0

به دهقان کدیور گفت انگور

 
zahra_53
zahra_53
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مهر 1388 
تعداد پست ها : 28735
محل سکونت : اصفهان

به دهقان کدیور گفت انگور


 

انلود دیوان منوچهری دامغانی,اشعار منوچهری دامغانی

اشعار منوچهری

ابوالنجم احمد بن قوص بن احمد دامغانی شاعر نیمهٔ اول قرن پنجم هجری قمری است. وی پس از تحصیل علوم و فضایل به خدمت امیر منوچهر فلک المعالی پسر شمس المعالی امیرقابوس وشمگیر والی گرگان رسید و به همین جهت تخلص منوچهری را اختیار کرد. وی بر ادب عربی و اشعار شاعران عرب و بر احوال و آثار شاعران پارسی احاطه داشت و نیز بر علوم دینی واقف بود و در دربار سلطان محمود غزنوی منزلتی والا داشت. وی ظاهراً مبتکر مسمط است. دیوان او مکرر به طبع رسیده و قریب به سه هزار بیت دارد. وفات او به سال ۴۳۲ هجری قمری اتفاق افتاده است و گویا در جوانی وفات یافته است.

 

به دهقان کدیور گفت انگور

مرا خورشید کرد آبستن از دور

کمابیش از صد وهفتاد شد روز

بدم در بستر خورشید پر نور

میان ما، نه عقدی، نه نکاحی

نه آیین عروسی بود و نه سور

نبودم سخت مستور و نبودند

گذشته مادرانم نیز مستور

شدم آبستن از خورشید روشن

نه معذورم، نه معذورم، نه معذور

خداوندم نکال عالمین کرد

سیاه و سرنگونم کرد و مندور

من از اول بهشتیوار بودم

رخ من بود چون پیراهن حور

خداوندم زبانی روی کرده‌ست

سیاه و لفجن و تاریک و رنجور

گماریده‌ست زنبوران به من بر

همی درد به من بر پوست زنبور

همی‌خواهم من ای دهقان که امروز

بگیری خنجری مانند ساطور

به خنجر حنجر من باز بری

نشانی مر مرا بر پشت مزدور

بکوبی زیر پای خویش خردم

دو کتف من بسنبانی چو شاپور

به چرخشت اندر اندازی نگونم

ز پشت و گردن مزدور و ناطور

لگد سیصد هزاران بر سرمن

زنی، وز من بدان باشی تو مامور

بیندازی عظام و لحم و شحمم

رگ و پی همچنان و جلد مقشور

بگیری خون من چون آب لاله

چو قطرهٔ ژاله و چون اشک مهجور

فروریزی به خم خسروانی

نظرداری درو یک سال محصور

مگر باری ز من خشنود گردد

بود در کار من سعی تو مشکور

پس آنگاهی برون آور ز خمم

چو کف دست موسی بر که طور

به یاد شهریارم نوش گردان

به بانگ چنگ و موسیقار و طنبور

 



(منوچهری)

   http://bayanbox.ir/view/4901804249511124488/talar-koodak.gif

 

 

اصفهان نگین فیروزه ای جهان

چهارشنبه 31 خرداد 1396  9:47 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها