پاسخ به:سخنان ناب دکتر علی شریعتی
"... اگر عشق را بخواهند با حركت بيان كنند ، اين حركت چگونه است ؟ پروانه از ديرباز به ما آموخته است. كعبه،نقطه عشق است و تو يك نقطه پرگاري و در اين دايره سرگردان!..."
سهراب سپهری
دلي كه از شركت در رنج و غم دوست غذا ميگيرد عشقي ميپروراند كه از آنچه با خوشبختي و لذتي كه از دوست ميبرد پديد ميآيد بسيار عميقتر و پر اخلاصتر است.
عشق و ايمان در اوج پروازش از سطح ستايشها ميگذرد و معشوق در انتهاي صعودش در چشم عاشق سراپا غرقه سرزنش ميشود و اين هنگامي است كه دوست استحقاق بخشوده شدنش را در چشم دوست از دست ميدهد.
"... در دردها دوست را خبر نكردن، خود یك عشق ورزیدن است. تقیهی درد، زیباترین نمایش ایمان است. به محبت خلوصی میبخشد كه سخت شیرین است. رنج تلخ است، اما هنگامی كه تنها می كشیم،تا دوست را به یاری نخوانیم، برای او كاری می كنیم، و این خود دل را شكیبا می كند، طعم توفیقی میچشاند..."
"... عشق با شناسنامه بيارتباط نيست و گذر فصلها و عبور سالها بر آن اثر ميگذارد. اما دوست داشتن در وراي سن و زمان و مزاج زندگي ميكند و بر آشيانه بلندش روز و روزگار را دستي نيست..."
"... خدایا!
به هر کس که دوست میداری بیاموز که :
عشق از زندگی کردن بهتر است.
و به هر کس که دوستتر میداری بچشان که :
دوست داشتن از عشق برتر است!..."
"... بگذار تا شیطنت عشق،
چشمان تو را بر عریانی خویش بگشاید.
هرچند حاصل آن جز رنج و پریشانی نباشد.
اما کوری را هرگز بخاطر آرامش تحمل مکن..."
"... دوست داشتن از عشق برتر است.
و من، هرگز خود را،
تا سطح بلندترین قلهی عشقهای بلند،
پایین نخواهم آورد..."
"... آن که آزادی را از من میگیرد، دیگر هیچ چیز ندارد، که عزیزتر از آن به من ارمغان دهد..."
"... غرب با بد معرفی کردن ما، و خوب نشان دادن خودش به ما، و همچنین با بد نشان دادن خود ما به ما، خودش را به صورت یک کلی، مطلق بینقص، بیعیب، دارای نژاد برتر، دارای همه فضائل انسانی و دارای همه امکاناتی که نوع برگزیده و برتر انسان میتواند داشته باشد، معرفی کرد..."
"... چنگیز دیروز سلاحش شمشیری بوده است و مرکبش اسبی و نقابش و دفاعش سپری و همین! اما چنگیز امروز، مرکبش «صنعت» است و سرمایه و شمشیرش «علم» است و نقابش آزادی، انساندوستی، تمدن، پیشرفت، صلح، سوسیالیسم، حقوق بشر، لیبرالیسم، اومانیسم..."
"...انسانها قربانی توجیه مذهبی و مذهب میشوند، و همواره زورپرستی و زرپرستی و فریبکاری به نام دین توجیه میشده و تودهها به نام دین به ذلت خوانده میشدند..."
"... نارضایتی از زمان حال، انتظار را بوجود میآورد. انتظار زائیده جبری نارضایتی از حال است. چه کسی منتظر است ؟ کسی که از آنچه که دارد ناراضی است و خود را شکستخورده و بدبین حس میکند، و این احساس انتظار موعود (مهدی و مسیح) را بوجود میآورد. پس انسان حیوانی است که دائماً منتظر است، پس دو نقطه سفید در زندگی بشر وجود دارد: یکی دورترین دور از نظر گذشته و دیگری دورترین دور از نظر آینده. آن به صورت حسرتی برای گذشته و این به صورت نجاتی ناگهانی برای آینده. پس همه انسانها منتظر منجی هستند..."
"... آن انسان آزادکننده، آفریننده، انتخاب کننده خودآگاه، از زندان طبیعت با علم آزاد میشود، از زندان تاریخ با علم، و از زندان نظام اجتماعی با علم جامعهشناسی، ولی از زندان چهارم با مذهب، با عشق، همان که «رادهاکریشنان» میگوید: ما انسانها به این وظیفه و مسئولیت انسان، در این طبیعت، دعوت شدهایم که توطئهای بسازیم؛ کدام توطئه ؟ توطئهای که در آن انسان، خدا و عشق، دستاندرکار آغاز آفرینش دیگر و انسانی دیگرند؛ این مسئولیت انسان است..."
"... چگونه میشود که ما هر دو در هم بنگریم و با هم آشنایی ندهیم، نگاههامان در هم افتد و دلهامان خبردار نشود، چشمهامان تصویر یکدیگر را در خود ببیند و گونههامان به رنگ شرم نگردد، ناگهان در برابر هم قرار گیریم و نبضمان، بیتفاوت، ضربان همیشگی خود را تعقیب کند!مگر میشود؟..."