0

اشعار شب های قدر

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شب های قدر

فعل  مرا دیدی ولی چیزی نگفتی
بنده  همان بنده، خدا مثل همیشه
    از  ما توسل از تو لطف و دست گیری
آقا  همان آقا ، گدا مثل همیشه
     
    ممنون  از اینکه دست ما را رو نکردی
    مثل  همیشه باز هم ستار بودی
    چه  خوب شد در معصیت مرگم نیامد
    ممنون  از این که باز با ما یار بودی
     
    با  این گناهانی که من انجام دادم
    باور  نمی کردم که دستم را بگیری
    تو  آن قدر لطف و کرامتْ پیشه ای که
    روزی  هزاران بار توبه می پذیری
     
    جا  مانده بودم تو مرا این جا رساندی
    من  خواب بودم تو مرا بیدار کردی
    وقتی  سحر های مناجاتت نبودم
    آن  شب به جای من، تو استغفار کردی
     
    آن  قدر خوبیِ مرا گفتی به مردم
    آن  قدر که حتی خودم هم باورم شد
    آه  ای کرامت پیشه دیدی آخر کار
    این  مهربانی های تو دردسرم شد
     
    هر  چند از دست خودم دل گیرم اما
    احساس  دلتنگی در این شب ها نکردم
    سوگند  بر سجاده خانوم رقیه
    من  مهربان تر از خودت پیدا نکردم
     
    در  را به روی ما گنه کاران نبندید
    ما  هم دلی داریم گر چه رو سیاهیم
    گفتند  این جا بارِ عصیان می پذیرند
    دیدیم  بیش از عالمی غرق گناهیم      
  علی  اكبر لطیفیان

 
 
دوشنبه 22 خرداد 1396  2:01 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شب های قدر

دیدن روی تو بر دیده جلا می بخشد

قدم یار به هر خانه صفا می بخشد

بدتر از درد جدایی به خدا دردی نیست

خاک پاهای تو گفتند دوا می بخشد

 

از پس پرده ی غیبت هم اگر باشد ،باز

دست تو هرچه طلب کرد گدا می بخشد

شب احیاست ببین مرده ی عشقت هستیم

کو نگاه تو که جان بر تن ما می بخشد؟

شب قدر است ولی ما همه پستیم آقا

گوش چشم تو به ما قدر و بها می بخشد

رو سیاهیم ولی دست به دامان توأیم

تو اگر واسطه باشی که خدا می بخشد

ابر وقتی که ببارد همه جا میبارد

پس اگر خواست ببخشد همه را می بخشد

در جواب به علیٍ به علی گفتن ما

مادرت تذکره ی کرب و بلا می بخشد

 

 

شاعر:گمنام

 
 
دوشنبه 22 خرداد 1396  2:01 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شب های قدر

رویم نمیشود که بگویم مرا ببخش

با این همه گناه ولیکن خدا ببخش

شاید دلت گرفته ازاین توبه های سست

اینبار چندمین ولی آخر بیا ببخش

 

ای مهربان عرش نشین ای همیشه خوب

این بنده ی به خاکِ غم افتاده را ببخش

شاید چنان بدم که نمیخواهی ای عزیز!

از جرمهام بگذری ، اما چرا؟ببخش

حالا تو هستی و من و تصمیم آخرت

یا غرق کن درون عذابم...ویا ببخش

کوه گناه خالص و خوبی همه ریا

رویم نمیشود که بگویم مرا ببخش

 

 

شاعر:علی اکبر ذاکری

 
 
دوشنبه 22 خرداد 1396  2:02 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شب های قدر

غیر از تو ای خدا به کسی رو نمی زنم

جز در مقام قرب تو زانو نمی زنم

با کشتی شکسته ز امواج معصیت

جز در کرانه های تو پهلو نمی زنم

 

بعضی مواقع از سر تکرار معصیت

با غافلین درگه تو مو نمی زنم

با این که روسیاه ترین خلق عالمم

چنگی به غیر نغمه ی «ارجو» نمی زنم

خواهی مرا بری به جهنّم ببر ولی ...

... این را بدان که بانگ هیاهو نمی زنم

این بار اگر ردم نکنی قول می دهم

سنگی دگر به روی ترازو نمی زنم

تنها امید من پسر فاطمه بُوَد

بیهوده دل به این سو و آن سو نمی زنم

امشب دلم کبوتر بام رضا شده

پَر جز هوای ضامن آهو نمی زنم

زهر جفا توان پرش را گرفته بود

مانند مادرش کمرش را گرفته بود

شاعر:محمدفردوسی

 
 
دوشنبه 22 خرداد 1396  2:02 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شب های قدر

پیش تو از هرحرکتم شرمنده ام

از خُلق و خوی و خصلتم شرمنده ام

 

تو باز راهم دادی و بدتر شدم

از اینکه دادی فرصتم شرمنده ام

 



هرچه دلم می خواهد اجرا می کنم

اما قسم،از عادتم شرمنده ام

 

من را غلام هیئت تو خوانده اند

با اینکه هر شب هیئتم ، شرمنده ام

 

تنبیه تو تاثیر در کارم نداشت

من بنده ای بی غیرتم، شرمنده ام

 

گوشم بدهکارت نشد بهتر شوم

حرفت نرفته در کتم ،شرمنده ام

 

حس می کنم هستی ،ولی رد می شوم ...

انجا که در معصیتم،شرمنده ام

 

روحم ،دلم ،جسمم،همه با هم شدند

آخر کلام صحبتم ، شرمنده ام

 

جواد دیندار

 
 
دوشنبه 22 خرداد 1396  2:02 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شب های قدر

باز کن در که گدای سحرت برگشته

عبد عصیان زده و در به درت برگشته

بنده ی بی خرد و خیره سرت برگشته

سفره را چیدی و دیدم نظرت برگشته

 

اصلا انگار نه انگار گنه کارم من

به تو اندازه ی یک عمر بدهکارم من

گرچه آلوده ام و خار ولی برگشتم

طبق آن فطرت پاک ازلی برگشتم

دیدم از غیر درت بی محلی، برگشتم

دستِ پر هستم و با نام علی برگشتم

از عقوبات من غم زده تعجیل بگیر

عبد آلوده پشیمان شده تحویل بگیر

بنده وقتی که فرو رفت به مرداب گناه

خواست از چاله در آید ولی افتاد به چاه

وای از دست رفیقی که مرا برد ز راه

من زمین خوردم و او جای دعا کرد نگاه

حرف پرواز زد اما همه طنازی بود

دوستت دارمِ آن دوست ،دغل بازی بود

هیچ کس با دل من هم دل و همراز نشد

این در آن زدم اما گره ام باز نشد

این پر سوخته وقتی پرِ پرواز نشد

سدّ راه گنه خانه برانداز نشد

ناگهان هاتفی از سوی خدا گفت بیا

گفتم آلوده ام و پر ز خطا گفت بیا

حال من آمده ام حالِ مرا بهتر کن

دیگر از دست خودم خسته شدم باور کن

با چنین بنده که داری به مدارا سر کن

دم افطارم و مست می کوثر کن

کوثر از اشک حسین است خدا میداند

که علی ریخته و فاطمه میگریاند

گرچه اندازه ی یک کوه گنه سنگین است

آشتی با تو همیشه مزه اش شیرین است

سفره ای را که تو چیدی چقدر رنگین است

آخر کار هر آن کس که بیاید این است

اولین قطره ی اشکی که ز چشمت ریزد

بهر امداد به او فاطمه بر میخیزد

شاعر:گمنام

 
 
دوشنبه 22 خرداد 1396  2:02 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شب های قدر

فقیـر و درمانـده گدا و مسکینم  

 تمام هستم هست گناه سنگینم

  به نامه‌ام غیـر از گنـه نمی‌بینم  

 فقط تو را فقط تو را العفو   الهنـا العفو الهنا العفو 

 

 ****   دوبـاره برگشتـم دوبـاره راهم ده  

 خودت قبولم کن خودت پناهم ده  

 ثوابی از رحمت بـه هر گناهم ده  

 به درد من ذکرت بود دوا العفو   الهنـا العفـو الهنـا العفو   ****

   به عفوت از خجلت هماره آبم کن  

 دوباره عبـدت از کـرم خطابم کن

  بگیـر امیـدم را سپس جوابـم کن  

 امید از این درگاه برم کجا العفو   الهنـا العفـو الهنـا العفـو   ****  

 هوای نفسم شد به هـر نفس قاتل

  به روی غیـر تـو بسی گشودم دل

   اگر چه من عمری شدم ز تو غافل

  تو خود مرا از لطف بزن صدا العفو   الهنـا العفـو الهنـا العفــو   ****

   پس از هزاران بار که توبه بشکستم  

 ره نجـاتم را ز هــر طـرف بستم

  هنـوز هـم یـارب امیــدوار استم

  گفتم و می‌گویم به هر دعا العفو   الهنـا العفـو الهنـا العفـو   ****  

 چو نامـۀ جرمم سیـه شده رویم

  به درگهت دائم علی علی گویم

  مگر به نـام او رضـای تو جویم  

 شوی به مهر خود ز من رضا العفو   الهنـا العفـو الهنـا العفـو   ****

  تن ضعیفم را نظـاره کن یارب

  نامۀ جرمم را تو پاره کن یارب

  تمام دردم را تو چاره کن یارب

  بسویم از رحمت دری گشا العفو   الهنـا العفـو الهنـا العفـو 

 

 

 
 
دوشنبه 22 خرداد 1396  2:02 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شب های قدر


سلام من به قبر مادر تو
اگر زائر شدی صحن نجف را
سلام من به بابا حیدر تو
اگر زائر شدی بین الحرم را

 

سلام من به جدّ اطهر تو
بگو از جانب من با حسینت
سلام من به خون پیکر تو
اگر رفتی کنار قبر عبّاس
سلام من به آن آب آور تو
شب احیا کند ناله سه ساله
پدر جان، کی بریده آن سر تو
اگر رفتی کنار قبر زینب
سلام من به آن چشم تر تو
به مشهد هم که رفتی یابن زهرا
بگو من هم بیایم در بر تو
خلاصه گویمت در بین سرداب
سلام من به سوز اطهر تو

 

 

شاعر:محمد مهدی عبداللهی

 
 
دوشنبه 22 خرداد 1396  2:02 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شب های قدر

جاری‌ست چو باران عرق شرم به رویم

  از عفـو تو یـا از گنـه خویش بگویم؟

  تـرسم نگذارنـد بـه فــردای قیـامت

  یک برگ گل از باغ وصال تو ببـویم 

 

 کوری به از آن کز کرمت چشم بپوشم

  لالی بـه از آنـم کـه ثنـای تو نگویم  

تو زود رضا می‌شوی از بنده ولی من

  دیرآمده‌ام تـا که رضای تـو بجـویم  

 من رو به در غیـر تو بردم، تو ز رحمت  

 آغوش گشودی کـه بیـا باز به سویم  

 خواهم که حضور تو کنم سفرۀ دل، باز  

 ترسـم کـه گناهـان بفشارنـد گلویم  

صد سالـم اگـر در شـرر نـار بسوزی

   از دوستی‌ات کم نشود یک سرِ مویم

  بر خاک درت ریخته‌ام اشک خجالت

  این اشک نکوتـر بود از آب وضـویم  

 پرونـدۀ تـاریک مــرا اشک نشویـد  

 بگذار که در چشمۀ عفو تـو بشویـم

  صد بار خطا دیده‌ای از «میثم» و یک بار

  نگذاشتـی از لطـف بیـارند بـه رویم 

شاعر:غلامرضاسازگار

 
 
دوشنبه 22 خرداد 1396  2:02 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شب های قدر

شب های احیا در فراق تو گذر شد

عمرم تباه است و ز هجر تو سپر شد

ای روضه خوان و یوسف زهرا کجایی

آقا بیا روزم شب و شب هم سحر شد

 

از اول ماه خدا یاد تو هستم

اما چرا این ناله هایم بی اثر شد

آقا اجازه شب شب قدر است و روضه

از کوفه تا کرب و بلا خاکم به سر شد

مولای دین رفت و جسارت ها شروع شد

در سینه هاشان بغض مولا پر ثمر شد

اما امان از روضه ای که خون تو گریی

آقا اسارت رفت و زینب در خطر شد

بی تو چه سخت است از سر و سرنیزه گفتن

مولا بیا چون یک سه ساله در به در شد

طشت طلا و خیزران ها بر حسینت

بزم شراب و دختری غرق نظر شد

وقتی جسارت بر سر ببریده کردند

مویش سپید و زینب تو خون جگر شد

این بار در شام و پلیدی های بسیار

گوید رقیه ای پدر وقت سفر شد

مولا حلالم کن ولی ای صاحب من

چشمان زهرا مادرت از گریه تر شد

 

 

شاعر:محمد مهدی عبداللهی

 
 
دوشنبه 22 خرداد 1396  2:02 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شب های قدر

هزار مرتبه کردم فرار و دیدم باز
 
تو از کرم به من آغوش خویش کردی باز
به لطف و رحمت و عفو و کرامتت نازم
 
که می‌کشی تو ز عبد فراری خود ناز

 

جسور کس چو من و مهربان کسی چو تو نیست
 
که با همه بدی‌ام باز با تو گفتم راز
 
چه حکمتی است که در لحظۀ شروع گناه
 
تو می‌کنی کرم و عفو خویش را آغاز
 
هنوز باز نگشته، تو می‌گشایی در
 
هنوز توبه نکرده، مرا دهی آواز
 
اگر سؤال کنی من کی‌ام، تو کی؟ گویم
 
منم ذلیل گنه، تو عزیز بنده‌ نواز
 
تو دست لطف گشودی و آشتی کردی
 
من از چه دست نکردم به جانب تو دراز
 
نخوانده‌ام به همه عمر، یک نماز درست
 
هم از خدا خجلم، هم ز خویش، هم ز نماز
 
به جای آنکه بسوزانی‌ام به نار جحیم
 
مرا به آتش مهر و محبتت بگداز
 
به طایر دل «میثم» پری عنایت کن
که بـا کبوتر صحن علی کند پرواز

استاد غلامرضا سازگار

 
 
دوشنبه 22 خرداد 1396  2:02 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شب های قدر

ماه رحمت شده پیدا لکَ لبّیک خدا

«استجابت» شده معنا لکَ لبّیک خدا

ماه ها در پی ماه رمضانت بودیم

شد روا حاجت ماها لکَ لبّیک خدا

 

تا شود روزی ما لقمه ی نان سحری

پهن شد سفره ی نجوا لکَ لبّیک خدا

لایق این همه اکرام نبودیم اصلاً

این چه سرّی است خدایا لکَ لبّیک خدا

با وجودی که خطاکاری ما را دیدی

باز آغوش کنی وا لکَ لبّیک خدا

گرمی دست نوازشگر تو باعث شد

دل مرده شود احیا لکَ لبّیک خدا

وقت آن است کمی خانه تکانی بکنیم

تا شوی در دل ما جا لکَ لبّیک خدا

قطره ای بیش نبودیم که یک موج دعا

وصلمان کرد به دریا لکَ لبّیک خدا

تا که گفتیم «حسین» فاطمه هم گفت «حسین»

چه بساطی است مهیّا لکَ لبّیک خدا

نمک سفره ی امشب شده با اذن حسین

روضه ی حضرت زهرا لکَ لبّیک خدا

تا که افتاد زمین محسن او هم افتاد

ناله اش سوخت علی را لکَ لبّیک خدا

شاعر:محمدفردوسی

 
 
دوشنبه 22 خرداد 1396  2:03 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شب های قدر

ای بنده بیا ساکن میخانه ما باش

ما شمع تو گردیم وتو پروانه ما باش

تا چند خوری باده ز پیمانه اغیار

پیمان بشکن طالب پیمانه ما باش

 

از عشق مجازی نشود کام تو حاصل

از عشق بتان بگذر و دیوانه ما باش

بیگانه شو از دیده که نادیده ببینی

بیزار تو از دیده بیگانه ما باش

باز است در رحمت ما رحم به خود کن

در دام نیفتاده بیا دانه ما باش

این کهنه خرابات چرا می کنی آباد؟

بگذر تو ز آبادی و ویرانه ما باش

یک عمر شدی خانه به دوش هوس و آز

یک ماه بیا معتکف خانه ما باش

هر در که زدی دست رد آمد به جوابت

پس منتظر پاسخ جانانه ما باش

ژولیده مشو ریزه خور سفره اغیار

مهمان منی بر سر پیمانه ما باش

شاعر:ژولیده نیشابوری

 
 
دوشنبه 22 خرداد 1396  2:03 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شب های قدر

دوباره سفره ی اشک است و فیض ماه خودم

دوباره نیمه شبی و بساط آه خودم

رسیدم اول کاری که معترف بشوم

نشان به کس ندهم نامه ی سیاه خودم

 

کسی به جز تو خبردار نیست از حالم

میان محکمه آرم که را گواه خودم ؟

قشون اشک فرستاده ام به درگاهت

ذلیل عفو توام با همه سپاه خودم

به من تو راه نشان دادی و نفهمیدم

فقط دویدم و رفتم به کوره راه خودم

چه ظلم ها که نکردم به خود در این دنیا

چه چوب ها که نخوردم من از نگاه خودم

حیا نکردم و دنبال معصیت رفتم

شدم من عبد فراری و دل بخواه خودم

چه صبر داری و خسته نمی شوی از من

خودم که خسته ام از این همه گناه خودم

تمام ترس من این است مرگ من برسد

که پی نبرده ام آن دم به اشتباه خودم

به دست های خودم ساختم قفس ها را

ببین که حبس شدم در میان چاه خودم

" بجز حسین مرا ملجا و پناهی نیست "

بگو به من که : بیا بنده در پناه خودم

میان قبر بگویم حسین و گریه کنم

دلم خوش است به این اشک گاه گاه خودم

شاعر:رضارسول زاده

 
 
دوشنبه 22 خرداد 1396  2:03 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شب های قدر

گرچه پرم وا میشود با ذکر استغفارها

پرواز دشوار است با سنگینی این بارها

گرچه تو خوبی من بدم هربار گفتی آمدم

توفیق پیدا کردم از فیض نگاه یارها

 

صد بار گفتم عاقبت یک بار تویه میکنم

آخر نمی آید چرا یک بار، این یک بارها

من هرکجا که رو زدم رویم خریداری نداشت

پس بعد از این دیگر بس است رفتن سوی بازارها

دل مرده گشتم از گناه دل خسته ام از اشتباه

دیگر نمی لرزد دلم از دوری دلدارها

وقتم کم و راهم دراز با این گدا قدری بساز

هر جا روم سد میکند راه مرا دیوارها

سودی نمی بخشد اگر شب زنده داری های من

پس خوش به حال لذت خوابیدن هشیارها

گاهی ادا گاهی قضا گاهی خدا گاهی خطا

خسته شدم جان خودم از این همه تکرارها

گیرم مددکاری برای کار من پیدا نشد

نام علی وا میکند آخر گره از کارها

ذکر و دعای بی علی مثل غذای بی نمک

از برکت نام علی شیرین شود گفتارها

من سال ها دیوانه ی ایوان طلای حیدرم

عشق است با نام علی سرها رود بر دارها

گفتم مرا یک کربلا مهمان کن و جانم بگیر

بس کن برایم ناز را در پای این اسرارها

شاعر:گمنام

 
 
دوشنبه 22 خرداد 1396  2:03 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها