0

اشعار ولادت امام رضا (ع)

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام رضا (ع)

هر چند کشیدند به تعیین تو حدها
آخر نرسیدند به درک تو خردها
تا وسعت آیینۀ لطف تو بسنجند
محوند ازلها همه در روی ابده

 

تو خوبی و جز خوب تو را نیست سزاوار
تو خوبی و ماها همه بد- وای به بدها
دل آمده امروز، نسیمانه به باغت
تا پر کند از غنچۀ لطف تو سبدها
هر کس که شنیده‌ست مقام حرمت را
بر عزّت زوّار تو برده است حسدها
تنها منِ ناچیز، نه شرمندۀ لطفت
یکبار نه، دهها شده، دهها نه که صدها
دریایی و امواج تو را نیست نهایت
در شرح تو غرقند رقمها و عددها
از همه يك «بوالحسن» و از تو عنایات
از من همه یک «یاعلی» و از تو مددها
حق است تو را نور ولایت به علائم
ختم است تو را تخت خلافت به سندها
تا آل علی هست به اغیار چه حاجت؟
با بودن صدها چه نیازی به نودها؟!
دعوت شدگانیم ز لطف تو در این بزم
ای گمشدۀ کوچۀ شوق تو، بلدها
امید به دیدار تو داریم، رضاجان
روزی که گذاریم سر خود به لحدها
شاعر:محمد سعید میرزایی

 
 
جمعه 13 مرداد 1396  6:55 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام رضا (ع)

به دیدار تو آمد یک سحر با چشم تر شبنم
ندیده صبح دیدار تو گم شد از نظر شبنم
گره واکن دخیلش را که فردا صبح خواهی دید
که بندد کوله بار از اشک خود وقت سفر شبنم
ز عطر حسن یوسف یک نظر پیمانه‌اش پر کن
که غیر از قطرۀ اشکی ندارد ما حضر، شبنم
زلالی آنقدر، در دیدۀ گلها نمی‌آیی
که رویت را نخواهد دید در خوابش مگر شبنم
ز بس رنگ خیالش نازک است این گل، به هر وقتی
که می‌خواهد بخوابد می‌گذارد زیر سر شبنم
کند آغوش باز آنجا که یادت می‌خرامد، گل
رود از هوش گر روزی کنی بر او گذر، شبنم
چنان غرق تماشای تو گشته چون گل نرگس
که تا پرپر شود عکس تو را گیرد به بر شبنم
به بوی شام زلفت چون صبا شد لاله صاحبدل
شد از آیینۀ صبح رخت صاحبنظر، شبنم
برایش یک تبسم از تو عمر جاودان باشد
ندارد شکوه‌ای از عمر کوتاهش اگر شبنم
چه می‌داند که دل بر جلوۀ عالم نمی‌بندد
مگر از دولت صبح دگر دارد خبر شبنم؟
وگر این راز خواهی پاک کن آیینۀ دل را
که محرم نیست با اسرار این گلشن مگر شبنم
مرا از صبحِ دیدار گل و شبنم حکایت‌هاست
و لیکن گل نه هر گل گویم و شبنم نه هر شبنم
مراد از شبنم، اشکِ زائرِ کوی رضا باشد
مراد از گل همان قصرِ هزار آیینه در شبنم
گلی خفته است در آن روضه، نامش معبد گلها
همه جامه به بر شبنم، همه چترش به سر شبنم
خوشا آن دم که سرزد از خراسان آن گلِ ختمی
همه بام و در آمد گل، همه کوی و گذر، شبنم
گل‌آرا مرکب صبح آنچنان زد خیمه بر این دشت
که از خاور به راهش فرش شد تا باختر، شبنم
از این شرحی که گفتم می‌شود معلوم از آن گل
کرامت می‌برد چشمی که دارد بیشتر شبنم
مپرس از سرّ اعداد کراماتش که ممکن نیست
شعاع بی‌نهایت آسمان تقسیم بر شبنم
کنون از خوبی آن گل بگویم کز حدیث او
همان بهتر که سازد قصۀ خود مختصر شبنم
به بازار دو عالم رفتم و دیدم فراوان گل
ندیدم حسن رویش را نه در این گل، نه در آن گل
نه در این عالم از خوبی نظیر روی او دیدم
نه در آن عالم آمد مثل او در ديدة جان، گل
به چشم جان و دل دیدم ز باغ روشن عصمت
به غیر از چارده گل نیست در گلزار امکان، گل
گل اوّل رسول اعظم آمد آنکه مجموع است
صفای چارده گل در بهارِ آن گل‌افشان گل
همه گلها یک از یک خوبتر دیدم که از آن جمع
رئوفی آمد و روزی به دستم داد از احسان گل
دهُم گل آنکه گر خواهی نشان و نام او گویم
گلی در روضۀ رضوان رضا و در خراسان گل
نثار خاک پایش هر چه گل در هر دو عالم شد
از این پس گل فروشان نیز نفْروشند ارزان گل
روایتهاست از او بر زبان رود، ماهی، ماه
حکایت‌هاست از او در میان باد، باران، گل
از آن چون برق کوتاهست عمر گل که در عالم
به دنبال غبار مرکبش آید شتابان گل
چنان افتان و خیزانند از مستی او در باغ
که سرو افتاده از پا و گرفته دست مستان، گل
شده از رشک بالایش همه یک پای چوبین، سرو
شده از حیرت رویش همه یک چشم حیران، گل
به رؤیا هر که بیند مرکبش را کی کند حیرت
اگر بیند که بر سر چتر دارد در بیابان گل
اگر نام تمام دانش‌آموزان «رضا» باشد
نشیند یک به یک بر نیمکتهای دبستان، گل
نشاید از ولای او به ترک جان و سر برگشت
نشاید کرد از باد هوس‌ها شمعِ ایمان گل
قصائد رضوی-محمد سعید میرزایی

 
 
جمعه 13 مرداد 1396  6:55 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام رضا (ع)

ای ملایک کبوتر حرمت
چشم آدم به گندم کرمت
نه خراسان فقط،که ملک خداست
عالمی زیر سایۀ علمت

 

تو مسیحای آل فاطمه‌ای
که مسیحا دمد ز فیض دمت
حرم قدس کبریا گردید
به خراسان رسید تا قدمت
قاتلت را نمی‌کنی نومید
به جوادت اگر دهد قسمت
همۀ زندگانی‌ام این است
که دهم جان به‌ گوشۀ حرمت
هم ملک زائر تو، هم انسان
هم عرب سائلند، هم عجمت
هر که یک بار بر تو آرد رو
تو سه نوبت کنی زیارت او
شاعر:مرتضی محمودی

 
 
جمعه 13 مرداد 1396  6:56 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام رضا (ع)

الا یا رضا
رضا یا رضا
دل ما به توست
رضا یا رضا
ز خویشم مکن
جدا یا رضا
ولای تو هست
مرا یا رضا-
برای نفس،
هوا یا رضا
تویی معدنِ
سخا یا رضا
تو را عالم است
گدا یا رضا
تو را خواهم از
خدا یا رضا
نفس: یا رضا
نوا: رضا
علی یا علی
رضا یا رضا
رضا یا رضا
رضا یا رضا
قدر یا علی
قضا یا رضا
صفی یا علی
صفا یا علی
صفا کن دلا
تو با «یا رضا»
که چون سبحه‌ای است
تو را «یا رضا»
تو بیمار غم
دوا «یا رضا»
تو صعب العلاج
شفا «یا رضا»
به جانت شوم
فدا یا رضا
به خوابم شبی
بیا یا رضا
علی یا علی
رضا یا رضا
رضا یا رضا
رضا یا رضا
چو محشر شود
بپا، یا رضا
منادی دهد‌
ندا «یا رضا»
که مولا گرفت
تورا یا رضا؟
تو نامش بگو
به ما یا رضا
تو کارش بکن
روا یا رضا
ز نارش نما
رها، یا رضا
بهشتش نما
عطا یا رضا
که با شرط توست
ولا یا رضا
تویی چشمۀ
صفا یا رضا
تویی غنچۀ
حیا یا رضا
تو را داده نام
خدا، یا رضا
خدا هم به توست
رضا، یا رضا
علی یا علی
رضا یا رضا
رضا یا رضا
رضا یا رضا

 
 
جمعه 13 مرداد 1396  6:56 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام رضا (ع)

زمین را کرد باران، آب و جارو
که باید بهرِ مهمان آب و جارو
گلی آمد که هر صاحبدلی کرد
رهش با اشک و مژگان آب و جارو
چه خورشیدی که گرد بارگاهش
کند از جان، خراسان آب و جارو
رضا مهر خراسان، آنکه خاکش
مگر با دیده نتْوان آب و جارو
به کس خدّام خاص او نبخشند
در این درگاه، آسان آب و جارو
سحرگاهان به شوقش صحن نُو را
کند خورشید رخشان آب و جارو
سکندر خادم آیینۀ اوست
کند این پرده خاقان آب و جارو
مگر بیت الحرام اینجاست، کآنرا
فرشته کرده از جان آب و جارو
برای طائفان و عاکفانش
خدا داده است فرمان آب و جارو
اگر چون آهو آیم در حریمش
کنم با چشم گریان آب و جارو
کنم مژگان به مژگان، اشک بر اشک
ضریحش را هزاران آب و جارو
کبوترخانه‌اش پر آب و دانه
کنم، هم صحن و ایوان آب و جارو
به تعمیدِ قدمگاهش نمایم
نشابور و خراسان آب و جارو
شبی که اشک ریزم بر ضریحش
شبِ بختِ من است آن آب و جارو
خوشا فرّاش این درگه که سازد
سرای پاک یزدان آب و جارو
از او سجادۀ تقوی و دین پاک
از او محراب ایمان آب و جارو
اگر روشن شود از او دل من
کنم این بیت‌الاحزان آب و جارو
شاعر:محمد سعید میرزایی

 
 
جمعه 13 مرداد 1396  6:56 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام رضا (ع)

بر دامنتان دست توسل زده ام

بر گنبد زیبای طلا زل زده ام

در روز ولادت پر از برکت تو

از کنج دلم به مشهدت پل زده ام

شاعر:محمدمهدی عبدالهی

 
 
جمعه 13 مرداد 1396  6:56 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام رضا (ع)

ای آینه در آینه در آینه مرقد
بی واسطه خود شاهد و مشهودی و مشهد
موسای جهان را قدمت طور تجلّی
بلقیس فلک را حرمت صرح ممرّد
در دیدۀ یوسف شده‌ای حسن مبرهن
در چشم سلیمان شده‌ای ملک مخلّد
«گل کرد» شنیدند و بهار تو ندیدند
«آمد» همه گفتند و نگفتند «که آمد؟»
گفتم بنویسم که «رضا ...» پیشتر از من
آمد به تماشای تماشای تو «آمد»
عشق تواَم از پیشتر از پیشتر از پیش
شوق تو مرا بیشتر از بیشتر از حد
شرط است تولای تو آن شرطِ بلاقید
شرطی که خیالِ دو جهان کرده مقیّد
شرط است اطاعت ز تو ای آیت توحید
فرض است ولای تو همان فرض مؤکّد
ای کاملِ تاریخِ نبوت به ولایت!
عیسی به ظهور آمده در آل محمّد!
دیروز بشارت دهِ احمد شده عیسی
میلاد تو امروز بشارت دهد احمد
ای واسطۀ خلق و خدا، ذاتِ ولایت
ای باطنِ احمد تو و ای ظاهرِ ایزد!
ای ظاهر باطن تو و ای باطن ظاهر
ای آینه در آینه مجموع مظاهر
بخشنده‌ترین چشمۀ رحمت به موارد!
رخشنده‌ترین صبح تجلّی به مصادر!
تو سبحۀ اسماء خداوندی و کامل
در نعت تو ما آمده لفظی همه قاصر
تو پاکتر، از معنی آیینه- نهانتر
- من آمده در خرقۀ آلودۀ شاعر
تو حضرتی و حاضرِ محضی دل و جان را
- من رنگ خیال غزلی رفته ز خاطر
تو راهبری گمشدگان دو جهان را
در شهر تو امروز منم گمشده عابر
با اینهمه مگذار منِ دست تهی را
تو حضرتِ سلطان و منِ خسته مسافر
با اینهمه محروم مکن آینه‌ام را
چون آهوی محبوسِ طلسماتِ ظواهر
نور تو قدیم است و تماشای تو ما راست
ای ساعت جانهای جهان را تو معاصر!
ای آینه در آینه در آینه باطن!
ای آینه در آینه در آینه ظاهر!
شاعر:محمد سعید میرزایی

 
 
جمعه 13 مرداد 1396  6:56 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام رضا (ع)

مگر در ساعت رفتن دلم جا مانده بود اینجا
که از پی کفشدارانش مرا خواندند زود اینجا؟
سلامم را که پیش از لب گشودن در جواب آمد؟
دخیلم را چه کس پیش از گره بستن گشود اینجا؟
نمازم را که پیش از بستنِ قامت، امامت کرد؟
دعایم را که پیش از عرض حاجتها شنود اینجا؟
چو خیل زائران خاکی‌اش در آمد و شدها
ملک شانه به شانه در فرود و در صعود اینجا
ولایت چشمه‌ای دارد که در این خانه باید دید
کرامت معدنی دارد که باید آزمود اینجا
هدایت کوکبی دارد، از این مشرق شده طالع
نبّوت موکبی دارد که می‌آید فرود اینجا
تو در بازار دل چشمی مهیّا کن چه می‌دانی
به هر آیینه چندین جلوه خواهد رو نمود اینجا؟
تو همّت خواه از این سلطان که در حاجتْ روایی‌ها
ازل را تا ابدها نیست رنگِ دیر و زود اینجا
به درگاهی که تمهیدِ طلب موقوفِ سلطان است
که می‌پرسد که هست آنجا؟ که می‌داند که بود اینجا؟
به جوش آورده سیبستانی از عطر شهید خود
دل انگورها را خون کند سکر شهود اینجا
قرار اینجاست یار اینجاست کار اینجاست بار اینجا
کرم اینجاست لطف اینجاست فضل اینجاست جود اینجا
نیاز اینجاست نذر اینجاست عُذر اینجاست اِذن اینجا
دکان اینجاست دخل اینجاست نقد اینجاست سود اینجا
چنان جانهای پاک انبیا صف بسته بر این در
که آدم دارد از خاتم تقاضای ورود اینجا
مسیح اینجا کلیم اینجا خلیل اینجاست نوح اینجا
شعیب اینجاست شیث اینجاست لوط اینجاست هود اینجا
سلیمان را از این دریا مگر پیدا شد انگشتر
لب داود را داده‌ست مرغانِ سرود اینجا
منم مور و سلیمانم به لطفش کرده مهمانم
وگرنه من که می‌دانم که جای من نبود اینجا
مگر شمعی شوم در گوشه‌ای از این حرم، گریان
که جز با اشکِ عجز، آیینه‌ای نتْوان فزود اینجا
شفایم می‌دهی با دستهای روشنت، آنجا
به خاکت می‌تپد گلهای اشکِ من، کبود اینجا
بهار دلگشا اینجا گلِ مشکل‌گشا اینجا
ره «کشف الهمم » اینجا درِ «حِلّ العقود» اینجا
هزار آیینه آوردم به سودای بهارانش
ولی یک غنچه لبخندش مرا از خود ربود اینجا
توسل را و حاجت را دخیلم گشته اشک و آه
اجابت را و رحمت را ضریحش تار و پود اینجا
خلائق را نسیم روضۀ «دارالسلام» این در
ملائک را ز ابواب زمین «باب السجود» اینجا
ببین حج تمام اینجا، نماز اینجا، امام اینجا
طریقت را عماد اینجا، شریعت را عمود اینجا
کلید خانۀ سبزِ بهشتت در کف است ای دل
توان در مدح اهل‌البیت اگر بیتی سرود اینجا
شاعر:محمد سعید میرزایی

 
 
جمعه 13 مرداد 1396  6:56 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام رضا (ع)

ز شوق کیست یارب اینچنین گمکرده راه آهو
که هر جا می‌رسد جای دگر دارد نگاه آهو
نگاهش محملِ کیفیتِ شام غریبان است
چه غم دارد خدایا در شبِ چشمِ سیاه آهو؟
همه سرمایه‌اش داغ است و سودش اشک تنهایی
چو شمعش نیست استعداد کسب مال و جاه، آهو
به چشم حلقۀ دام، اعتبارِ عذرِ غفلت را
ندارد جز نگاه بیگناه خود، گواه آهو
وگر عذرِ نگاهِ بی‌گناهش بی‌ثمر افتد
ندارد غیرِ لطفِ ضامن آهو، پناه آهو
که آن آیینهْ حضرت چونکه عرض جلوه می‌فرمود
هزار آهو پی‌اش می‌آمد از حسرت که آه، آه، او
به کهساری که مهتابِ خرامش سایه اندازد
شراری می‌شود هر سنگ و می‌افتد به راه، آهو
توانَد شب به شب از دور نور گنبدش بیند
نیابد گر چه روزی بار در آن بارگاه آهو
تواند شب به شب در دشت غربت صید عطرش را
به صد امید بنشیند به راهش تا پگاه آهو
نسیم نوبهار رحمت است و در قدمهایش
به زاری می‌گذارد سر به تقلیدِ گیاه آهو
از آن روزی که چشمانش ضمانت خواه چشمش شد
هزاران رود، خجلت بُرد و آمد عذرخواه، آهو
بنازم فرّ آن سلطان که چون در صید دل آید
برانگیزد هزاران دشت از گردِ سپاه آهو
در آن کشور که منشور عدالت گستر آمد او
نگردد ناامید آدم، نماند بی پناه آهو
چه نیکو فال من آمد، کز این سرگشتگی‌ها باز
به پابوس تو آمد شعرم این گمکرده راه آهو...
شاعر:محمد سعید میرزایی

 
 
جمعه 13 مرداد 1396  6:58 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام رضا (ع)

آب حکمت از دمِ تیغ بیانش ریخته
تا حروف اسم اعظم از زبانش ریخته
اصل عصمت، برگ حکمت، بار رحمت سر زده است
هر کجا لطف از دل و دست و زبانش ریخته
رمزِ تسخیر پری در پلکهایش خفته است
سرِّ اعداد نجوم از دیدگانش ریخته
سرو بالای کمرْ باریکِ باغِ سرمدی
ایزد از نوک قلم طرح میانش ریخته
تا افق بر صفحۀ صحرا ضمانت خواه او
نقطه چین ردپای آهوانش ریخته
ننگ صیادی که قصد آهوان او کند
جوی شرم از پهلوی تیر و کمانش ریخته
از مدینه آمده است و هر قدم روییده گل
در بیابانی که گرد کاروانش ریخته
شد طلای حکمت از هُرم کلام او مذاب
زآن حدیثی کز لب گوهر فشانش ریخته
مهرِ تابانِ خراسان، اینکه در هر گوشه‌ای
ردپایی از دل غربت نشانش ریخته
آبِ حوضش اشک حور و سنگفرش صحن را
پولکِ پلکِ پری تا آستانش ریخته
هست انگشت فرشته بر ضریح او دخیل
سوخته بال ملک در شمعدانش ریخته
دستۀ کروبیان نقّاره‌زن بر در گهش
نور از گلدستۀ پاک ازانش ریخته
بی شک از رشک شفاعتهای او ابلیس هم
اشک، گرد گنبد دارالامانش ریخته...
شاعر:محمد سعید میرزایی

 
 
جمعه 13 مرداد 1396  6:58 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام رضا (ع)

گل مدینه شد و عطر او رسید به طوس
و خاک طوس، پر از گل شد از پی پابوس
رضا تسلسلِ نورِ چراغ احمدی است
و با علی است رضا شعله‌ای ز یک فانوس
سلام ضامن آهو! دل من است اینجا
رمیده آهویی از بند روزگار عبوس
خراب فلسفۀ علم توست افلاطون
مرید مدرسۀ طبّ توست جالینوس
که از شفای تو بینا شود هزار اعما
که حجت تو مسلمان کند هزار مجوس
سلام! نور خداوند در ظلامِ زمين
سلام! چشمة رحمت،‌ سلام شمس‌الشموس
... است و خوشۀ انگور و دانه دانۀ اشک
چه طعم تلخی دارد هوای این کابوس
دریغ، والی آن کس شدی که خود پدرت
به محبس پدرش بود سالها محبوس
عبا کشیده به سر، رفتی ای غریب، آری
به زهر خوردن پنهان، تب تو شد محسوس
شب است و چشمۀ نور و شفا، رضا، بیمار
شفا هم از اثر خویش می‌شود مأیوس
هزار آینه چشم است از در و دیوار
و در هر آینه گریان هزارها فانوس ...
شود خجول ز ماهی کوچک غزلش
به شاعری که ببخشی ردای اقیانوس
شاعر:محمد سعید میرزایی

 
 
جمعه 13 مرداد 1396  6:58 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام رضا (ع)

بی پرده نیست «هو» که به«یا هو» طلب کنم
آهو شوم که ضامن آهو طلب کنم
از اشک چشم رابعه  بی‌دست و پا ترم
تا اوج کعبۀ تو به پهلو طلب کنم
آیینه‌ای نهاده خداوند در زمین
تا هر چه جان طلب کند از او طلب کنم
ای از تبار صفدر خیبرگشا، رضا
من خدمت درت به چه بازو طلب کنم؟
نزد تو ای بهار تجلّی! بنفشه‌ای
خدمت نکرده‌ام که سرِمو طلب کنم
ماه تمام هستی و من خسته چون هلال
از جلوۀ تو گوشۀ ابرو طلب کنم
کَلبی شنیده‌ام به سر کویت آمده است
من نیز خدمت سگِ آن کو طلب کنم
خاک در تو آرزوی هشت جنّت است
كي از برِ تو جنّت مینو طلب کنم؟
تا آبرو بگیرم از آن قبلۀ شرف
با اشک خویش آبی از آن رو طلب کنم
سلطان من که همچو علی خاتم ولا
او از کف خدا و من از او طلب کنم
اظهار احتیاج به غیرم روا باد
چون سرّحق ز اهل هیاهو طلب کنم؟
نقش نبی ز صومعۀ راهب آورم؟!
نام خدا ز معبد هندو طلب کنم؟!
مولای من نماز بخوان تا به دشت دل
بارانی از بنفشه و شب‌بو طلب کنم
مولا رسیده‌ام به پناهت که باز هم
برگِ دخیلِ ضامن آهو طلب کنم
تا از تو عمر یک غزل عاشقانه را
در شامِ مرگِ خسته‌ترین قو طلب کنم
تا ره دهند سر بنهم بر ضریح تو
این کعبه را به سعیِ دو زانو طلب کنم
خواهم لباس خادمی‌ات را هزار شب
از دیده آب و از مژه جارو طلب کنم
شاعر:محمد سعید میرزایی

 
 
جمعه 13 مرداد 1396  6:58 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام رضا (ع)

گرفتم شاهد از حافظ، کجا آمد؟ رضا آمد
دل من چونکه بر عشقش رضا آمد، رضا آمد
خزان بودم بهار آمد، گل طبعم به بار آمد
ز دل پرسیدم این لطف از کجا آمد؟ رضا آمد
به هر جا صحبت از خُلق نبی آمد، علی آمد
به هر جا عطر نام مرتضی آمد، رضا آمد
غریبی بود دل اعما، شبی از رحمت مولا
درون کلبه‌اش نور و صفا آمد، رضا آمد
به بام از شوق او ماه تمام آمد، امام آمد
خراسان جهان را پادشا آمد، رضا آمد
گل و سَروش سوار آمد، یکی هم سبزه‌وار آمد
نشابور دل و جان را صلا آمد، رضا آمد
ولاک یا رضا فرضی یا نورالله فی الارضِ
لحقٌّ جاء مصباح الهدی: آمد رضا آمد
شعاعٌ ثامنٌ مِن بقعۀ الزهراء فی العرشِ
جنانٌ عرضها عرض السما آمد، رضا آمد
قضا شد در قَدَر حیران، مدینه سر زد از ایران
همه خیرالقدر، حُسن القضا آمد، رضا آمد
اسیران زمین را غنچۀ مشکل گشا آمد
غریبان جهان را آشنا آمد رضا آمد
خراسان پرده دار محمل «إنّا عرضنا» شد
کلید «کنت کنزاً مخفیا» آمد، رضا آمد
پس از کوچ علی آیینۀ تطهیر پنهان بود
که پاسخ بر خطاب «هل اتی» آمد: رضا آمد
ز باغ کبریا یک شاخه ورد آمد که فرد آمد
ز ملکِ ماسَوی یک گل سوا آمد، رضا آمد
فجاء بضعۀٌ فی الطوسِ من خیرالنبیینِ
و جاء بهجۀُ خیرالنسا: آمد رضا آمد
ز مشهد گنبدش سر زد، نجف از مشهدش سر زد
بقیع و سامرا و کربلا آمد، رضا آمد
أنا العبدُ هو المولی، أنا الاسفل، هو الاعلی
فکیف أقطع منه‌الرّجا؟ آمد رضا آمد
انا العاصی، هو الشافع، علیَّ فضله جامع
هوالشافی، وَ إنّی مبتلاء، آمد رضا آمد
علینا ظلّه قائم، و فیض نوره دائم
ویکفینا وِلاه فی البلا، آمد رضا آمد
ولیٌ حبُّهُ دَینی، ولاهُ قرّۀُ عینی
و بین اللهِ و بینی رضاً- آمد رضا آمد
امام هر که هست آمد، به آهنگ «الست» آمد
به عهدش آیۀ «قالو بلی» آمد، رضا آمد
شاعر:محمد سعید میرزایی
 

 
 
جمعه 13 مرداد 1396  6:59 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام رضا (ع)

الا یا علی‌بن‌موسی‌الرضا
رضا، یا علی‌بن‌موسی‌الرضا
به جان بنده‌ام هر نفس تا به حشر
ترا، یا علی‌بن‌موسی‌الرضا
ز جان، این امیدم که گردد ترا
فدا، یا علی‌بن‌موسی‌الرضا
مگر از تو یابم منِ دردمند
شفا، علی‌بن‌موسی‌الرضا
اماما که داند مقامت، مگر
خدا، یا علی‌بن‌موسی‌الرضا
زدی بر همه عاشقان از کرم
صلا، یا علی‌بن‌موسی‌الرضا
تو شاهی و نامت بلند است و ما
گدا، یا علی‌بن‌موسی‌الرضا
سخی! ای امام غریب شهید
سخا! یا علی‌بن‌موسی‌الرضا
مرا دم به دم چون نی از شوق تو
نوا: یا علی‌بن‌موسی‌الرضا
«فَمَن غیرُکُم نورهُ حجةٌ
لَنا»یا علی‌بن‌موسی‌الرضا؟
أأنت شفیعٌ لنا فی الحساب؟
- بلی، یا علی‌بن‌موسی‌الرضا
مگر درد ما با نگاهت شود
دوا، یا علی‌بن‌موسی‌الرضا
گرفته‌ست دین از شما خاندان
بقا، یا علی‌بن‌موسی‌الرضا
رَضی!- ای که راضی و مرضی تویی
رضا- یا علی‌بن‌موسی‌الرضا
قدر را تو حاکم، که در حکم توست
قضا، یا علی‌بن‌موسی‌الرضا
علی- ای که عرش معالی تویی
عُلی، یا علی‌بن‌موسی‌الرضا
رسد از ملائک به تقدیس تو
ندا: یا علی‌بن‌موسی‌الرضا
که حقِ ولایت نیاورده‌ایم
بجا، یا علی‌بن‌موسی‌الرضا
تويي جدّ «هادي» كه از نور توست
هدي يا علي‌بن‌موسي‌الرضا
به دیدار دلهای اعمای ما
بیا، یا علی‌بن‌موسی‌الرضا
مگر از تو فرّ شهی یافته‌ست
هُما؟! یا علی‌بن‌موسی‌الرضا
ز نامت در افلاک پیچیده است
صدا: یا علی‌بن‌موسی‌الرضا
ولاک لنا فی مهّماتنا
کفی، یا علی‌بن‌موسی‌الرضا
ولی هستی و در دو عالم تراست
ولا، یا علی‌بن‌موسی‌الرضا
ولی هستی و در ولا دیده‌ای
بلا، یا علی‌بن‌موسی‌الرضا
عطا کن که خود بر تو زیبنده است
عطا، یا علی‌بن‌موسی‌الرضا
کرم کن که از جان کرم بنده است
تو را، یا علی‌بن‌موسی‌الرضا
خوش آن کس که تو می‌کنی حاجتش
روا، یا علی‌بن‌موسی‌الرضا
همه شب بسوز و به گریه بخوان
دلا! یا علی‌بن‌موسی‌الرضا
شاعر:محمد سعید میرزایی

 
 
جمعه 13 مرداد 1396  6:59 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام رضا (ع)

حرم تو کعبة دل، کرمت همه خدایی
کنی از کرامت خود به خدا خدا نمایی
در باز توست افزون من بی نوای محزون
ز کدام در درآیم به بهانة گدایی
کرم تو می دهد رو به گدای تو وگرنه
ندهند پادشاهان به فقیر آشنایی
من اگر گناه کارم تو رئوف و مهربانی
کرمت نمی گذارد که کنی ز من جدایی
تویی آن که هر که آید به زیارت تو یک بار
تو سه بار از عنایت به زیارتش بیایی
به خدا گناه کارم دگر آبرو ندارم
چه شود دهی ز نارم به محبتت رهایی
بکشم هماره نازت مگرم دهی اجازت
که به یک زیارت تو سر و جان کنم فدایی
همه را تو دست گیری همه را تو می پذیری
چه امیر شهر باشد چه فقیر روستایی
به حریم توست بارم به حرم چه کار دارم
کند از هزار کعبه حرم تو دلربایی
کرمت به کل عالم حرمت پناه "میثم"
به شما از او توسل ز شما گره گشایی
شاعر:حاج غلامرضاسازگار

 
 
جمعه 13 مرداد 1396  6:59 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها