ما متاعی پر بها را مفت و ارزان یافتیم زندگی بگذاشتیم قصری بلند افراشتیم
نام ما فهرست شد در جمع مشهوران عشق سالها از غم لباس صبر و تقوا بافتیم
گرد نسیان را خدا پاشید تا مخفی شویم گنج مخفی را ولی ما اشتهار انگاشتیم
افتخارات شهادت را خدا اظهار داشت گفت اسارت را بزیر خاک رفعت کاشتیم
شهد شیرین شهادت را همه پر اشتها رنج دوران اسارت ما فقط بر داشتیم
جهل بعضی چون غباری چهره هامان را گرفت کنج پستو خانه عزلت سکونت ساختیم
ما برای اینکه شیطان رانده و رسوا شود شهرت و جاه و جلالت را بدور انداختیم
ملتی کو را شهادت هست اسارت راه نیست گفته راحل امام المسلمین نشناختیم
یک اسارت ذ لت است و بندگیست ما بدوران اسارت درد دین انباشتیم
این بد نها مان اسیر وروحمان آزاد بود مردی و آزادگی را از خمینی داشتیم
شیر در زنجیر را کم خوان اسیر دشمنان صاحب زنجیر را ما مضحکه پنداشتیم
او که در اکراه ماند از بردن نام اسیر بی زبان گوید که ما سجاد را نشناختیم
( ابراهیم یوسفی )