تــو بایــدی و یقینی، نــه اتفاقی و شاید / تــو سرنوشت زمینی، کــه اتفــاق میافتد
حریرِ نور غریبش، بر این رواق میافتد
اگرچه ماه شبی چند در محاق میافتد
تو بایدی و یقینی، نه اتفاقی و شاید
تو سرنوشت زمینی، که اتفاق میافتد
تو «ماه»ی و شده فواره برکهای به هوایت
بگو نمیرسد؛ آیا از اشتیاق میافتد؟
به روی طاقچه، گلدان تازه مینهم اما
به هر دقیقه گلی گوشه اتاق میافتد
...بهار میرسد اما، چه فرق میکند آیا
برای شاخه خشکی که در اجاق میافتد؟
محمدمهدی سیار