0

اشعار شهادت امام جعفر صادق (ع)

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام جعفر صادق (ع)

 صادق آل زهرا فرزند مرتضایم         کنج غربت انیس سوز زهر جفایم
ز فرط پیری کمرم خمیده      ز پا نشستم نفسم بریده
دگر زمان اجلم رسیده
آه وا غربتا وا غربتا
عمری برمن گذشت ویک روزخوش ندیدم    بااین زانوی لرزان پشت مرکب دویدم
سرشک غربت همه دم فشاندم       ز کوچه خود را به زمین کشاندم
به یاد آن شب ز رقیه خواندم
آه وا غربتا وا غربتا
تار و پود مرا با چنگال غم دریدند       حتی سجاده را از زیر پایم کشیدند
در آن شب تلخ که پر از بلا بود        حریم من در دل شعله ها بود
دلم به یاد غم کربلا بود
آه وا غربتا وا غربتا

 
 
پنج شنبه 29 تیر 1396  11:59 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام جعفر صادق (ع)

آن طائر بهشتی تنها در آشیانه                   چون شمع در دل شب می سوخت عاشقانه
سوزش شرار سینه ،  ذکرش ترانه ی دل                آهش به اوج افلاک اشکش برخ روانه
کی دیده زاهدی را وقت عبادت شب                  با دسته بسته دشمن بیرون برد زخانه
او با کهولت سن با قامت خمیده                           این با قساوت قلب در دسته تازیانه
آن زاده پیمب ارثیه اش از حیدر                           این بود کز سرایش آتش کشد زبانه
هر چند خانه اش سوخت از دود و شعله افروخت     دیگر نخورد یارش سیلی در آستانه
آوخ که کشت منصور او را به زهر انگور            دردا که گشت خاموش آن گریه شبانه
هفتاد سال عمرش سال غم بود                         هر لحظه دید بیداد از فتنه زمانه
آن عزّت رفیعش آن غربت بقیعش                        جز تلّ خاک نبود از قبر او نشانه
                        میثم اگر چه در خاک مدفون شد  آن تن پاک
                        تا روز حشر باشد این نور جادوانه

 
 
پنج شنبه 29 تیر 1396  11:59 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام جعفر صادق (ع)

وقتی آن بی صفت از چشم، حیا را انداخت
با عزیز دل زهرا سر دعوا انداخت
دید از پیش بنایش به زمین خوردن نیست
تازیانه زد و از پشت عبا را انداخت
ذکر یا فاطمه بر روی لبش داشت ولی
ضربهء سیلی آن مرد، صدا را انداخت
با سر شیخ حرم تا سر شوخی وا شد
یکی عمامهء آن مرد خدا را انداخت
وسط کوچه که افتاد، صدا زد: وای از
نیزه هایی که شه کرببلا را انداخت
یکی انگشت اشاره سوی نسوان می برد
آهِ زینب زد و آن بی سر و پا را انداخت

 

شاعر : حسین قربانچه

 
 
پنج شنبه 29 تیر 1396  11:59 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام جعفر صادق (ع)

 یه مدینه یه بقیعه یه امامی كه حرم نداره
گریه كن ها سینه زن ها كسی نیست تا
 روی قبرش یه دونه شمع بذاره
امون ای دل،امون ای دل،امون از غریبی
ان شاءالله خدا قسمت و روزیتون كنه،اما من یه توصیه به خیلی از دوست ها و رفقا دارم، اگه مدینه قسمتت شد،دعا كنید روز برسید مدینه،كسی كه نیمه های شب می رسه مدینه، بذار برات توصیفش كنم اون دل شب چه خبره،اون هایی كه نرفتن ،همچین كه اتوبوس وارد شهر مدینه شد،از دور قبة الخضراء رسول خدا پیداست، همه بلند می شن دست رو سینه میذارن،السلام علیك یا رسول الله،هنوز سلام گفتن زائر تموم نشده، همه دارن یه جوری نگاه میكنن،دارن دنبال یه گمشده میگردن،دنبال چی میگردی زائر مدینه؟میگن داریم ببینیم بقیع پیدا میشه یا نه،باید بگیم خیلی نگرد،تو همه ی مدینه یه جا تاریكه،اونم بقیعه،
می خوام بیام مدینه كنج بقیع خیمه ی غم بپا كنم من
زانو بغل بگیرم تنگ غروب مادرم رو صدا كنم من
ای مهربونم،تازه جوونم
مجلس امام صادق علیه السلام ناخداگاه میره به سمت روضه ی مادرش، خود امام صادق این طور بوده،ما پیرو این آقاییم، مگه نگفت: شیعتنا خلقو من فاضل طینتنا ،مگه ما از زیادی گل اونها نیستیم،مگه نگفت: عجنوا به ماء محبتنا ،خود امام صادق این جوری بود، اومد پیش حضرت نشست،حضرت فرمودند،نبودید چند وقت ،سر درس غیبت داشتی،گفت:آقا جان اولاد دار شدم،دستم بند بود،حضرت گفت:خدا چی بهت داده،گفت:آقا جان دختر دار شدم،حضرت فرمود:خدا رحمتش رو بر تو نازل كرده،اسم دخترت رو چی گذاشتی؟خوشحال با غرور گفت:آقا چه اسمی بهتر از اسم مادر شما زهرا،تا گفت:اسمش رو فاطمه گذاشتم، دیدن حضرت رفت تو هم،ناراحت شد،گریه كرد،گفت:آقا چرا گریه میكنی،من حرف بدی نزدم، آقا فرمود:مواظب باش بهش بی احترامی نكنی. خود امام صادق فرمود:خدا رحمت كنه شیعه ای كه برای مادر ما بلند گریه كنه،من دوجمله روضه بخونم حرفم تمام،خونه رو آتیش زدن،نیمه ی شب،عموم روایات میگن، حدود هفتاد سال سن حضرت بوده، به ابوالائمه به شیخ الائمه معروف بوده، من یه سئوال میكنم ازت،یه پیرمرد تو خیابون ببینی،حتی اگه نسبت هم نداشته باشی،همچین كه ببینی كه موی سفید داره احترامش میكنی،می ری دستش رو میگیری از خیابون ردش میكنی،مراقبشی،امام صادق ما،امامی كه با اون سن بالا ،نمی دونم چه جوری بگم،همین یه جمله میكشه،نانجیب خودش سوار بر اسب،امام رو پا برهنه و پیاده تو كوچه های مدینه،نذاشت امام لباس بپوشه،بدون عمامه، آی شیعه ها ،امام تون رو با سر برهنه از خونه بردن،میان در خونه ات ببرنت،مراعات میكنی میگی زن و بچه ات نفهمن،بردن امام رو به قصر اون ملعون بی حیا،همه شنیدید سه بار منصور بی حیا شمشیر بلند كرد،اما هر سه باز شمشیرش رو انداخت زمین،وقتی ازش سئوال كردن چرا نزدی،چرا كار رو تموم نكردی، گفت:هر سه بار پیغمبر رو دیدم،ایستاده جلوم غضب كرده میگه بنداز شمشیرت رو،به دست و پای امام صادق افتاد،به آقا گفت:هرحاجتی داری،از من طلب كن،پیغمبر یه جوری من رو نگاه كرده من میترسم،گفت:من از تو هیچ چیز نمی خوام،فقط من رو زود برگردون به خونم،آخه زن و بچه ام وحشت كردن،الان منتظر من هستن،آدم حواسش به زن و بچه خودشه،ببرمت كربلا،قربون اون حسینی برم،كه تو گودال افتاده بود،دید دارن به خیمه هاش حمله میكنن،حسین.......یه تكیه به نیزه داد صدا زد آی نامردها،اگه دین ندارید،لااقل آزاده باشید،هنوز حسین زنده است،بیایید كار حسین رو تموم كنید،آی حسین....
قاتل حیا كن چشم مولا نیمه باز است
مهلت بده این آخرین راز و نیازاست
نامحرمان را دور سازید ای ملائك
یه بانوی قامت خمیده در نماز است
آی حسین.......
گریه كن ها سینه زن ها كسی نیست تا
 روی قبرش یه دونه شمع بذاره
امون ای دل،امون ای دل،امون از غریبی
ان شاءالله خدا قسمت و روزیتون كنه،اما من یه توصیه به خیلی از دوست ها و رفقا دارم، اگه مدینه قسمتت شد،دعا كنید روز برسید مدینه،كسی كه نیمه های شب می رسه مدینه، بذار برات توصیفش كنم اون دل شب چه خبره،اون هایی كه نرفتن ،همچین كه اتوبوس وارد شهر مدینه شد،از دور قبة الخضراء رسول خدا پیداست، همه بلند می شن دست رو سینه میذارن،السلام علیك یا رسول الله،هنوز سلام گفتن زائر تموم نشده، همه دارن یه جوری نگاه میكنن،دارن دنبال یه گمشده میگردن،دنبال چی میگردی زائر مدینه؟میگن داریم ببینیم بقیع پیدا میشه یا نه،باید بگیم خیلی نگرد،تو همه ی مدینه یه جا تاریكه،اونم بقیعه،
می خوام بیام مدینه كنج بقیع خیمه ی غم بپا كنم من
زانو بغل بگیرم تنگ غروب مادرم رو صدا كنم من
ای مهربونم،تازه جوونم
مجلس امام صادق علیه السلام ناخداگاه میره به سمت روضه ی مادرش، خود امام صادق این طور بوده،ما پیرو این آقاییم، مگه نگفت: شیعتنا خلقو من فاضل طینتنا ،مگه ما از زیادی گل اونها نیستیم،مگه نگفت: عجنوا به ماء محبتنا ،خود امام صادق این جوری بود، اومد پیش حضرت نشست،حضرت فرمودند،نبودید چند وقت ،سر درس غیبت داشتی،گفت:آقا جان اولاد دار شدم،دستم بند بود،حضرت گفت:خدا چی بهت داده،گفت:آقا جان دختر دار شدم،حضرت فرمود:خدا رحمتش رو بر تو نازل كرده،اسم دخترت رو چی گذاشتی؟خوشحال با غرور گفت:آقا چه اسمی بهتر از اسم مادر شما زهرا،تا گفت:اسمش رو فاطمه گذاشتم، دیدن حضرت رفت تو هم،ناراحت شد،گریه كرد،گفت:آقا چرا گریه میكنی،من حرف بدی نزدم، آقا فرمود:مواظب باش بهش بی احترامی نكنی. خود امام صادق فرمود:خدا رحمت كنه شیعه ای كه برای مادر ما بلند گریه كنه،من دوجمله روضه بخونم حرفم تمام،خونه رو آتیش زدن،نیمه ی شب،عموم روایات میگن، حدود هفتاد سال سن حضرت بوده، به ابوالائمه به شیخ الائمه معروف بوده، من یه سئوال میكنم ازت،یه پیرمرد تو خیابون ببینی،حتی اگه نسبت هم نداشته باشی،همچین كه ببینی كه موی سفید داره احترامش میكنی،می ری دستش رو میگیری از خیابون ردش میكنی،مراقبشی،امام صادق ما،امامی كه با اون سن بالا ،نمی دونم چه جوری بگم،همین یه جمله میكشه،نانجیب خودش سوار بر اسب،امام رو پا برهنه و پیاده تو كوچه های مدینه،نذاشت امام لباس بپوشه،بدون عمامه، آی شیعه ها ،امام تون رو با سر برهنه از خونه بردن،میان در خونه ات ببرنت،مراعات میكنی میگی زن و بچه ات نفهمن،بردن امام رو به قصر اون ملعون بی حیا،همه شنیدید سه بار منصور بی حیا شمشیر بلند كرد،اما هر سه باز شمشیرش رو انداخت زمین،وقتی ازش سئوال كردن چرا نزدی،چرا كار رو تموم نكردی، گفت:هر سه بار پیغمبر رو دیدم،ایستاده جلوم غضب كرده میگه بنداز شمشیرت رو،به دست و پای امام صادق افتاد،به آقا گفت:هرحاجتی داری،از من طلب كن،پیغمبر یه جوری من رو نگاه كرده من میترسم،گفت:من از تو هیچ چیز نمی خوام،فقط من رو زود برگردون به خونم،آخه زن و بچه ام وحشت كردن،الان منتظر من هستن،آدم حواسش به زن و بچه خودشه،ببرمت كربلا،قربون اون حسینی برم،كه تو گودال افتاده بود،دید دارن به خیمه هاش حمله میكنن،حسین.......یه تكیه به نیزه داد صدا زد آی نامردها،اگه دین ندارید،لااقل آزاده باشید،هنوز حسین زنده است،بیایید كار حسین رو تموم كنید،آی حسین....
قاتل حیا كن چشم مولا نیمه باز است
مهلت بده این آخرین راز و نیازاست
نامحرمان را دور سازید ای ملائك
یه بانوی قامت خمیده در نماز است
آی حسین
مداح:سید مهدی میرداماد

 
 
پنج شنبه 29 تیر 1396  11:59 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام جعفر صادق (ع)

بر جان آفرینش منصور  زد شراره
قلب امام را کرد با زهر پاره پاره
شوال شد محرم بالله قسم از این غم
باید که ناله خیزد از قلب سنگ خاره
برآن عزیز حیدر این بود ارث مادر
کز خانه اش به گردون بالا رود شراره
در بین راه آن شب جانش رسید بر لب
از بس که دید آزار از خصم دون هماره
او روی زین نشسته این با دو دست بسته
این پشت سر پیاده او پیش رو سواره
یا مصطفی ! نگاهی از دل بر آر آهی
بر پاره ی تن خود یک لحظه کن نظاره
با قتل صادق تو قرآن ناطق تو
داغ تو در مدینه تکرار شده دوباره
دشمن شراره اش ریخت در سینه لحظه لحظه
منصور بارها کرد بر قتل او اشاره
هر چند دخترانش دیدند داغ بابا
دیگر نبردشان خصم از گوش گوشواره
گردید ماه رویش در ابر خاک ، پنهان
دیگر نداشت بر تن از زخم ها ستاره
میثم امام صادق مظلوم از این جهان رفت
با رنج بی حساب و با درد بی شماره
 

شاعر : استاد حاج غلامرضا سازگار

 
 
پنج شنبه 29 تیر 1396  11:59 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام جعفر صادق (ع)

منصور دستور داد: بروید امام جعفر صادق(ع) را بیاورید. جوان رذلی که اسمش محمد بود شبانه نردبان گذاشت و از روی دیوار بی خبر آمد بالای بام و از آنجا به صحن خانه نگاه کرد، دید امام صادق دارد نماز می خواند. جوان پایین آمد و بعد از آنکه نماز آقا تمام شد به آقا گفت: آقا من مأمورم شما را ببرم. فرمود: مانعی ندارد. پس بگذار من به اتاق بروم و لباس بپوشم. گفت: نمی شود آقا. هر چه آقا اصرار کرد این جوان بی ادب قبول نکرد. با آن وضعیت از خانه بیرون آمدند. این پسر رذل سوار بر استر شد امام صادق(ع) پیرمرد هم پیاده به راه افتاد. این جوان هی استر را تند می راند. محمد بن ربیع می گوید: یک وقت نگاه کردم دیدم از بس آقا دویده نفسهایش به شمارش افتاده. دلم سوخت. عنان استرم را کشیدم و استر را نگه داشتم. پایین آمدم و گفتم: جعفر بن محمد! تو هم سوار شو! آقا سوار شد. رسیدیم به کاخ. ربیع پدر محمد جلو آمد و سلام کرد. گفت: آقا عذر می خوام. می دانید مأمورم و معذورم. آقا فرمود: اجازه می دهید من دو رکعت ناز بخوانم؟ گفت: بفرمایید. حضرت کناری ایستاد و دو رکعت نماز خواند. ربیع می گوید: دیدم بعد از نماز، دستهایش را بلند کرد طرف آسمان و لبهای مقدسش آهسته آهسته می جنبید. اما نمی دانم چه می گفت. زمزمه های آقا تمام شد. فرمود: ربیع! می خواهی مرا ببری ببر. ربیع می گوید: آستین آقا را گرفتم و داخل کاخ آوردم. تا چشم منصور دوانقی به قیافه امام صادق(ع) افتاد، آنقدر به ایشان توهین کرد که حد نداشت. امام صادق(ع) با سر بدون عمامه، با بدن بدون عبا و قبا، با پای برهنه ایستاده بود و این نانجیب هر چه از دهانش بیرون می آمد به آقا گفت.آقا هم سرشان را پایین انداخته بودند. یک وقت منصور دست به قبضه شمشیرش برد و به اندازه یک وجب شمشیر را بیرون کشید. ربیع می گوید: ای داد! الان اقا را می کشد. یک وقت دیدم منصور شمشیرش را غلاف کرد. مقداری فکر کرد باز به اندازه دو وجب شمشیر را بیرون کشید. گفتم الان آقا را می کشد. باز دیدم شمشیر را غلاف کرد. یک وقت دیدم تمام شمشیر را بیرون کشید. به خودم گفتم : به خدا قسم اگر شمشیر را به من بدهد و بگوید:امام صادق را بکش اول خودش را می کشم. هر طور می خواهد بشود. یک وقت دیدم تمام شمشیر را غلاف کرد و از تختش پایین آمد. امام صادق(ع) را بغل کرد و بوسید. آقا را برد جای خودش نشاندو عذر خواهی کرد. گفت: آقا معذرت می خواهم سوءتفاهمی شده بود آقا! خواهش می کنم برگردید. منصور گفت: ربیع! اسب مخصوص خودم را بیاور. آقا را رساندم به خانه و برگشتم. آمدم به منصور گفتم: بیرون کشیدن آقا با این وضع و شمشیر کشیدن و با عزت آقا را به خانه رساندن به هم جور در نمیآید. منصور گفت: ربیع! به خدا قسم می خواستم امشب جعفر را بکشم. تا دست به قبضه شمشیر بردم،یک وقت دیدم پیغمبر(ص) استین هایش را بالا زده و جلو آمد. یک شمشیر هم در دستش بود آن را بلند کرد و فرمود: آی منصور! به خدا خودت و قصرت را از بین می برم اگر یک مو از سر پسرم جعفر کم شود. من ترسیدم و شمشیرم را غلاف کردم. با خودم گفتم: شاید خیالاتی شده ام. بار دیگر به اندازه دو وجب شمشیرم را از غلاف بیرون کشیدم. دیدم پیغمبر(ص) نزدیکتر آمد و فرمود: منصور! وهم و خیال است؟ تو را از بین ببرم؟ ترسیدم و شمشیر را غلاف کردم. باز دفعه سوم به خودم تلقین کردم شاید وهم و خیال است. این دفعه همه شمشیر را بیرون کشیدم. دیدم پیغمبر(ص) پایش را گذاشت روی پله اول منبر و فرمود: می خواهی تو را از بین ببرم؟ باورم شد. شمشیر را غلاف کردم و به احترام آقا را بر گرداندم.
می دانم الان دلهایتان دارد بهانه می گیرد. بگویم؟ می گویم: یا رسول الله! ای کاش یک سری هم به کربلا می آمدی. یا رسول الله ای کاش  یک سری هم به گودال قتلگاه می زدی. رسول خدا! اگر شما نیامدید زینب(س) آمد. زینب(س) با یک عده زن و بچه آمد. یک عده زنهای داغ دیده آمدند. ای خدا! بالای بلندی رسید. دید لشکر دور حسین(ع) را محاصره کرده است. شمشیر دار با شمشیر می زند، نیزه دار با نیزه می زند. عصا دار با عصا می زند. آنهایی هم که حربه ای نداشتند آنقدر سنگ به بدن مقدس ابی عبدالله زدند.     لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم.

 
 
پنج شنبه 29 تیر 1396  11:59 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام جعفر صادق (ع)

آهِ    فروردینی ِ  داغ ِ    شقایق    شعله ور شد
شعرم  از   بیداد   پاییز   منافق   شعله ور شد
باز هم بغض ِ سحر  گل کرد در پایانه ی  شب
دفتر منظومه های   صبحِ صادق  شعله ور شد
سینه در  محدوده ی  آذر سراسر  گّر گرفت  و
لحظه ها در کودتای  صبر عاشق شعله ور شد
کو ضریحی  تا  بر آن  بنـدم دخیلِ واژه ها را؟
این غزل هم  پشتِ  دیوار حقایق  شعله ور شد
یاسِ زخمی می شناسد  کوچه ی  گلمیخ ها  را
ردّپای   بیعت   خونین   سابق    شعله ور  شد
تا گُل  نرگس زیارتنامه اش  را خواند.... نم نم
شیعه ی کوی غریب  آن  مناطق  شعله ور شد
شاعری  در  انزوای  حسرتِ   رؤیایی  خود
در تبِ  بوسیدن    قرآنِ   ناطق  شعله ور شد

 
 
پنج شنبه 29 تیر 1396  12:00 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام جعفر صادق (ع)

من صادق آل عبایم
مسموم زهر دشمن دین خدایم
یارب – در نوایم
از آتش زهر جفایش – در گدازم (۲)
تنها در این شهر مدینه – جان ببازم (۲)
***
غم در دلم مأوا گرفته
فرزند من در خانه یازهرا گرفته
چشمش – را گرفته
محزون و خسته دیده گریان – کاظم من (۲)
بی من شود ساکن به زندان – کاظم من (۲)
***
درد دلم پایان ندارد
حتی گلویم طاقت افغان ندارد
پایم – جان ندارد
دشمن به جانم آتش افروخت – وای مادر (۲)
مانند زهرا خانه ام سوخت – وای مادر (۲)

 
 
پنج شنبه 29 تیر 1396  12:00 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام جعفر صادق (ع)

بمیرم چه غربتی داری
عجب سوز محنتی داری
یه روزی میشه می بینم که آقا چه هیاتی داری
شبیه جد خود حیدر ابهت و عزتی داری
دل تنگم ببین آقا خجل از این نوکریمه
چه شرمندم که من زندم ولی آقام بی حریمه
می خوام ز الله تو صدر حاجات
بشه مدینه محله سادات
آقام غریبه 4
شدی جاری از غدیر خم   تجلی «یذهب عنکم»
آخر یک روز در صحنت وا میشه آقا روی مردم
برای کفتر صحنت میارن نذری گندم
باید کعبه سر سجده بیاره روی مزارت
یه روزی میشه می بینم هزاران خادم کنارت
اگه بیام باز دل بی قرارم
دو شاخه گل رو قبرت میذارم
آقام غریبه 4
 

شاعر : رضا تاجیک

 
 
پنج شنبه 29 تیر 1396  12:00 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام جعفر صادق (ع)

همه عمرم در فغانم ، زغم نهان صادق               زند آتشی به جانم ، غم جاودان صادق
دو هزار ننگ و نفرین ، به تمام دشمنانت            که نموده هتک حرمت ، به حریم جان صادق
به فدای خاک پایش ، شده ام غرق عزایش        دل عاشقان شکست از ، غم بی امان صادق
چه خوشا اگر کنم رو ، به مدینه و بقیعش          به زلال اشک شویم ، قبر بی نشان صادق
در مدینه اش بگردم ، پی قبر مادر او                 که بیابم آن مزار ، مام قد کمان صادق
منصور چند بار امام صادق را درقصر حود احضار نمود ، اما هر مرتبه کرامات و معجزاتی می دید حضرت را با احترام بر می گردانید .اما از همه دلخراش تر زمانی بود که منصور دوانقی از حاجب خواست حضرت را احضار کند ، او جرئت نکرد ، لذا او پسرش (محمد ) که خیلی سخت دل بود فرستاد امام احضار کند ، این ملعون بدون اجازه وارد منزل امام شد حتی اجازه نداد تجدید وضو کند ، خود سواره بود ، امام پیاده می آمد1، آقا نفس نفس زنان آمد وارد قصرمنصور شد اول حرفی که زد این بود منصور اگر هر وقتی خواستی کسی را دنبال من بفرستی دیگر ابن ربیع را نفرست .
روز شهادت امام صادق (ع) است ، یک لحظه چشم دل باز کن قبرستان بقیع را مقابل چشمانت مجسّم کن ، قربان ائمه مظلوم بقیع ، قربان قبر بی شمع و چراغ امام صادق ، امروز غوغایی شد مدینه ، همه اشک می ریختند ، همه گریه می کردند، همه به سر و سینه می زدند ، کفن قیمتی بر بدن امام صادق پوشاندند .
اما بمیرم برای آن آقایی که امام سجاد فرمود : بنی اسد یک قطعه بوریا بیاورید می خواهم بدن بابایم را به خاک بسپارم .
مگر به کربلا کفن به غیر بوریا نبود                  مگر حسین تشنه لب عزیز مصطفی نبود

 
 
پنج شنبه 29 تیر 1396  12:00 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام جعفر صادق (ع)

شبا وقتی مدینه غرق نوره بقیع تاریکه و دل بی قراری
روزا میشه به عینه غربت و دید وقتی اذن زیارتم نداری
کسی نیست بگیر خاک بال کفترا رو
بگیره گرد و غبار تن زائرا رو
این روزا حس می کنن همه تو اوج غربت
حرم منور آقام امام رضا رو
وای؛ دلا غرق غمه     این، شمیم ماتمه
می، سوزه دلای ما     که، بقیع بی حرمه
وای خدا خدا خدا 4
اگه گفت امام کاظم یه چراغی تو شهادتگاه باباجون بذارید
شاید آقا می دونسته که یه روزی شما تو بقیع عجب غربتی دارید
نه چراغی و نه شمعی و رواق و زائر
نه میشه گریه کنی با روضه ی یه ذاکر
هرکسی هم که میره می بوسه خاک و با اشک
دشمنای مرتضی می خونن اون و کافر
وای با غصه ها عجین  این دل زار و غمین
السلام یا فاطمه              السلام ام البنین
وای خدا خدا خدا 4
شده رویای این روزا و شبهام بقیع میشه مثه صحن علمدار
نقشه ی صحن بقیع تو دست آقاس ما همه کارگریم و میکنیم کار
میاد از راه یه روزی سرور کل عالم
شیعه پیروز میشه با ذکر علی اعظم
روضه می خونه توی بقیع ایشاالله آقا
می گیریم ذکر حسین حسین همه محرم
وای تو خواب و رویاهام   وای دیدم که ای آقام!
با شما من از بقیع                    رهسپار کربلام
وای خدا خدا خدا 4

شاعر : امیر حسین سالاروند

 
 
پنج شنبه 29 تیر 1396  12:00 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام جعفر صادق (ع)

آقا – فدای خاک تربت تو
غصه ی بی نهایت تو
کشته منو مصیبت تو – آقا
آقا – دلای ما برات حزینه
ای وارث غم مدینه
ضربه و میخ در و سینه – آقا
مثل علی تو را هم – به کوچه ها کشوندن
یه مشت حرامی ریختند – خونتونو سوزوندن
من شنیدم بچه هات – از آتیشا ترسیدن
داد می زدن یا زهرا – تو کوچه می دویدن
غریب امام صادق (۴)
***
آقا – به آسمون دین ستاره
ابر چشام برات می باره
که قبر تو ضریح نداره – آقا
آقا – اونایی که حیا نداشتن
نهال کینه ها رو کاشتن
شمشیر رو گردنت گذاشتن – آقا
حسودای کینه جو – قدر تو رو ندیدن
پای برهنه تو رو – تو کوچه ها کشیدن
ازاوج بی حرمتی – درسته که فسردی
ولی دیگه آقاجون – تازیونه نخوردی
غریب امام صادق (۴)

 
 
پنج شنبه 29 تیر 1396  12:00 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام جعفر صادق (ع)

این آتشی که شعله زده بینِ خانه‌ام
ارثی بُوَد که ز مادر به من رسید
***
کفن‌ها بر بدن پیچید و فرمود:
خدایا بی کفن جدّم حسین است
***
یاد آن روز که در خانه‌ام آتش افتاد
سر به دیوار زده نام تو را سر دادم
 ***
ز دستِ کینه‌ی دشمن کجا کنم فریاد
ببین جماعت دنیا چگونه مزدم داد
***
شیعه بی قرآن ناطق گشته است
جسمِ صادق چون شقایق گشته است

 
 
پنج شنبه 29 تیر 1396  12:00 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام جعفر صادق (ع)

به نوکریِ درِ خونَت همه ما می نازیم
با نابودی آل سعود حَرَمِت و می سازیم
ای مزارِ بی چراغت بهشت آرزوی من
این مدال نوکری ام تمام آبروی من
ای عزیز طاها یابن زهرا(س)               ای امید دلها یابن زهرا(س)
نور حیّ یکتا یابن زهرا(س)                دلبر و دل آرا یابن زهرا(س)
به وفاب تو ای با وفا مائیم که دل می بازیم
با نابودی آل سعود یابن زهرا(س)
شور عشق  روی شما تا به ابد در سینه ام
سینه زنم،گریه کنم،آواره ی مدینه ام
جان من فدای یابن الزهرا(س)    درگهِ رفیعت یابن الزهرا(س)
توتیای چشمم یابن الزهرا(س)       تربت بقیعت یابن الزهرا(س)
بیچاره ایم و همه آقا   در پی چاره سازیم
با نابودیِ آل سعود...
آید روزی که ببینم گلدسته های شما را
بعد از بقیع زائر شوم قبر شاه کربلا را
ای تو قبله ی جان   یا ثارالله...ای بهار ایمان یا ثارالله
ای قتیل عریان یا ثارالله...یا ذبیحَ العطشان یا ثارالله
به شب سیاه قلب ما      هستی تو نور مهتاب
ایشالا ما هم شهید بشیم   به پای عشقت ارباب

 
 
پنج شنبه 29 تیر 1396  12:00 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام جعفر صادق (ع)

 آسمان دل غمین روی لب می کند نوا        شیعه دارد عزا در غم پور مرتضی
اشک غم می شود روان         تسلیت صاحب الزمان
یابن زهرا یا صادقا
آتش کینه بر درب کاشانه اش نشست         غصه مرتضی قامت پیر او شکست
یاد حیدر شده غمش         داغ گل مانده بر دلش
یابن زهرا یا صادقا
سر برهنه روان در پی مرکب عدو          سلسله راه شام غصة قلب زار او
او که در تاب و در تب است       دل غمین یاد زینب است
یابن زهرا یا صادقا

 
 
پنج شنبه 29 تیر 1396  12:00 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها