0

اشعار شب های قدر

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شب های قدر

الهى گرچه يك عمرى به نفس خود جفا كردم

ندانستم، نفهميدم كه اين كار خطا كردم

تو گفتى اين جهان سجن است و انسان هست زندانى

در اين زندان فتادم هستى خود را فنا كردم

 

گنه كارم ولى دل بر اميد رحمتت بستم

زخوف آتش قهرت توسل بر رجا كردم

به مهمانى خود در خانه خود دعوتم كردى

سر خوانت نشستم، توبه نزدت بارها كردم

نمك خوردم شكستم با نمكدان توبه خود را

ولى از بس رئوفى تو، به تو من التجا كردم

 
 
دوشنبه 22 خرداد 1396  2:04 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شب های قدر

شب عفو است و محتاج دعایم
ز عمق دل دعایی کن برایم
  اگر امشب به معشوقت رسیدی
خدارا در میان اشک دیدی
کمی هم نزد او یادی زما کن
کمی هم جای ما اورا صدا کن

 
 
دوشنبه 22 خرداد 1396  2:04 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شب های قدر

يا رب مرا به سلسله انبيا ببخش

بر شاه اوليا، على مرتضى ببخش

يا رب گناه من بود از كوه ها فزون

جرم مرا به فاطمه، خيرالنسا ببخش

 

هر كار كرده ام، همه بد بوده و غلط

يا رب مرا تو بر حسن مجتبى ببخش

يا رب اگر كه جود و سخايى نكرده ام

ما را تو بر سخاوت اهل سخا ببخش

يا رب مرا به رحمت بى منتها ببخش

يعنى به ساحت حرم كبريا ببخش

يا رب گناهكار و ذليل و محقّرم

عصيان من به شوكت عزّوعلا ببخش

يا رب تو را به جاه و جلالت دهم قسم

جرم گذشته عفو كن و ماجرا ببخش

يا رب مرا ببخش به اهل صلات و صوم

يعنى به نور صفوت اهل صفا ببخش

يا رب تو را به نور جمالت دهم قسم

كز ظلمتم رهان و به نور هدا ببخش

يا رب به نور ظلمت خاصان درگهت

اين بنده را به ختم همه انبيا ببخش

يا رب از اين معاصى بسيار بى شمار

مستوجب عقوبتم; امّا مرا ببخش

شاعر:مفتون همدانی

 
 
دوشنبه 22 خرداد 1396  2:05 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شب های قدر

دوباره شب شد و کعبـه دوان دوان می رفت
کجـا به این عجـله او نفـس زنان می رفت
چــقـدر آیه انفـاق روی دوشش هست
اگر چه این همه با کیسه های نان می رفت
شبیه کـودکی خـویـش  گـریه هـا می کرد
در آن شبـی کــه به یـار ی بیـوگان می رفت
همه به ساعت هر شب نگاه می کردند
سر قرار مسیحای مهـربان می رفت
ولی دوبـاره ندیدند مـرد شبـهـا را
و باز مثـل همیشـه که بی نشان می رفت
دوباره سیــر شـدند و به خـــواب خوش رفتند
ولی به گـریه دوبـاره امیـرمان می رفت

شاعر : رحمان نوازنی

 
 
دوشنبه 22 خرداد 1396  2:05 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شب های قدر

شباي اشک و مناجات اومده

دوباره دلم به ميقات اومده

اين شبا با اميد عنايت و

کرم مادر سادات اومده

 

 

اومده دلم با اشک و التماس

ميون اين دلاي خدا شناس

اگه اينجا خدايي نشه دلم

پس پناهگاه گنه کارا کجاس؟

 

اومدم با کوله باري از گناه

با دلي آلوده و رويي سياه

اومدم تا ميون خوبات يه شب

بنده ی بي پناهو بدي پناه

 

اومدم بهت بگم خيلي بدم

به تموم دنيا جز تو رو زدم

اما اين دفعه به عشق بندگيت

در خونه ی تو مولا اومدم

 

اونقده رئوفي و بنده نواز

رد نمي شه پيش تو دست نياز

اومدم تا بچشوني به دلم

لذت عبادت و ذکر و نماز

 

چشم من گواهِ احوال منه

رو سياهيم، مال اعمال منه

اما پر زدم اگه تا مهمونيت

عشق فاطمه پر و بال منه

 

بدون معطّلي يادم دادي

آره من بدم ولي يادم دادي

وقتي که سرشتي آب و گلمو

يادته علي علي يادم دادي

 

گفتي مي خوام هميشه با من باشي

به دور از درد و غم و محن باشي

به کارت گره نمي افته اگه

هميشه تو سايه ی حسن باشي

 

اگه حرف عشقت اومده وسط

من مي خوام براي تو باشم فقط

دستمو بذار تو دستاي حسين

شبيه شهيدا تا آخر خط

 

يه نگاش حلال مشکلاتمه

اشک روضه هاش آب حياتمه

دنيا و آخرتم غم ندارم

تا حسين سفينه النجاتمه

 

منم اون کبوتر امام رضا

که ميام از سفر امام رضا

ايشالا روزي اين شبام بشه

آخرش يک نظر امام رضا

 

کاش مي شد جامون تو آسمون باشه

گوشه ی محراب جمکرون باشه

کاش مي شد دلاي ما هر نيمه شب

همسفر با صاحب الزمون باشه

 

يه سحر بريم پيش امام رضا

يه سحر بريم به سمت کربلا

بشه روزيمون بازم سر بذاريم

روي شش گوشه ی ارباب باوفا

 

يه سحر بريم با اشک و شور و شين

بشينيم ميون بين الحرمين

دور صحن با صفاش طواف کنيم

تا نفس داريم بگيم حسين حسين

 

راهي شيم با اشک و آه و زمزمه

سمت مرقد امير علقمه

اونجا که شباي جمعه مي پيچه

پاي سرداب بوي ياس فاطمه

 

اونجا نوکريمونو نشون بديم

دلمونو دست روضه خون بديم

اگه افتاد نگامون به قتلگاه

روي تل زينبيه جون بديم

 

گوش کن اين همون صداي هلهله س

يا صداي ناله هاي سلسله س

يا صداي قاري از تو قتلگاه

يا صداي بي کسي قافله ست

 

خوب نيگا کن اينجا خاک کربلاست

سه روزه تني به خاک و خون رهاست

دستاي بسته ی زينبو ببين

هنوزم سر حسين رو نيزه هاست

 

نمي گم پرستويي آتيش گرفت

خيمه هاي بانويي آتيش گرفت

ديگه از تنور خولي نمي گم

نمي گم که گيسويي آتيش گرفت

 

داره مي لرزه زمين و آسمون

ديگه طاقت نداره مادرمون

نمي گم از لب غرق خون عشق

نمي گم از بوسه هاي خيزرون

محمدعلی صولی

 
 
دوشنبه 22 خرداد 1396  2:05 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شب های قدر

این جزر و مد چیست که تا ماه می رود؟
دریای درد کیست که در چاه می رود؟
این سان که چرخ می گذرد بر مدار شوم
بیم خسوف و تیرگی ماه می رود
گویی که چرخ بوی خطر را شنیده است
یه لحظه مکث کرده به اکره می رود
آبستن عزای عظیمی است کاین چنین
آسیمه سر، نسیم سحرگاه می رود
امشب فرو فتاده مگر ماه از آسمان
یا آفتاب روی زمین راه می رود
در کوچه های کوفه صدای عبور کیست؟
گویا دلی به مقصد دلخواه می رود
دارد سر شکافتن فرق آفتاب
آن سایه ایی که در دل شب راه می رود

شاعر : قیصر امین پور

 
 
دوشنبه 22 خرداد 1396  2:05 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شب های قدر

عمری گنه کـردم، نیـاوردی به رویم  

 نگــذاشتی حتــی بـریــزد آبــرویم  

 چشمی بده کـز خجلت عفوت بگریم

  اشکـی بـده تـا نامـۀ خـود را بشـویم

 

  از بس که توبـه کردم و توبه شکستم

   دارم خجـالت تـا که بـاز العفـو گویم  

 این اشک خجلت را که می‌ریزد ز چشمم

   کـردم بهانـه تـا رضـایت را بجــویم  

 من از تو روگرداندم از غفلت، ولـی تو  

 در بـاز کـردی از ره رحمت بـه رویم

  ای وای از آن روزی که عمرم بر سرآید

  فریاد از آن‌دم کـه اجـل آید به سویم  

 با این همه جرم و گنه از تو عجب نیست

  لطفی کنی تا مرگ را چون گل ببویم

  لب بستم از خجلت ولی «العفو العفو»  

 پیـوسته برمی‌خیزد از هـر تـار مـویم  

 امشب به جای آنکـه روگردانی از من

  بگشای چشمی از ره رحمت به سویم

  تو در پی آنی کـه «میثم» را ببخشی

  مـن آرزو دارم تــو بــاشی آرزویـم 

 

 

شاعر:غلامرضاسازگار

 
 
دوشنبه 22 خرداد 1396  2:05 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شب های قدر

آخرین باری که مهتاب از دلت جان گرفت
ماجرای ماه و نخل و چاه یایان می گرفت
مهربان من که هرشب این یتیمستان بغض
زیر پایت کوچه هایش بوی انسان می گرفت
کهکشان محصولی از اشک و اشارات تو بود
چرخ در هر چرخش از چشم تو فرمان می گرفت
آه اگر اشک تو و چشم غزلخوانت نبود
عشق تنها می شد و راه بیابان می گرفت
کاش این شبها کسی از عصر فرصتهای سبز
در حضورت می نشست و درس قرآن می گرفت
کاش این شبهای ابری در کویرستان ما
آذرخش ذوالفقارت بود و باران می گرفت

شاعر : سید اکبر میر جعفری

 
 
دوشنبه 22 خرداد 1396  2:05 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شب های قدر

بس‌که به روی شانه‌ام کوه گنه کشیده‌ام  

 شکسته‌ام شکسته‌ام خمیـده‌ام خمیده‌ام  

نوید لطف و رحمت و عفو تو را شنیده‌ام  

 این من و این عطای تو این تو و این خطای من   خدای من خدای من  

 

 الـه من! الـه من! الـه من! الـه من!  

 نگه مکن نگه مکن بـه نامۀ سیاه من

  دود گنه به سوی تو بسته ره نگاه من  

 دست عنایت تو گر                شود گره‌گشای من   خدای من خدای من   

  رفیق من تویی تویی حبیب من تویی تویی  

 قرار من تویی تویی شکیب من تویی تویی  

 دوای من تویی تویی طبیب من تویی تویی  

 ذکر خوشت بود دوا               به درد بی‌دوای من   خدای من خدای من  

  تو خالقی تو داوری تو اعظمی تو اکبری

  تو از همـه کریم‌تـر تـو از همـه فراتری  

 گمان نمی‌کنم مرا به سوی دوزخت بری  

 مگر نه خلق کرده‌ای    بهشت را برای من   خدای من خدای من  

   به نـام تـو بـه ذکـر تـو همیشه ابتدا کنم  

 به هر نفس که می‌کشم خدا خدا خدا کنم  

 

 اگر بـری بـه دوزخـم باز تـو را صدا کنم

  رود ز نـار قهر تو                    به آسمان صدای من   خدای من خدای من  

 اگر به دام معصیت هماره مبتلا شدم

  اگر چه با معایبم اسیـر صد بلا شدم

  با همه روسیـاهی‌ام زائر کربلا شدم  

 تو خود بگو چه می‌شود         ثواب کربلای من   خدای من خدای من  

  چه می‌شود چه می‌شود مرا ز من جدا کنی

  فراری‌ام فراری‌ام خـودت مـرا صدا کنی

  مـرا بـه راه کربـلا بخـوانی و صدا کنی

  بـه درگـه اجـابتت                    همین بود دعای من   خدای من خدای من

شاعر:غلامرضاسازگار

 
 
دوشنبه 22 خرداد 1396  2:05 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شب های قدر

امشب کتاب عمر علی بسته می شود
مرد خدا ز دام بلا رسته می شود
دستی که بر نوازش ایتام باز بود
افسوس در میان کفن بسته می شود
احساس راحتی کند از تیغ جانگذار
از خلق روزگار ز بس بسته می شود
انکار عدل او نکند تا که هیچ کس
مهر عدالتش سر بشکسته می شود
او را نکشت تیغ جفا درد و داغ کشت
عمرش به سر ز عقده ی پیوسته می شود
آن آرزوی مرگ که بعد از بتول داشت
امشب اجابت از سر بشکسته می شود

شاعر : استاد سید رضا موید

 
 
دوشنبه 22 خرداد 1396  2:05 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شب های قدر

الهـی بـه خوبـان عالم قسم

  به هفتاد و دو اسم اعظم قسم  

 به عالم به آدم به خاتم قسم

   ز پا اوفتادم تو دستم بگیر   اجرنا من النار یا مجیر 

 

  دلم گشته بیمار و خواهم دوا

  که جز تو کند حاجتم را روا؟

  به زنجیر نفس و به بنـد هوا

  اسیرم اسیرم اسیرم اسیر   اجرنا من النّار یا مجیر  

  به لطف و عطای تو خو کرده‌ام

  رضــای تــو را آرزو کـرده‌ام  

 بـه درگاه عفـو تـو رو کرده‌ام  

 تو عفوم نما و تو عذرم پذیر

  اجرنـا من النّار یا مجیر

  منم نخل خشک و گنه، بار من  

 اجـل آیـد از بهـر دیـدار من

  تو آگاهـی از جرم بسیـار من

  تو هستی سمیع و تو هستی بصیر

  اجرنـا من النّـار یا مجیر  

 اگر چـه گنهکـار و آلوده‌ام  

بـه امید عفـو تـو آسوده‌ام

  پر از مهر مولا علی بوده‌ام

  از آن دم که مادر مرا داده شیر  

 اجرنـا من النّـار یا مجیر   

   الهـی! من اقـرار کـردم بدم

   و لیکن تـو گفتـی بیا، آمدم  

 به خاک تو روی توسل زدم  

 شدم زار و شرمنده و سربه‌زیر

  اجرنـا من النّـار یا مجیر 

شاعر:غلامرضاسازگار

 
 
دوشنبه 22 خرداد 1396  2:05 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شب های قدر

زهجرونت پریشانم چگونه اینچنین مانم               بده اذنی به چشمانم که یکدم بینمت جانم
کمی ازروی احسانت سبک کن درداین مخلص دو تا شد پشت من از غم چو بنده پیش شاهانم
هزاران سال پی در پی اگر باشم پیت آیم         نکن از من خودت پنهان که من محزون و گریانم
بخود گفتم بنوشم می دلم آرامشی گیرد            نشد نرم این دلم حتی برفت از دستم ایمانم
طریق عشقبازی نیست روی از من بپوشانی       گناهی گر بکردم حال میگویم  پشیمانم
تو ای یارم بدانم سر به این منزل زنی آخر         من از روزی که در منزل نمی باشم هراسانم
شب قدرم تو را در بین این شبها کجا جویم            که از مغرب کنارت تا سحر اشفع لنا خوانم
********************
دلم را مست خود گردان دگر چیزی نمی خواهم   
                                       مرا سرمست خود گردان دگر چیزی نمی خواهم
مثال مرغ محبوسی که در دستان صیاد است         
                                     مرا در شصت خود گردان دگر چیزی نمی خواهم
تمام قلب مشتاقان زهجران تو بیمار است       
                                             دوا با دست خود گردان دگر چیزی نمی خواهم
صدای ناله ی مادر هنوز از کوچه می آید        
                                          عدو بشکست خود گردان دگر چیزی نمی خواهم
زبانم لال اگر گویم که منهم یار تو باشم      
                                               غلام پست خود گردان دگر چیزی نمی خواهم
غلام در گه جانان کجا من را بود لایق      
                                                 سگ پا بست خود گردان دگر چیزی نمی خواهم
امین را لایق آن کن که پا بوس حسین گردد     
                                            سپس در بست خود گردان دگر چیزی نمی خواهم   

 
 
دوشنبه 22 خرداد 1396  2:05 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شب های قدر

   بدم، مرا بـه پیمبـر ببخش یـا الله  

 به اشک دیـدۀ حیدر ببخش یا الله

  تمام دار و نـدارم محبت زهراست

   مرا بـه سـورۀ کوثـر ببخش یا الله 

 

 به اشک چشم حسین و حسن قبولم کن  

 مرا بـه این دو بـرادر ببخش یا الله

  بـه درگـه تــو گنـاه مکـرر آوردم  

 مرا به عفـو مکـرر ببخش یــا الله  

 ببر به کرب‌وبـلا زائر حسینـم کن

  به آن ضریح مطهر ببخش یـا الله

  به دست‌های علمدار کربلا سوگند

   به حرمت علـی‌اکبر ببخش یـا الله  

به بانگ العطش نازدانه‌های حسین

  به خون حنجر اصغر ببخش یا الله

  به سیدالشهـدا و به خـون حنجر او  

 که شد بریده ز خنجر ببخش یا الله  

 به لحظه‌ای که سر نیزه گشت با زینب  

 سـر حسین، بـرابـر، ببـخش یا الله  

 به خون میثم تمّار، جرم «میثم» را  

 به روی او تـو نیاور؛ ببـخش یا الله 

شاعر:غلامرضاسازگار

 
 
دوشنبه 22 خرداد 1396  2:06 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شب های قدر

مناجاتی-شب قدر


در این شب احیا فقط وردم همین است

ذکر امیرالمومنین حصن حصین است

دیگر نمی آید ز کوفه آن اذانش

 

امشب عزای مرتضی مولای دین است

 

 

من آمدم آلوده و با دست خالی

امّا خدایم رحمتٌ لِلعالمین است

در منجلاب معصیت افتاده ام من

ای چاره ساز من ببین شیطان کمین است

قرآن به سر کردم،مقرّب در سرایت

از بس خطا کردم دل آقا غمین است

با یاد روز واقعه اشکم چو زمزم

بر گونه هایم جاری و حکمت در این است

دیدم کنار علقمه دستی جدا شد

زهرا کنار پیکرش، مادر غمین است

یک لحظه یاد آورده ام در ظهر عاشور

عرش خدا گویی فتاده بر زمین است

وقتی که شمر روسیاه آمد به مقتل

در دل ز بغض مرتضی،دنیای کین است

دیدم غروب و خیمه و آتشفشانی

در هر طرف یک دامنی پر آتشین است

دیدم سه ساله در خرابه آرمیده

این زجر ملعون در پی طفل حزین است

سالار زینب را ببین شیب الخضیب است

افضل ترین ذکر شب قدرم همین است

بعد از تمام روضه ها ،(عَجِّل فَرَج) گو

زیرا اجابت در دعای آخرین است

شاعر:محمدمهدی عبدالهی

 
 
دوشنبه 22 خرداد 1396  2:06 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شب های قدر

    شکسته ابن ملجم فرق مولای دو عالم را
ولی آقا تفقد می‌نماید ابن ملجم را
به محراب عبادت تا رخش چون لاله رنگین شد
ندا برخاست کشتند اولین مظلوم عالم را
شب قدر و فراق شهسوار عدل و آزادی
بپا بنموده امواج غم و شور محرم را
رخ ایتام کوفی را دگر حاجت بر شستن نیست
که می‌ریزند از این پس به رخ اشک دما دم را
به رنگ زرد و رخت نیلگون و اشک سرخ امشب
عجب رنگین نمودند این یتیمان سفره هم را
تمام اهل عالم در عزای فاتح خیبر
به بر بگرفته‌اند از فرط غصه  زانوی غم را
نجف صبر تو را نازم که با این سینه پرغم
چگونه در بغل جا داده‌ای عدم مجسم را
امام المتقین یعسوب دین ای حیدر صفدر
به (سائل) هم کرم کن ذره‌ای از قدر میثم را

 
 
دوشنبه 22 خرداد 1396  2:06 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها