0

اشعار ولادت امام رضا (ع)

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام رضا (ع)

امام رضا(ع)-مناجات

 

دل من گم شد، اگر پیدا شد
بسپارید امانات رضا...
و اگر از تپش افتاد دلم

 ببریدش به ملاقات رضا ...
از رضا خواسته ام تا شاید
بگذارد که غلامش بشوم
همه گفتند محال است اما
دل خوشم من به محالات رضا...

 
 
جمعه 13 مرداد 1396  1:57 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام رضا (ع)

امام رضا(ع)-مدح

 

چند وقتی ست غزل بی سر و سامان شده است

قافیه، وزن، ردیفم چه پریشان شده است

چند وقتی است که اصلاً همه ی حاجت من

پر کشیدن به حوالیِ هواتان شده است

شاعر بی رمقت خسته، کلافه، دمغ است

چون دوباره دل او تنگ خراسان شده است

و خراسان چه بهشتی شده از پا قدمت

شهر تو آبروی کشور ایران شده است

حرف جنّت نزن این جا، که ازین صحن و سرا

صحن جامع خودش اندازه ی رضوان شده است

کربلایی که همه گریه کنان می طلبند

پشت این پنجره فولاد نمایان شده است

پای این پنجره آدم به کجاها برسد!

هر گدا در حرمت یک شبه سلطان شده است

کُرد و لُر، ترک و عجم، مازَنی و ترکمنی

هر که با لهجه ی خود گرم "رضاجان" شده است

تو بگو کافرم اصلاً تو بیا سنگ بزن

تازه حالا دل من با تو مسلمان شده است!

از کرم مانع هر جادویی بر در شدی و ...

خوش به حالِ دلِ ما غرقِ گناهان شده است

 
 
جمعه 13 مرداد 1396  1:57 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام رضا (ع)

امام رضا(ع)-مدح

 

شعرهایم به تو ای جان جهان خو كردند

واژه هام  از تو نوشتند و هیاهو كردند

خواستم عاشقی ام پیش خودم باشد و تو

گریه هایم... چه كنم دست مرا رو كردند

تو شهادت بده این عشق فقط كار خداست

تا نگویند مرا پیش تو جادو كردند

«از صدای سخن عشق ندیدم خوش تر»

تا مرا كشته ی آن تیغ دو ابرو كردند

قدسیان صرف همین از تو نوشتن ها بود

دهن شعر مرا این همه خوش بو كردند

هر شب از سر گل گل های رواق ملكوت

حرمت را پر نیلوفر و شب بو كردند

نرسیدند به كنه تو و خوبی هایت

شاعران هر چه برای تو تكاپو كردند

بعد از آن هر چه عسل ریخت ز كندوی غزل

همه را نذر تو یا ضامن آهو كردند

خادمان تو نگفتند برای تو مگر؟

چقدر اشك كه از صحن تو جارو كردند

در حریم حرم امن تو مولای رؤف

صید و صیّاد چه دلداده به هم خو كردند

بی جهت نیست تو را قبله ی هفتم گویند

كعبه را با خم ابروی تو همسو كردند

«آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری»

حُسن را هر چه كه پیش تو ترازو كردند

من از آن ها كه نجستند تو را در عجبم

كه از این باغ بهشتی به كجا رو كردند؟

 
 
جمعه 13 مرداد 1396  1:57 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام رضا (ع)

  السلطان يا ابالحسن(ع)

كاخ ِ همه حُكّام جهان را كه بگردي

دربار ِ كسي پنجره فولاد ندارد

 
 
جمعه 13 مرداد 1396  1:58 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام رضا (ع)

طلوع شمس ندیدی ز نجم اگر محسوس‏

ببین ز نجمه به عالم طلوع شمس شموس‏

نموده انفس و آفاق را قرین سرور

شهی که نفس نفیسش بود انیس نفوس‏

تبارک الله از این روز اسعد میمون‏

که هست مولد شاه حجاز خسرو طوس‏

خدیو خطه‏ی طوس آن که عارفان ندهند

گدائی در او را به حشمت کاووس‏

امام جن و بشر کش بر آستانه‏ی قدس‏

ملایک‏اند دمادم به ذکر یا قدوس‏

مه سپهر ولایت شهی که در هر صبح‏

زند به خاک درش آفتاب گردون بوس‏

ز رشک خادم کویش رواست خازن خلد

همی گزد لب و بر هم زند کف افسوس‏

عجب نباشد اگر فایق آمد از هر باب‏

گه مباحثه با عالم یهود و مجوس

چه جلوه ذره کند در مقابل خورشید

چه صرفه قطره برد در کنار اقیانوس‏

چه شد دنائت مأمون و کینه‏توزی او

کجاست آن همه تزویر و حیله و سالوس؟!

بگو بیا و ببین حشمت خدائی وی‏

که آن به دیده‏ی خلق خدا بود محسوس‏

همیشه بر سر بام جهان به کوری خصم‏

به نام نامی آن شه فلک نوازد کوس

درون جسم گدازد دل حسودانش‏

چنان که شمع گدازد میانه‏ی فانوس‏

شهی که وحش بیابان از او گرفته مراد

«صغیر» کی شود از لطف و رحمتش مأیوس‏

 

 
 
جمعه 13 مرداد 1396  1:58 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام رضا (ع)

صبح است و در بزم چمن هر گل تبسم می کند

باغ از طراوت حسن یوسف را تجسم می کند

ساقی می باقی به کف مطرب ترنم می کند

موج نشاط و عشق چون دریا تلاطم می کند

شور و شعف غوغا به پا در جان مردم می کند

از شرق عصمت جلوه ها خورشید هشتم می کند

در حیرت درگاه او دل دست و پا گم می کند

باشد که بر دیدار او  شیدا شود دل این چنین

پیش از ولادت مادرش دل بست بر پیغام او

آرامش جان یافت از تسبیح صبح و شام او

روزی که عالم گیر شد اشراق فیض عام او

آن روز آغوش پدر شد بستر آرام او

برداشت با آب فرات از روز اول کام او

یعنی ز خم نینوا می ریخت می در جام او

دل برد از موسی ولی نام علی شد نام او

فالله خیرٌ حافظاً بر این وجود نازنین

آب بقا را شرمگین لعل لب نوشش کند

موسی کلیم الله را گویا و خاموشش کند

دارد ید بیضا اگر دستی در آغوشش کند

آن کس که جا در سایه لطف خطا پوشش کند

امروز اگر شور ولایت خانه بر دوشش کند

گردون هلال ماه را چون حلقه در گوشش کند

فردا عنایات رضا حاشا فراموشش کند

باشد که بگشاید بر او آغوش فردوس برین  

این اصل مصباح الهدی مشکات علم و نور شد

از اشتیاق وصل او موسی کلیم طور شد

چون مرکب اجلال او وارد به نیشابور شد

نزدیک شد آیات حق آثار باطل دور شد

هر لاله جامی لب به لب از باده منصور شد

هر غنچه گل شد هر گلی لبخند زد مسرور شد

از خطبه شیرین او سرها همه پر شور شد

برخاست غوغایی به پا از آن حدیث دلنشین

ای بت شکن تر از خلیل ای یار موسی کلیم

ای رمز تنزیل کتاب ای ترجمان "حا" و "میم"

ای سینه ات طور سنین ای صاحب قلب سلیم

باران رحمت ریخته از آن دل و دست کریم

ای جاری از پیشانی ات نور صراط مستقیم

حکم ولایت عهدی ات محکوم الملک عقیم

صبرت شگفت انگیزتر از آیت کهف و رقیم

ای یوسف زهرا که شد صبر تو ایوب آفرین

ای چتر یاسین بر سرت یاس بهشتی بو تویی

ماه هدایت منظر و مهر هلال ابرو تویی

آن کس که خیزد آفتاب از آستان او تویی

در آفرینش نکته ی باریکتر از مو تویی

عشاق را دلبر تویی آفاق را دل جو تویی

در هر زمان آئینه دارِ لیس الا هو تویی

هم حجت هشتم به حق هم ضامن آهو تویی

دریای فیض و رحمتی چون رحمت اللعالمین

این پنجه مشکل گشا رفع گرفتاری کند

از خواب غفلت خلق را دعوت به بیداری کند

مهرش پرستوی مهاجر را پرستاری کند

درماندگان را یاوری مظلوم را یاری کند

دل در طواف کویش احساس سبک باری کند

باران رحمت های او اشک مرا جاری کند

من گرچه بد کردم ولی او آبرو داری کند

در سفره ی احسان او شرمنده است این کمترین

تا صحبت از این پاره ی جان پیمبر می شود

دنیای ما با عشق او دنیای دیگر می شود

ساقی اگر باشد رضا هر لاله ساغر می شود

خاک خراسان چون بهشت از او معطر می شود

خار چمن با لطف او سرو و صنوبر می شود

خورشید در این بارگاه از ذره کمتر می شود

وقتی طواف حضرتش با حج برابر می شود

قل هذه جناتُ عدنٍ فَادخلوها خالِدین

 هر گاه کارم زار شد گفتم علی موسی الرضا

هر دم دلم بیمار شد گفتم علی موسی الرضا

وقتی گره در کار شد گفتم علی موسی الرضا

دنیا به چشمم تار شد گفتم علی موسی الرضا

پائیز دل غم بار شد گفتم علی موسی الرضا

تا بخت با من یار شد گفتم علی موسی الرضا

چون لحظه دیدار شد گفتم علی موسی الرضا

چشم من و جامی از آن سرچشمه نور و یقین

گاهی قدم در وادی صبر و توکل می زنم

بر روی دریای گنه با مهر او پل می زنم

در کارم از دیوان حافظ هم تفال می زنم

بر تارک شعر "شفق" تاجی پر از گل می زنم

گاهی دم از هجران روی مصلح کل می زنم

چون ذره بر دامان او دست توسل می زنم

در عین مهجوری دم از صبر و تحمل می زنم

اما ندارم طاقت صبر و تحمل بیش از این

 
 
جمعه 13 مرداد 1396  1:58 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام رضا (ع)

تا یوسف اشکم سر بازار نیاید
کالای مرا هیچ خریدار نیاید

در سوز جگر مصلحت ماست که ما را
غیر از جگر سوخته در کار نیاید

خارم من و در سینه من عشق شکفته است
تا خلق نگویند گل از خار نیاید

بیمار فراقم من و وصل است دوایم
تدبیر به کار من بیمار نیاید

یک عمر به درگاه رضا رفتم و حاشاک
بر دیدن این دلشده یک بار نیامد

ای حجت هشتم که خدا خوانده رضایت
مدح تو جز از ایزد دادار نیاید

خود را به تو بستم که منم نوکر کویت
از نوکریم گر که تو را عار نیاید

ما عافیت از چشم تو داریم که گوید
بیمار به دلجویی بیمار نیاید

نومیدی و درگاه تو، بی سابقه باشد
هر کار ز تو آید و این کار نیاید

آخر به کجا روی کند ای همه رحمت
گر در بر تو شخص گرفتار نیاید

دیدم همه جا بر در و دیوار حریمت
جایی ننوشته است گنهکار نیاید

 
 
جمعه 13 مرداد 1396  1:58 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام رضا (ع)

خستگی غالبا امروز به تن می ماند

این لباسی است که هر شب به بدن می ماند

کس به چشمان تو آدم نشده ، راه نبرد

دیدگان تو به جنّات عدن می ماند

شرح خود را به پر و بال کبوتر زده ام

زدن بال به جان کندن من می ماند

چیست دیدار شریفت که به هنگام وصال

شاعر چرب زبان هم ز سخن می ماند

رو نگردد به سر حلقه ی خوبان زمین

آن عقیق که اعماق یمن می ماند

قبرم از شوق تو ای جان ضربان خواهد داشت

آخر این ارث تپیدن به کفن می ماند

در سفر بوسه تمام است ، چو بشکست نماز

آن به کام تو و این بر دل من می ماند

لب گذفت آن که از این پنجره رسوا شد و رفت

داغ فولاد تو بر گرد دهن می ماند

 
 
جمعه 13 مرداد 1396  1:58 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام رضا (ع)

یا رضا (ع)

ای راهب کلیسا دیگر مزن به ناقوس

خاموش کن صدارا، نقاره می زند طوس

آیا مسیح ایران کم داده مرده را جان

جانی دوباره بردار با ما بیا به پابوس

آنجا که خادمینش از روی زائرینش

گرد سفر بگیرند با بال ناز طاووس

خورشید آسمان ها در پیش گنبد او

رنگی ندارد آری چیزی شبیه فانوس

رویای ناتمامم ساعات در حرم بود

باقی عمر اما افسوس بود و کابوس

وقتی رسیدی آنجا در آن حریم زیبا

زانو بزن به پای بیدار خفته در طوس

سید حمیدرضا برقعی

 
 
جمعه 13 مرداد 1396  1:58 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام رضا (ع)

من با تو زندگی نکنم پیر می شوم
بی تو من از جوانی خود سیر می شوم

من در شعاع پرتو شمس الشموسی ات
بی اختیار پیش تو تبخیر می شوم

آیینه کاری حرمت ذره پروری است
من در رواق چشم تو تکثیر می شوم

در صحن کهنه سوی تو کردم نماز را
اینجاست آنکه لایق تکبیر می شوم

من در شمار سلسله راویان شدم
چون با حدیث سلسله زنجیر می شوم

من گریه ام گرفته کمی هم به من بخند
دارم به پای خویش سرازیر می شوم

یک شب نشد که بیگنه آیم زیارتت
اما دوباره پیش تو تقدیر می شوم

وقتی که آه میکشم از پرده ی نیاز
بی پرده با تو صاحب تصویر می شوم

بیچاره من که نیست قلمدانم از طلا
هر چند با نگاه تو اکسیر می شوم

نقاره خانه ات ز کجا آب می خورد
کز بانگ آن چو سیل سرازیر می شوم؟

آن نامه ام که از سر تعجیل و اضطراب
بر بال کفتران تو تحریر می شوم

این رنگ طوسی از دل سرخم نمی رود
گرچه دورنگ،دور ز تزویر می شوم

برداشت سیل گریه بساط زیارتم
نم نم دوباره قابل تعمیر می شوم

حوض حیاط تو بدهد مرده را حیات
من نیز با تو عیسی تاثیر می شوم

وقت ورود در حرم تو هوایی ام
وقت خروج تازه زمین گیر می شوم

بادا شلوغ دور و برت کعبه ی عزیز
من حاجی توام که به تقصیر می شوم

یک روز اگر که زینت دیوار تو شوم
آیینه را گذاشته شمشیر می شوم

 
 
جمعه 13 مرداد 1396  1:58 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام رضا (ع)

السلام علیک یا فاطمة المعصومه

امشب دل من پر زده سوی مشهد و قم

آمد ز جنان خواهر آسمان هشتم

با ذکر غریب الغربا بین حریمش

مشغول زیارت شدم و غرق تنعّم

شاعر:محمدمهدی عبدالهی

 
 
جمعه 13 مرداد 1396  1:59 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام رضا (ع)

ضريح، اشک، دخيل،آه يک گدا يعني....

نگاه،عشق، تمناي کربلا،يعني...

دوچشم خيس،دودست،اين دل،اين دعا،يعني

شتاب نور،صدا، حضرت رضا،يعني

 

دوباره آمده تا محض خاطر دوري

دل شکسته من رازصحن جمهوري

 

سوار بال ملائک به کربلا ببرد

وبي مقدمه از سعي تا صفا ببرد

کنار علقمه نزديک شط مرا ببرد

واوج گيرد وتا گنبدي طلا ببرد

 

ميان گريه افلاک در حوالي صحن

درست در جلوي سنگ فرش خالي صحن

 

به زير پرچم سرخي فرود مي آيم

شبيه کرنش امواج رود مي آيم

ولحظه اي که براي ورود مي آيم

اگر اجازه دهد با سجود مي آيم

 

وقبل از آنکه به دور حرم طواف کنم

در آن دقيقه حساس اعتراف کنم

 

پر فرشته شده فرش زائران اينجا

نگاه ميشود انداخت برجنان اينجا

حرم که داده به زوار خود امان اينجا

بناست کعبه بچرخد به دور آن اينجا

 

به واقعيت اين امر معترف شد دل

سپس مقابل شش گوشه معتکف شد دل

 

کمي گذشت صداي فرشته ها آمد

صداي يک دل خسته ميان جزرومدآمد

صداي پر زدن کفتران يک گنبد

وبعد حضرت سلطان، نگاه من،مشهد

 

پس از زيارت دل،مثل کفتران حرم

دوباره پنجره فولاد، عشق، اشک،قدم

 

دوباره صحنه يک صحن ويک گدا،يعني

دوباره معني يک بام ودو هوا، يعني

دلي شکسته،قسم،عشق،کربلا،يعني

سخاوت وکرم حضرت رضا يعني...

 

کسي که عاشق ديدار صحن کرب وبلاست

خوش آمدست ، جواز مسافرت با ماست

شاعر: مسعود يوسف پور

 
 
جمعه 13 مرداد 1396  1:59 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام رضا (ع)

بايد به قد عرش خدا قابلم کنند

شايد به خاک پاي شما نازلم کنند

دل مي کنم از آنکه دل ازتو بريده است

دل مي دهم به دست تو تا بيدلم کنند

امشب کميت شعرم اگر لنگ مي زند

فردا به لطف چشم شما دعبلم کنند

ايمان راستين هزاران رسول را

آميخته اگر که در آب و گلم کنند-

-شايد خدا بخواهد و با گوشه چشم تان

بر رتبه ي غلامی تان نائلم کنند

 

وقتي سرشت آب و گلم را ازل خدا

بر آن نوشت رعيت سلطان ارتضا

 

در هشتمين دمي که خدا بر زمين دميد

بوي بهشت هفتم او ناگهان وزید

از شش جهت نسيم خبر داد و بعد از آن

از پنجره صداي اذان خدا رسيد

چار عنصر از ولادت او جان گرفته اند

يعني زمين به يمن وجودش نفس کشيد

از صلب سومين گل سرخ خدا حسين (عليه السلام)

ايران گرفته بوي دو آلاله ي سپيد

از هشت بيخود اين همه پايين نيامدم

يک حرف بيشتر چه کسي از خدا شنيد

 

توحيد ، حرف محوري دين انبياست

شرط رضا به حکم أنا من شروطهاست

 

از برکتت نبود اگر ، نان نداشتيم

باران نبود غير بيابان نداشتيم

سوگند بر تو اي سر و سامان زندگي

بي تو نه سر که اين همه سامان نداشتيم

اين حوزه ها نفس به هواي تو مي کشند

لطفت اگر نبود ، مسلمان نداشتيم

اي آرزوي هر سفر دل از ابتدا

ما قبله اي به غير خراسان نداشتيم

ما رعيت ري ايم که سلطان به جز رضا

ارباب جز حسين در ايران نداشتيم

 

خون حسين دررگ ودرريشه ي من است

علم رضا معلم انديشه ي من است

 

بالا بلند گفته که طوبي تر از تو نيست

يوسف به حرف آمده زيباتر از تو نيست

گفتند پاره ي تن پيغمبر مني

انگار بعد فاطمه زهراتر از تو نيست

برگ درخت کاشته ي دستهاي تو

باشد گواه ما ، که مسيحاتر از تو نيست

اين قطره ها به سمت شما رود مي شوند

آخر در اين ديار که درياتر از تو نيست

ما تشنه ايم ، تشنه دست نوازشت

آبي در اين سراچه گواراتر از تو نيست

 

اين کوهها به عشق شما هشت مي شوند

يادآوران نام تو در دشت مي شوند

 

آرامشي اگرچه سراسر تلاطمي

درياي بيکرانه ي اميد مردمي

بند آورد زبان مرا بارگاه تو

اي آنکه رستخير عظيم تکلمي

هر بار نام مادرتان را مي آورم

گل مي کند کناره اشکت تبسمي

شاعر کنار حسن لب تو سروده است

روییده لاله در دل اين سبز گندمي

من چون غبار گرم طوافم به دور تو

تو قبله گاه هفتم و خورشيد هشتمي

 

در هفت شهر عشق به جز تو که ثامني

آهو چشم هاي مرا نيست ضامني

 

چشم اميد بر در لطف تو بسته است

هر زائري که گوشه ي صحنت نشسته است

باراني است حال و هواي دو ديده ام

اينجا هميشه کاسه ي چشمم شکسته است

از باب جبرئيل به پا بوست آمدن

از آسمان رسيده و رسمي خجسته است

آن پيرمرد تشنه در آن گوشه ي حرم

از راه دور آمده و سخت خسته است

با صد اميد حاجت اين بار خويش را

با پارچه به پنجره فولاد بسته است

 

وا شد گره ز پارچه ، حاجت روا شده است

يعني که زائر حرم کربلا شده است

 

با ياد خاطرات سفر با عشيره ام

بر عکس يادگاري باصحن ، خيره ام

از بس دلم شکسته براي زيارتت

با اشک شوق گرم وضوي جبيره ام

ياد غروب هاي زيارت هنوز هم

گاهی پی دو جرعه ي جامع کبيره ام

يا "قادة الهداه و يا سادة الولاه"

مستبصرٌ بشأنکم ، اين است سيره ام

فرموده ايد ؛ فعلکم الخير يا رضا

اي هشتمين کلامکم النور ، تيره ام

از بس گناه دور و برم را گرفته است

چون تک درخت خشک ميان جزيره ام

ما هم شنيده ايم که فرموده اي شما

هستم در انتظار ظهور نبيره ام

 

دعبل کجاست تا بنويسد در اين فراز

عجل علي ظهورک يا فارس الحجاز

شاعر: محسن عرب خالقي

 
 
جمعه 13 مرداد 1396  1:59 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام رضا (ع)

شاید دوباره حرف دلم را شنیده بود
بغضی که مثل سایه پی من دویده بود
بغضی که دست روی سر من کشیده بود
بغضی که تا گلوی دقایق رسیده بود
بغضی که بشکند همه دنیا خبر شود
«ترسم که اشک در غم ما پرده در شود»

در آسمان سینه هوا دم گرفته است
گویا دلم از عالم و آدم گرفته است
هر مصرعی جنون دمادم گرفته است
وقتی که شعر نام تو را دم گرفته است
تا رهسپار کوی شما – طوس – می شوم
در شعله های عاطفه ققنوس می شوم

جایی که عشق بر سر ادراک میزند
نامت شرر به سینه صد چاک میزند
نقاره خانه نغمه غمناک میزند
گنبد طلات طعنه به افلاک میزند
بغضی شکست ، کون و مکان با خبر شدند
رازی عیان و عالمیان با خبر شدند

چشمی به اشک غرق تمنا گذاشتم
چشمی زشوق محو تماشا گذاشتم
بر پرده های دیده نمی تا گذاشتم
در حرمت حریم شما پا گذاشتم
آری غزل غزل همه شعرم ثنای توست
عشق و امیدو بود و نبودم برای توست

اینجا سرای یار و دلی فارغ از وجود
پیشانی بلند سعادت پر از سجود
تصویر ناب قبله ی من جلوه می نمود
شمس الشموس هر دو جهان پیش روم بود
کنجی نشسته ام شه عالم مقابلم
کشتی شکسته ام که رسیدم به ساحلم

با کوله بار حسرت و تقصیر آمدم
با واژه های در قل و زنجیر آمدم
این بار نیز خسته و دلگیر آمدم
آقا ببخش پیش شما دیر آمدم
دست مرا به غیر شما دستگیر نیست
شعرم به جز برای رضا(ع) دلپذیر نیست

 
 
جمعه 13 مرداد 1396  1:59 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام رضا (ع)

سنگ زیر پای تو لعل بدخشان می شود

 

خار ، با فیض نگاهت سرو بستان می شود

 

گر نسیمی از کویت وزد سوی جحیم

 

دود آن عود و شرارش برگ ریحان می شود

 

زخم بی داروی جان و درد بی درمان دل

 

هر دو باخاک سر کوی تو درمان می شود

 

غم ندارم گر مرا در آتش دوزخ برند

 

چون برم نام تو را آتش گلستان می شود

 

مردگان روح را احیاگر جان می کند

 

هر که جسمش دفن در خاک خراسان می شود

 

گو اجل جان مرا گیرد ز کافر سخت تر

 

چون نگاهم بر تو افتد مرگ ، آسان می شود

 

در مفام رافتت این بس که نام چون تویی

 

روز و شب ذکر من آلوده دامان می شود

 

در بیابانی که لطفت ضامن آهو شود

 

گر گذار گرگ افتد گرگ چوپان می شود

 

گردش چشم تو را نازم که با ایمای آن

 

نقش شیر پرده  ناگه شیر غران می شود

 

ناز بر فردوس آرد فخر بر رضوان کند

 

هر که یک شب در خراسان تو مهمان می شود

 

هر که چشمش اوفتد بر گنبد زرین تو

 

گاه ، مجنون گاه ، خندان گاه ، گریان می شود

 

گر به قعر نار ، شیطان بر تو گردد ملتجی

 

وادی دوزخ به چشمش باغ رضوان می شود

 

غرفه هایت همچو روی حور گل انداخته

 

بس که روز و شب ضریحت بوسه باران می شود

 

هر که با اخلاص گوید در حریمت یک سلام

 

اجر آن بالاتر از  یک ختم قرآن می شود

 

مور اگر یک دانه با لطف تو گیرد در دهن

 

بی نیاز از خرمن زلف سلیمان می شود

 

در کنار حوض صحن تو که رشک کوثر است

 

زنگی ار صورت بشوید ماه کنعان می شود

 

پور موشایی و در طور تو هر کس لب گشود

 

همکلام ذات حق ، چون پور عمران می شود

 

سائل کوی تو گر خواهد به دست قدرتش

 

خاک ، مشک و سنگ ، لعل و ریگ ، مرجان می شود

 

در هوای جرعه ای از جام سقا خانه ات

 

خضر اگر در کوثر افتد باز عطشان می شود

 

خاک اگر شد خاک کویت مرهم زخم دل است

 

آب اگر شد آب جویت آب حیوان می شود

 

هر که شد زوار تو در طوس ای روی خدا

 

زائر ذات خدای حی سبحان می شود

 

آستان قدس تو دارالشفای عالم است

 

درد این جا بی دوا و نسخه درمان می شود

 

هر که از مهمان سرایت لقمه ای گیرد به دست

 

مهر در دستش کم از یک قرصه نان می شود

 

وانکه خوابش می برد در پشت دیوارت شبی

 

ماه در بزمش کم از شمع فروزان می شود

 

هر که را تابید بر سر آفتاب صحن تو

 

گر رود در سایه طوبی پشیمان می شود

 

بی تو صبح عید سال نو اگر آید مرا

 

صبح عید وسال نو شام غریبان می شود

 

با تو گر شام عزای دوستان باشد مرا

 

خوب تر از ظهر روز عید قربان می شود

 

در صف محشر پریشانی نبیند لحظه ای

 

هر که با یاد غمت این جا پریشان می شود

 

تا ابد زین میهمان داری که مامون از تو کرد

 

شرمگین از مادرت زهرا خراسان می شود

 

با تمام زشتی و آلودگی در سوگ تو

 

قطره های اشک (میثم) بحر غفران می شود

 

 
 
جمعه 13 مرداد 1396  1:59 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها