0

رفتم به باغ انگور

 
ali_81
ali_81
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : دی 1388 
تعداد پست ها : 10633
محل سکونت : اصفهان

رفتم به باغ انگور

 

رفتم به باغ انگور

رفتم به باغ انگور

رفتم به باغ انگور

دیدم یه خاله قور قور

خاله سرش بالا بود

نگاش به انگورا بود

رفتم به باغ انگوررفتم به باغ انگور

براش یه خوشه چیدم

پشت سرش دویدم

خاله صدامو نشنید

صدای پام و نشنید

رفتم به باغ انگوررفتم به باغ انگور

جست می زد این جور، اون جور

دنبال چی؟ یه زنبور!

دهان خاله باز شد

خاله زیون دراز شد

رفتم به باغ انگوررفتم به باغ انگور

 

وای! خاله جون چه کار کرد؟

زنبوره رو شکار کرد

زنیوره رو که قورت داد

اومد صدای فریاد

رفتم به باغ انگوررفتم به باغ انگور

با گریه خاله جونم

گفت می سوزه زبونم

خاله دوون دوون رفت

از باغ ما بیرون رفت

 

رفتم به باغ انگوررفتم به باغ انگور

 

 تبیان

 

شاعر: افسانه شعبان نژاد

دوشنبه 16 مرداد 1396  11:12 AM
تشکرات از این پست
zahra_53
دسترسی سریع به انجمن ها