0

اشعار شب های قدر

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شب های قدر

الهی بنده ای گم کرده راهم

بده راهم که سر تا پا گناهم

الهی بی پناهان را پناهی

پناهم ده پناهم ده پناهم

 

تو از سوز دل زارم گواهی

که من از رحمت عامت گواهم

الهی هر جه هستم هر که هستم

تویی بخشنده ومن عذر خواهم

زبار معصیت خم گشته پشتم

ترحم کن تو بر حال تباهم

به اب رحمتت کن رو سپیدم

که من از فرط عصیان رو سیاهم

اگر عمری خطا کردم الهی

کنون پی بر ده ام بر اشتباهم

پشیمانم ز اعمال بد خویش

نجاتم ده که من در قعر چاهم

شده روزم سیه تر از شب تار

به غفلت رفته از کف سال و ماهم

کسی غیر توام فریاد رس نیست

به فریادم برس چون بی پناهم

نخواهد کرد کس بر من نگاهی

تو از راه عطو فت کن نگاهم

دعایم را اجابت کن خدایا

که عالم تیره شد از دود اهم

شاعر:حمیدکریمی

 
 
دوشنبه 22 خرداد 1396  2:03 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شب های قدر

غرق گنه نااميد مشو زدرگاه ما

كه عفو كردن بود در همه دم كار ما

توبه شكستى بيا هرآنچه هستى بيا

اميدوارى بجوى زنام غفّار ما

 

بنده شرمنده تو، خالق بخشنده من

بيا بهشتت دهم مرو تو در نار ما

در دل شب خيز و ريز قطره اشكى ز چشم

كه دوست دارم كند گريه گنهكار ما

خواهم اگر بگذرم ز جمله عاصيان

كيست كه چون و چرا، كند زكردار ما

شاعر:سادات خانم

 
 
دوشنبه 22 خرداد 1396  2:03 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شب های قدر

شب قدر است بيا در پس اين پرده‌ي اشك
بين اين حوض پر از اشك كه خود ساخته‌ايم
آب بر فكر سراسر بد و بدتر بزنيم
سوي افلاك كمي پر بزنيم
به خدا انديشيم
به خداوندي و لطف و كرمش فكر كنيم
تا بدانيم از امشب به كجا بايد رفت
و چه سازيم كه از سوختن خود گذريم
سوختن چيست مگر؟
اينكه يك دفترِ دل پر ز خطا گردد و بس
ظلم بر خلق خدا، حكم روا گردد و بس
اين چنين نيست مگر؟
وقت آن است در انديشه شويم
و بگويم كه خالق عملش با مخلوق
همه زيباست، خوش است و خوشي و لطف و صفا
ليك مخلوق به مخلوق نموده است جفا
اين حقيقت دارد 
توبه اين نيست كه تنها به سرشكي ناچيز
هر گنه را سر شب تا به سحر پاك كنيم
و بگوئيم خدا بخشيدم

 
 
دوشنبه 22 خرداد 1396  2:03 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شب های قدر

درى بگشا زرحمت يا الهى

به روى بى پناه عذرخواهى

نوازش كن تو بارى خسته اى را

عنايت كن تو دل بشكسته اى را

 

خداوندا زدوشم بار بردار

به روز حشرم از ذلت نگه دار

در اين ملك فنا من بى نوايم

اسير نفس و دربند هوايم

دريغ از من مكن يا رب عطا را

بشوى از دفترم جرم و خطا را

طبيبا اى شفاى دردمندان

كريما اى اميد مستمندان

ببخشا از گنهكاران گناهان

بگير از لطف، دست بى پناهان

پريشان خاطران را شاد گردان

گرفتاران زبند آزاد گردان

شاعر:حاج انصاریان

 
 
دوشنبه 22 خرداد 1396  2:03 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شب های قدر

شب قدر است امشب مست مستم‌ ای خدا با تو

شدم تا مست دانستم كه هستم ای خدا با تو

در این خلوت تو من یا من تو، انصاف از تو می‌خواهم

تو با من مست یا من مست هستم ای خدا با تو

 

مخواه از من كه هرگز راه عقل و عافیت پویم

كه من دیوانه از روز الستم ای خدا با تو

دویدم سال‌‌ها اما به دور افتادم از كویت

چو افتادم ز پا در خود نشستم ای خدا با تو

سر از خاك زمین تا برگرفتم عشق ورزیدم

ولی آزاد از هر بند و بستم ای خدا با تو

تو هر جا جلوه كردی من تو را دیدم پرستیدم

به هر صورت جمالی می‌پرستم ای خدا با تو

 محمدخلیل مذئب

 
 
دوشنبه 22 خرداد 1396  2:03 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شب های قدر

مرتضی امیری اسفندقه

مناجات با خدا-شب های قدر

روزه هایم اگر چه معیوب است

 رمضان است و حال من خوب است

 

رمضان است و من زلالم باز

 صاحب روزی حلالم باز

می زند موج بی کران در من

 پهنه در پهنه آسمان در من

چشم هایم ندیدنی را دید

 رمضان است و من پر از خورشید

الفتی پاک با سحر دارم

 تشنه ی لحظه های افطارم

رمضان است و گفتنم هوس است

 راز از تو شنفتنم هوس است

از تو ای با من آشنا! از تو

 از تو ای مهربان خدا! از تو

ای خدایی که جود آوردی

 از عدم در وجود آوردی

ای خدایی که هستی ام دادی

 حرمت حق پرستی ام دادی

ای سئوال مرا همیشه جواب

 ای سبب! ای مسبب! ای اسباب!

پیش پایم همیشه روشن باش

 با توام من، تو نیز با من باش

در نگاهم گناه می جوشد

 تو نپوشی کسی نمی پوشد

با من ای مهربان، مدارا کن

 گره از کار بسته ام وا کن

رمضان است و زنده ام، هستم

 گفتگو با تو دارم و مستم

مستم از شربت و شرابی ناب

 صمغ خورشید و شیره ی مهتاب

از شرابی که قسمت من بود

 مثل من بود، صاف و روشن بود  

از شرابی شبیه آزادی

 لطف کردی خودت فرستادی

از شرابی که درد می افزود

 نه زمینی، نه آسمانی بود

رمضان است و ماه نیمه ی بدر

 شب تقسیم زندگی، شب قدر

شب قدر است و من همان تنها

 دورم از هی هی و هیاهوها

نیست قرآن برابرم امشب

 دست مولاست بر سرم امشب

ای خدای بزرگ بنده نواز

 خالق خلسه های راز و نیاز

اولین اشتیاق شوق انگیز

 آخرین شوق اشتیاق آمیز

می چکد شور تو در آوایم

 می زنی موج در دعاهایم

هایِ تو هویِ من مرا دریاب

 خسته ام، خسته، ای خدا دریاب

شب قدر است و می کنی تقسیم

 برسان سهم دوستان یتیم

سهم من چیست؟ بندگی کردن

 پاک و پاکیزه زندگی کردن

بار من ای یگانه سنگین است

 سبُکم کن که سهمِ من این است

شب احیا تو با منی آری

 من بخوابم اگر، تو بیداری

لطف داری به دست کوتاهم

 می دهی آن چه را که می خواهم

ای خدا ای خدای پنهان، فاش

 هم در این جا تو را ببینم کاش

تا بمیرم زلال و دل بیدار

 مرگ من را به دست من بسپار

بسپارش به من به آگاهی

 تا بمیرم چنان که می خواهی

بعد یک عمر خون دل خوردن

 مطلع کن مرا شب مردن

ای خدا ای خدای نومیدان

 زنده ی تا همیشه جاویدان

ای سزاوار گریه و خنده

 مهربان هماره بخشنده

پاکبازم اگر چه گمراهم

 از تو غیر از تو را نمی خواهم

بار تشویش از دلم بردار

 وَ قِنا ربّنا عذاب النّار

شب قدر است و من چنین بی تاب

 اِفتَتِح یا مفتّح الابواب..

منبع:هیت عشاق العباس

 
 
دوشنبه 22 خرداد 1396  2:03 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شب های قدر

 اي خدا ملاقاتت نور ديده مي‏خواهد

نيمه شب مناجاتت دل بريده مي‏خواهد

 اي صفاي نجوايم وي يگانه مولايم

التجاي كوي تو اشك ديده مي‏خواهد

 

 دانه دانه اشكم بين شبنم سرشكم بين

اين دل سيه، وصلت در سپيده مي‏خواهد

 اي بهار فرجامم منكه خارم و خامم

گلشن بهارت را گل رسيده مي‏خواهد

 شيعه با مناجاتش منتهاي حاجاتش

آبياري سرخ ياس چيده مي‏خواهد

 روح زندگي زهراست جاودانگي زهراست

اين دلم دو عالم را زين عقيده مي‏خواهد

 راز دل نياز عشق خواندن نماز عشق

حالتي مشابه با آن شهيده مي‏خواهد

 هر غم و بلايش را مي‏خرم به جان اما

درك روضه‏هايش را غم كشيده مي‏خواهد

 اي خدا قبولم كن شيعه بتولم كن

امتحان عشقت را برگزيده مي‏خواهد

 با ابوتراب امشب مي‏كنم نوا يارب

عبد خسته زينب سر بريده مي‏خواهد

 اي اميد افطارم وي نويد اسحارم

طلعت رشيدت را دل نديده مي‏خواهد

 

 

شاعر:غلامرضاسازگار

 
 
دوشنبه 22 خرداد 1396  2:04 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شب های قدر

من از خجالت گرم گناه لبریزم

من از تغافلِ عفو اله لبریزم

بجز شکست ندارد نتیجه کردارم

تلاشِ جاهلم از اشتباه لبریزم

 

بجز ندامت از این سینه برنمی خیزد

غبار آینه هستم از آه لبریزم

کسی که همسفرم شد به دردِسر افتاد

مسیر غفلتم از کوره راه لبریزم

نگاهِ منتظرم از امید سرشارم

امیدِسرشارم از نگاه لبریزم

نوشته اند مرا سرنوشتِ یوسف شهر

زِ نابرادری و گرگ و چاه لبریزم

شاعر:رضا جعفری

 

 
 
دوشنبه 22 خرداد 1396  2:04 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شب های قدر

بازم شب قدري سر آمد
غيبت نشينِ شيعيان مهدي نيامد ـ مهدي نيامد
مردم از اين داغ جدايي ـ يابن الزهرا (2
يارِ غريبان كي مي‌آيي ـ يابن الزهرا (2
از بهرِ شيعه بي شكيبي
تو صاحبِ دل‌هاي زارِ  بي حبيبي ـ بي حبيبي
مهدي تو غم‌ها را طبيبي
اما خودت همواره تنها و غريبي ـ واي غريبي
خون كرده‌ام قلب تو را من ـ با گناهم (2
اما فقط گوشم خمارِ ـ يك نگاهم (2
شاهنشه خيمه نشينم
عمري ز هجرِ روي ماهت دل غمينم ـ دل غمينم
اي دلرباي مه جبينم
ترسم بميرم من ظهورت را نبينم ـ ظهورت را نبينم
خوردم قسم يار تو باشم ـ تا قيامت (2
هر روز و شب زارِ تو باشم ـ تا قيامت (2

 
 
دوشنبه 22 خرداد 1396  2:04 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شب های قدر

الــهـي بـكـويـت پــنـــاهــم بـده

فـــروغـي بــشــام سـيــاهـم بــده

مـنـم بـنـده عــاصـي مـنـفــعــل

كـه هـسـتـم زكـردار زشـتم خجل

 

مـنـم بـنـده مـسـت جـام غـرور

كـه تـرسـم بـيـفـتم ز رحمت بدور

مـكـن قـهــر بـا بـنـده سركشت

مـسـوزان تـن و جـانـم از آتشت

الـهـي بـكـن رحـم بـر حـال من

نگر سرنگـون بخت و اقبال من

منم معترف بـر گناهان خويش

كـه بـاشـد گناهم ز انديشه بيش

تو مـنگـر بـرفتار و كردار من

جهيم است بي شك سزاوار من

ز رحمت تو عذر و گناهم پذيـر

چــو افـتـادم از پـاي دستم بگير

رحـيـما تـوئـي خالق بحر و بـر

تـوئـي مـهـربـانـتـر ز مام و پدر

ز سـرگـشـتـگـيـهـا نـجـاتم بـده

تـو ايـمـان و حـسـن صفاتم بده

«حـياتي» مشو ناامــيد از الاه

كـه بـخشد خداوند كوهي به كاه

شاعر:محمد حیاتی

 
 
دوشنبه 22 خرداد 1396  2:04 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شب های قدر

باز دلم آمده در پیچ و تاب
انقلب ینقلب انقلاب
همچو گیاه لب آب روان
اضطرب یضطرب اضطراب
آتش عشق است که در اصل و فرع
التهب یلتهب التهاب
نور خداییست که در شرق و غرب
انشعب ینشعب انشعاب
آب حیاتست که در جزء و کل
انسحب ینسحب انسحاب
شک که دل موهبت عشق را
اتهب یتهب اتهاب
از سر شوق است که اشک بصر
انحلب ینحلب انحلاب
صنع نگارم بنگر بى حجاب
احتجب یحتجب احتجاب
سر قدر از دل بى قدر دون
اغترب یغترب اغتراب
آمُلیا موعد پیک اجل
اقترب یقترب اقتراب
علامه حسن زاده آملی

 
 
دوشنبه 22 خرداد 1396  2:04 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شب های قدر

آمدم، آمدم به سوى تو باز

اى خداى كريم بنده نواز

پاى تا سر همه نيازم من

از كرم سايه بر سرم انداز

 

آبروى گداى خويش مريز

دستم آخر سوى تو است دراز

بسته اى راه نااميدى را

كرده اى چون كه باب رحمت باز

 

 

شاعر:حبیب الله چایچیان

 
 
دوشنبه 22 خرداد 1396  2:04 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شب های قدر

يارب بده پناهم الهي العفو
ببين غرقِ گناهم الهي العفو
اگر رفتم به راهي كردم گناهي
بنده‌ي رو سياهم الهي العفو
امان از خلوتي كه حرمت شكستم
چو افتاده به چاهم الهي العفو
زماني كه درونِ قبرم گذارند
واي از عمرِ تباهم الهي العفو
در آن تاريكي اي نور به فريادم رس
رحيمِ دادخواهم الهي العفو
به روز محشر آيم به پاي ميزان
با لوحِ اشتباهم الهي العفو
چه مي‌شود ببخشي تو عبدِ خود را
كريمِ پادشاهم الهي العفو
سر را به پاي عفوت نهاده‌ام من
با سوز و اشك و آهم الهي العفو
با اشك ديده و دل دارم تقاضا
جز بخششت نخواهم الهي العفو
من نوكرِ حسينم، دل كربلايش
محتاجِ يك نگاهم الهي العفو

 
 
دوشنبه 22 خرداد 1396  2:04 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شب های قدر

يا رب از فرط گنه نامه سياهم چه كنم

گر نبخشى ز ره لطف گناهم چه كنم

بسته گرديده زهر سو به رُخم راه نجات

ندهى گر تو در اين معركه راهم چه كنم

 

جز تو ما را نبود پشت و پناهى به جهان

بى پناهم ندهى گر تو پناهم چه كنم

يوسف افتاد بچاه از اثر بى گنهى

من ز فرط گنه افتاده به چاهم چه كنم

بخشش و لطف تو پاينده تر از كوه بود

من كه ناچيزتر از يك پَرِ كاهم چه كنم

به هدف گر نخورد تير دعايم هيهات

به اثر گر نرسد شعله آهم چه كنم

سايه لطف تو از لطف اگر روز معاد

نشود شامل احوال تباهم چه كنم

كس به روى من «ژوليده» نگاهى نكند

نكنى گر تو هم از مهر نگاهم چه كنم

شاعر:ژولیده نیشابوری

 
 
دوشنبه 22 خرداد 1396  2:04 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شب های قدر

الهی به این بنده فرصت بده
به توفیق بر نفس رخصت بده
الهی کمیلی ابوحمزه ای
مرا با مناجات عادت بده
شب چارمی بازهم آمدم
خودت روز محشر شهادت بده
عوض کن مزاج مرا با دعا
به من حس سبز عبادت بده
سر سفره ات زاهدان سائلند
به این هم نشینی سعادت بده
اگر اوج انسانیت بندگی ست
به آزادی من اسارت بده
...چه می خواهی از من سر و دست و پا
بهایت چقدر است قیمت بده
تو که هر قدر داشتی داده ای
مرا با خودم آشتی داده ای
مرا عفو کن تا کمیلت شوم
ز خود بگذرم باب میلت شوم
نبینم خودم را خدایی شوم
شب چارمی کربلایی شوم
شبیه مظاهر حبیب آمده
پر از عطر خوش بوی سیب آمده
حسین امشب آمد به بالین من
برای مریضت طبیب آمده
سراغ من خسته انگار که
غریبانه حس غریب آمده
کنون وقت گریه است زینب بیا
به گودال آن نانجیب آمده
گلی را که گم کرده ای روی نیزه
بمیرم که شیب الخضیب آمده
تمام وجودم همین مطلب است
که امشب خدا ضامنم زینب است

شاعر : مهدی رحیمی

 
 
دوشنبه 22 خرداد 1396  2:04 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها