يكى از اصحاب امام حسن مجتبى صلوات اللّه عليه حكايت كند:
روزى آن حضرت از شهر مدينه منوّره عازم شهر شام شد.
من نيز با عدّه اى - كه تعداد آن ها هفتاد نفر بود - به همراه حضرت حركت كرديم .
امام عليه السلام هنگام حركت ، روزه بود و هيچگونه آذوقه و زاد و توشه اى همراه خود برنداشته بوديم .
چون مقدارى از مسافت را پيموديم ، خورشيد غروب كرد و نماز مغرب و عشاء را به امامت آن حضرت خوانديم ؛ و بعد از نماز، حضرت دست به دعا برداشت .
و هنگامى كه دعايش به درگاه خداوند متعال پايان يافت ، ناگاه متوجّه شديم كه درى از آسمان گشوده شد و ملائكه الهى به همراه زنبيل هايى كه پر از ميوه و اشياء خوراكى بود، وارد شدند.
و سپس آن غذاهاى داغ و لذيذ و همچنين ميوه ها را جلوى ميهمانان امام حسن مجتبى عليه السلام چيدند؛ و همه ما به همراه آن حضرت از آن غذاها و ميوه ها ميل كرديم .
و چون بسيار خوش طعم و لذيذ بود؛ و از جهتى ما نيز راه زيادى را پيموده بوديم و خسته و گرسنه شده بوديم ، طبيعى بود كه زياد خورديم .
ولى بدون آن كه چيزى از غذاها و ميوه ها كم شده باشد، ملائكه ها آن ها را جمع كرده و به آسمان بالا بردند.(1)
پینوشت:
1- مدينة المعاجز: ج 3، ص 235، ح 854، اثبات الهداة : ج 2، ص 561، ح 25.
منبع: چهل داستان وچهل حدیث از امام حسن مجتبی علیه السلام ، حجت الاسلام والمسلمین عبدالله صالحی