0

اشعار شهادت امام جعفر صادق (ع)

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام جعفر صادق (ع)

چه ظلم‌ها که به اولاد مصطفی کردند
خدا گواست به آل علی جفا کردند
گلوی تشنه بریدند از حسینش سر
سر مقدس او را به نیزه‌ها کردند

 

امام چارم ما را به شام آوردند
میان خلق ورا خارجی صدا کردند
امام پنجم ما را به زهر کین کشتند
بسا ستم که به آن حجت خدا کردند
به بیت حضرت صادق هجوم آوردند
قیامتی دگر از این ستم به پا کردند
سر برهنه دل شب ز خانه‌اش بردند
چه ظلم‌ها که به آن نجل مصطفا کردند
در آن سیاهی شب، اهل بیت آن مظلوم
گریستند و برای پدر دعا کردند
همه سواره و او را پیاده می‌بردند
نه رحم کرده، نه از حضرتش حیا کردند
سه بار تیغ کشیدند بهر کشتن او
عجب به عهد رسول خدا وفا کردند!
امام صادق ما را به زهر کین کشتند
مدینه را زغمش دشت کربلا کردند
هزار مرتبه نفرین حق بر آن قومی
که خط خویش ز آل علی، جدا کردند
برای غصب خلافت زدند زهرا را
چه شد که کودک ششماهه را فدا کردند
به جای شاخۀ گل بار هیزم آوردند
حقوق فاطمه را پشتِ در ادا کردند
بسوز و شعله برافروز از جگر «میثم»
که حمله بـر حرم وحی کبریا کردند

 

شاعر:غلامرضا سازگار

 
 
پنج شنبه 29 تیر 1396  12:41 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام جعفر صادق (ع)

کوچه کوچه مدینه لبریز از -

عطر و بوی محمّدی شده است

به تن شهر باز گشته حیات

غرق در رفت و آمدی شده است

 

دم به دم با دم مسیحائیت

منتشر می کنی حقایق را

به دیار مدینه می بخشد

چشم های تو صبح صادق را

مثل جدّت مدینة العلمی

ششمین آفتاب اندیشه

با بیان پیمبرانه ی تو

شد به پا انقلاب اندیشه

 

با شکوه تو تا هزاران سال

سرفرازست رایت شیعه

که به «قال الامام صادق» ها

زنده مانده هویّت شیعه

 

لحظه لحظه زراره پرور بود

یابن طاها! نبوغ چشمانت

شده صدها مفضّل و جابر

ریزه خوار فروغ چشمانت

 

در عروج الهی ات هر دم

جان تو شوق بندگی دارد

نیمه ی شب قنوت دستانت

درس عشق و پرندگی دارد

 

مست پرواز می کند دل را

ربّنای فصیح چشمانت

به جهان جان تازه بخشیده

لحظه لحظه مسیح چشمانت

 

یک شب بی قرار و بارانی

که تو بودی انیس سجاده

از غم تو فراتِ خون می شد -

زمزم چشم خیس سجاده

 

آن شبی که در آتش کینه

باغ یاس و شقایقت می سوخت

هیزم و تازیانه آوردند

چِقَدَر قلب عاشقت می سوخت

 

ای محاسن سپید آل الله!

دست بسته تو را کجا بردند؟

تن تو در مدینه بود امّا -

دلتان را به کربلا بردند

 

قلب تو مثل این حسینیه ها

شب جمعه همیشه هیئت داشت

داغ هفتاد و دو گل پرپر

در نگاه ترت اقامت داشت

 

گریه بر داغ سید الشهدا

شده بود افضل العباداتت

وقت روضه دل تو زائر بود

گوشه‌ی قتلگاه میقاتت

 

مجلست روضه خوان نمی خواهد

در حضورت اشاره ای کافی ست

تا شود حجره‌ی تو کرب و بلا

گریه ی شیرخواره ای کافی ست

 

آن شبی که سه مرتبه آمد

خاتم الانبیا به یاری تو

از غروب غریب عاشورا

یاد می کرد اشک جاری تو

 

این طرف بی کسی اهل حرم

آن طرف ازدحام و هلهله بود

این طرف یک امام بی یاور

آن طرف یک سپاه حرمله بود

 

دیگر از کاروان عاشورا

چشم در خون نشسته ای مانده

تکیه گاهی به غیر غربت نیست

آه! نیزه شکسته ای مانده

 

یک نگاهش به غربت زینب

یک نگاهش به سوی جانان ست

لحظه های تلاطم عرش و -

لحظه های عروج قرآن ست

 

ضربه‌ی تیغ ها رقم می زد

غرق خون،‌ اعظم مصائب را

«أم حسبت...» به روی نی بردند

سر زخمی نجم ثاقب را

 شاعر:یوسف رحیمی

 

 
 
پنج شنبه 29 تیر 1396  12:41 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام جعفر صادق (ع)

مادر چه گویمت که عدو جز جفا نکرد

حق تو را ادا ننمود و چه ها نکرد

 

مادر به خانه تو عدو از در آمدند

دشمن ز بام آمد و شرم از خدا نکرد

 


من در نماز بودم و سجاده را کشید

افتادم و رعایت سن مرا نکرد

 

چون بید لرزه بر تن اطفال من فتاد

او هم ز هیچ جرم و جفایی اِبا نکرد

 

پای و سر برهنه به پیشش دوان دوان

او خود سواره بود و ز جدم حیا نکرد

 

 

منیبع:حدیث اشک

 
 
پنج شنبه 29 تیر 1396  12:42 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام جعفر صادق (ع)

داغ صادق شرر سینه ام افروخته کرد

جگری سوخته یاد از جگر سوخته کرد

جگری سوخته کز داغ بر افروخته بود

باز هم از اثر زهر جفا سوخته بود

 

بر جگر آنکه ولایت به موالی همه داشت

محنت کشتن اولاد بنی فاطمه داشت

آن امامی که لوای شرف افراخته بود

زهر منصور به جانش شرر انداخته بود

آه از آنروز که بگرفت زطاغوت زمان

آتش از چار طرف خانه او را به میان

وندر خرمن آتش ولی رب جلیل

راه می رفته و میگفت منم پور خلیل

شعله را چون به در خانه تماشا می کرد

یاد آتش زدن خانه زهرا می کرد

آنکه هم ظاهر رو هم باطن ما می داند

با دلش زهر چه کرده است خدا می داند

روح دین بود ولی بی تب و بی تابش کردند

شمع کانون وفا بود که آبش مردند

چارمین قبله عشق است به دامان بقیع

رونق دیگر از او یافت گلستان بقیع

                        شاعر:موید    

 
 
پنج شنبه 29 تیر 1396  12:42 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام جعفر صادق (ع)

مادر چه گویمت که عدو جز جفا نکرد

حق تو را ادا ننمود و چه ها نکرد

 

مادر به خانه تو عدو از در آمدند

دشمن ز بام آمد و شرم از خدا نکرد

 

من در نماز بودم و سجاده را کشید

افتادم و رعایت سن مرا نکرد

 

چون بید لرزه بر تن اطفال من فتاد

او هم ز هیچ جرم و جفایی اِبا نکرد

 

پای و سر برهنه به پیشش دوان دوان

او خود سواره بود و ز جدم حیا نکرد

شاعر:یوسف رحیمی

 
 
پنج شنبه 29 تیر 1396  12:42 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام جعفر صادق (ع)

اى مهر تو بهترين علايق

جانها به زيارت تو شايق

ما را نبود به جز خيالت

يارى خوش و همدمى موافق

 

بيمارى روح را دوا نيست

جز مهر تو اى طبيب حاذق

اى نور جمال كبريائى

اى نور تو زينت مشارق

روز يكه دميد نور خلقت

رخسار تو بود صبح صادق

از جلوه تو تبارك الله

فرمود به خلقت تو خالق

حسن تو خود از جمال زهراست

اى زاده بهترين خلايق

بر تخت كمال و تاج عصمت

آخر كه بود بجز تو لايق

تفسير كمال ايزدى بود

گفتار تو اى امام صادق

باشد سخن تو جاودانى

بوده است چو با عمل مطابق

افسوس شدى شهيد آخر

از حيله ناكسى منافق

از داغ تو شد جهان عزادار

زيرا به تو عالمى است عاشق

ماتم زده ايم و غم چو درياست

دلها همه چون شكسته قايق

اندم كه حسان فكر ياريم

ما راست ز بهترين دقايق

 

شاعر:سراج

 
 
پنج شنبه 29 تیر 1396  12:42 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام جعفر صادق (ع)

زين ماتمى كه چشم ملايك ز خون، ترست

گويا عزاى صادق آل پيمبرست

يا رب چه روى داده، كزين سوگ جانگداز

خلقى پريش خاطر و دل ها پرآذرست

 

مُلك و مَلَك به ناله و افغان و اشك و آه

چون داغدار، حضرت موسى بن جعفرست

خون مى رود ز فرط غم از چشم شيعيان

زيرا كه قلب عالم امكان مكدَّرست

منصور، شاد گشت ز قتل خديو دين

امّا به خُلد، غمزده زهراى اطهرست

او گرچه كشت خسرو دين را ولى به دهر

نامش به ننگ تا به ابد ثبت دفترست

تن درنداد بر ستم و اين كلام نغز

بر پيروان حقّ و عدالت مقرّرست:

آزادْمرد، تن به زبونى نمى دهد

مرگ از حيات در نظر مرد خوشترست

تنها نه اشكبارْ چشم «صفا» زين عزا بود

دل هاى شيعيان همه از غم مكدّرست

 

شاعر:محسن(صفا)

 
 
پنج شنبه 29 تیر 1396  12:42 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام جعفر صادق (ع)

گوشه‌ي بستر مرگ افتاده

پيرمردي كه غريب و تنهاست

پاي تا سر بدنش مي‌لرزد

اثر زهر ز رنگش پيداست

 


***

حال و روزش چه قَدَر پائيزي‌ست

همه‌ي برگ و برش مي‌سوزد

از لب خون‌شده‌اش معلوم است

پاره پاره جگرش مي‌سوزد

***

اشكهايش به غمِ ساعاتي

كه خدايي شده مي‌افزايند

رنجهايي كه كشيده دارند

باز در خاطره‌اش مي‌آيند

***

يادش آيد شب جانسوزي كه

حُرمت خانه‌اش از كينه شكست

آن قَدَر ضربه‌ي پا خورد آخر

در ِكاشانه‌اش از كينه شكست

***

لحظاتي كه ميان آتش

چارچوبِ درِ خانه مي‌سوخت

گريه مي‌كرد به آن روزي كه

پشت در مادر ِخانه مي‌سوخت

***

موقع مرگ دوباره آقا

ياد ، از خاطره‌اي ديگر كرد

يادِ آن خاطره‌ي تلخي كه

جگر سوخته را پرپر كرد

***

پيرمردي ز نفس افتاده

پابرهنه پِِيِ مركب مي‌رفت

مثل آن دختركي كه پشتِ

قافله ماند و دلِ شب مي‌رفت

***

دختري كه همه روز و همه شب

به لبش نام پدر را مي‌بُرد

به خداوند اگر عمه نبود

زير آماج كتكها مي‌مرد

علي صالحی

 
 
پنج شنبه 29 تیر 1396  12:43 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام جعفر صادق (ع)

از سوز زهر آب شد از پاي تا سرم

با اشك همقدم شده ساعات آخرم

پايم به سوي قبله ، لبم غرق خون شده

ديگر رمق نمانده به اعضاي پيكرم

آه اي بقيع باز كن آغوش خويش را

من آخرين امانت شهر پيمبرم

بار سفر به دوش گرفتم وَ با خودم

يك عالَمه مصيبت و اندوه مي‌برم

از غصه آه مي‌كشم و ناله مي‌زنم

يا رب ببين زمانه چه آورده بر سرم

دشمن شبي كه پاي برهنه مرا دواند

داغ رقيه بود عيان در برابرم

رحمي نكرد بر من و بر سنّ و سال من

انداخت ريسمان به روي دست لاغرم

ارث علي به من ز همه بيشتر رسيد

سوزانده شد دو بار ، حريم مطهرم

كاشانه‌ام اگرچه به آتش كشيده ‌شد

امّا نسوخت چادر و گيسوي همسرم

وقتي كه دود خانه‌ي ما را گرفته بود

ديدم فرار مي‌كند از شعله دخترم

آنجا به ياد كرب و بلا روضه خواندم از

طفل يتيم و عمّه‌ي محزون و مضطرم

طفلي كه ضجّه مي‌زد و از ترس مي‌دويد

مي‌گفت پس كجاست عموي دلاورم

عمّه ! عمو كجاست ببيند كه بعد از او

غارت شده‌ست زيور و خلخال و معجرم

علي صالحي

 
 
پنج شنبه 29 تیر 1396  12:43 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام جعفر صادق (ع)

گوشه ای از حرای حجره خویش

 نیمه شبها،خدا خدا می کرد

 طبق رسمی که ارث مادر بود
 

 

 مردم شهر را دعا می کرد

 هر ملک در دل آرزویش بود 

 بشنود سوز ربنایش را

 آرزو داشت لحظه ای بوسد

 مهر و تسبیح کربلایش را

 هر زمان دل شکسته تر می شد

 «فاطمه اشفعی لنا» می خواند

 زیرلب با صدای بغض آلود

 روضهء تلخ کوچه را می خواند

 عاقبت در یکی از آن شبها

 دل او را به درد آوردند

 بی نمازان شهر پیغمبر

 سرسجاده دوره اش کردند

  پیرمرد قبیلهء ما را

 در دل شب،کشان کشان بردند

 با طنابی که دور دستش بود

 پشت مرکب،کشان کشان بردند

 ناجوانمردهای بی انصاف

 سن وسالی گذشته از آقا !؟

 می شود لااقل نگهدارید

 حرمت گیسوی سپیدش را

 پابرهنه،بدون عمامه

 روح اسلام را کجا بردید؟

 سالخورده ترین امامم را

 بی عباوعصا کجا بردید؟

 نکشیدش،مگر نمی بینید!؟

 زانویش ناتوان و خسته شده

 چقدر گریه کرده او !!! نکند؟

 حرمت مادرش شکسته شده

 ای سواره،نفس نفس زدنش

 علت روشن کهن سالی است

 بسکه آقای ما زمین خورده!؟

 در نگاه تو برق خوشحالی است

 جگرم تیر می کشد آقا

 چه بلاهایی آمده به سرت!

 تو فقط خیزران نخورده ای و

 شمر وخُولی نبوده دوروبرت

 به خدا خاک بر دهانم باد

 شعر آقا کجا و شمر کجا!؟

 حرف خُولی چرا وسط آمد؟

 سرتان را کسی نبرد آقا

 به گمانم شما دلت می خواست

 شعر را سمت کربلا ببری

 دل آشفتهء محبان را

 با خودت پای نیزه ها ببری

 شک ندارم شما دلت می خواست

 بیت ها را پر از سپیده کنی

 گریه هات اگر امان بدهد

 یادی از حنجره بریده کنی

 
شاعر: مهدي ميري

 
 
پنج شنبه 29 تیر 1396  12:43 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام جعفر صادق (ع)

گوهـر پنج یـم نور و یم شش دُرِ نابی

همدم پنج رسـل همسخن چارکتابی

علم چون سایه به هر عصر به دنبال تو آید

حلم پیش گل لبخند تو آغوش گشاید

روی نادیده‌ات از چشم همه دل برباید

که تواند که تو را غیر خدا مدح نماید؟ 

مگر از چشمۀ عرفان دهن خویش بشویم

تـا توانـم سخـن از جابـر حیان تو گویم 

دانش خلق بوَد قطره‌ای از بحر کمالت

حسن غیب ازلی جلوه‌گر از مهر جمالت

عرشیان یکسره زانو زده در پیش جلالت

ملک و جن و بشر را عطش جام وصالت

همـه گوشنـد کـه گیرنـد تجـلاّ ز کـلامت

همه مشتاق سخن از لب جانبخش هشامت

مؤمن طاق تو بر طاق سپهر است ستاره

بوبصیر تو بصیرت به بشر داده هماره

چشم هارون درت لاله برآرد ز شراره

دو درخشان دُرِ ناب تو هشام است و زراره

مکتب دهر دگر مثل تو استاد ندارد

تـا که شاگرد همانند ابوحمزه بیارد 

توئی استاد و اساتید جهان آینه‌دارت

بوده شاگرد در ایراد سخن چار هزارت

تا لب خویش گشائی همه بی صبر و قرارت

باغبانی و نکویان همه گل‌های بهارت 

جلوه‌گـر در فلک، علم سـه خورشید منیرت

«شیخ طوسیِ»تو و«مجلسی»و«خواجه نصیر»ت 

«شیخ انصاری»یک شاخه گل از باغ کمالت

زهی از «شیخ مفید» تو و آن بحر زلالت

«کافیِ» «شیخ کلینی» است فروغی ز جلالت

«مرتضی» و «رضی» استاد اصولند و رجالت

«ابن طاوس» تو در مکتب توحید درخشد

تـا قیـامت بـه دل و دیـدۀ ما نور ببخشد

نهضت کرب و بلا داد بر از علم کلامت

بلکه اعجاز حسین‌بن‌علی کرد قیامت

جوشش خون امام شهدا داشت پیامت

تا صف حشر ز خون شهدا باد سلامت

تا ابد مشعل توحید تو خاموش نگردد

انقـلاب تـو و جـد تـو فرامـوش نگردد

چه ستم‌ها که ز منصور ستم‌کار کشیدی

جگرت سوخت از آن زخم زبان‌ها که شنیدی

سوختی، دم نزدی، داغ بنی فاطمه دیدی

دل شب، پای پیاده ز پیِ‌ ‌خصم دویدی

ریخت در خانه تو خصم ستمگر به چه جرمی؟

شعلـۀ آتـش و بیـت‌اللهِ اکبـر بـه چه جرمی؟ 

گریه‌ها عقده شد ای یوسف زهرا به گلویت

دشمنان شرم نکردند نکردند ز رویت

همه دیدند غبار غم و اندوه به مویت

قاتلت تیغ کشید از ره بیداد به سویت 

عاقبت دست عدو زهر جفا ریخت به کامت

بضعـۀ پـاک نبــی بـر جگـر پـاره سلامت!

دوست دارم که نهم چهره به خاک حرم تو

سوزم و شمع‌صفت اشک‌فشانم ز غم تو

چه شود ای به فدای تو و لطف و کرم تو

که دم مرگ بوَد بر سر چشمم قدم تو

چه شود ای به دل «میثم» دلسوخته داغت

کـه بسـوزم به سر تربت بی‌شمع و چراغت؟

 
 
پنج شنبه 29 تیر 1396  12:43 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام جعفر صادق (ع)

رنج زندان بلا گر چه غمی سنگین است

یاری شیعه ی من درد مرا تسکین است

من به زنجیر شدم تا بشر آزاد شود

هر که آزاد نشد زندگی اش ننگین است

 


کنج زندان بلا دامن سینای من است

صد چو موساست بر درگه ما مسکین است

بت نمرود زمان را شکستیم با صبر

بین ما بت شکنان بت شکنی آئین است

تلخ کامی من و زهر جفا مشکل نیست

مشکل این است که یهودی هدفش توهین است

هیچ غم نیست که بر بی کسی ام می خندند

غصه دارم که عدو بد دهن و بی دین است

ما بلا را اگر این گونه خریدیم به جان

به هدایت شدن شیعه بلا شیرین است

نیتم بود شریک غم مادر بشوم

تازه دانستم عجب دست ستم سنگین است

این همه زجر برای تو کشیدم مادر

لگدش داد نشان دنده شکستن این است

ناسزا گفت بسی گر چه نباید می گفت

این ره و رسم همان رسم و ره دیرین است

از سحر تا دم افطار مرا رنجاندند

سفره ی روزه و افطار عجب رنگین است

استخوانم  که شکستند قیامم تا شد

بس قدم خم شده گویی که سرم پایین است

جای هر گونه شکنجه به تنم یافت شود

صورت فاطمی ام تابلوی تزیین است

مشت دندان شکنش از لج یا زهرا بود

هر که یا فاطمه گوید دهنش خونین است

سینه ام تنگ شد و شکوه به مادر بردم

چون ار این ناحیه هر خواسته ام تأمین است

کار از کار گذشته به خدا تشنه لبم

جگرم مثل لبم پر ترک و پر چین است

منبع: رضیح الحسین

 
 
پنج شنبه 29 تیر 1396  12:43 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام جعفر صادق (ع)

پر از شمیم بهشت است منبرت آقا

به برکت نفحات معطرت آقا

هنوز عطر و شمیم محمدی دارد

گلِ دمیده ز لبهای أطهرت آقا

 


شبیه حضرت خاتم مدینه العلمی

علوم می چکد از خاک معبرت آقا

چهار هزار حکیم و فقیه و دانشمند

رهین مکتب اندیشه گسترت آقا

اشاره های نگاهت زُراره می سازد

شنیدنی است کرامات محضرت آقا

و دیده ایم به وقت جهاد اندیشه

هزار مرتبه ما فتح خیبرت آقا

ببین که شیعه‌ی صبح نگاه تو هستیم

در آسمان همیشه منورت آقا

هنوز شیعه و « قال الامامُ صادق» هست

کنار چشمه‌ی جاری ِ کوثرت آقا

سبد سبد گل لاله به باغ دل دارم

به احترام دل داغ پرورت آقا

نبود غیر گل آه و غنچه‌ی شیون

به باغ بغض گلوگیر حنجرت آقا

مگر نه شیعه‌ی‌ تو در تنور آتش رفت

چگونه سوخت بهشت معطرت آقا

در آن شبی كه تو را پا برهنه می بردند

بهشت عاطفه ها بود پرپرت آقا

چه كرد با دل تو كوچه‌ی بنی هاشم

چه کرد با دل تو داغ مادرت آقا

هنوز غربت و غم ارث خاندان علی است

طناب و کوچه و دست مطهرت آقا

من از حضور شریفت اجازه می خواهم

كه روضه خوان شوم امشب برابرت آقا

اگر چه حرمتتان را شكسته اند آن شب

نبسته اند ولی دست خواهرت آقا

چه خوب شد كه نشد در مقابل چشمت

كبود ، چهره‌ی معصوم دخترت آقا

گل گلوی تو را دشنه ای نبوسیده

و ماهِ نیزه نشینان نشد سرت آقا

به حرمت لب تو ، چوب پا نزد آنجا

و داغ نعل ندیده است پیكرت آقا

 

 
 
پنج شنبه 29 تیر 1396  12:44 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام جعفر صادق (ع)

دوباره شهر مدینه غروبی از غم شد

که آتشی به در خانه باز مَحرم شد

به پشت این در خانه چه ازدحامی شد

دوباره حَجمه ی دشمن به فکر ماتم شد

 


دوباره دست غریب مدینه بسته شد و

به پشت مرکب دشمن دوید هی خم شد

همیشه پشت سواری غباری برجا هست

میان آن همه طوفان علی مجسم شد

به زیر پای غریبی لباس او می رفت

«زمینه های زمین خوردنش فراهم شد» (۱)

زتازیانه ی دشمن کبود پیکر او

هلاک روضه ی زهرا ، شبیه آن هم شد

صدای ناله جعفر ضعیف ، یازهرا !

به محض فاطمه گفتن شکنجه محکم شد

زضرب شست عدویش به صورت آقا

کبود نه ! دو سه دندان،از آن دهان کم شد

شاعر : علیرضا عنصری

 
 
پنج شنبه 29 تیر 1396  12:44 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام جعفر صادق (ع)

همین که شعله ی گل با شتاب روشن شد

مشام باد به بوی گلاب روشن شد

به دور میز نشستند، روبرو گل ها

چراغ باده به حد نصاب روشن شد

 

و ساقی آمد و روی نَشُسته ای چو قدح

به چشم جاری و سرخ شراب روشن شد

به دست باد خطاکار دکمه نرگس

فشار داده شد و آفتاب روشن شد

و باد مست شد و سینه چاک در صحرا

وزید، شصت درختان خواب روشن شد

و باد مست شد و سر گذاشت بر دریا

چه قدر ماهی در زیر آب روشن شد

نفس کشید چو ماهی: هو الاحد، قل... قل...؛

به روی آب هزاران حباب روشن شد

گذشت باد ز پیراهن گرفته ی شب

و فوت کرد به هر جا شهاب روشن بود

و باد آمد و افتاد در خم زلفت

و تازه چهره گل بی نقاب روشن شد

شاعر مهدی رحیمی

 
 
پنج شنبه 29 تیر 1396  12:44 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها