0

اشعار ولادت امام رضا (ع)

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام رضا (ع)

به گوش دل ندا آمد، كه يار دلربا آمد
به درد ما دوا آمد، رضا آمد، رضا آمد
خدا داد آنچه را وعده،‌ بشد در ماه ذيقعده
كه آمد بهترين بنده، رضا آمد، رضا آمد

 

ببايد مفرشي از نور، ز تار گيسوان حور
كه آمد قبلة منظور، رضا آمد، رضا آمد
فروغ زهرة زهرا، ز «نجمه» تافت بر دنيا
كه خورشيد جهان آرا، رضا آمد، رضا آمد
زمين رفت و بهشت آمد، كه زيبا جاي زشت آمد
گل مينو سرشت آمد، رضا آمد، رضا آمد
چو عيسي مي‌كند احيا، چو موسي بايد بيضا
ز نسل حيدر و زهرا، رضا آمد، رضا آمد
به دانش، تالي حيدر، به عصمت، وارث مادر
ولايش عين پيغمبر، رضا آمد، رضا آمد
پناه انس و جان است اين، امام مهربان است اين
شفيع شيعيان است اين، رضا آمد، رضا آمد
دیوان حسان

 

 
 
جمعه 13 مرداد 1396  7:42 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام رضا (ع)

از عرش سلام سرمدی آوردند
آیینه ی حسن سرمدی آوردند
با آمدن رضا از باغ بهشت
یک دسته گل محمدی آوردند
شاعر:سراج

 
 
جمعه 13 مرداد 1396  7:42 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام رضا (ع)

مه ذيقعده طلوع قمرت باد مبارک
جلوه ي شمس دگرت باد مبارک
خنده ي نجمه به قرص قمرت باد مبارک
نجمه! ديدار فروغ بصرت باد مبارک
صدف بحر ولايت گهرت باد مبارک
عيد ميلاد يگانه پسرت باد مبارک
پدر و مادر و فرزند و تبارم بفدايت
به خدا آئينه روي خدا داده خدايت
اين پسر بر همه مولاست علي نام نکويش
دل صد سلسله افتاده به هر حلقه ي مويش
فيض ديدار خداوند بود در گل رويش
داروي درد مسيحاست غبار سر کويش
سدره يک شاخ ز نخل است که رويد لب جويش
مرحبا نجمه هلا عطر خدا گير ز بويش
نور ختم رسل و شير خدا آئينه داري
شرف بنت اسد آبروي آمنه داري
اي دل عيسي مريم به تو لاي تو زنده
اي دو صد موسي عمران شده در طورتو بنده
اي که يوسف زده با ياد گل روي تو خنده
اي که ابر کرمت بر سر ما سايه فکنده
ريشه ي کفر شد از تيشه ي توحيد تو کنده
نقش شير از نگه نافذ تو شير درنده
آهوئي را که تو ضامن شوي از لطف و کرامت
نه عجب ضامن خلقي بشوي روز قيامت
تو که جان زنده شود با نفس روح فزايت
تو که از بال ملا پر شده ایوان طلایت
تو که اشک حرم کعبه شده صحن و سرایت
تو که گشتن شهان سائل و محتاج و گدایت
تو که آهوی بیابان شده مرهون عطایت
تو که هم دشمن و هم دوست کند مدح و ثنایت
چه شود گر قدمی، از کرمی رنجه نمایی
آن سه موعود که گفتی به ملاقات من آیی
از کتاب گلچین احمدی
 

 
 
جمعه 13 مرداد 1396  7:55 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام رضا (ع)

شب بود و شور بود و سلام فرشته ها

از عرش تا به فرش ،قیام فرشته ها

باران شوق بود و امام فرشته ها

شب بود و گرم سجده تمام فرشته ها

 

قلب فرشته ها پر عطر خدا شده

امشب خدا اسیر نگاه رضا شده

 

موج کرم به اوج تلاطم رسیده است

ناز و نماز و شوق و تبسم رسیده است

داوود عاشقی به ترنم رسیده است

کعبه کجاست قبله هفتم رسیده است

 

گویی خدا تمامی خود را کشیده است

پیش از ازل که روی رضا را کشیده است

 

موسی گدای خانه ی موسی مرتضی ست

عیسی دخیل جلوه ی سینای مرتضی ست

امشب شب تبسم زهرای مرتضی ست

آیینه ی شکوه سراپای مرتضی ست

 

گیرم بهشت مست می حوض کوثر است

فواره های صحن رضا دیدنی تر است

 

هر پنجه ای که شانه ی گیسو نمیشود

هر قبله ای که گوشه ی ابرو نمیشود

هر جذبه ای که عکس هو الهو نمیشود

هر دلبری که ضامن آهو نمیشود

 

پا می نهد به بال ملک هر که یاد اوست

تا جبرئیل خادم باب الجواد اوست

 

زلفی ست گشوده و دل شیدا نمانده است

در ازدحام ، جای تماشا نمانده است

مجنون که هیچ ، رونق لیلا نمانده است

سر را بریده اند ، زلیخا نمانده است

 

باغ بهشت کاشی گلدسته های اوست

عباس دل سپرده ی دار الشفای اوست

 

در برکه ها تموج دریایی اش ببین

در آسمان شکوه اهورایی اش ببین

در قلب طوس سفره ی زهرایی اش ببین

خانه به خانه سایه ی آقایی اش ببین

 

خورشید اگر نگاه به ایوان طلا کند

باید غبار گردد و کارش رها کند

 

نقاره می زنند مسیحی شفا گرفت

نقاره می زنند خلیلی عطا گرفت

نقاره میزنند کلیمی بها گرفت

یوسف دوباره سرمه زپایین پا گرفت

 

با دستهای لطف تو آزاد میشویم

وقتی دخیل پنجره فولاد میشویم

 

با گوشه چشم تا که نگاهی به ماکنی

کار هزار معجزه وکیمیا کنی

مشکل بهانه است که مارا صدا کنی

تاکاسه های خالی مارا طلا کنی

 

جز گوشه های صحن تو آقا کجا روم

کی با کبوتران حرم کربلا روم؟

(حسن لطفی)

 
 
جمعه 13 مرداد 1396  7:55 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام رضا (ع)

ای کاش حرم بودم و مهمان تو بودم
مهمان تو و سفره احسان تو بودم
یک عمر گذشت و سر و سامان نگرفتم
ای کاش فقط بی‏سر و سامان تو بودم
تا چشم گشودم به دلم مهر تو افتاد
زآن روز چو آهوی بیابان تو بودم
طوفان عجیبی است غم عاشقی تو
چون موج اسیر تو و طوفان تو بودم
ای گنبد تو عشق ، من خسته دل ای کاش
چون کفتر پر بسته ایوان تو بودم
یک پنجره فولاد دلم تنگ تو آقاست 
ای کاش ز  زوار خراسان تو بودم
شاعر:مهدی صفی یاری

 
 
جمعه 13 مرداد 1396  7:55 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام رضا (ع)

مثل کبوتری شده‌ام جَلدِ خانه‌ات
خو کرده‌ام به خاطره آب و دانه‌ات
هی می‌خورد هوای عجیبی به گونه‌ام
هی می‌کنم دوباره سحرها بهانه‌ات
انگار عادتم شده در شهر گم شوم
پیدا کنی دوباره مرا با نشانه‌ات
در من هزار رشته غزل تاب می‌خورد
با موج زلف‌های تو بر روی شانه‌ات
پر می‌شود رواق تو از رنجنامه‌ام
پر می‌کنی عروق مرا با ترانه‌ات
بر دشتهای خشک من انگار می‌چکد
انگور- واژه‌های دلِ دانه دانه‌ات
یک گله آه و آهو از این دشت می‌گذشت
یک دسته دست‌های تمنا روانه‌ات
من کشتی شکسته‌ام، ای ناخدای عشق!
پهلو گرفته‌ام به خدا در کرانه‌ات
در لحظه‌های پر تپش اولین سلام
با آن نگاه مشرقی شاعرانه‌ات
رد می‌شوی مقابل شاعر که بسته است
دل در ردای مخملی روی شانه‌ات
شاعر:قاسم صرافان
 

 
 
جمعه 13 مرداد 1396  7:55 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام رضا (ع)

تازه دانستم نه با آب و نه با نان زنده ام
تازه فهمیدم نه با جسم و نه با جان زنده ام
تازگی ها باورم شد اینکه مثل هرغریب
دورتر از خود دلی دارم که با آن زنده ام
هر کجا رفتم به چشمان من آمد خاک او
دور نزدیکی که از او سخت حیران زنده ام
گرم او بودم دریغا دیر فهمیدم که من
با چه گرمایی در آغوش زمستان زنده ام
کم نمی آرم که در امروز و در فردای خود
از سرانگشتان آن لطف فراوان زنده ام
سایه وار از خود ندارم هیچ دور از آفتاب
هر کجا باشم به خورشید خراسان زنده ام
شاعر:علی محمد مودب

 
 
جمعه 13 مرداد 1396  7:55 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام رضا (ع)

حس مي‌کنم در مرقدت عطر دعا را
عطر توسل هاي در باران رها را
غرق اجابت مي شود دست نيازش
هر کس که مي خواند در اين مرقد خدا را
اي مظهر رأفت براي تو چه سخت است
خالي ببيني دست محتاج  و گدا را
آهم کبوتر مي‌شود تا گنبد تو
مي‌آورد فريادهاي يا رضا را
آئينه هاي لطف تو تکثير کردند
در چشمة دل اشک هاي بي صدا را
آقا کنار پنجره فولادت آخر
مي‌گيرم از دستت برات کربلا را
اي زائران اينجا دخيل غم ببنديد
بر آستانش ندبه‌ی «آقا بيا» را
پائين پاي تو غباري مي سرايد
شعر کرامات نگاه کيميا را
شاعر:یوسف رحیمی

 
 
جمعه 13 مرداد 1396  7:55 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام رضا (ع)

بر آن شدم  که برایت کمی تَر انه بگویم
از  آن  نگاه  دل  انگیز   دلبَر انه بگویم
دوبار ه پر بگشایم کبوتَر انه بگوی
حدیث عشق مدد کن که شاعرانه بگویم:
که بر ضریح توسل دخیل بسته نگاهم
به مویه های تغزل دخیل بسته نگاهم
به شوق عطر حرم چون نسیم بال گشودم
کبوترانه تر از یاکریم بال گشودم
بهشت  من! به  هوای  شمیم  بال گشودم
عجیب  نیست که در این حریم بال گشودم
که  آسمان   خیال   تبسمت   وطنم   شد
و خاک پای شما اوج بال و پر زدنم  شد
جهان فلسفه خاموش در برابر چشمت
شکست خورده یهود از شکوه باور چشمت
طلوع کرده خور آسان ز سمت خاور چشمت
حریم عشق توئی تو, توئی که یکسره چشمت....
....پناه می دهد آهوی خسته را به نگاهی
که ضامنش بشوی در حریم امن الهی
همیشه  نذر من این بوده در حرم بنشینم
جدا ز حلقه اندوه  و آه و غم  بنشینم
و از  شما بنویسم و از  ضریح بگویم
از آن تنفس عطر خوش مسیح بگویم
دل  کویری  من  آمده به  محضر  باران
هوای ابری چشمم شدست یکسره باران
تو  وحی منزل عشقی ,توئی پیمبر باران
من  از  دیار حبیبم , دیار  خواهر  باران
کبوتر حرم خواهرت کریمه ی عشقم
تو کربلای منی من هم از دیار دمشقم
چگونه بال زنم تا به ناکجا که شمائید
بلند می پرم اما نه آ ن کجا که شمائید
از ابتدا که شمائید و انتها که شمائید
اگر صدا برسانم به آن صدا که شمائید
طنین غلغله در روزگار می شود این عشق
دوباره زمزمه ی کوهسار می شود این عشق
غبار  راه  نشسته  اگر  چه  بر  تنم   اینجا
مرا  کشانده  به سویت همیشه شوق تماشا
 چه شوقی آه....که قطره شدست راهی دریا
جدا  نمی شوم  از تو  جدا نمی شوی از ما
چگونه کوچ کند از بهار عشق پرستو؟
چگونه دل بکند از ضریح چشم تو آهو ؟ 
شاعر:علی اصغر شیری

 
 
جمعه 13 مرداد 1396  7:56 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام رضا (ع)

لطف شما همیشگی و بی‌نهایت است
مانده‌ام که چرا یک دهه نامش کرامت است؟
شد نیت همیشه‌ی من مشهدالرضا
بالاترین عذاب من، این ترک نیت است
کار نگاه خادمتان کیمیاگری‌ست
دنیا طلب نمودن ما هم جسارت است
میلی نمی‌کنم به عبادات بی‌حساب
تا دوره‌گردی حرم تو عبادت است
سلطان شمائی و دل ما فخر می‌کند
از اینکه در حوالی خاک تو رعیت است
شاعر:سراج

 
 
جمعه 13 مرداد 1396  7:56 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام رضا (ع)

گلدسته های مرقدتان پایه های عرش
فانوس های ساحل بی انتهای عرش
بر ساحت ضریح تو انس و ملک دخیل
آیینه کاری حرمت کار جبرئیل
زوار خاکی حرمت کبریایی اند
سرگرم کار و کسب شریف گدایی اند
هرلحظه فطرس آمده پابوسی شما
طفلی همیشه مانده پرش زیر دست و پا
لاهوتیان مقلد احکام عشقتان
می خوارگان دائمی جام عشقتان
ای قبله ی نیاز سماواتیان رضا
پیر مُغان دیر خراباتیان رضا
صدها ستاره مست شراب نگاهتان
بال فرشته های سما فرش راهتان
پیغمبران ز محضرتان فیض می برند
بهر کبوتران حرم دانه می خرند
روح الامین به لطف شما دل سپرده است
او با کبوتران حرم دانه خورده است
امشب دخیل پنجره فولاد می شوم
در بیستون عشق تو فرهاد می شوم
ای نور لایزال،بگو با دلم سخن
شد بقعه ی مطهرتان کوه طور من
شیرین دهن،حدیث تو طعم عسل دهد
زیبا سخن،کلام تو عطر غزل دهد
آقا نگاهتان به گلم روح داده است
تاثیر چشم های شما فوق العاده است
من کافر نگاه اهورایی توأم
مجذوب طرز خنده ی زهرایی توأم
در بین پیروان تو ملحد ترین منم
زندیقی رسیده به مرز یقین منم
تا بت پرست کعبه ی خال شما شدم
زاهد ترین خلیفه ملک خدا شدم
از زیر قبه ی تو به معراج می روم
دیوانه وار در پی حلاج می روم
قرآن مقام شامخ تان را ستوده است
گنجینه ی حقایق خود را گشوده است
با گوشه چشم فاطمی خود چها کنی!
سنگ سیاه قلب مرا کهربا کنی
من از پل صراط جزا پرت می شوم
دستم اگر به روز قیامت رها کنی
آقا چه می شود که مرا در صف حساب
از لا به لای آن همه آدم سوا کنی
آقا چه می شود که شوم مَحرم و شما
من را برای دیدن زهرا صدا کنی
آقا سعادت دو جهان قسمتم شود
یک بار اگر برای غلامت دعا کنی...
شاعر:وحید قاسمی

 
 
جمعه 13 مرداد 1396  7:56 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام رضا (ع)

بايد به قد عرش خدا قابلم کنند
شايد به خاک پاي شما نازلم کنند
دل مي کنم از آنکه دل ازتو بريده است
دل مي دهم به دست تو تا بي دلم کنند
امشب کميت شعرم اگر لنگ مي زند
فردا به لطف چشم شما دعبلم کنند
ايمان راستين هزاران رسول را
آميخته اگر که در آب و گلم کنند.....
....شايد خدا بخواهد و با گوشه چشم تان
بر رتبه ي غلامی تان نائلم کنند
وقتي سرشت آب و گلم را ازل خدا
بر آن نوشت رعيت سلطان ارتضا
در هشتمين دمي که خدا بر زمين دميد
بوي بهشت هفتم او ناگهان وزید
از شش جهت نسيم خبر داد و بعد از آن
از پنجره صداي اذان خدا رسيد
چار عنصر از ولادت او جان گرفته اند
يعني زمين به يمن وجودش نفس کشيد
از صلب سومين گل سرخ خدا حسين
ايران گرفته بوي دو آلاله ي سپيد
از هشت بيخود اين همه پايين نيامدم
يک حرف بيشتر چه کسي از خدا شنيد
توحيد ، حرف محوري دين انبياست
شرط رضا  به حکم أنا من شروطهاست
از برکتت نبود اگر ، نان نداشتيم
باران نبود غير بيابان نداشتيم
سوگند بر تو اي سر و سامان زندگي
بي تو نه سر که اين همه سامان نداشتيم
اين حوزه ها نفس به هواي تو مي کشند
لطفت اگر نبود ، مسلمان نداشتيم
اي آرزوي هر سفر دل از ابتدا
ما قبله اي به غير خراسان نداشتيم
ما رعيت ري ايم که سلطان به جز رضا
ارباب جز حسين  در ايران نداشتيم
خون حسين دررگ ودرريشه ي من است
علم رضا  معّلم انديشه ي من است
بالا بلند گفته که طوبي تر از تو نيست
يوسف به حرف آمده زيباتر از تو نيست
گفتند پاره ي تن پيغمبر مني
انگار بعد فاطمه زهراتر از تو نيست
برگ درخت کاشته ي دستهاي تو
باشد گواه ما ، که مسيحاتر از تو نيست
اين قطره ها به سمت شما رود مي شوند
آخر در اين ديار که درياتر از تو نيست
ما تشنه ايم ، تشنه دست نوازشت
آبي در اين سراچه گواراتر از تو نيست
اين کوهها به عشق شما هشت مي شوند
يادآوران نام تو در دشت مي شوند
آرامشي اگرچه سراسر تلاطمي
درياي بيکرانه ي اميد مردمي
بند آورد زبان مرا بارگاه تو
 اي آنکه رستخير عظيم تکلمي
هر بار نام مادرتان را مي آورم
گل مي کند کناره اشکت تبسمي
شاعر کنار حُسن لب تو سروده است
روییده لاله در دل اين سبز گندمي
من چون غبار گرم طوافم به دور تو
تو قبله گاه هفتم و خورشيد هشتمي
در هفت شهر عشق به جز تو که ثامني
آهو ی چشم هاي مرا نيست ضامني
چشم اميد بر در لطف تو بسته است
هر زائري که گوشه ي صحنت نشسته است
باراني است حال و هواي دو ديده ام
اينجا هميشه کاسه ي چشمم شکسته است
از باب جبرئيل به پا بوست آمدن
از آسمان رسيده و رسمي خجسته است
آن پيرمرد تشنه در آن گوشه ي حرم
از راه دور آمده و سخت خسته است
با صد اميد حاجت اين بار خويش را
با پارچه به پنجره فولاد بسته است
وا شد گره ز پارچه ، حاجت روا شده است
يعني که زائر حرم کربلا شده است
با ياد خاطرات سفر با عشيره ام
بر عکس يادگاري باصحن ، خيره ام
از بس دلم شکسته براي زيارتت
با اشک شوق گرم وضوي جبيره ام
ياد غروب هاي زيارت هنوز هم
گاهی پی  دو جرعه ي جامع کبيره ام
يا "قادة الهداه و يا سادة الولاه"
مستبصرٌ بشأنکم ، اين است سيره ام
فرموده ايد ؛ فعلکم الخير يا رضا
اي هشتمين کلامکم النور ، تيره ام
از بس گناه دور و برم را گرفته است
چون تک درخت خشک ميان جزيره ام
ما هم شنيده ايم که فرموده اي شما
هستم در انتظار ظهور نبيره ام
دعبل کجاست تا بنويسد در اين فراز
عجل علي ظهورک يا فارس الحجاز
شاعر:محسن عرب خالقي

 
 
جمعه 13 مرداد 1396  7:56 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام رضا (ع)

دل سودا زده سامان نپذیرد هرگز
کافر چشم تو برهان نپذیرد هرگز
آنکه بیمار نگاهی شده هنگام سحر
منت مرهم و درمان نپذیرد هرگز
با نگاه تو اگر عاشقی آغاز شود
جز به دیدار که پایان نپذیرد هرگز
دل اگر خانه ی هر بی سر و پایی گردد
اثر از گفته ی خوبان نپذیرد هرگز
عمر بی معرفت آبی است که از جو رفته
این زیانی است که جبران نپذیرد هرگز
ما در خانه ی سلطان سر و سامان داریم
هرچه داریم ز آقای خراسان داریم
با دم قدسی معشوق نفس تازه کنم
تا که قدری سخن از یار خوش آوازه کنم
صحن گردی حرم وقت سحر می خواهم
تا صفای دل شیدا زده اندازه کنم
بین هشتی حرم گر بکشیدم بر دار
سر سودایی خود زینت دروازه کنم
سرگذشت من و تو گشته کرمنامه ی عشق
هر سحر پای مناجات دلی تازه کنم
تار گیسو طلبم تا که ورق های دلم
همچو یک مصحف پر درد به شیرازه کنم
نام این مصحف دل را بگذارم ز قضا
قصه ی یک سگ ولگرد و کرامات رضا
تا که بر گنبد تو دیده ام از دور افتاد
ناگهان در دل آلوده ی من شور افتاد
اولین بار که دیدم حرمت را گفتم:
ای سلیمان به سرایت گذر مور افتاد
بی پناه آمدم و خوب پناهم دادی
راهم از حادثه در دولت منصور افتاد
تا به خود آمده دیدم که دل از دستم رفت
وسط آینه ام چشمه ای از نور افتاد
نه بگویم که کلیمم حرمت عرش خداست
اتفاقی ره موسای دل از طور افتاد
یک قدم سوی تو با عمره برابر گردد
کعبه هم دور سر گنبد تو می گردد
ای که ناگفته ز اسرار دلم آگاهی
دستگیر دل هر خسته دل و گمراهی
ز عنایات رئوفانه ی تو فهمیدم
که نه من بلکه همیشه تو مرا می خواهی
در بهشت تو نهم پای چو با کوهی درد
تو طبیبانه دوا می کنی اش با آهی
من گدا زاده و تو نسل به نسلت سلطان
خوش برازنده ی تو صحن و سرای شاهی
حاجت از دل نگذشته تو روا می سازی
ای که ناگفته ز اسرار دلم آگاهی
من مسلمان شده ی نیمه نگاهت هستم
لحظه ی مرگ بیا دیده به راهت هستم
دل بیمار مرا فرصت درمانی ده
با دم قدسی ات ای دوست مرا جانی ده
قبل از آنی که گناهم نفسم را گیرد
آمدم توبه کنم مهلت جبرانی ده
همچنان زلف پریشان تو آواره شدم
به دل خانه خرابم سر و سامانی ده
شوری اشک چشیدم که نمک گیر شدم
سر این سفره به من رزق فراوانی ده
حمدلله که سر کوی تو زنجیر شدم
استخوانی به سگ خانه ات ارزانی ده
لحظه ی مرگ قدم رنجه کن و بر ما هم
فیض دیدار چون آن عاشق سلمانی ده
از تو من روزی شبهای محرم خواهم
چشم پر گریه ای و سینه ی سوزانی ده
سفره ی عاشقی ام را تو بیا کامل کن
عصر روز عرفه فرصت قربانی ده
در حریمت خبر از عرش خدا می آید
بوی سیب حرم کرببلا می آید
آمدی تا که به نامت دل ما زنده شود
یادی از فاطمه و شیر خدا زنده شود
آمدی تا  سند شیعگی ما باشی
با نفس های تو تسبیح و دعا زنده شود
آمدی تا ز پی ات خواهرت آواره شود
یاد آوارگی شام بلا زنده شود
پلک زخمی تو از خاطره ی گودال است
آمدی روضه ی آن رأس جدا زنده شود
امر کردی به همه گریه کنند بهر حسین
تا غم بی کفن کرببلا زنده شود
جد مظلوم تو را با لب عطشان کشتند
خواهرش دید و به گیسوی پریشان کشتند
شاعر:قاسم نعمتی

 
 
جمعه 13 مرداد 1396  7:56 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام رضا (ع)

گاهی که با نیاز دلم ناز می کنی
داری مرا دقیق برانداز می کنی
یعنی نگاه می کنی اول کجایم و
بعدا مرا به سمت خود آغاز می کنی
دارم دوباره شاعرتان می شوم مرا
داری دوباره قافیه پرداز می کنی
تازه شدم شبیه پسر بچه ای که تو
پیش ضریح می بریش ناز می کنی
حس می کنم که وقت دعا لطف خویش را
از لابلای جمعیت ابراز می کنی
گاهی برای تو همه تن سوز می شوم
تو در عوض همیشه مرا ساز می کنی
از خوبی شماست که خوب کم مرا
تو در حساب خویش پس انداز می کنی
گاهی کنار پنجره ات بسته می شوم
گاهی میایی و گره را باز می کنی
بر پرده ، زنده کردن شیرت عجیب نیست
هرشب مسیح معجزه ! اعجاز می کنی
اینبار هم شبیه خودم نه شبیه تو
دل می دهم به پنجره های ضریح تو
آهو که نه کبوترتان نه که آدمیم
تا با توایم پس همه عمر با همیم
فرقی نمی کند که چه هستیم یا که ایم
ما هرچه هست شیعه گیت را مصممیم
گاهی برای منبرتان مثل دعبلیم
گاهی برای نخل ولای تو میثمیم
لرزان نمی شویم به بادی که می وزد
به ریشه های حبّ تو وصلیم ، محکمیم
حاتم کجا و سفره احسانتان کجا
ما جیره خوار سفره ارباب حاتمیم
ما زنده با توایم و دم از تو گرفته ایم
پس ما برای کشته شدن هم مقدمیم
مدیون آن کسیم که مارا به تو سپرد
عمریست زیر سایه تو زیر پرچمیم
ما را زیاد و کم ننوشتند ، واحدیم
گاهی اگر زیاد و زمانی اگر کمیم
کم گریه می کنیم ولیکن موثریم
یعنی شبیه بارش باران نم نمیم
یابن الشّبیب خواندنمان را که دیده ای
دیدی که در عزای شهید محرمیم
این ویژ گیّ روضه جد غریب توست
که ما هنوز با غم تو غرق ماتمیم
اینبار هم دلی که شکسته است را بخر
لطفی کن و دوباره مرا کربلا ببر
شاعر:محسن ناصحی

 
 
جمعه 13 مرداد 1396  7:56 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام رضا (ع)

با هرم دستهای تو گرما گرفته است
عشقت عجیب در دل من جا گرفته است
آرامشی شبیه به صحن و سرای تو
چشمان شوق را به تماشا گرفته است
جان من است! این که شبیه کبوتری
یک گوشه در کنار تو مأوا گرفته است
آقا به من اجازه ی پرواز می دهی
بالم زبس نشسته ام اینجا گرفته است
اینجا هزار پنجه ی خورشید پشت ابر
در انتهای غربت دریا گرفته است
هرکس که حاجتی زتو درخواست می کند
با چشمهای خیس تمنا گرفته است
دیدم کنار پنجره فولاد مادری
دستش تمام روزنه ها را گرفته است
"طفلی مریض دارم و دستم به دامنت!
آقا! ... دلم ز مردم دنیا گرفته است"
هر گوشه ای که می نگرم دل شکسته ای
با تو زبان به شکوه و نجوا گرفته است
معلوم نیست سیطره ی مهربانی ات
از این حریم تا به کجاها گرفته است
هر صحن و هر رواق تو هرجا به هر زبان
جمعیتی به ذکر شما پا گرفته است
هر چند عشق ناب تو آقا چو کیمیاست
بازار عشق بازی ات اما گرفته است
شک نیست هر که زائر شش گوشه می شود
از آستان لطف تو امضا گرفته است
هر کس هوای کوی ابالفضل می کند
از تو برات کرب و بلا را گرفته است
دست مرا بگیر ... مرا تا حرم ببر
کار دلم بدون تو بالا گرفته است...!
باری به دوش دارم و آهی به سینه ام
این سینه از برای تو آقا گرفته است
شاعر:هادی ملک پور

 
 
جمعه 13 مرداد 1396  7:57 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها