0

علامه طباطبایی مرا به سعه بینش عرفانی دلالت کردند

 
nazaninfatemeh
nazaninfatemeh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1389 
تعداد پست ها : 81124
محل سکونت : تهران

علامه طباطبایی مرا به سعه بینش عرفانی دلالت کردند

با استاد عبدالقائم شوشتری استاد اخلاق و معارف الهی به گفتگو نشستیم.

 
علامه طباطبائی
 

 چه زمینه ها و عوامل و انگیزه هایی حضرت عالی را به وادی طلبگی کشاند؟

حقیر در نیمه ذی الحجه سال 1365ق، روز ولادت حضرت علی ابن محمد الهادی (علیه السلام) در قوچان متولد شدم سیزده ساله بودم که حس خداجویی در من بیدار شد و با تمام وجودم خدا را درک می‌کردم و خیلی به وجود خدا یقین داشتم روزی در جای خلوتی نشسته بودم و در باره این مطلب می‌اندیشیدم که خدا را چگونه می توان یافت؟ درباره خدا که نمی توان شک کرد، همه وجود من شهادت می دهد که خدا هست ولی کدام یک از ادیان و مذاهب مرا به خدا می رساند؟ آن موقع من قرآن را نخوانده بودم بعدها که قرآن را یاد گرفتم آیه سی سوره روم نظرم را جلب کرد. « فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللّهِ الَّتِی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها لاتَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النّاسِ لایَعْلَمُونَ: پس [تو ای رسول]، روی خود را متوجه آیین خالص [اسلام] کن! این فطرتی است که خدا مردم را بر آن آفریده است. تغییر در خلقت خدا نیست این است آیین استوار ولی بیشتر مردم آگاه نیستند».

بنده در سال 1339 ش طلبه شدم و در مدرسه نواب مشغول تحصیل گشتم آن زمان پدرم ساکن قوچان بود. مرا برای تحصیل علوم اسلامی به مشهد فرستاد. من هم درس های حوزوی می خواندم و هم مطالعه آزاد داشتم، اولین کتابی که به دستم آمد کتاب عهد عتیق (تورات و انجیل) بود. پس از مطالعه عهد عتیق و جدید و مشاهده اشتباهات آن دو کتاب، یقین کردم این کتاب با این همه اشتباهات نمی تواند کتاب آسمانی باشد.

 

- حال و هوای حضرت عالی در دوران اولیه طلبگی چگونه بود؟ چه خاطراتی قرانی از آن دوران دارید؟

بنده ادبیات عرب را نزد حضرت استاد عارف والا مقام جناب آقای حجت هاشمی می خواندم ایشان مرا به سیر سلوک راهنمایی کرد. ایشان اولین کسی بود که برای بنده درس عشق خدا را آموخت و من سخت مشتاق این راه شدم.

نخستین کسی که به عنوان درس اخلاق خدمتش رفتم، مرحوم آیت الله شیخ مجتبی قزوینی احمدی بود، من در ضمن تحصیل مقدمات علوم حوزوی، شب های پنج شنبه منزل مرحوم آیت الله قزوینی در مجلس روضه آقا شرکت می کردم و بسیار به ایشان علاقه‌مند شدم او واقعا یک مرد خدا بود ولی عطش مرا قانع نمی کرد.

با توجه به شناختی که از حوزه علمیه مشهد و قم پیدا کردم حوزه قم را غنی تر از مشهد یافتم . تازه لعمه را خوانده بودم که به سوی قم حرکت کردم.

استادانی که همان روزهای اول پیدا کردم، خیلی خشک و بی حال بودند با طلبه خوبی در مدرسه، فیضیه آشنا شدم که احساس کردم او هم، مثل من گمشده ای دارد یک روز در کنار باغچه فیضیه هر دو نشسته بودیم که ایشان این شعر را خواند:

نه در مسجد گذارندم که رندی

نه در میخانه کاین خماره خام است

میان مسجد و میخانه راهی است

غریب و بی کسم، آن ره کدام است؟

من به ایشان گفتم چه کنیم؟ این درس های خشک طلبگی ما را قانع نمی کند و استادان بی حال ما را بی‌حال تر می کنند. روزی آیت الله جوادی آملی را که آن زمان ایشان تدریس سطح دوم داشتند- ملاقات کردم  به ایشان عرض کردم مرا این کتاب های رسائل و مکاسب قانع نمی کنند چه کنم؟ می ترسم من از طلبگی خودم زده شوم، ایشان فرمودند:

«آب کم جو تشنگی آور به دست

تا بجوشد آبت از بالا و پست»

«چنین معشوقه ای در شهر و آنکه دیدنش ممکن هر آن کز پای بنشیند به غایت بی بصر باشد»

بعد ایشان فرمودند مردی بزرگ در قم هست که اگر بتوانی خودت را به ایشان برسانی و دست به دامان ایشان بزنی، إن‌شاءالله گمشده خودت را پیدا می کنی. پرسیدم: این مرد کیست و نشانی اش کجاست؟ فرمودند: مسجد فاطمیه، خدمت آیت الله العظمی آقای بهجت برو. ظهر همان روز به مسجد فاطمیه رفتم به ایشان عرض کردم من طلبه مشهد هستم که در طلب خدا به قم آمده ام و رسائل و مکاسب می خوانم ولی این درس ها مرا قانع نمی کنند چه کنم؟ فرمود در مشهد نزد کدام استاد می رفتی؟ عرض کردم: آیت الله شیخ مجتبی قزوینی و آیت الله شیخ ذبیح الله قوچانی فرمود: چگونه از آقای شیخ ذبیح الله دل کندی و به قم آمدی؟ عرض کردم: حالا که به قم آمده ام شما دستم را بگیرید. فرمود: من فعلاً دو کتاب به شما معرفی می کنم. هر وقت تمام کردی دستور دیگری به شما می دهم فرمود: اول کتاب جامع السعاده ملا مهدی نراقی را بخوان تمام کردی بیا تا کتاب دوم را معرفی کنم کتاب دوم کتاب مجد البیان تألیف مرحوم مسجد شاهی در باره تفسیر سوره حمد بود. آن را نیز خواندم.

ارادت عمیقی به مقام عظمای ولایت آیت الله خامنه ای دارم. حضرت آیت الله خامنه ای از جنس انبیا هستند، از مُرسلین هستند، در افق بسیار بالایی هستند. من از فدائیان رهبری هستم. ایشان قطعا یکی از اولیای خدا بوده  از امدادهای غیبی حضرت ولی عصر (علیه السلام) برخور دارند

بعد از چند سال به درس خارج آیت الله بهجت راه یافتم؛ ولی غرض من استفاده های عرفانی از محضر ایشان بود. همه روزه ده دقیقه قبل از شروع درس، به امید استفاده های اخلاقی و معنوی، در منزل ایشان حاضر می شدم و انصافاً بسیار استفاده کردم ایشان هم به من لطف بسیاری پیدا کردند. در تمام برنامه های ایشان حضور داشتم همیشه سعی می کردم پس از نماز مصاحبت ایشان را از مسجد تا منزل از دست ندهم قبل از اینکه ایشان به عنوان مرجع تقلید مطرح شوند رساله ایشان را از دست خودشان گرفتم. از ایشان اجازه نامه کتبی هم دریافت کردم مجالس خصوصی ایشان بسیار پرشور بود، برای مثال بنده تنها یک شب خدمت شان بودم پس از یک سری مطالب ذوقی و عشقی فرمودند باید مثل مجنون عامری بود و یحیی صفت باید بیابانی شد. طی سالیان ارتباط کراماتی هم از ایشان مشاهده کردم و برای دوستان رازدار و حق‌شناس نقل کرده ام.

آیت الله العظمی بهجت در بین مستحبات به دوام طهارت، نافله شب و نماز جعفر طیار بیشتر سفارش می‌فرمودند.

در همان زمان با آیت الله العظمی آقای سیدرضا بهاء الدینی هم آشنا شدم و بسیار به نماز این دو نفر می‌رفتم خاطرات جالبی از آقای بهاء الدینی دارم و جزو محارم ایشان بودم اجازه نامه کتبی هم به من لطف کردند ایشان همیشه، شاگردان خود را به تفکر و تعقل تشویق می نمودند و الحق و الانصاف، خوب دستوری را سفارش می نمودند که عرفان عملی را با تذکر و تعقل، همراه می کردند.

 

- حضرت عالی از محضر بزرگان متعددی با طریقه ها و مشارب گوناگون بهره برده اید. در صورت امکان، یادی از ایشان بفرمایید.

بنده در شناخت رجال الهی توفیق ارزشمندی داشته ام و بسیاری از رجال الهی را ملاقات کردم و از هر خرمنی خوشه ای چیده ام:1- حضرت آیت الله العظمی بجهت 2- حضرت آیت الله العظمی سید رضا بهاء الدینی، 3- آیت الله سید عبدالکریم کشمیری، 4- حضرت آیت الله حسن زاده آملی، 5- آقای حاج محمد اسماعیل دولایی، ایشان اصلاً درس نخوانده بودند ولی درباره ایشان باید گفت: 

من آن بحرم که در ظرف آمدستم

چو نقطه بر سر حرف آمدستم

به هر الفی الف قدی بر آید

الف قدم که در الف آمدستم 

6- آیت الله العظمی سید محمد حسین طباطبائی صاحب تفسیر المیزان. 7- آیت الله سید محمد حسین طهرانی صاحب کتاب الله شناسی. 8- آیت الله حاج شیخ علی سعادت برور صاحب کتاب پاسداران حریم عشق . 9- سید کمال موسوی شیرازی. 10- علامه سید ابوالحسن حافظیان قدس سرّه.

این نکته را هم اینجا اضافه کنم که گر چه بعضی از بزرگان را زمانی کم و کوتاه درک کردم ولی از محضرشان بسیار بهره برده ام. لازم می دانم نصیحتی به سالکان کوی حضرت حق جلّ و علا عرض کنم که محصول چهل ساله من است: پیش دو استاد هم زمان نروید زیرا تشویق خاطر می آید اگر چه همه حق‌اند و گل‌های باغ توحید، اگر چه مختلفند ولی همه دوست داشتنی و تماشایی هستند اما برای مبتدیان قابل هضم نیست.

 

- گویا حضرت عالی در دوره ای با فلسفه و عرفان مخالف بودید؟

بله، ما از وقتی بچه بودیم رفتیم مشهد و جامع المقدمات را در مشهد خواندیم و تا چهار پنج سال تا زمانی که لمعه می خواندم،  مشهد بودم و سخت طرفدار مکتب تفکیک بودم خب یک طلبه لمعه خوان چه می تواند بفهمد؟ اما روی تعصب به آشیخ مجتبی قزوینی به شدت طرفدار تفکیک بودیم. چند سال هم در قم طرفدار سرسخت مکتب تفکیک بودم. حدوداً ده سالی شد که من بر این عقیده بودم و کم کم برگشتم علامه طهرانی و علامه طباطبائی را نشناختم و خود امام خمینی ره را و کم کم ساختمانم از هم پاشید.

علامه طباطبائی
 

- آشنایی شما با علامه طباطبائی، به چه صورت بود؟ بعد از رجوع از مکتب تفکیک با ایشان مرتبط شدید؟

بنده در ابتدا نسبت به مرحوم علامه طباطبائی خیلی بدبین بودم و همیشه بد می گفتم در ایامی که همیشه دعا می کردم خداوند دستم را به استاد کاملی برساند شبی در خواب دیدم که یکی از اولیاء خدا به قم تشریف آورده اند در خواب به من گفتند ندائی از امام زمان به گوش تو خواهد خورد از منزل که بیرون رفتم به آقای سید عبدالله موسویان برخورد کردم که از شاگردان مرحوم آقای الهی قمشه ای بود پرسیدم از اولیاء الله کسی تازه نیامده قم؟ گفتند: آمده است شما آقا سید محمد حسین طهرانی را می شناسید؟ «گفتم نه! نمی شناسم و هنوز اسم ایشان را نشنیده بودم.

گفتند من نشانی ایشان را به شما می دهم ایشان مردی است معروف در نزد اولیاء خدا و ناشناس در نزد عوام شما الان برو از ایشان وقتی بگیر. ایشان شاید بخواهند در قم چند روزی بمانند، از الان از ایشان وقت بگیر. من از همان جا مستقیم رفتم به آدرس و درب خانه را زدم خودشان تشریف آوردند دم در سلام دادم و گفتم آمده ام وقت بگیرم چند روزی که شما تشریف دارید هر ساعتی که وقت دارید خدمت شما برسم اگر می شود، روزی یک ساعت وقت بدهید چون سوالات زیادی دارم ایشان فرمود دیگر با چه کسانی قبلاً آشنا بوده ای؟ گفتم با آقای شیخ ذبیح الله قوچانی، من تازه از خراسان آمده ام به قم و تازه شما را شناخته ام. گفتند چه شده آمدی اینجا؟ گفتم من شب قبل خواب دیدم که ندائی از امام زمان امروز به گوش تو خواهد خورد و این ندا را به شما تطبیق دادم.

ایشان فرمود من یک هفته بیشتر اینجا نیستم هر روز یک ساعت وقت برای شما تعیین می کنم. ساعت سه تا چهار بعدازظهر، بنده فردا ساعت مقرر رفتم خدمت ایشان و قبل از آنکه خدمت ایشان برسم این بیست و چهار ساعت برای من به قدر یک سال طول کشید و خیلی برایم سخت بود که تا فردا صبر کنم ولی چاره‌ای نداشتم.

فردا طبق فرمایش ایشان ساعت سه رفتم، ایشان بنده را راهنمایی کردند به اتاقی که میهمان ها را پذیرایی می کردند، چند روز به همین منوال خدمت ایشان رفتم و در آن مجالس، خیلی سوال پرسیدم، تا اینکه عرض کردم آقا بنده آنچه می خواستم برایم روشن شود، روشن شد و گمشده من شما هستید، بنده را بپذیرید فرمودند: فعلاً شما چون در دلت از یکی از اولیای خدا ناراحتی، من نمی توانم شما را بپذیرم باید، بروی و ایشان را راضی کنی. گفتم: چه کسی؟ من از کسی از اولیاء خدا ناراحت نیستم فرمودند مگر تو از علامه طباطبائی ناراحت نیستی؟ گفتم: بله فرمودند: چرا از ایشان ناراحتی؟ گفتم آقا ایشان فلسفه می خواند فلسفه درس می دهد عرفان می خواند، عرفان درس می دهد کسی که اهل عرفان و فلسفه باشد به چه درد می‌خورد؟ 

ایشان خیلی از صداقت، من خوششان آمد و گفتند شما اشتباه می کنی. شما همین الآن از منزل ما برو خدمت ایشان و جای دیگر هم نرو و در بزن و با ایشان صحبت کن، من پا شدم و مستقیم رفتم درب خانه علامه طباطبائی، زنگ زدم و ایشان خودشان تشریف آوردند دم در و با آن لحن زیبای ترکی فارسی فرمودند چه کار داری آقا جان؟ عرض کردم من از طلبه های مشهد و شاگرد مرحوم شیخ مجتبی قزوینی رهبر مدرسه تفکیک در خراسان بودم و من چون در سایه ایشان بودم افکارم افکار آنهاست. حالا فهمیده ام که اشتباه می کنم و آمدم از شما حلالیت بطلبم، من هر چه توانستم از شما غیبت کردم بیش از این دیگر نمی توانستم اگر می توانستم باز هم غیبت می کردم، چون فکر می کردم شما گمراه هستید. ایشان خنده ای کردند و فرمودند پسرجان! أنت بحلُ أنت بحلُ.

به هر حال، بعد به علامه طباطبائی عرض کردم حالا که من بخشی از عمرم در نگرش باطل مصرف شد، خواهش می کنم از این به بعد گاهی خدمتتان بیایم تا استفاده کنم ایشان فرمود تو هر وقت دلت خاست بیایی بیا. هر ساعت دلت خواست چه شب باشد و چه روز اما اگر من دم در گفتم امروز حالش را ندارم یا نمی توانم، تو ناراحت نشو و دلت نشکند و برو ساعتی که تعیین کردم بیا.

من قبلاً به ایشان بدبین بودم و سپس فدایی ایشان شدم. ایشان مرا به عنوان مریدی کوچک به شاگردی پذیرفتند واذکاری هم تعلیم فرمودند. علامه طباطبایی بنده را تنگ نظری های مختلف، به سعه بینش عرفانی دلالت کردند. درباره عظمت ایشان، فقط می گویم: «یک دهان خواهم به پهنای فلک تا بگویم مدح آن والاملک»

 

- از حضرت عالی جملات ویژه ای در تعظیم و تمجید حضرت آیت الله خامنه ای نقل شده است. رمزارادت خاص حضرت عالی به ایشان چیست؟

من در باره حضرت آیت الله العظمی خامنه ای چه بگویم؟

هر چه بگویم عشق را شرح و بیان 

چون به عشق آیم خجل باشم از آن 

من ایشان را اولین بار در مدرسه فیضیه دیدم. در اولین ملاقات که حتی با هم صحبت نکردیم، من شیفته ایشان شدم. ایشان را ساواک دستگیر و به چابهار تبعید کرد. یک مرد الهی به نام حاج آقا نور در تهران محله خاوران می نشست. من با او ملاقات داشتم برای من داستان عجیبی را از آیت الله خامنه ای نقل کرد. آقا خودشان به کسی نقل کرده بودند که در سنین چهارده پانزده سالگی در مشهد مقدس در صحن عتیق جلو حجره نشسته بودم. پیرمردی با ریش و ابروها و موی سر سفید آمد کنار من نشست و مودبانه سلام داد و گفت: سید قدر خود را بدان، تو بسیار ترقی خواهد کرد تو در آینده عالم حاکمی خواهی شد. تو مجتهد می شوی و تو مجتهد حاکمی خواهی شد گفتم: یعنی چه؟ آیا من مرجع تقلید می شوم؟ گفت: آری مرجع تقلید می شوی از مرجع هم بالاتر می شوی، گفتم یعنی چه؟ فرمود تو ترقی بسیاری خواهی کرد و من هم آن روزبه دیدن شما خواهم آمد و به شما سلام خواهم داد دیگر آقا را ندیدم تا وقتی که رییس جمهور شدم، با خود گفتم این همان پیشگویی ایشان بوده است. باز هم زمان گذشت، بعد از رحلت امام خمینی، بعداز چند روز، آن پیرمرد به دیدن من آمد و گفت: «سیّد ما! سلام علیکم» و دیگر ندیدم و ندیدم و ندیدم.

ارادت عمیقی به مقام عظمای ولایت آیت الله خامنه ای دارم. حضرت آیت الله خامنه ای از جنس انبیا هستند، از مُرسلین هستند، در افق بسیار بالایی هستند. من از فدائیان رهبری هستم. ایشان قطعا یکی از اولیای خدا بوده  از امدادهای غیبی حضرت ولی عصر (علیه السلام) برخور دارند. ایشان هم از لحاظ علوم حوزوی و عرفانی و هم از لحاظ سیاسی کامل هستند. اگر افرادی مثل ما امکان و درصد لغزششان ضد باشد ایشان در حد یک است.

 

- حضرت عالی سالیان متمادی در سنگر امامت جمعه به اسلام و نظام اسلامی خدمت کرده اید. لطفاً اشاره ای همراه این ایام داشته باشید؟

من حدود بیست سال امام جمعه، سه شهر ایران بودم، زرند کرمان، دورود لرستان و شاهین شهر اصفهان.

در آخر کتاب مفاتیح دعایی با عنوان «دعا در ایام غیبت امام زمان (علیه السلام)» هست اگر به دستورهایی که در این دعا هست عمل شود، برای رسیدن به مقصد کافی است از مرحوم علامه طباطبایی پرسیدم آیا امکان ملاقات حضرت هست؟ فرمود: بلی، به شرط: تقوای کامل، عشق فراوان و مداومت به زیارل آل یاسین (البته با آن نسخه طولانی که مستقلا چاپ شده است)

در سال 1361 بنده به عنوان امام جمعه زرند کرمان به شهر زرند رفتم و تا حدی امام جمعه، موفقی بودم بعد از یک سال به امام خمینی رحمة الله علیه نامه نوشتم و از امامت جمعه زرند استعفا کردم. در آن نامه نوشته بودم من از وقتی امام جمعه شده ام، از نظر معنوی سقوط کرده ام. اگر قبول فرمایید به قم برگردم و راه سلوک خود را ادامه دهم ایشان به آقای آیت الله رسولی محلاتی فرموده بودند: «به ایشان بگویید همان جا بمانند إن‌شاءالله به آنچه در طلب آن است همان جا به آن خواهد رسید»، من یک سال دیگر در زرند ماندم؛ ولی آن توقعی که داشتم به آن نرسیدم. نامه دیگری به امام فرستادم و ایشان مرا از زرند به درود لرستان انتقال دادند، من دوازده سال در دورود ماندم و در این ایام، بسیاری از مردان خدا به دورود آمدند. مرحوم حاج محمد اسماعیل دولایی و آیت الله بهاء الدینی و بسیاری دیگر به دورود می آمدند و فیض خودشان را به من می رساندند.

مرا به تصوف متهم نمودند من هم به کسانی که این تهمت را به من زدند، گفتم: «من طرفدار عرفان هستم نه تصوف». نامه ای به آقا نوشتم و در حقیقت به ایشان تظلم کردم وقتی پس از یک ماه که شورای ائمه جمعه مرا عزل کردند. به تهران به دفتر معظم له رفتم آقا مرا دیدند، فرمودند: آقای شوشتری کجا هستی؟ شاهین شهر یا زرین شهر یا خمینی شهر؟ عرض کردم: در حال حاضر هیچ کجا نیستم. شورای شما مرا از امامت جمعه عزل کرد. فرمود چرا؟ گفتم: مرا به تصوف متهم کردند و حال آنکه من صوفی نیستم، من طرفدار عرفان هستم. آقا فرمودند: «من از این تفکیک شما بین تصوف و عرفان خیلی خوشحالم امام خمینی که موسس این نظام بود. عارف بود نه صوفی. شورا درباره شما چیزی به من نگفتند من پیگیری خواهم کرد.» من هم از امامت جمعه به شدت دلسرد شده بودم و دیگر از کار کناره گرفتم.

 

- توصیه و نصیحت حضرت عالی به عموم طلاب چیست؟

بنده کتابی به نام غم عشق برای طالبان سیر و سلوک، هفت منزل اول را تدوین نموده ام به جوانان خواندن این کتاب را توصیه می کنم.

 

- به طلایی که اشتیاق ورود به عوالم معنویت و سیر و سلوک دارند. برای آغاز راه چه  توصیه ای دارید؟

خداوند متعال در آیه آخر سوره کهف فرموده است: «و من کان برجوالقاء ربه فلیعمل عملاٌ صالحاً ولا یشرک بعباده ربه احداً» هر کس به این آیه عمل کند به ملاقات پروردگارش می رسد

 

- چه راهی برای تقرب و انس بیشتر با حضرت ولی عصر به آقایان طلاب پیشنهاد می فرمایید؟

در آخر کتاب مفاتیح دعایی با عنوان «دعا در ایام غیبت امام زمان (علیه السلام)» هست اگر به دستورهایی که در این دعا هست عمل شود، برای رسیدن به مقصد کافی است از مرحوم علامه طباطبایی پرسیدم آیا امکان ملاقات حضرت هست؟ فرمود: بلی، به شرط: تقوای کامل، عشق فراوان و مداومت به زیارل آل یاسین (البته با آن نسخه طولانی که مستقلا چاپ شده است).

البته ملاقات مأموریت ما نیست و مأموریت ما معرفت نورانی نسبت به حضرت است باید از حضرت شناخت  کامل داشته باشیم یعنی همین روشی که علمای ما دارند، علماء فلاسفه، حکما!

حضرت مهدی (علیه السلام) در همین کره خاکی زندگی می کنند و امکان ملاقات ایشان هست و ایشان با برخی از اولیای شان در ارتباطاند؛ ولی من خودم ایشان را ملاقات نکرده ام هیج ادعایی هم در این باره ندارم و اهل ادعا را هم تکذیب می کنم؛ چون خود حضرت فرمودند: «و اما من ادّعی المشاهده فهوه کذاب مفتر». 


 

منبع : نشریه حاشیه

تبیان

از همه دل بریده ام،دلم اسیر یک نگاست،تمام آرزوی من زیارت امام رضـــــــــاست

پنج شنبه 29 تیر 1396  7:23 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها