0

اشعار وفات حضرت خدیجه (س)

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار وفات حضرت خدیجه (س)

مادر سلام حال غریبت چگونه است؟

مادر بگو که رنج مصیبت چگونه است؟

حالی غریب داری و در فکر رفتنی

دردی به سینه داری و حرفی نمی زنی

 

داری برای رفتن خود چانه می زنی

موی مرا به گریه چرا شانه می زنی

با دانه های اشک تو افطار میکنم

همسایه را ز داغ تو بیدار میکنم

همسایه ها برای تو پرپر نمی زنند

داری تو میروی و به تو سر نمی زنند

مادر بگو که مکه چه آورده بر سرت

که قد خمیده میروی از پیش دخترت

مادر ! پدر غروب تو را گریه میکند

و خاطرات خوب تو را گریه میکند

بخشیده ای تمام خودت را به آفتاب

و زنده شد به مهر تو مادر ابوتراب

چیزی نمانده است که دیگر فدا کنی

باید برای رفتن زهرا دعا کنی

حالا که پر کشیدن تو گشته باورم

آیا کفن برای تو مانده است مادرم؟

هی تشنه میشوی و مرا میزنی صدا

و هی سلام می دهی امشب به کربلا

گریه گرفت و مکه دوباره در آب رفت

مادر دوباره وضو گرفت و دوباره به خواب رفت

مادر؛ پدر تشهد خود را تمام کرد

و جبرئیل آمد و بر تو سلام کرد

مادر جواب فاطمه را لااقل بده

یا لا اقل به دختر خود هم اجل بده

چشم و چراغ خانه ی خورشید الامان

رنگین کمان بیت نبوت نرو ...بمان

اینجا که مکه است مدینه چگونه است

جریان میخ و آن در و سینه چگونه است

اینجا بهانه نیست مدینه بهانه است

آنجا جواب گریه من تازیانه است

مکه اگر چه طعنه ی زخم زبان زدند

اینجا به دست های علی ریسمان زدند

مکه اگرچه در به روی خویش بسته اند

اما مدینه پهلوی من را شکسته اند

شاعر:رحمان نوازی

 
 
دوشنبه 15 خرداد 1396  2:02 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار وفات حضرت خدیجه (س)

سلام بر تو که خیر النسا به ما دادی
سلام بر تو که درس وفا به ما دادی
سلام بر تو که با جان ،بها به ما دادی
سلام بر تو که روح عطا به ما دادی

 

چه گویم و چه نویسم ز مدحتان بانو
شما که شمس و قمر پیشتان زده زانو
فرشته ای که خدا هدیه کرده بر احمد
ملیکه ای که نگاهش طراوت انگیزد
زنی که که غیر رسول و خدا نمی بیند
کسیکه طاقت وصبرش بود فزون ازحد
زنی نبوده به جز همسر رسول خدا
که در تمامی عمرش ز او نبوده جدا
شریک زندگی مصطفی شما هستی
به دل ملیکه مهر و وفا شما هستی
انیس درد و غم مرتضی شما هستی
به غصه ها که بود مبتلا شما هستی
پناه جمع خلایق به روز واهمه ای
خدیجه همسر پیغمبر ام فاطمه ای
درود بر تو که اول زن مسلمانی
عزیز حضرت طاها عزیز یزدانی
برای ختم رسولان تو جان جانانی
خدا گواهست که فخر تمام نسوانی
روا بود که بگویم بقای اسلامی
به صدق ونیت پاکت صفای اسلامی
خدیجه ای و خدا بر شما نظر دارد
که با وجود شما مصطفی سپر دارد
دلم همیشه هوای تو را به سر دارد
خوشا کسی که برایت دو دیده تردارد
اگر اجازه دهی در عزایتان بانو
ز دیده اشک ببارم برایتان بانو

میلاد یعقوبی

 
 
دوشنبه 15 خرداد 1396  2:02 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار وفات حضرت خدیجه (س)

من کیستم یگانه امید محمّدم
ناموس وحی و همسر والای احمدم
ام‌الائمه مادر ام‌الائمه‌ام
یعنی خدیجه دختر پاک خویلدم

 

روح بزرگ خواجه اسراست در تنم
گلخانـه بهشت رسول است دامنم

من بین دشمنان زره مصطفی شدم
بر بانوان معلم درس وفا شدم
گشتم چو پیش روی رسول خدا سپر
از چارسو نشانه سنگ جفا شدم
بـر پیکـرم بـه شوق دفاع پیامبر
سنگ جفا ز شاخه گل بود خوب‌تر

من پاسدار اشرف خلق دو عالمم
اسلام متکی شده بر عزم محکمم
همچون علی کنار محمّد ستاده‌ام
در سایه رسول خدا فوق مریمم
مریم حضـور مریم من می‌کند قیام
عیسی به یازده پسرم می‌دهد سلام

شخص رسول برده به تجلیل نام من
گیرد ز اعتبار و شرف احترام من
خلقت اگر سلام دهندم عجیب نیست
حتی خدا رسانده به احمد سلام من
سرتا قدم اگر چه وجودم مقدس است
بر من مقام مادر زهرا شدن بس است

پیش از نزول وحی خدا خوانده‌ام نماز
بردم رخ نیاز به درگاه بی‌نیاز
قرآن فرود نامده گفتم شهادتین
اسلام شد ز من، من از اسلام سرفراز
روز ازل کـه یـار رسـول خـدا شدم
سر تا قدم خدایی و از خود جدا شدم

پیغمبر است شاهد پاکی و عصمتم
بر سر نهاده خواج? کل تاج عزّتم
روزی که خاک حضرت آدم نبود گل
شد همسری خواج? لولاک، قسمتم
تنها نه از نساء رسول خدا سرم
جز دخترم ز کلّ زنان نیز برترم

زن‌های مکه یکسره از من بریده‌اند
دیگر ز خانه‌ام ز حسد پا کشیده‌اند
بر قلب من ز نیش زبان‌ها زدند نیش
هرگز مقام و منزلتم را ندیده‌اند
هر جا به غیر خانه من پا گذاشتند
حتی به وضع حملم تنها گذاشتند

تنها به حجره مانده و مأیوس از همه
دائم لبم به ذکر خدا داشت زمزمه
دیدم یکی ز مهر مرا می‌زند صدا
مادر منم که هم سخنم با تو، فاطمه!
مادر چرا غریبی من یاور توام
ریحانه رسول خدا دختر توام

مادر ز بی وفایی زن‌ها مکن گله
قابل نییَند تا به تو گردند قابله
با نصِّ «لایمسه الا المطهرون»
بین زنان مکه و ما هست فاصله
لبخند زن که دست خداوند، یار توست
مریم صفیّه آسیـه هاجـر کنـار توست

این بود قدر و منزلت و اقتدار من
تا مادریِ فاطمه شد افتخار من
ممنونم از رسول خدا و خدای او
بر فاطمه سلام خداوندگار من
«میثم» قصیده تو قبول رسول باد
زیبا سروده‌ای صله‌ات با بتول باد

 

 

شاعر:حاج غلمرضا سازگار

 
 
دوشنبه 15 خرداد 1396  2:03 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار وفات حضرت خدیجه (س)

من آن کنیز خدایم که یار طاهایم

منم که مادر امّ الائمه زهرایم

به افتخار کنیزی مصطفی این بس

که من شریک نبی در نشاط و غمهایم

خداست شاهد حالم که من چه‏ها دیدم

اگر چه شاد ز یک عمر امتحانهایم

گهی به شعب ابی طالبم گواه بلا

گهی ستم کش اهل حجاز و بطحایم

اگر بهشت برین جایگاه شأن من است

برای اینکه به دنیا مطیع مولایم

 

 

ز نیش طعنه نمام‏های آل قریش

هنوز وارث درد و بلاست زهرایم

تمام هستی خود را به عشق بخشیدم

به عشق اینکه به بیت نبی است مأوایم

ولی چه زود شنیدم پس از من و احمد

حریم عشق بسوزد به دست اعدایم

ستم به فاطمه‏ام از قدیم عادت داشت

از آن زمان که به دل بود انیس غمهایم

همیشه فاطمه می‏گفت از درون با من

که من یگانه معین تو در بلاهایم

خدا گواه بسوزم از این که در غم و درد

نبود سایه من بر سر تو، ای وایم

مرا کفن ز بهشت آید ای خدای حسین

اگر چه مادر آن بی کفن به صحرایم

منبع:سایت رمضان

 
 
دوشنبه 15 خرداد 1396  2:03 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار وفات حضرت خدیجه (س)

از ماتم تو فاطمه جان گریه می کنم

بی صبر می شوم و چنان گریه می کنم

یا اینکه در مصیبتت از دست می روم

یا اینکه با تمام توان گریه می کنم

 

زهرا به یاد غربت تو زار می زنم

با قلب خسته و نگران گریه می کنم

در التهاب نالة تو آب می شوم

مانند شمع از دل و جان گریه می کنم

در پشت در به رنگ گل لاله می شوی

پهلو شکسته ! ناله زنان گریه می کنم

با روضه های پهلو و بازو و چهره ات

با روضة بلال و اذان گریه می کنم

اصلاً ببین که با همة روضه های تو

اندازة زمین و زمان گریه می کنم

بانوی بی حرم به خدا من به یاد آن ....

....قبر بدون نام و نشان گریه می کنم

آه ای خدیجه مادر غم ! نه فقط شما

من هم به یاد مادرمان گریه می کنم

 

 

شاعر:یوسف رحیمی

 
 
دوشنبه 15 خرداد 1396  2:03 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار وفات حضرت خدیجه (س)

میسوزم از شرار نفس های آخرت

از لحن جانگداز وصایای آخرت

دستم به دست بی رمقت می شود دخیل

در پیش دیدگان گهربار جبرئیل

 

دستم شبیه دست تو تبدار میشود

دیوار غصه بر سرم آوار میشود

رحمی نما به حال پریشان دخترت

مادر مکش عبای پدر را تو بر سرت

دلواپس غروب توأم،آفتاب من

بر روزهای روشن من،رنگ شب مزن

در جام لحظه های خوشم شوکران مریز

مادر نمک به زخم جگرهایمان مریز

محزون رنج های پدر میشوم مرو

من شاهد عزای پدر میشوم مرو 

مادر بمان کنار گل یاس باغ خود

آتش مزن به حاصل خود با فراق خود

فصل بهار خانه مان را خزان مکن

مادر بمان و نیت ترک جهان نکن

مادر حلال کن که دعایم اثر نکرد

شرمنده ام قنوت عشایم اثر نکرد

اشک غمت به ساحل پلک ترم نشست

سنگ فراق شیشه ی قلب مرا شکست

امن یجیب خواندن من بی نتیجه ماند

زهرا یتیم گشت و پدر بی خدیجه ماند

وحید قاسمی

 

 
 
دوشنبه 15 خرداد 1396  2:03 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار وفات حضرت خدیجه (س)

وقتی خدیجه رفت پیمبر عزا گرفت
آمد زمان پیری و دستی عصا گرفت

 


شکر خدا به لرزه نیافتاد زانویش
دست رسول را چو دو دست خدا گرفت

مرهم گذار زخم تن مصطفی که رفت
زخم تنش دوباره سراغ دوا گرفت

اشکی چکید و ابر غم از پشت پلکها
باران درد بود که بی منتها گرفت

طوفان وزید و شعله غم در زبانه شد
قلب حزین دخترکی بی هوا گرفت

بابا! نبینمت که چنین گریه میکنی
بابا! اگر چه مادر ما را خدا گرفت

من خانه دار کوچک این خانه میشوم
این خانه ای که در دل او غصه جا گرفت

تنها نه مام باب که ام الائمه شد
با نقد جان ز معرکه خون بلا گرفت

تا قتلگاه،پشت در خانه علی
-آنجا که خصم غنچه نشکفته را گرفت-

با میخ در نوشت به دیوار خانه اش
گودی قتلگاه از این خانه پا گرفت 

روزی به قامت خم و با اشک و آه آه
با زین العابدین دو سر بوریا گرفت

محمود قاسمی

 
 
دوشنبه 15 خرداد 1396  2:03 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار وفات حضرت خدیجه (س)

 دستم شبیه دست تو تبدار می­شود
دیوار غصه بر سرم آوار می­شود
رحمی نما به حال پریشان دخترت
مادر مکش عبای پدر را تو بر­ سرت

 

دلواپس غروب توام،آفتاب من
بر روزهای روشن من،رنگ شب مزن
در جام لحظه های خوشم شوکران مریز
مادر نمک به زخم جگرهایمان مریز
محزون رنج های پدر می­شوم مرو
من شاهد عزای پدر می­شوم مرو
مادر بمان کنار گل یاس باغ خود
آتش مزن به حاصل خود با فراق خود
فصل بهار خانه مان را خزان مکن
مادر بمان و نیت ترک جهان نکن
مادر حلال کن که دعایم اثر نکرد
شرمنده ام قنوت عشایم اثر نکرد
اشک غمت به ساحل پلک ترم نشست
سنگ فراق شیشه ی قلب مرا شکست
امن یجیب خواندن من بی­نتیجه ماند
زهرا یتیم گشت و پدر بی­خدیجه ماند
وحید قاسمی

 

 
 
دوشنبه 15 خرداد 1396  2:03 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار وفات حضرت خدیجه (س)

بارون،  غم تو،  تو نگاهم چکیده      میدونم، شبای، بی مادری رسیده
دل من و دو نیم میکنی      با غصه ها سهیم میکنی
با چه دلی داری میری و       دخترت و یتیم میکنی
با اینکه مادر تو خیلی سختی کشیدی
ولی مگه غربت بابام و ندیدی
چرا داری پر میگیری و دل بریدی
مادر، مادر، مادر، مادر

 


دل من، کنارت،   داره روضه میخونه      پدرم، تا ابد،  مدیون تو می مونه
شبیه تو مبارزه با         قوم ستمگری میکنم
با سن کم برای بابا      بعد تو مادری میکنم
داری میری همسر فداکار بابا
کار تو مونده رو دوش ام ابیها
خونه بدون تو میشه مهمون غمها
مادر، مادر، مادر، مادر

دل من، دل تو، داره آتیش میگیره    الهی، که گلت، برای تو بمیره
دعا بکن مادر من      که بعد تو زود بمیرم
تو جوونی تو صحن بقیع       کنارت آروم بگیرم
بارون غصه تو چشم پاکت میشینه
سفارش من رو میکنی به مدینه
مگه قراره نگاه من چی ببینه
مادر، مادر، مادر، مادر

رضا تاجیک

 
 
دوشنبه 15 خرداد 1396  2:03 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار وفات حضرت خدیجه (س)

ای ز ازل آشنای من               ذکر تو روح دعای من

این تو و لطف و عطای تو     این من‌وجرم‌وخطای من

ظلمت نفسی خدای من

ابر کرم بر سرم ببار               رفته ز جان و تنم قرار

 

دست گناهان بی‌شمار       سلسله بسته به پای من

ظلمت نفسی خدای من

روی سیاه مرا ببین               ناله و آه مرا ببین

درد گناه مرا ببین                 عفو تو باشد دوای من

ظلمت نفسی خدای من

ای همه هستم عطای تو            ای همه ذکرم ثنای تو

ای ز کرم گشته جای تو               در دل دردآشنای من

ظلمت نفسی خدای من

عبد سرافکندۀ تو‌ام                    گرچه بدم بندۀ توام

بندۀ شرمندۀ توام                      گر نپذیری تو وای من

ظلمت نفسی خدای من

جرم و گناهم همه ببخش               به ساقی علقمه ببخش

به عصمت فاطمه ببخش               گرچه نباشد جزای من

ظلمت نفسی خدای من

تو خالق داور منی                    در همه جا یاور منی

راه منی رهبر منی                    بر کرمت اتکای منی

ظلمت نفسی خدای من

شاعر:حاج غلامرضاسازگار

 
 
دوشنبه 15 خرداد 1396  2:04 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار وفات حضرت خدیجه (س)

خدایا به اسم یا غفارت

 نظر کن به عبد گرفتارت

به ذکرت به جودت میخوانمت

 که مهمان شده شب زنده دارت

 

به آوای عظم سلطانک

الهی و ربی من لی غیرک

خدایا تو هستی تنها یارم

 به خاک درت سر می گذارم

تویی تو تمام امید من

 به جز تو پناهی را ندارم

منم خاک و تو اعلی مکانک

 الهی و ربی من لی غیرک

چه غم ها زدودی از دل من

 گشودی گره از مشکل من

بلا را گرفتی از جان و دل

 وِلا را سرشتی با گِل من

به والایی ظهر امرُک

 الهی و ربی من لی غیرک

من و بی فایی با مهربان

 تو و همنوایی با همزبان

منو بی حیایی در معاصی

 تو و آشنایی با پشیمان

تویی صاحب خفیَ مکرُک

 الهی و ربی من لی غیرک   

منو کوه عصیان یارب العفو

 تویی ماه غفران یا رب العفو

منو درد نسیان از رحمتت

 تو و راه درمان یا رب العفو

پناه بر تو از غلب قهرُک

 الهی و ربی من لی غیرک

من عبد گنهکار، تو بخشنده

 به عفو خطاکار تو زیبنده

خجالت کشم از لحظه ای که

 تو هستی به جای من شرمنده

به هنگام و جرت قدرتک

 الهی و ربی من لی غیرک

اگر تو نبخشی خطایم را

 صدا می کنم من آقایم را

به قدری بگویم حسین حسین

که سازی اجابت دعایم را

به اسمی که شد فیه قضائک

 الهی و ربی من لی غیرک

من آن ریزه خوار کوثری ام

 گدای عطای حیدریَم

به پایین پای آقام سوگند

که عمری علیِ اکبریَم

به عشق امیرم قداتیتُک

 الهی و ربی من لی غیرک

منم میهمان آشنایت

تویی میزبان بنده هایت

بیا و قدیم الاحسانی کن

خودت روزی ام کن کربلایت

قسم بر تقدست اسمائک

الهی و ربی من لی غیرک

سحرها به وقت گفتگویم

گهی می نشینی رو به رویم

به غم های مادر که می رسم

دهد اشک روضا شستشویم

به ماه مدینه فأسئلک

الهی و ربی من لی غیرک

محمودزولیده

 
 
دوشنبه 15 خرداد 1396  2:04 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار وفات حضرت خدیجه (س)

به تن زخمی من روح مداوا دادی

قوت قلب نبی جان مرا نا دادی

تلخی سنگ به لبخند تو شیرین می شد

غم دلواپسی ام را به دلت جا دادی

 

سالها عمر تو با زخم زبانها طی شد

پای من وقف شدی هست خودت را دادی

هیچ کس مثل تو ای خوب به من لطف نکرد

تو مرا زیر پر و بال خودت جا دادی

می روی قلب من از درد به خود می پیچد

بی کسی های مرا باز به غمها دادی

فکر تنهایی من بوده ای ای گل زیرا

همه عاطفه ات را تو به زهرا دادی

 
 
دوشنبه 15 خرداد 1396  2:04 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار وفات حضرت خدیجه (س)

می­سوزم از شرار نفس های آخرت
از لحن جانگداز وصایای آخرت
دستم به دست بی رمقت می­شود دخیل
در پیش دیدگان گهربار جبرئیل

 

دستم شبیه دست تو تبدار می­شود
دیوار غصه بر سرم آوار می­شود
رحمی نما به حال پریشان دخترت
مادر مکش عبای پدر را تو بر­ سرت
دلواپس غروب توام،آفتاب من
بر روزهای روشن من،رنگ شب مزن
در جام لحظه های خوشم شوکران مریز
مادر نمک به زخم جگرهایمان مریز
محزون رنج های پدر می­شوم مرو
من شاهد عزای پدر می­شوم مرو
مادر بمان کنار گل یاس باغ خود
آتش مزن به حاصل خود با فراق خود
فصل بهار خانه مان را خزان مکن
مادر بمان و نیت ترک جهان نکن
مادر حلال کن که دعایم اثر نکرد
شرمنده ام قنوت عشایم اثر نکرد
اشک غمت به ساحل پلک ترم نشست
سنگ فراق شیشه ی قلب مرا شکست
امن یجیب خواندن من بی­نتیجه ماند
زهرا یتیم گشت و پدر بی­خدیجه ماند

 

شاعر:وحیدقاسمی

 
 
دوشنبه 15 خرداد 1396  2:04 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار وفات حضرت خدیجه (س)

مادر سلام حال غریبت چگونه است؟

مادر بگو که رنج مصیبت چگونه است؟

حالی غریب داری و در فکر رفتنی

دردی به سینه داری و حرفی نمی زنی

 

داری برای رفتن خود چانه می زنی

موی مرا به گریه چرا شانه می زنی

با دانه های اشک تو افطار میکنم

همسایه را ز داغ تو بیدار میکنم

همسایه ها برای تو پرپر نمی زنند

داری تو میروی و به تو سر نمی زنند

مادر بگو که مکه چه آورده بر سرت

که قد خمیده میروی از پیش دخترت

مادر ! پدر غروب تو را گریه میکند

و خاطرات خوب تو را گریه میکند

بخشیده ای تمام خودت را به آفتاب

و زنده شد به مهر تو مادر ابوتراب

چیزی نمانده است که دیگر فدا کنی

باید برای رفتن زهرا دعا کنی

حالا که پر کشیدن تو گشته باورم

آیا کفن برای تو مانده است مادرم؟

هی تشنه میشوی و مرا میزنی صدا

و هی سلام می دهی امشب به کربلا

گریه گرفت و مکه دوباره در آب رفت

مادر دوباره وضو گرفت و دوباره به خواب رفت

مادر؛ پدر تشهد خود را تمام کرد

و جبرئیل آمد و بر تو سلام کرد

مادر جواب فاطمه را لااقل بده

یا لا اقل به دختر خود هم اجل بده

چشم و چراغ خانه ی خورشید الامان

رنگین کمان بیت نبوت نرو ...بمان

اینجا که مکه است مدینه چگونه است

جریان میخ و آن در و سینه چگونه است

اینجا بهانه نیست مدینه بهانه است

آنجا جواب گریه من تازیانه است

مکه اگر چه طعنه ی زخم زبان زدند

اینجا به دست های علی ریسمان زدند

مکه اگرچه در به روی خویش بسته اند

اما مدینه پهلوی من را شکسته اند

رحمان نوازنی

 
 
دوشنبه 15 خرداد 1396  2:04 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار وفات حضرت خدیجه (س)

شب است و بغض سکوت و صدای گریه آب
شکسته قلب رسول و ندارد امشب خواب
کنار بستر مرگ یگانه امّیدش
گرفته زمزمه،یا رب خدیجه را دریاب

 

*
همانکه هستی خود را به هستیَم بخشید
همانکه سوخت به پای منادی توحید
همانکه گرمی پشت رسالت من بود
و می تپید برای نبوت خورشید
*
در آن زمان که شب سرد کفر جولان داشت
زبان زخم عدو،تیغ تیز و بران داشت
خدیجه مرهم دلگرمی رهَم میشد
به آفتاب وجودم همیشه ایمان داشت
*
همانکه درک مقامش مقام می­آرد
و جبرئیل برایش سلام می­آرد
همان سرشت زلال و مطهری که خدا
ز نسل پاک و شریفش امام می­آرد
*
مقام و منزلتش را کسی چه می­داند
شریک امر رسالت همیشه می­ماند
قد خمیده و موی سفید او امشب
هزار روضه برای رسول می­خواند
*
برای مادر ایمان سزاست گریه کنیم
و با سرشک امامان سزاست گریه کنیم
برای آنکه ز من هم غریب تر گردید
شبیه شام غریبان سزاست گریه کنیم
*
قنوت امشب زهرا فقط شده مادر
به روی سینه مادر نهاده سر ،کوثر
الهی مادر یاسم غریب می­میرد
غریب بود و غریبانه جان دهد آخر
*
خدیجه گریه نکن این همه از این غم­ها
که گریه ها بنماید به جای تو زهرا
برای فاطمه امشب نماز صبر بخوان
ببوس سینه او را ببوس دستش را
*
اگر تو بودی،یاس تو غنچه وا می­کرد
بجای تکیه بر آن در ،تو را عصا می­کرد
اگر خدیجه تو بودی،به پشت در زهرا
بجای فضه در آنجا تو را صدا میکرد
*
خسوف بر رخ ماهش نمی­نشست ای کاش
و گوشواره ز گوشش نمی­گسست ای کاش
میان آن همه نامحرم و به پیش علی
کسی ز فاطمه پهلو نمی­شکست ای کاش
*
اگر کفن تو نداری عبای من به تنت
ولی چه چاره کنم بر حسین بی کفنت
می­آوری تو به مقتل خدیجه،زهرا را
چه میکنی تو در آن لحظه های آمدنت

 

شاعر:رحمان نوازی

 
 
دوشنبه 15 خرداد 1396  2:04 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها