0

پست اختصاصی==> «شرط عجیب پیرزن در اجاره خانه اش»

 
omiddeymi1368
omiddeymi1368
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 6610
محل سکونت : خراسان جنوبی / بیرجند

پست اختصاصی==> «شرط عجیب پیرزن در اجاره خانه اش»

داستان زندگی| ‼️شرط عجیب پیرزن در اجاره خانه اش‼️

 

سه تا دانشجو بودیم توی دانشگاهی در یکی از شهرهای کوچک قرار گذاشتیم همخونه بشیم.

خونه های اجاره ای کم بودند و اغلب قیمتشون بالا .

می خواستیم به دانشگاه نزدیک باشیم قیمتشم به بودجمون برسه.تا این‌که خونه ی پیرزنی را نشان‌مان دادند . نزدیک دانشگاه ،تمیزو از هر لحاظ عالی. فقط مونده بود اجاره بها!!!

گفتند این پیرزن اول می خواد با شما صحبت کنه، رفتیم خونه اش و شرایط‌مون رو گفتیم

پیرزن قبول کرد اجاره را طبق بودجمون بدیم، که خیلی عالی بود .

فقط یه شرط داشت که هممونو شوکه کرد

اون گفت که هرشب باید یکی از شماها برای نماز منو به مسجد ببره در ضمن تا وقتی که اینجایید باید نمازاتون رو بخونید.

واقعا عجب شرطی، هممون مونده بودیم ،من پسری بودم که همیشه دوستامو که نماز می خوندن مسخره می کردم دوتا دوست دیگمم ندیده بودم نماز بخونن .اما شرایط خونه هم خیلی عالی بود.

پس از کمی مشورت قبول کردیم.

پیرزن گفت یه ترم این‌جا باشین اگه شرطو اجرا کردین می تونین تا فارغ التحصیلی همین‌جا باشید.

خلاصه وسایل خودمونو بردیم توی خونه ی پیرزن.شب اول قرار شد یکی از دوستام پیرزنو ببره تا مسجد که پهلوی خونه بود.پا شد رفت و پیرزنو همراهی کرد. نیم ساعت بعد اومد و گفت مجبور شدم برم مسجد نمازجماعت شرکت کنم.

هممون خندیدیم.

شب بعد من پیرزنو همراهی کردم با این‌که برام سخت بود رفتم صف آخر ایستادم و تا جایی که بلد بودم نماز جماعتو خوندم.

موقع برگشتن پیرزن گفت شرط که یادتون نرفته؟

من صبحا ندیدم برای نماز بیدار بشید.

به دوستام گفتم از فردا ساعتمونو کوک کردیم صبح زود بیدار شدیم چراغو روشن کردیم و خوابیدیم.

شب بعد از مسجد پیر زن یک قابلمه غذای خوشمزه که درست کرده بود برامون آورد.

واقعا عالی بود، بعد چند روز غذای عالی.

کم کم هر سه شب یکی‌مون می‌رفتیم نماز جماعت، برامون جالب بود.

بعد یک ماه که صبح پا می‌شدیمو چراغو روشن می کردیم ، کم کم وسوسه شدم نماز صبح بخونم من که بیدار می شدم شروع کردم به نماز صبح خوندن. بعد چند روز دوتا دوست دیگه هم نماز صبح خودشونو می خوندند.

واقعا لذت بخش بود .لذتی که تا حالا تجربه نکرده بودم. تا آخر ترم هر سه تا با پیر زن به مسجد می‌ر‌فتیم نماز جماعت .خودمم باورم نمی شد. نماز خون شده بودم...

اصلا اون خونه حال و هوای خاصی داشت. هر سه تامون تغییر کرده بودیم. بعضی وقتا هم پیرزن از یکی‌مون خواهش می کرد یه سوره کوچک قرآن را بامعنی براش بخونیم.

تازه با قرآن و معانی اون آشنا می شدم. چقدر عالی بود.

بعد از چهار سال تازه فهمیدیم پیرزن تموم اون سوره ها را حفظ بوده ، بله یک  پیرزن ساده ای در یک شهر کوچک فقط با عملش و رفتارش هممونو تغییر داده بود.

خداروشکر بخاطر این هم نعمت آشکار و پنهانش...


#پیام_رسان_فرهنگ_نماز_باشیم

یک شنبه 1 مرداد 1396  8:19 PM
تشکرات از این پست
mty1378 mohammad_khoshghamat
mohammad_khoshghamat
mohammad_khoshghamat
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : تیر 1396 
تعداد پست ها : 785
محل سکونت : خراسان رضوی
یک شنبه 1 مرداد 1396  11:43 PM
تشکرات از این پست
omiddeymi1368
omiddeymi1368
omiddeymi1368
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : شهریور 1391 
تعداد پست ها : 6610
محل سکونت : خراسان جنوبی / بیرجند

پاسخ به:پست اختصاصی==> «شرط عجیب پیرزن در اجاره خانه اش»

نقل قول mohammad_khoshghamat

یکی ام بیاد ما رو دگرگون کنهfrown
.
.
.

شاعر میگه: «خودم میاااااام میبَرَمِت           با یک نگااااااه میدُزدَمِت»پاسخ به:پست اختصاصی==> «شرط عجیب پیرزن در اجاره خانه اش»

 

یک شنبه 1 مرداد 1396  11:55 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها