0

اشعار ولادت امام رضا (ع)

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام رضا (ع)

امام رضا(ع)-مدح و مناجات

 

در حرم لب بر لب پیمانه باشد بهتر است

شمع دورش چند تا پروانه باشد بهتر است

بهتر آنکه از در هر خانه نومیدم کنند

دل اگر با غیر تو بیگانه باشد بهتر است

گر بنا باشد دلم را جز تو آبادش کند

این دل ویران همان ویرانه باشد بهتر است

جان من آقا مرا سرگرم کاشی‌ها مکن

میهمان مشغول صاحب‌خانه باشد بهتر است

صحنتان را می‌زنم برهم، جوابم را بده

این گدا گاهی اگر دیوانه باشد بهتر است

مدّعی در این حرم از سیر بالاها مگو

این کبوتر فکر آب و دانه باشد بهتر است

گنبدت مال همه؛ باب الجوادت مال من

جای ما پشت در میخانه باشد بهتر است

من که هربار آمدم اینجا گنهکار آمدم

توبه هم قولش اگر مردانه باشد بهتر است

تا شب قبرم که می آیی برای دیدنم

این دل ما پیش تو بیعانه باشد بهتر است

صبح محشر هم خودت دنبال کار ما بیفت

پشت ما توصیه‌ی شاهانه باشد بهتر است

گریه کردم شانه‌ی گرم ضریحت بغض کرد

وقت گریه سر روی یک شانه باشد بهتر است

کربلا از تو گرفتن واقعاً شیرین تر است

روزی ماهم از این کاشانه باشد بهتر است

اشک میخواهم ز تو دریای «فَابکِ للحسین»

رزق ما از جام سقاخانه باشد بهتر است

 

محمد جواد پرچمی

 
 
جمعه 13 مرداد 1396  10:56 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام رضا (ع)

امام رضا(ع)-مدح و مناجات

 

آرام نمودی تب و تاب هیجان را

جوشانده ای از شوق خودت هر قلیان را

از پای نشاندی ز تعجب جریان را

از دشمن و از دوست ربودی دلشان را

اینگونه رضا کرده ای از خود دوجهان را

هم رونق کار از می و میخانه گرفتی

هم عقل ز هر عاقل و دیوانه گرفتی

در قلب سماوات و زمین لانه گرفتی

ای عالِم فرزانه چه رندانه گرفتی

در دست خودت نبض زمین را و زمان را

در پاسختان مانده هر استادی و رندی

هر عالم ایرانی و یونانی و هندی

گشته است مسلمان تو نصرانی سندی

قوربان سَنه دانوشماقین اعجاز تکندی

بستی به کمند سخنت دست زبان را

(بستی به صریر سخنت دست لسان را)

اسلام بدون تو درونمایه ندارد

گردن کشی بی خردان پایه ندارد

خورشیدی و دیدند قدت سایه ندارد

همسایه به جز خیر به همسایه ندارد

همسایه قدم رنجه کن و منزلمان را...

لبخند زدی شعر در اوهام من افتاد

زآن روز خرابت شدم ای خانه ات آباد!

با قافیه ی پنجره فولاد و گهرشاد

هی شعر نوشتم من و چشمت صله را داد

دربند کشیدی تو معانی و بیان را

دربان جنان دل به در صحن شما بست

دالان بهشت است همین راهرو این بست

حوض وسط صحن همان کوثر نقد است

ساقی بهشتی شده از آب حرم مست

پابست حرم کرده ای آن آب روان را

جبریل کمر بسته به فراشی صحنت

حور و پریان گرم گهر پاشی صحنت

آن سدره و طوبی گلی از کاشی صحنت

برده است جنان را همه در حاشیه صحنت

بیچاره ی خود کرده حریم تو جنان را

هرکس که تو را داشته اثنی عشری شد

ایام خوش آن بود که با تو سپری شد

در صحن گهرشاد دل از غصه بری شد

تصویر من و صحن تو عکسی هنری شد

در ناب ترین جای اتاقم زدم آن را

هرجای جهان رفتم از آن خیر ندیدم

یک مرتبه "برگرد" از این در نشنیدم

من هرچه کشیدم ز دل خویش کشیدم

ارزان نفروشم که من ارزان نخریدم -

در نوکریت خرج کنم عمر گران را

هر شاه شده خادم دربار توچندی

پر وا کند از بام تو در دام کمندی

از تو طلب رزق کند عایله مندی

از رسم گدایی شما نکته و پندی

آموخته هر پیر خردمند جوان را

نوشاعری آمد به حرم دفترش افتاد

شد خیره به گلدسته کلاه از سرش افتاد

هی خواست بماند سر پا، آخرش افتاد

تاخورد زمین یاد پدر و مادرش افتاد

دستی به دعا برد و تمام پدران را...

ای ضامن دنیای من و آخرت من

ای کاش به درکت برسد معرفت من!

مردن کف صحنت بشود عاقبت من

بهتر ز خودم آگهی از مصلحت من

حکم از تو، دلم دست خودت داده عنان را

با جنس خرابم شده ام وصله ی ناجور

هرشب به سلامی بشوم زائرت از دور

تو شاه خراسانی و من پیر نشابور

خود را برسان پام رسیده است لب گور

ای صاحب جان! می سپرم دست تو جان را

 

داود رحیمی

 
 
جمعه 13 مرداد 1396  10:56 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام رضا (ع)

به دست لطف تو روزی کم فراوان است
که درحریم تو ((دارالکرم)) فراوان است

زبان گریه ی بی اختیار می گوید :
((و یسمعون کلامی)) که غم فراوان است

به کیمیای تو هر چیز می رسد به کمال
کنار آبخوری جام جم فراوان است

قرار شد که کنار تو بشکند تبعیض
اگر که هم عرب و هم عجم فراوان است

نمونه اند سلیمان و حاتم طائی
گدا برای تو از این رقم فراوان است

قسم به جان جواد تو می دهم گرچه
برای عرض نیازم قسم فراوان است

به شعر ساده ی من هم صله عنایت شد
اگر چه دور و برت محتشم فراوان است

به لطف حضرت موسی بن جعفر است اگر
که در سراسر ایران حرم فراوان است

مجتبی خرسندی

 
 
جمعه 13 مرداد 1396  10:56 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام رضا (ع)

به دامان آسمان دُر و گُوهر،داشت
ستاره دسته دسته گل به بَر،داشت
ز لبخند ملاٸک،نور می ریخت
سحر از وقتِ موعودی ،خبر داشت

قسم بر فجر،در صبحِ مدینه
خدا از چهره ٔخود پرده،برداشت
عیان شد از قضا،الله اکبر
گل روی رضا(ع)،الله اکبر
خدا را نجمه(س)امشب مظهر آورد
دوباره،آمنه،پیغمبر(ص)آورد
علیِ (ع )دیگری از کعبه،آری
حسن (ع )یا که حسینِ (ع)دیگر آورد
همان مادر که صد مریم کنیزش
مسیحایی مسیحا پرور آورد
عروس فاطمه(س)،قُرص قَمر زاد
به مدحش هرچه گویم،خوبتر زاد
الا ای حضرت سلطان هشتم
که عشقت بُرده خواب از چشمِ مردم
زند بر شانه هایت بوسه خورشید
به تعظیم تو داٸم ماه و انجُم
بهشت ارزانی آنکه بگیرد
ز دستِ لطفِ تو یک دانه گندم
تو مولای سریرِ اِرتضایی
اَبا الجودی،علی موسی الرضایی(ع)
امیدِ اولین و آخرینی
خداوندمُجَسم در زمینی
نه تنها عالم آل محمد(ص)
رٸوفِ اهل بیتِ طاهرینی
به نامت،سِکّهٔ لطف و کرامت
تو حَبل الهی و حِصنِ حَصیِنی
تمامِ ماسِوا ، مَحوِ جَمالت
همه سر گشتهٔ جاه و جَلالت
زمین و آسمان،پروانهٔ تو
کریمان،مستمندِ خانهٔ تو
حیات جاودانی دارد آنکه
لبی تَر کرده از پیمانهٔ تو
نگاهِ آرزویِ هشت،جَنَّت
به سوی صَحنِ سقا خانهٔ تو
نگهبان حَریمت،اَشجَعُ الناس
عموی مهربانی مثلِ عباس(ع)
جدایی از شما،عینِ عذاب است
دُعا پای ضریحت مُستجاب است
حریمِ امنِ تو،اهل گُنَه را
بهشتِ بی حساب و بی کتاب است
به استقبال زَوّارِ حریمت
به دست انبیا، عطر و گلاب است
تو را حُور و مَلک گَرمِ طوافند
در ایوان طلا در اعتکافند
کسی در کوی تو دیگر گدا نیست
نگفته میدهی گفتن رَوا نیست
اگر که هر دو عالم را ببخشی
که با ز اندازهٔ جودِ شما نیست
اگر اِذنِ زیارت از تو باشد
زمشهد فاصله تا کربلا

نیست گرفتارم،اسیری مُستمندم
بُود نامِ تو ذکر بَند بَندَم

علیرضا شریف

 
 
جمعه 13 مرداد 1396  10:56 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام رضا (ع)

گِرِه ای سخت زد و بُغچه ی خود را برداشت
دلش اینبار هوایِ حرمی دیگر داشت
روستاییی فقیریست ولی باوَر داشت
شوقِ دیدار غریبالغُرَبا بر سر داشت

 

چوب دستی به کفِ دست و قدم بر سرِ صحرا زده و پشتِ سرش کاسه ی آبی به زمین ریخت زنی پیر و به او گفت که مادر بِرِسان از من اُفتاده سلامم به امامم و بگو قُوَتِ پا نیست بیایم به حضورت،به شفا خانه ی نورَت،بُرو فرزند گِرِه زن پرِ این پارچه را کُنجِ ضریحش به امیدی که گُشایَد گره ها را
دلِ ما را

راه طولانی و پر خار و خَس اما می رفت
در هوایِ حرم حضرت آقا می رفت
زخمی و خسته و با تاولِ پاها می رفت
تا خراسان نه بگو خانه یِ زهرا می رفت

غرق در خویش قدم می زد و گاهی به لب آهی و گَهی روضه ی جانکاهی و اشکی و لبش خشک چو می شد کفِ آبی و همان حال سلامی به فدایِ لب عطشانِ حسین ابن علی گفته و می رفت به صحرا

گَرچه رنجِ سفر و راه بیابان را دید
عاقبت تشنه ای آرامش باران را دید
چشمش از فاصله ای قبله ی ایران را دید
برقِ گلدسته ی سلطان خراسان را دید

گرچه شب بود ولی با قدمِ عشق دوید و
به درِ معبدِ گُم کرده رسید و
سرِ خود را به رویِ خاک نهاد
آه که با حال غریبانه و با سجده ی شُکرانه چه ها گفت

سنگ فرش از مژه اش خیس کسی نیست
پس از اِذن دخول آمد و در پای ضریح آب شد و سفره ی دل باز شد و… گفت:ببین پایِ من از آبله سوزان و تنم خسته و رنجورِ بیابان و نه جانی و توانی و رسیدم به امیدم که سلامی برسانم به تو از مادر پیرم به خدا هیچ نداریم ولی عشق تو داریم و فقط عشق تو مولا

ساده حرف از خود و از مادر و از کویَش زد
حرف ها با حرمِ ضامن آهویش زد
ناگهان زخم کسی بر دلِ دلجویش زد
خادمی آمد و با پای به پهلویش زد

گفت بر خیز و بُرو که مُژه هایم خسته اند
نیمه شب آمد و در های حرم را بسته اند

سخت آزُرده زِ جا خواست و نالید که این است پذیرایی تو؟
خوانِ تماشایی تو؟شِکوه به تو می برم آزُرده ام از خادمِت آزرده ببین قلبِ گدا را

رفت بیرونِ حرم دلِ پُر غم خادم از آنجا سر بالینِ خودش آمد و تا رفت به خواب آه که انوار خدا دید ، سراپا همه شد غرق نماشا

دید خادم که حرم نغمه ی هوهو دارد
ازدحامی است و هر گوشه هیاهو دارد
و رضا آمده و چشم به این سو دارد
ولی ای وای چرا دست به پهلو دارد

گفت خاکَم به سر آقا چه شده ای نفس حضرت زهرا چه شده؟
حضرت از آن سوی اَتابَش زد و فرمود که امشب زده ای ضربه به پهلوی من آزُردیَم و از نفس انداختیَم آه که امشب نه به مهمانِ رضا زائرِ دلخسته ی ما بلکه جسارت به خودم کرده ای برخیز مهمانِ مرا پیشِ من آور و بگویش که رضا قبلِ سفر کردنِ تو پیش تر از نیتِ تو منتظرت بوده به هر لحظه به هر اشک و قدم همسفرت بوده بیا وقتِ کَرَمهاست ، نه این مرقدِ من خانه ی زهراست بیا ای دل تنها بیا

مستجاب است دعا قبل دعا ، نشنیده
گوش این طایفه آوایِ گدا نشنیده
ما هم امشب سرِ خود پیش شما آوردیم
و دل خویش به ایوانِ طلا آوردیم
یک کبوتر به شبستانِ رضا آوردیم
رد مَکُن پیشِ خدا نامِ تو را آوردیم

همه ی سر خوشی ماست ، همه دلخوشی ماست که در پیش شما در دل خویش بگوییم و بجوییم دل گمشده ی خویش همه اهل خرابات شمائیم دهاتی شمائیم خوشا آنکه چنین ساده
به گلدسته ی تان ، گنبدتان خیره نظر می کند و هر مژه تر می کند و نام تو را می برد آقا:

آخ که یادش می ره هرکی تو دلش غم داره
که نگاه تو هوای دلِ مارم داره
آقا جون راه درازی اومدم تا که بگم
دل آواره ی ما یه کربلا کم داره
خوش بحال اونیکه کار و بارش دستِ توِ
خوشی و زندگی و اعتبارش دست توِ

آقا جون تو سَرمهَ وقتی رسیدم پائینِ پای شما ، وقتِ تماشای شما روضه بخونم براتون تا که کمی کم کنم از غصه هاتون روضه یِ وقتی که نفس می زدی و چشم به راه پسرت بودی و از تشنگی آقا نَفَسَت چشمِ تَرَت بال و پرت سوخت ولی یادِ لب غنچه ی شش ماهه ی جدت جگرت سوخت و از یادِ رباب و دل ارباب دل محتضرت سوخت

دیدنت از همه ی راه مهیا شده است
تو کجا نیزه کجا وای چه با ما شده است
دیدنت سخت ولی سخت تر از آن این است
باز هم حرمله سر گرمِ تماشا شده است

حجمِ تیری که علمدار زمین گیرش شد
باورم نیست که در حنجره ات جا شده است
نیزه داری که تو را می برد این را می گفت
باز هم زخم گلوی پسرت وا شده است
حسن لطفی

 
 
جمعه 13 مرداد 1396  10:56 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام رضا (ع)

مژده آمد بهار نزدیک است
روز دیداریار نزدیک است

اول روزگارخوش نزدیک
آخر انــتظار نزدیک است

بهترین روزگار:بـودن اوست
بهترین روزگار نزدیک است

کفتران شوق پر زدن دارند
زندگی بی حصارنزدیک است

آسمان رنگ روشنی دارد
آخر شام تار نزدیک است

هاتفی تا سحر ندا می داد:
بی قراران،قرار نزدیک است

مردی از نسل نور می آید
لطف پرودگار نزدیک است

به دل خستـگان فـرج آید
حضرت ثامن الحجج آید

می وزد عاشقانه امشب باد
در مهیـج تریـن شب میـلاد

جبرئیل آمد وبه اهل زمیـن
مژده ی وصل دلبری را داد

دلـبری که تـبّـسم او بود
عـلّـت خلق عالم ایـجـاد

قرعه ی: (مهربان ترین آقا)
از همان ابتدا به او افتاد

…چند نقطه،همیشه در حرمش
سینه از غصه می شود آزاد

همزمان با ورود در هرصحن
دل ویــرانـه مـی شود آبــاد

کعبه شد قبله ی مسلمانان
قبله ی کعبه:((پنجره فولاد))

از هم اینک مدار گردش مـاه
روزی یک بار،دور گوهرشاد

از همان عهد وروزگار قدیم
حرمت بوده(واجب التعظیم)

مـنـبـع ومـنـشأ حـیـات منی
چشمه ی زمزم وفرات منی

(زنده ام)با تو،بی تو(می میرم)
تو(حیات) من و (ممات) منی

هشتمین نور وهشتمین هادی
هشتـمـین کشتـی نجات مـنی

تو اصول وفروع دین من و
مستحـبـّات و واجبات مـنـی

جامـعه ، ناحـیه ، ابوحـمزه
ندبه و وارث و سمات منی

نـجـف وکـربـلــا وسامـرا
عـتـبات من، عـالیات منی

بــه تـمـام مـقـــدّسـات قسم
تــو تـمام مـقــدّســات منی

در قیـامت شما همان بـرگ
رد شدن از پل صراط منی

عــلّـت روشنی ِ خورشیدی
تو یکی از شروط توحیدی

ای شــفـای دل پـر از دردم
روشنی بخش چهره ی زردم

با تو امـیـدوارم، و بی تو
خسته و نا امـید ودلسردم

در همه عمر اسم تو تکرار
می شود بر لبان من هردم

یارضا ، یارضا ، رضا جانم
غـیر از اسمت به لب نیاوردم

توی دنیا یقین به هر کس که
دل بـبـنـدم بـجـز تـو نامـردم

من فقیرم تو حج من هستی
دور گنبد طـلات می گردم

خیر مقدم به محضرت مولا
غـزلـی از عـراقـی آوردم

غزلی که خلاصه وزیباست
بخشی ازاعتقادمن به شماست

((شاد کن جان من، که غمگین است
رحم کن بر دلم، که مسکین است

روز اول که دیدمش گفتم:
آنکه روزم سیه کند این است

روی بنمای، تا نظاره کنم
کارزوی من از جهان این است

دل بیچاره را به وصل دمی
شادمان کن، که بی‌تو غمگین است

بی‌رخت دین من همه کفر است
با رخت کفر من همه دین است

گه گهی یاد کن به دشنامم
سخن تلخ از تو شیرین است

بنوازی وپس بیازاری
آخر ای دوست این چه آئین است))

تو فقط درک می کنی آقا
که فراغ حرم چه سنگین است

امشب از سفره أت بده ببرم:
شربت و میوه وبرات حرم…

مجتبی خرسندی

 
 
جمعه 13 مرداد 1396  10:56 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام رضا (ع)

هر خانه ای حالش به مادر بستگی دارد
در این حرم اما به خواهر بستگی دارد

وصل است آب ناب سقاخانه بر جنت
یعنی شفا اینجا به کوثر بستگی دارد

از مرکز ایران به پایین،دادن حاجت
حتما به تایید برادر بستگی دارد

از بین هرباری که می آیی حرم با اشک
گاهی فقط به دیده ی تر بستگی دارد

از سر به زیری سربلندت می کند، تنها
آقایی عالم به یک سر بستگی دارد

هرکس که تو، هرجا که تو، هرجور می خواهی
هر گونه تغییری به این هر بستگی دارد

دقت بکن گاهی قبول حاجتت حتی
به نوع داخل گشتن از در بستگی دارد

وقتی شدی مانند آهو بی کس و تنها
تازه به توضیح کبوتر بستگی دارد

مهدی رحیمی زمستان

 
 
جمعه 13 مرداد 1396  10:56 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام رضا (ع)

دست هایش پُر از تمنّا بود
چشم هایش ، شبیهِ دریا بود

دست در دستِ مادرش میرفت
به همان جا که اوجِ معنا بود

ساعتِ هشت ، وقتِ رفتن به…
سوی دارُالشِّفای دنیا بود

ساعتِ هشت شد ، صدای سوت
خطِّ آهن ، شروعِ رویا بود

سخت ، فکرِ مریضیِ مادر…
گوشه ی پنجره کمی وا بود

باد میزد به صورتش… میگفت:
کاش بابای من هم اینجا بود

چشمِ او گرمِ خواب شد ، امّا…
ذهنش ، انگار در تقلا بود

آه… خوابش ، چه خوابِ سختی بود
دائما فکرِ صبحِ فردا بود…

میرود رفته رفته تا مشهد
باز هم میهمانِ آقا بود…

چشم بَر هم زد و کمی بعدش
دربِ بابُ الجواد ، تنها بود

السّلام ای امامِ خوبی ها
غرق ، در لذتِ تماشا بود

تار میدید صحن و گنبد را
اشک ، بر گونه هاش پیدا بود

ریسه های چراغ و گلباران ،
همه جا غرقِ شور و غوغا بود

تازه فهمید ماجرا از چیست…
روزِ میلادِ عشقِ زهرا بود

اشک هایش شدیدتر میشد ،
وسطِ سینه اش چه بَلوا بود…

روی خاکِ حَرَم نشست و گفت…
روی خاکی که عرشِ والا بود:

عیدی ام را شما بده آقا…
مادرم را ، شفا بده آقا…

پوری باقری

 
 
جمعه 13 مرداد 1396  10:57 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام رضا (ع)

امام رضا(ع)-مدح

 

در حریم رضوی دل ، چو ز اغیار جداست

زائر کوی رضا شامل الطاف خداست

بین هر صحن بود زمزم اشکی جاری

سعی هر صحن به حق ، افضلِ هر سعی و صفاست

حرفی از جنت فردوس در این کوی مزن

که بهشت همه عشاق سر کوی رضاست

هرکه یک بار رود او به سه جا می آید

بسکه ارباب به اربابی خود بی همتاست

جای جای حرمش ، گنبد و ایوان طلا

بهر ما همچو حریم نجف و کرب و بلاست

هر طرف دیده فتد جانب سقا خانه

گوئیا صحنه ی یک علقمه ی بی سقاست

گفته خود هست دو تن ، باب همه جاجاتم

یک جوادم دگری مادر زارم زهراست

 

قاسم نعمتی

 
 
جمعه 13 مرداد 1396  11:00 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام رضا (ع)

بزرگداشت حضرت شاهچراغ احمد بن موسی(ع)

 

صدای ذکر تو شب را فرشته باران کرد

عبور تو لب «شیراز» را غزل خوان کرد

«کرم نما و فرود آ که خانه خانه ی توست»

بیا که چشم و دلت شهر را چراغان کرد

چو خواهرت که ز «دریاچه ی نمک» دل برد

هوای زلف تو دریاچه را «پریشان» کرد

نه شیخ شهر، تو شاهی که با چراغ رسید

و برق عشق تو ما را گرفت و انسان کرد

ولی چه حیف که آن طره ی خیال انگیز

چه زود آمد و دل برد و روی پنهان کرد

چه اشک ها که ضریحت به گونه ها جاری

چه دردها که خدا با دل تو درمان کرد

شرابِ خون تو جوشید و جان «حافظ» را

به جرعه ای غزل از جام غیب مهمان کرد

و گنبد تو برای دل کبوترها

چه مهربان شد و پرواز را چه آسان کرد

سفر اگر چه چنین ناتمام ماند، ولی

صدای پای تو «شیراز» را «خراسان» کرد

 

قاسم صرافان

 
 
جمعه 13 مرداد 1396  11:00 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام رضا (ع)

دست هایش پُر از تمنّا بود
چشم هایش ، شبیهِ دریا بود

دست در دستِ مادرش میرفت
به همان جا که اوجِ معنا بود

ساعتِ هشت ، وقتِ رفتن به…
سوی دارُالشِّفای دنیا بود

ساعتِ هشت شد ، صدای سوت
خطِّ آهن ، شروعِ رویا بود

سخت ، فکرِ مریضیِ مادر…
گوشه ی پنجره کمی وا بود

باد میزد به صورتش… میگفت:
کاش بابای من هم اینجا بود

چشمِ او گرمِ خواب شد ، امّا…
ذهنش ، انگار در تقلا بود

آه… خوابش ، چه خوابِ سختی بود
دائما فکرِ صبحِ فردا بود…

میرود رفته رفته تا مشهد
باز هم میهمانِ آقا بود…

چشم بَر هم زد و کمی بعدش
دربِ بابُ الجواد ، تنها بود

السّلام ای امامِ خوبی ها
غرق ، در لذتِ تماشا بود

تار میدید صحن و گنبد را
اشک ، بر گونه هاش پیدا بود

ریسه های چراغ و گلباران ،
همه جا غرقِ شور و غوغا بود

تازه فهمید ماجرا از چیست…
روزِ میلادِ عشقِ زهرا بود

اشک هایش شدیدتر میشد ،
وسطِ سینه اش چه بَلوا بود…

روی خاکِ حَرَم نشست و گفت…
روی خاکی که عرشِ والا بود:

عیدی ام را شما بده آقا…
مادرم را ، شفا بده آقا…

پوری باقری

 
 
جمعه 13 مرداد 1396  11:01 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام رضا (ع)

امام رضا(ع)-مدح و مناجات

 

کرده دلم هوایت یا ثامن الائمه

هر دم زنم صدایت یا ثامن الائمه

دست مرا تو هرگز خالی نمی گذاری

قربان این عطایت یا ثامن الائمه

بهر توسل امشب دلها روانه گشته

از صحن باصفایت یا ثامن الائمه

یک شعبه از بهشت است صحن و سرایت آقا

دل میبرد سرایت یا ثامن الائمه

در روز محشر آقا این افتخار من بس

من نوکرم برایت یا ثامن الائمه

خورشید مشرقین ایرانیان همیشه

آن گنبد طلایت یا ثامن الائمه

آقا اجازه دارم یک پرسشی نمایم

داری ز من رضایت یا ثامن الائمه ؟

دلتنگت هستم آقا اذنی بده بیایم

تا جان کنم فدایت یا ثامن الائمه

هنگام جان سپردن کردی صدا جوادت

قربان آن نوایت یا ثامن الائمه

یاد حسین زهرا لب تشنه جان سپردی

شد طوس کربلایت یا ثامن الائمه

در شهر طوس بودی هرگز کسی ندزدید

انگشتر و عبایت یا یا ثامن الائمه

 

 

حبیب باقر زاده

 
 
جمعه 13 مرداد 1396  11:01 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام رضا (ع)

گِرِه ای سخت زد و بُغچه ی خود را برداشت
دلش اینبار هوایِ حرمی دیگر داشت
روستاییی فقیریست ولی باوَر داشت
شوقِ دیدار غریبالغُرَبا بر سر داشت

 

چوب دستی به کفِ دست و قدم بر سرِ صحرا زده و پشتِ سرش کاسه ی آبی به زمین ریخت زنی پیر و به او گفت که مادر بِرِسان از من اُفتاده سلامم به امامم و بگو قُوَتِ پا نیست بیایم به حضورت،به شفا خانه ی نورَت،بُرو فرزند گِرِه زن پرِ این پارچه را کُنجِ ضریحش به امیدی که گُشایَد گره ها را
دلِ ما را

راه طولانی و پر خار و خَس اما می رفت
در هوایِ حرم حضرت آقا می رفت
زخمی و خسته و با تاولِ پاها می رفت
تا خراسان نه بگو خانه یِ زهرا می رفت

غرق در خویش قدم می زد و گاهی به لب آهی و گَهی روضه ی جانکاهی و اشکی و لبش خشک چو می شد کفِ آبی و همان حال سلامی به فدایِ لب عطشانِ حسین ابن علی گفته و می رفت به صحرا

گَرچه رنجِ سفر و راه بیابان را دید
عاقبت تشنه ای آرامش باران را دید
چشمش از فاصله ای قبله ی ایران را دید
برقِ گلدسته ی سلطان خراسان را دید

گرچه شب بود ولی با قدمِ عشق دوید و
به درِ معبدِ گُم کرده رسید و
سرِ خود را به رویِ خاک نهاد
آه که با حال غریبانه و با سجده ی شُکرانه چه ها گفت

سنگ فرش از مژه اش خیس کسی نیست
پس از اِذن دخول آمد و در پای ضریح آب شد و سفره ی دل باز شد و… گفت:ببین پایِ من از آبله سوزان و تنم خسته و رنجورِ بیابان و نه جانی و توانی و رسیدم به امیدم که سلامی برسانم به تو از مادر پیرم به خدا هیچ نداریم ولی عشق تو داریم و فقط عشق تو مولا

ساده حرف از خود و از مادر و از کویَش زد
حرف ها با حرمِ ضامن آهویش زد
ناگهان زخم کسی بر دلِ دلجویش زد
خادمی آمد و با پای به پهلویش زد

گفت بر خیز و بُرو که مُژه هایم خسته اند
نیمه شب آمد و در های حرم را بسته اند

سخت آزُرده زِ جا خواست و نالید که این است پذیرایی تو؟
خوانِ تماشایی تو؟شِکوه به تو می برم آزُرده ام از خادمِت آزرده ببین قلبِ گدا را

رفت بیرونِ حرم دلِ پُر غم خادم از آنجا سر بالینِ خودش آمد و تا رفت به خواب آه که انوار خدا دید ، سراپا همه شد غرق نماشا

دید خادم که حرم نغمه ی هوهو دارد
ازدحامی است و هر گوشه هیاهو دارد
و رضا آمده و چشم به این سو دارد
ولی ای وای چرا دست به پهلو دارد

گفت خاکَم به سر آقا چه شده ای نفس حضرت زهرا چه شده؟
حضرت از آن سوی اَتابَش زد و فرمود که امشب زده ای ضربه به پهلوی من آزُردیَم و از نفس انداختیَم آه که امشب نه به مهمانِ رضا زائرِ دلخسته ی ما بلکه جسارت به خودم کرده ای برخیز مهمانِ مرا پیشِ من آور و بگویش که رضا قبلِ سفر کردنِ تو پیش تر از نیتِ تو منتظرت بوده به هر لحظه به هر اشک و قدم همسفرت بوده بیا وقتِ کَرَمهاست ، نه این مرقدِ من خانه ی زهراست بیا ای دل تنها بیا

مستجاب است دعا قبل دعا ، نشنیده
گوش این طایفه آوایِ گدا نشنیده
ما هم امشب سرِ خود پیش شما آوردیم
و دل خویش به ایوانِ طلا آوردیم
یک کبوتر به شبستانِ رضا آوردیم
رد مَکُن پیشِ خدا نامِ تو را آوردیم

همه ی سر خوشی ماست ، همه دلخوشی ماست که در پیش شما در دل خویش بگوییم و بجوییم دل گمشده ی خویش همه اهل خرابات شمائیم دهاتی شمائیم خوشا آنکه چنین ساده
به گلدسته ی تان ، گنبدتان خیره نظر می کند و هر مژه تر می کند و نام تو را می برد آقا:

آخ که یادش می ره هرکی تو دلش غم داره
که نگاه تو هوای دلِ مارم داره
آقا جون راه درازی اومدم تا که بگم
دل آواره ی ما یه کربلا کم داره
خوش بحال اونیکه کار و بارش دستِ توِ
خوشی و زندگی و اعتبارش دست توِ

آقا جون تو سَرمهَ وقتی رسیدم پائینِ پای شما ، وقتِ تماشای شما روضه بخونم براتون تا که کمی کم کنم از غصه هاتون روضه یِ وقتی که نفس می زدی و چشم به راه پسرت بودی و از تشنگی آقا نَفَسَت چشمِ تَرَت بال و پرت سوخت ولی یادِ لب غنچه ی شش ماهه ی جدت جگرت سوخت و از یادِ رباب و دل ارباب دل محتضرت سوخت

دیدنت از همه ی راه مهیا شده است
تو کجا نیزه کجا وای چه با ما شده است
دیدنت سخت ولی سخت تر از آن این است
باز هم حرمله سر گرمِ تماشا شده است

حجمِ تیری که علمدار زمین گیرش شد
باورم نیست که در حنجره ات جا شده است
نیزه داری که تو را می برد این را می گفت
باز هم زخم گلوی پسرت وا شده است
حسن لطفی

 
 
جمعه 13 مرداد 1396  11:01 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام رضا (ع)

امام رضا(ع)-مدح و مناجات

 

بازم رو به خورشید راهی شدم، رسیدم به گنبد به شمس الشموس

رسیدم به تو تا انیسم بشی، رسیدم به تو یا انیس النفوس

رسیدم به تو تا پناهم بشی، رسیدم به تو تووی این حال خوب

یه موسیقی از جنس چشمات می خوام، تو باشی و نقاره، تنگ غروب...

اجابت همین جاست این پنجره، همین دست هایی که فولادیه

پایین پا می شینم دخیلت می شم، که این حس واسه صحن آزادیه

واسه حال این شعر خوبه که باز بنوشه یه کم آب سقاخونه

یهو قافیه گم شد و عقل هم گرفت از سرم آب سقاخونه

دارم مست می شم تو این لحظه ها، دارم پُر می شم از هوای جنون

چقد آسمون اومده رو زمین، یا شاید حرم رفته تا آسمون

ببین ناخودآگاه تو این صحن ها، داره پای شعرم می افته به پات

کمی سر می ذارم به خاک درت، کمی می پرم دور صحن و سرات

چه حالی گرفته تن شعرمو نمی شه که یه ثانیه بند شم

می خوام دود شم دست یه خادمت، بمیرم برات، کاشکی اسفند شم

 

میثم سلطانی

 
 
جمعه 13 مرداد 1396  11:01 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام رضا (ع)

مژده آمد بهار نزدیک است
روز دیداریار نزدیک است

اول روزگارخوش نزدیک
آخر انــتظار نزدیک است

بهترین روزگار:بـودن اوست
بهترین روزگار نزدیک است

کفتران شوق پر زدن دارند
زندگی بی حصارنزدیک است

آسمان رنگ روشنی دارد
آخر شام تار نزدیک است

هاتفی تا سحر ندا می داد:
بی قراران،قرار نزدیک است

مردی از نسل نور می آید
لطف پرودگار نزدیک است

به دل خستـگان فـرج آید
حضرت ثامن الحجج آید

می وزد عاشقانه امشب باد
در مهیـج تریـن شب میـلاد

جبرئیل آمد وبه اهل زمیـن
مژده ی وصل دلبری را داد

دلـبری که تـبّـسم او بود
عـلّـت خلق عالم ایـجـاد

قرعه ی: (مهربان ترین آقا)
از همان ابتدا به او افتاد

…چند نقطه،همیشه در حرمش
سینه از غصه می شود آزاد

همزمان با ورود در هرصحن
دل ویــرانـه مـی شود آبــاد

کعبه شد قبله ی مسلمانان
قبله ی کعبه:((پنجره فولاد))

از هم اینک مدار گردش مـاه
روزی یک بار،دور گوهرشاد

از همان عهد وروزگار قدیم
حرمت بوده(واجب التعظیم)

مـنـبـع ومـنـشأ حـیـات منی
چشمه ی زمزم وفرات منی

(زنده ام)با تو،بی تو(می میرم)
تو(حیات) من و (ممات) منی

هشتمین نور وهشتمین هادی
هشتـمـین کشتـی نجات مـنی

تو اصول وفروع دین من و
مستحـبـّات و واجبات مـنـی

جامـعه ، ناحـیه ، ابوحـمزه
ندبه و وارث و سمات منی

نـجـف وکـربـلــا وسامـرا
عـتـبات من، عـالیات منی

بــه تـمـام مـقـــدّسـات قسم
تــو تـمام مـقــدّســات منی

در قیـامت شما همان بـرگ
رد شدن از پل صراط منی

عــلّـت روشنی ِ خورشیدی
تو یکی از شروط توحیدی

ای شــفـای دل پـر از دردم
روشنی بخش چهره ی زردم

با تو امـیـدوارم، و بی تو
خسته و نا امـید ودلسردم

در همه عمر اسم تو تکرار
می شود بر لبان من هردم

یارضا ، یارضا ، رضا جانم
غـیر از اسمت به لب نیاوردم

توی دنیا یقین به هر کس که
دل بـبـنـدم بـجـز تـو نامـردم

من فقیرم تو حج من هستی
دور گنبد طـلات می گردم

خیر مقدم به محضرت مولا
غـزلـی از عـراقـی آوردم

غزلی که خلاصه وزیباست
بخشی ازاعتقادمن به شماست

((شاد کن جان من، که غمگین است
رحم کن بر دلم، که مسکین است

روز اول که دیدمش گفتم:
آنکه روزم سیه کند این است

روی بنمای، تا نظاره کنم
کارزوی من از جهان این است

دل بیچاره را به وصل دمی
شادمان کن، که بی‌تو غمگین است

بی‌رخت دین من همه کفر است
با رخت کفر من همه دین است

گه گهی یاد کن به دشنامم
سخن تلخ از تو شیرین است

بنوازی وپس بیازاری
آخر ای دوست این چه آئین است))

تو فقط درک می کنی آقا
که فراغ حرم چه سنگین است

امشب از سفره أت بده ببرم:
شربت و میوه وبرات حرم…

مجتبی خرسندی

 
 
جمعه 13 مرداد 1396  11:01 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها