0

اشعار شهادت امام جعفر صادق (ع)

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام جعفر صادق (ع)

پیر مردی که در همین کوچه

خانه اش جنب خانه ی ما بود

مکتبی مملو از محصل داشت

باز اما غریب و تنها بود

 

او که شبها میان این  کوچه

مثل ابر بهار می بارید

بارها در کلاس هایش گفت

حرمت خانه را نگه دارید !

 

بارها گفته خانه محترم است

در _آن را به زور وانکنید

نام زهرا و نام فاطمه را

بی وضو ، لحظه ای صدا نکنید

 

مرد می گفت یار دین باشید

اگر از شیعیان خوب منید

او همیشه موکدا می گفت

که زن باردار را نزنید

 

یکی از شیعیان او می گفت

مرد یکروز داده هشداری

آرزو کردهست در این شهر

روی در ها نبود مسماری

 

پیرمرد آب را اگر می دید

سخن از حنجر و عطش میزد

کسی از گوشواره گر می گفت

با دو دستش به صورتش میزد

 

حرف او را کسی نمیفهمید

او زغمهای خود ولی می گفت

وقتی او را به زور می بردند

زیر لب او علی علی می گفت

شاعر : پیمان طالبی

 
 
پنج شنبه 29 تیر 1396  12:17 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام جعفر صادق (ع)

به غمزه ای نظرت صد مه و ستاره کشید
 نظارۀ تو ابوحمزه و زراره کشید
غریب هستی و چون مادرت نشد آقا
 سر مزار شما گنبد و مناره کشید
به زخم های دلت مرهمی نشد پیدا
 که زهر از جگرت طرح پاره پاره کشید
تو را میان دعا، بی نمازها بردند
 تو را پیاده به کوچه یکی سواره کشید
میان کوچه تن خسته ات زمین تا خورد
 نکرد رحمی و دشمن تو را دوباره کشید
سریع خانه برو دختر تو ترسیده است
 که ارث مادریت را کسی شراره کشید
گرفته خانۀ تو رنگ خیمه های حسین
 دوباره گریۀ چشمت به سوگواره کشید
دوباره آتش و خیمه غروب عاشورا
 دوباره کرببلا را به استعاره کشید
تمام اهل و عیالش فرار می کردند
 و دختری که خودش را به یک کناره کشید
به چند زخم پدر مرحمی ز گریه گذاشت
 دوباره در بر خود جسم پاره پاره کشید
به پیش پیکرش از دشمنی شکایت کرد
 که معجر از سر و از گوش گوشواره کشید
شاعر:محسنحنیفی

 
 
پنج شنبه 29 تیر 1396  12:17 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام جعفر صادق (ع)

  خونین دلی که با تو ستمگر به سر بَرَد
سر می برد، ولیک به خونِ جگر برد
آن جا که هیچ لب به حمایت نگشت باز
مظلوم،  داوری  به  برِ  دادگر  برد
بر خانه ام اگر زدی آتش مرا چه باک
این گونه ارث مادر خود را پسر برد
مزدور خویش را ز چه گفتی که نیمه شب
از  نزد  چند  کودک  لرزان  پدر  برد
کردند دست خویش به سوی خدا بلند
تا بابشان ز دست عدو جان به در برد
دیگر امید آمدن من کسی نداشت
یک  تن  نبود  در  بر  آنان  خبر  برد
ای دادگر! خدای غیور، این روا مدار
تا نام پاک مادر ما، بی پدر برد
شاعر:علی انسانی

 
 
پنج شنبه 29 تیر 1396  12:17 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام جعفر صادق (ع)

دارد ميان هيئت خود گريه ميكند
با اهل بيت عصمت خود گريه ميكند
با داغ ِ هَتك حرمت خود گريه ميكند
دارد براي غربت خود گريه ميكند
آتش گرفت خانه اش اما سپر نداشت
بين ِچهار هزار نفر يك نفر نداشت
مشعل به دستها وسط خانه ريختند
يك عده بي هوا وسط خانه ريختند
اموالِ خانه را وسط خانه ريختند
جمع ِحسودها وسط خانه ريختند
بين نماز بود و مجالش نداده اند
حتي امان به اهل و عيالش نداده اند
بين هجوم بي خبر و يادِ مادر است
ديوارهاي شعله ور و يادِ مادر است
تنها ميان درد سر و يادِ مادر است
افتاده است پشت در و يادِ مادر است
شكر خدا خميده به ديوار و در نخورد
بال و پرش به تيزي مسمار و در نخورد
اين پير ِسالخورده عصا بر نداشته
آرام تر هنوز عبا بر نداشته
نعلين خويش را به خدا بر نداشته
شيخ ِ حرم عمامه چرا بر نداشته
اورا كشان كشان وسط كوچه ميكِشند
در پيش اين و آن وسط كوچه ميكِشند
اين غُصه را به نام مدينه سند زدند
بر آه آهِ خستگي اش دستِ رد زدند
در كوچه ها چقدر به آقا لگد زدند
ميگفت نام فاطمه و حرف بد زدند
از بس دويده خميده شده،بي رمق شده
اين پير ِمردِ غمزده خيس ِ عرق شده
گيرم خميده در بر انظار رفته است
پاي برهنه از سر بازار رفته است
گيرم به پاي هر قدمش خار رفته است
با دستِ بسته مجلس اغيار رفته است
شكر خدا كه پيرهنش پا نخورده است
در زير چكمه ها دهنش پا نخورده است

 
 
پنج شنبه 29 تیر 1396  12:17 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام جعفر صادق (ع)

آئینه بود و سنگْ دلش را شكسته بود
عمری به پایِ لحظه ی مرگش نشسته بود
آن شب دلش برای زیارت گرفته بود
از شوقِ وصل، بندِ دل از هم گسسته بود
صادق ترین سروده ی دیوان كردگار
از آن همه دروغ از آن شهر خسته بود
تكرار قصه ی علی و بند و كوچه هاست
روشن ترین دلیل همان دست بسته بود
پای پیاده در پی مركب امام عشق
انگار روی اسب، مغیره نشسته بود
بر خاك خورد و گفت كه ای وای مادرم!
آن شب، شبِ زیارت پهلو شكسته بود
شاعر:محمد ناصری

 
 
پنج شنبه 29 تیر 1396  12:17 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام جعفر صادق (ع)

شعله ها پشت در خانه ی حق برپا شد
زنده یکبار دگر داغ غم زهرا شد
گویی آتش زدن خانه در اینجا رسم است
خانه هایی که در آن نام علی احیا شد
دست بسته دل شب هستی ما را بردند
پسر فاطمه را بار دگر آزردند
خانه ی فاطمه را بار دگر سوزاندند
بی عمامه پسر شیر خدا را بردند
موسپید است دگر از تب و تاب افتاده
روی دستش چو علی رد طناب افتاده
دیده گریان شده یکبار دگر، مطمئنم
یاد لب تشنگی طفل رباب افتاده
پشت مرکب بخدا از نفس افتاد دگر
نیمه ی شب بخدا از نفس افتاد دگر
پشت مرکب بخدا یاد غم کرببلاست
یاد زینب بخدا از نفس افتاد دگر
شاعر:ناصر شهریاری

 
 
پنج شنبه 29 تیر 1396  12:18 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام جعفر صادق (ع)

ای بهار همیشه های خدا! ای که از آسمان شدی جاری
از چه این روزها شکسته شدی؛ بغض داری ولی نمی باری
لااقل صبر کن مسافر شب؛ گریه کن گریه در معابر شب
صبح صادق به جز تو کیست بگو؛ کیست جز تو امام بیداری
گاه گاهی که حرف هم داری؛ شهر در خواب می رود انگار
آه آقا چه می کشی با این؛ استخوانی که در گلو داری
تو بگو از کدام طایفه ای؛ که همیشه خدای عاطفه ای
لطف ها می کنی برای کسی؛ که برایت نمی کند کاری
پس کجایند نافله خوان ها که دل نافله شبانه شکست
کی به درد  تو می خورد آقا! نافله های سرد و تکراری
پس کجایند عالمان سحر یک نفر از چهار هزار نفر
که شبانه امام را بردند پا برهنه به خفت و خواری
کوچه ای در مدینه منتظر است؛ تا که روضه بخوانی از دیوار
تا تو هم مثل مادرت آن جا؛ حس کنی بین درب و دیواری
تا که کوچه به کوچه پخش شود؛ هم صدایی غربتت با او
تا بفهمند فاطمی هستی؛ مثل مادر به غم گرفتاری
تا که دست تو را نبندند و هی به یاد علی نخندند و
نکشندت پیاده اینگونه هی به قصد امام آزاری
تا به تو زهری از جفا ندهند؛ تا به پیش تو ناسزا ندهند
تا مگر شرمی از رسول کنند نبرندت به بزم می خواری
شب شد و یک عبا و عمامه  باز هم بین کوچه افتاده
باز هم اهل خانه می ریزند؛ پشت پای تو گریه و زاری
می برند به قصر سرخ بلا؛ کوفه یا شام یا که کرببلا
بهتر است یک کمی با خود؛ تربت از قتلگاه برداری
شاعر:رحمان نوازنی

 
 
پنج شنبه 29 تیر 1396  12:18 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام جعفر صادق (ع)

ای بهار همیشه های خدا! ای که از آسمان شدی جاری
از چه این روزها شکسته شدی؛ بغض داری ولی نمی باری
لااقل صبر کن مسافر شب؛ گریه کن گریه در معابر شب
صبح صادق به جز تو کیست بگو؛ کیست جز تو امام بیداری
گاه گاهی که حرف هم داری؛ شهر در خواب می رود انگار
آه آقا چه می کشی با این؛ استخوانی که در گلو داری
تو بگو از کدام طایفه ای؛ که همیشه خدای عاطفه ای
لطف ها می کنی برای کسی؛ که برایت نمی کند کاری
پس کجایند نافله خوان ها که دل نافله شبانه شکست
کی به درد  تو می خورد آقا! نافله های سرد و تکراری
پس کجایند عالمان سحر یک نفر از چهار هزار نفر
که شبانه امام را بردند پا برهنه به خفت و خواری
کوچه ای در مدینه منتظر است؛ تا که روضه بخوانی از دیوار
تا تو هم مثل مادرت آن جا؛ حس کنی بین درب و دیواری
تا که کوچه به کوچه پخش شود؛ هم صدایی غربتت با او
تا بفهمند فاطمی هستی؛ مثل مادر به غم گرفتاری
تا که دست تو را نبندند و هی به یاد علی نخندند و
نکشندت پیاده اینگونه هی به قصد امام آزاری
تا به تو زهری از جفا ندهند؛ تا به پیش تو ناسزا ندهند
تا مگر شرمی از رسول کنند نبرندت به بزم می خواری
شب شد و یک عبا و عمامه  باز هم بین کوچه افتاده
باز هم اهل خانه می ریزند؛ پشت پای تو گریه و زاری
می برند به قصر سرخ بلا؛ کوفه یا شام یا که کرببلا
بهتر است یک کمی با خود؛ تربت از قتلگاه برداری
شاعر:رحمان نوازنی

 
 
پنج شنبه 29 تیر 1396  12:18 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام جعفر صادق (ع)

دل من باز روضه مي خواند ، روضه ي غربت شقايق را

روضه ي حرمت و شكستن را ، روضه ي گريه هاي صادق را

روضه اي را كه باز مي خواهند، پر پروانه را بسوزانند

اصلاً انگار شيوه ي خصم است ، نيمه شب خانه را بسوزانند

 

وحشيانه هجوم آوردند ، دشمنت داشت خنده سر مي داد

با طنابي كه بست دست تو را ، تا كشيدند عمامه ات افتاد

نه عبايي به روي دوشت بود ، پا برهنه زِ خانه ات بردند

اي محاسن سفيد شهر رسول ! خون دل اهل خانه ات خوردند

بين آن كوچه اي كه باريك است چه غم گريه آوري داري

از زمين خوردن تو فهميدم چقَدَر ارث مادري داري

ارث آن مادري كه در كوچه صورتش در هجوم سيلي بود

بعد از آن ضربه، سخت پا مي شد پلك هايي كه شد سياه و كبود

ولي آقا خيالتان راحت ، بين آن كوچه ظلم باطل شد

معجر مادر زمين خورده ، بين صورت وَ دست حائل شد

گرچه بردند وحشيانه تو را تازيانه نخورد همسر تو

خانه ات را اگرچه سوزاندند ، زخم خاري نديد دختر تو

گرچه بردند وحشيانه تو را خواهرت بين كوچه ديده نشد

از عقب بي هوا به پنجه ي باد ، موي طفلت دگر كشيده نشد

شاعر:حمید رمی

 
 
پنج شنبه 29 تیر 1396  12:18 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام جعفر صادق (ع)

تنها نشد ز زهر ستم آب ، پیکرت          
یک عمرریخت آتش اندوه برسرت
هر روز بود روز تو از دود آه شب           
هر لحظه ریخت خون دل از دیده ترت
چشمت زدور بود به ذریّه رسول     
بردند سوی مقتلشان از برابرت
آن شب که شعله گشت زکاشانه ات بلند
یاد آمد از شکستن پهلوی مادرت
بردند دست بسته تو را چون علی ، ولی   
سیلی نخورد پشت در خانه همسرت
خصمت نگاه داشت سه ساعت به روی پا
دیگر نبود بسته دو بازوی خواهرت
تیغ ستم سه بار به قتلت کشیده شد    
دیگر نخورد چوب به لب های اطهرت
بودند اهل بیت تو بعد از تو بس عزیز   
دیگر اسیر خصم نگردید دخترت
این غم مرا کشت که به شهر مدینه نیست  
جز بوسه نسیم به فبر مطهّرت
غربت نگر که  پشت در بسته بقیع         
صورت نهد به دامن دیوار ، زائرت
در حیرتم چگونه کفن شد جنازه ات    
چیزی نمانده بود از اندام لاغرت
میثم گدای تواست مرانش از کوی خویش
ای مهر و مه ، دو خاک نشین سائل درت      
شاعر:غلامرضا سازگار

 
 
پنج شنبه 29 تیر 1396  12:18 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام جعفر صادق (ع)

آسمان است و زمین دور سرش می‌گردد

آفتاب است و قمر خاک درش می‌گردد

این قد و قامت افتاده درخت طوبی است

این محاسن به خدا آبروی دین خداست

 

این حرم خانهٔ زهراست مسوزانیدش

این حسینیهٔ دنیاست مسوزانیدش

شعله پشت حرم فاطمه‌زاده نبرید

پسر فاطمه را پای پیاده نبرید

آی مردم بگذارید عبا بردارد

پیرمرد است و خمیده است عصا بردارد

ببریدش، ببرید از وسط مردم نه

هر چه خواهید بیارید ولی هیزم نه

بگذارید لبش یاد پیمبر بکند

وسط شعله کمی مادر مادر بکند

از مسیری ببریدش که تماشا نشود

چشمی از این در و همسایه به او وا نشود

اصلاً این مرد مگر پای دویدن دارد؟

پیرمردی که خمیده است کشیدن دارد؟!

شعلهٔ تازه به چشمان غمینش نزنید

آسمان است و در این کوچه زمینش نزنید

شاید این کوچه‌‌ همان کوچهٔ زهرا باشد

شاید آن کوچهٔ باریک همین جا باشد

شاید این کوچه‌‌ همان جاست که زهرا اُفتاد

گر چه هم دست به دیوار شد اما اُفتاد

این قبیله همگی بوی پیمبر دارند

در حسینیهٔ خود روضهٔ مادر دارند

شاعر:علي اكبر لطيفيان

 
 
پنج شنبه 29 تیر 1396  12:18 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام جعفر صادق (ع)

شعری کبوترانه برایت نوشته ام
شعری که در فراق هوایت نوشته ام
اشکی که باز پای عبایت نوشته ام
با دستخط لطف و عنایت نوشته ام
باران شدم کنار ضریحی که فرضیست
آنجا که زائرش خود زهرای مرضیه ست
ای کاش می شدم سر یک پلک لایقت
یک ثانیه ز ثانیه های دقایقت
ما تیره ایم تیره ی دنیای عاشقت
آری  شبیم منتظر صبح صادقت
از کودکی که پای منابر نشسته ایم
مبهوت قال صادق و باقر نشسته ایم
ما ها نشسته ایم همین جا که پا شویم
با هر حدیث ناب شما مبتلا شویم
پای روایتی ز شما با شما شویم
اینگونه زائر حرم کربلا شویم
مابین جانماز شما خاک تربت و
هر شب صدای اشک می آید ز سمت تو
با لطف تو حسینیه هامان بنا شده
مشغول روضه های پر از ربنا شده
این دل به عشق چشم تو در تو فنا شده
ذکر مدام هر شبش اشفع لنا شده
دستی دهید این دل مهنت کشیده را
این قلب انتظار شفاعت کشیده را
ای ملجاء تمام غریبان بقیع تو
صحن و سرای خالی و خاک رفیع تو
معنای واقعی رئیس شریعه ، تو
هی روح می دهی به تن پاک شیعه ، تو
ما دور نور پاک شما گرد آمدیم
استاد  پای درس تو شاگرد آمدیم
هر کس نیامده پی تان کور می شود
یکدفعه از مسیر خدا دور می شود
آنقدر می رود که چو منصور می شود
پیش نگاه فاطمه منفور می شود
شاید شود که بین مسیرت بیاریم
از دشمنانتان به خدا من فراریم
ای حرمت قیام تمام مناره ها
بد می زدند طعنه یتان بد قواره ها
هی گریه می کنند برایت زراره ها
وقتی که پا برهنه به زور سواره ها 
آقا  بیان آنچه کشیدید سختم است
هر چه بگویم از دل زخمیتان کم است
با رفتن تو فقه و فقاهت یتیم شد
بعد از تو علم عالم و آدم عقیم شد
رفتی و باز حال مدینه وخیم شد
این غصه های چشم تو داغی عظیم شد
ای کاش دشمنت سوی آن هجره ره نداشت
او حرمت محاسنتان را نگه نداشت
دشمن به جان خانه یتان هم فتاده بود
انگار نه که در دل آن خانواده بود
آتش کشید کلبه یتان را که ساده بود
ای کاش مادر من ، من را نزاده بود
این خانه خانواده ی زهراست بی حیا
با چکمه روی فرش بهشت خدا نیا 

 
 
پنج شنبه 29 تیر 1396  12:18 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام جعفر صادق (ع)

آتش کشد زبانه ز دور و برم خدا

خاکسترش نشسته به روی سرم خدا

پور خلیلم و وسط شعله ها اسیر

ای وای از تغافل اصحاب سینه چاک

 

این درد غربت است به جان میخرم خدا

دشمن غرور موی سپید مرا شکست

اما کسی نبود شود یاورم خدا

بی دردسر به شخصیتم لطمه زد عدو

مستانه خنده کرد به چشم ترم خدا

بیرون مرا چگونه ز خانه کشید و برد

پیداست از کبودی بال و پرم خدا

صد شکر نیمه شب سر من بی عمامه شد

یاد غرور آن سر بی معجرم خدا

وقتی که سوی چشم مرا ضرب او گرفت

دیدم چگونه خورد زمین مادرم خدا

با دست بسته در نظر اهل خانه ام

یاد آور شکستگی حیدرم خدا

گرچه کسی نبود تماشا کند مرا

در فکر کوچه گردی آن خواهرم خدا

غم های عمه عاقبت انداختم ز پا

دیدی که داغ غربتش آمد سرم خدا

شاعر:قاسم نعمتی

 
 
پنج شنبه 29 تیر 1396  12:18 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام جعفر صادق (ع)

چنان پیچیده در نای زمان فریاد یا زهرا    
که داده خرمن هستی ما بر باد یا زهرا
سرت بادا سلامت ای گل گلزار پیغمبر    
که بلبل از غم گل از نفس افتاد یا زهرا
بهار ما مبدّل بر عزا گردید و فرزندت        
شده مسموم زهر کینه از بیداد یا زهرا
به یاد پهلوی شکسته و آن سینه مجروح    
بسان نی چنان نالید تا جان داد یازهرا
در کاشانه اش از آتش بیداد می سوزد   
بجرم اینکه میباشد تو را اولاد یازهرا
سرو پای برهنه نیمه شب می برد 
آن جانی پیاده بر در آن جانی جلاد یا زهرا
زدرد بازوان خسته تو حضرت صادق
به یاد تازیانه خوردنت افتاد یازهرا
شاعر:ژولیده نیشابوری

 
 
پنج شنبه 29 تیر 1396  12:18 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام جعفر صادق (ع)

خسته و سالخورده‌ي ايام

ديگر از پا به بستر افتاده

به زمستان رسيده پائيزش

گل ياسي كه پرپر افتاده

 

بعد يك عمر آخر پيري

چه بلايي‌ست آمده به سرش

چه شده هر نفس برون ريزد

از دهان پاره پاره‌ي جگرش



لحظه‌ي آخر است و در بستر

گاه با گريه گاه با لبخند

تلخ و شيرين تمام خاطره‌ها

از برش مي‌روند و مي‌آيند



يادش آيد ز روزگار چه قدر

سختي و زحمت و بلا ديده

بارها خانه زندگيّ‌اش را

در هجومي ز شعله‌ها ديده



آه از آن لحظه‌اي كه نامردي

با لگد دربِ خانه را وا كرد

ناگهان در ميان دود آقا

يادي از روضه‌هاي زهرا كرد



زير لب شكوه دارد از دنيا

چه كسي ديده در سياهيِ شب

دست بسته پياده پيري را

بدوانند در پيِ مركب



قطره قطره گلاب اشكش را

بر روي خاك كوچه مي‌افشاند

خسته كه مي‌شد و زمين مي‌خورد

روضه‌هاي رقيه را مي‌خواند

 شاعر:علی صالحی

 
 
پنج شنبه 29 تیر 1396  12:18 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها