حضرت آیةالله شیخ محمدتقی آملی (قدسسره) : برای جلوگیری از صفت غضب دو راه ممکن است، یکی حلم و دیگری کظم الغیظ یعنی فروخوردن غیظ و خشم.
حلم عبارت است از صفتی نفسانی و حالتی روحانی که از آن به سکونت نفس و آرامش خاطر تعبیر میکنند که با ورود امر ناملایمی، شخص زود از جا بدر نمیرود. اما کظم غیظ، عبارت از اینکه شخص، حالت سکونت و آرامش را به خود بدهد که آن تحلّم است و این امری است عارضی برخلاف حلم که فطری انسان است.
اگر کسی حلیم باشد از غضب نابجا و مذموم جلوگیری میکند و نمیگذارد چنین غضبی وارد دل شود ولی صاحب کظم غیظ از غضب وارد شده جلوگیری میکند. به عبارت دیگر حلم در شخص حلیم مانند صفت عدالت است در شخص عادل که نمیگذارد از او معصیت صادر شود ولی کظم در آدم کاظم حکم توبه را دارد نسبت به شخص تائب. مثال حلم مثال آب است که فطرت آن این است که همیشه به طرف سرازیری متمایل است و پایین میرود ولکن تحلم (کظم غیظ) مثال آبی است که به وسیله تلمبه یا ادوات برقی بخواهد برخلاف جریان طبیعیاش به سمت بالا برود.
با این حساب روحی که دارای حلم است افضل است از روحی که تنها کظم غیظ دارد؛ و البته در کنترل غضب اولی آسانتر است از دومی. زیرا در دومی میان غضب و کظم غیظ جنگ واقع میشود تا کدام غالب شوند و کدام مغلوب، ولی در شخص حلیم، غضب اصلاً پیدا نمیشود.
مردم جامعه بر سه دستهاند: دستهای شریف و مافوق من هستند و دستهای مشروفاند یعنی مادون مناند و دستهای هم با من مساویاند؛ اما آن دسته که مافوق هستند مانند: پدر، استاد، معلم، برادر و پیرمردان و سالخوردگان، پس اگر چنانچه من اینقدر صبر و تحمل نداشته باشم که در مقابل آنها خشم خود را فرو نشانم پس پاداش بزرگی و حقوق آنها چه میشود؟
پس یک مرتبه هست که روح حالت سکونت را واجد است و یک مرتبه هست که باید او را وادار به سکونت نمود و لذا با تمرین و ممارست، انسان تحولاتی پیدا میکند و کم کم حالت تحلم میرسد به حلم، جایی که حکم میشود. چنانچه رسول اکرم صلاللهعلیهوآلهوسلم فرمود: «تعلم کنید تا عالم شوید و تحلم ورزید تا حلیم شوید.» و لذا طریق پیدایش حلم، پیش گرفتن تحلم و کظم غیظ است. بنابر مناسبت مقام و ارزش صفت حلم، به ذکر چند روایت میپردازیم:
حضرت امام زینالعابدین علیهالسلام فرمود: «إنّه لیعجبنی رجل ان یدرکه حلمه عند غضبه»؛ یعنی خوشم میآید از آن مردی که در هنگام هجوم غضب، حلمش مانع میشود.
از حضرت امام جعفر صادق علیهالسلام منقول است که فرمود: «کفی بالحلم ناصراً»؛ یعنی اگر انسان فقط حلم داشته باشد میتواند او را در مشکلات یاری کند. همچنین امام رضا علیهالسلام فرمود: «لایکون الرجل عابداً حتی یکون حلیماً»؛ یعنی مردم عابد، عبادت کننده نمیشود مگر اینکه حلیم باشد. از این روایات الی ماشاءالله زیاد است.
کظم غیط، صفت ممدوحی است و چون این صفت در نفس رسوخ کند، کمکم منتهی به حلم میشود. پس تحلم و کظم غیظ، منشأ حلم است کما آنکه تعلم، منشأ علم است. تحلّم، مصدر از باب تفعّل و این باب برای تکلف آمده است یعنی با مشقت خود را به حلم وادار کردن.
حلم عبارت است از صفتی نفسانی و حالتی روحانی که از آن به سکونت نفس و آرامش خاطر تعبیر میکنند که با ورود امر ناملایمی، شخص زود از جا بدر نمیرود
به عبارت دیگر تحلم، عبارت است از حلم عرضی و مجازی که همین حلم عرضی به حکم المجاز قنطرةالحقیقة، انسان را به جایی میرساند که حلیم بالطبع میشود. خداوند بندگان کاظم خود را در قرآن مدح کرده و میفرماید: «والکاظمین الغیظ والعافین عن الناس والله یحب المحسنین»؛ چنان چه در بحارالانوار از رسول اکرم (صل الله علیه و آله) منقول است: «افضل الاعمال احمزها»؛ (بحارالانوار/67/207) با فضیلتترین عملها، عملی است که مشقت آن بیشتر باشد، مانند سحرخیزی در شبهای سرد زمستان و یا پیاده رفتن به عتبات عالیات، همچنین در قسمت غضب جلوگیری کردن از غضب برافروخته شده، افضل است از کسی که حلیم بالفطرة باشد و قومی نزد خدا محبوبتر نخواهد بود مگر اینکه خداوند آنها را امتحانشان مینماید به این معنا که قوه شهویه و غضبیه و عاقله را به آنها میدهد. سپس امر میفرماید: در جایی که سزاوار است دفع شهوت و غضب نمایید تا اینکه ملائکه با شما مرتبط شوند.
مردم جامعه بر سه دستهاند: دستهای شریف و مافوق من هستند و دستهای مشروفاند یعنی مادون مناند و دستهای هم با من مساویاند؛ اما آن دسته که مافوق هستند مانند: پدر، استاد، معلم، برادر و پیرمردان و سالخوردگان، پس اگر چنانچه من اینقدر صبر و تحمل نداشته باشم که در مقابل آنها خشم خود را فرو نشانم پس پاداش بزرگی و حقوق آنها چه میشود؟
کظم غیظ، عبارت از اینکه شخص، حالت سکونت و آرامش را به خود بدهد که آن تحلّم است و این امری است عارضی برخلاف حلم که فطری انسان است
و اما دستهای که مادون من هستند و مرا فحش دهند و ناسزا گویند اگر چنانچه من پنجاه مرتبه هم جواب به ایشان دهم بدشان نمیآید؛ زیرا دردی ندارد، بلکه درد، برای من است که خود را با آنها برابر کردهام. و اما اگر طرف مقابل مثل و مساوی من باشد و از او لغزش و خطایی دیده باشم تفضّلاً از او میگذرم؛ زیرا شرافت و فضیلت در این است که من حکومت داشته باشم بر اینکه غیظ خود را فرو نشانم. اینها جملاتی از آیات و اخباری بود که در مدح کظم الغیظ وارد شده است.
علیاکبر بخشی/ هفته نامه افق حوزه/ شماره 514
تبیان