273 قوای کشور متجاوز انگلستان وارد خوزستان شد و هرج و مرج گسترش یافت . تا سرانجام توسط دولت قاجار با اعزام رجال و حکمرانهای مختلف به خوزستان کمی آرامش و نظم حاکم شد . در سال 1305 حسین قلی خان نظام السلطنه به حکومت بختیاریهای خوزستان در آمد و در بهبود شهر کوشش نمود . در سال 1888 میلادی انگلستان امتیاز کشتیرانی در رودخانه کارون را از ناصرالدین شاه قاجار گرفتند و شروع به جولان دادن در آبهای گرم سرزمین آریایی خوزستان کردند . یکی از بزرگترین فتنه های انگلیس ها و آمریکایی ها در خوزستان توطئه شیخ خزئل معلون بود . این حرکت ننگین در تاریخ ایران به دست رضا شاه پهلوی خنثی و ریشه کن شد . خزئل و یارانش برای تجزیه خوزستان و گسترش حکومتهای ملوک الطوایفی در ایران کوشش کردند تا بیگانگان برای استعمار و استثمار این کشور و مردمان آن با دستانی باز اقدام نمایند که خوشبختانه به دست رضاشاه پهلوی و با ایجاد یک ارتش منظم و قدرتمند نابود گردید . شادروان ملک الشعرای بهار در سروده ای ماندگار به نام نفرین بر انگلستان این پیر شوم استعمار پرده از خیانتهای این اهریمن جهانی برداشته است :

ننگ تاریخ بر انگلستان باد

انگلیسا در جهان بیچاره و رسوا شوی

ز آسیا آواره گردی وز اروپا پا شوی

چون به یاد آری ز آبادان و کشتی نفت

موج زن از شور دل مانند دریا شوی

خطه بحرین را سازی به ایران مسترد - (بحرین توسط انگلستان از ایران تجزیه شد )

بی نصیب از غولگاه لولو لالا شوی

عشق بلع نفت خوزستان و موصل را به گور

برده و آواره از دنیا و مافیها شوی

هرکجا دیدی جوانمردی وطن خواه و غیور

از میان بردی اش تا خود در جهان آقا شوی

عهد بستی بی طرف مانی تو در کار هرات- ( هرات بخشی از ایران بود که توسط انگلستان جدا شد ) 

چو پسندیدی که ناگه بر سر حاشا شوی ؟

آتش جنگ عمومی را نمایی شعله ور

قتل میلیون ها جوان را علت اولی شوی

شادروان ملک الشعرای بهار
سه شنبه 5 آبان 1388  4:54 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها