شهید حاج عباس کریمی به سال 1338 در روستای قهرود کاشان چشم به جهان گشود وی همزمان با کسب علوم با مبارزات اسلامی ملت انقلابی ایران آشنا شدند و در صف مبارزان قرار گرفتند. او در جریانات اتقلاب اسلامی همراه با مردم به رهبری امام (ره) به مبارزه با رژیم ستمشاهی با توزیع اعلامیه های حضرت امام حضور فعال داشتند که سرانجام نیز به همین علت دستگیر و روانه زندان رژیم شدند.
آن شهید والا, پس از پیروزی انقلاب اسلامی جزء اولین افرادی بود که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را در کاشان راه اندازی نمودند و همزمان با به وجود آمدن وقایع ضد انقلاب در کردستان همراه با نیروهای مردمی داوطلبانه به مریوان عزیمت نمودند و مشغول خدمت به مردم محروم منطقه شدند تا دست اشرار را کوتاه نمایند . در مریوان پس از آشنایی با سردارانی همچون حاج احمد متوسلیان و حاج ابراهیم همت تیپ حضرت محمد رسول الله (ص) را پایه ریزی نمودند . پس از شروع جنگ تحمیلی به فرمان حضرت امام (ره) از مناطق غرب به جنوب عزیمت نمودند و در طول جنگ تحمیلی در سمت های گوناگون به مبارزه با دشمن بعثی پرداختند . که آخرین مسئولیت ایشان فرماندهی لشکر حضرت رسول (ص) بود. از ویژگی های اخلاقی و خصوصیات فردی وی شهامت و شجاعت بود که در میان تمام همرزمان خود زبانزد بوده است . در رویارویی با مشکلات و مصائب همیشه در صف اول بود و جلوتر از دیگران قدم برمی داشت به سخنی که بیان می کرد اعتقاد قلبی داشت. در انجام کارها بدنبال تبلیغات و هیاهوی سیاسی نبود و برای او رضایت خداوند بر هر چیز اولی تر می نمود و این است هنر مردان خدا . ایشان فردی متین، کم حرف و پر از شور و شوق بود و در انجام امور محوطه سر از پا نمی شناخت به زیردستان خود احترام فوق العاده می گذاشت و مشکلات آنان را مشکلات خود احساس می نمود و تا جایی که توان داشت آنان را یاری می نمود . والدین خود را گرامی می داشت و به همسر خود فوق العاده احترام می گذاشت و همیشه به او یادآوری می کرد که رسالت سنگینی بر عهده وی می باشد . و سرانجام پس از به جا آوردن حج الهی، در سال 1362 در جزیره *** در عملیات بدر ندای حق را لبیک گفت و به پاداش خود که همان شهادت در راه معبود بود نایل گشت. از همسر شهید یک فرزند پسر به نام (داوود) به یادگار مانده است .
یادش گرامی و راهش **** .
پیوندی با نور قرآن
حاج عباس مدتی که به علت مجروحیت حین عملیات فتحالمبین در بیمارستان بستری شد وقت را مغتنم شمرده و در مورد تشکیل خانواده فکر میکرد. همسر یکی از دوستان عباس، مرا به او معرفی کرد و این آغاز آشنایی ما، در سال 1361 بود. در جریان خواستگاری احساس همدلی و همفکری کرده به جهت اطمینان استخاره کردم، آیههای سوره نور آمد: «الله نور السموات والارض» بعد از خرید مختصری بر طبق آداب و رسوم در تاریخ 21/7/1361 دلهایمان با نور قرآن پیوند خورد و عقدمان جاری گشت. روز بعد از مراسم عقد به گلزار شهدا رفتیم و عباس حلاوت خودش را در این مدت برایم توصیف کرد: «وقتی برای خواستگاری به سراغت آمدم بار سنگینی بر سینهام حس میکردم، با شنیدن نامت (زهرا) آرام شدم، وقتی به درخواستم جواب مثبت دادی، همه درهای بسته به رویم گشوده شد.» همه به او سفارش میکردند که مراسم عروسی را در باشگاه برگزار کند اما او نپذیرفت چون از خانواده شهدا خجالت میکشید و نمیخواست خود را درگیر مراسم کند. لباس دامادی او نیز همچون سرداران دیگر جامه سبز سپاه بود. مراسم در عین سادگی انجام شد و حاج عباس بعد از ازدواج بلافاصله به منطقه بازگشت.
راوی:همسر شهید
از جزیره مجنون تا بهشت زهرا (س)
در عملیات بدر، حاج عباس پس از سرکشی سنگرهای اطراف، به سنگر دیدهبانی بازگشت. در یک لحظه با شنیدن صدای مهیبی روی زمین دراز کشیدم خوب دقت کردم تا بدانم گلوله تانک کجا اصابت کرده ، خدایا چه میبینم؟! توی این سنگر حاج عباس بود! او را از سنگر بیرون کشیدم. ترکشی پشت سرش را متلاشی کرده بود اما چشمهایش هنوز نگران بسیجیان بود. او را داخل قایق گذاشته و با سرعت به طرف پست امداد حرکت کردیم. اما دیگر فایدهای نداشت همه چیز تمام شد... قایق آرام به طر ف اورژانس حرکت کرد در حالیکه حاج عباس با چهرهای معصوم در زیر پتو آرمیده بود. پیکر خونی و خیس او را داخل آمبولانس گذاشته و به سمت دوکوهه راه افتادیم و به نیت آخرین وداع، پیکر او را دور زمین صبحگاه طواف داده به سمت تهران حرکت کردیم. عباس کریمی روز 23/12/1363 و در سالروز شهادت حاج همت به او پیوست و این تاریخ برای دومین بار در خاطره لشگر 27 محمد رسول الله (ص) جاودانه شد. 2 روز بعد پیکرش در کنار مزار شهید اقاربپرست به خاک سپرده شد و بار دیگر مسافری از جزیره مجنون به بهشت زهرا (س) میهمان گشت.
راوی:گلعلی بابایی - قاسم صادقی
فرمانده لشگر
حاج عباس رفتار و کردارش با پذیرفتن فرماندهی لشگر تغییر نکرد و او کسی نبود که این القاب را افتخاری بداند به همین خاطر هیچ وقت نخواست عنوان کند که فرمانده لشگر است زیرا بسیجیان را فرماندهان واقعی جنگ میدانست. بعد از عملیات خیبر، مشغلهاش زیاد شد و دیر به خانه میآمد. او چیزی نمیگفت. من هم نمیپرسیدم تا اینکه یک روز از طرف لشگر تلفن مخصوصی را در خانه ما نصب کردند و گفتند: «این مخصوص فرماندهی است و عباس فرمانده لشگر 27 محمد رسول الله (ص) است.» او با اینکه فرمانده لشگر بود حقوق کمی میگرفت. هنگام شهادت میزان حقوقش 2900 تومان بود. اموالی را که در اختیار داشت متعلق به خداوند و تمامی مردم میدانست و معتقد بود که او وظیفه نگهبانی از آنها را بر عهده دارد و اجازه نمیداد بیتالمال حتی یک سر سوزن جابجا شود.
راوی:همسر شهید
شهید عباس کریمی
روستای قهرود از توابع شهرستان کاشان در سال 1336 پذیرای کودکی شد که پدرش جهت سالم ماندن او به آستان با کرامت حضرت عباس نذر کرد و مادر، اسم او را عباس نهاد. او در محیط ساده و باصفای روستا و جو مذهبی خانواده رشد کرد. پس از اتمام تحصیلات ابتدایی در زادگاهش برای ادامه تحصیل راهی تهران شد. در آغاز سال سوم دبیرستان مجدداً به کاشان بازگشت و موفق به اخذ دیپلم در رشته نساجی گردید. دوران سربازی خود را در پادگان عباسآباد که در آن زمان فرماندهی حکومت نظامی تهران بود، گذراند. عباس از طریق ارتباط با برخی دوستان روحانی مبارز، با پخش اعلامیه و نوارهای سخنرانی امام فعالیت خود علیه رژیم پهلوی را آغاز کرد و در همین دوران توسط ساواک دستگیر و مورد شکنجه قرار گرفت. تا اینکه در پی فرمان امام خمینی (ره) او نیز از پادگان گریخت و در جمع مردم به مبارزات خود ادامه داد. هنگام ورود امام در کمیته استقبال، مسئولیت حفاظت و حراست از ایشان را به عهده گرفته در تصرف و خلع سلاح پادگان عباسآباد در 21 و 22 بهمن نقش مؤثری داشت. با پیروزی انقلاب اسلامی در راهاندازی سپاه پاسداران کاشان پیشقدم شد و در اوایل سال 1358 به عضویت این نهاد مقدس درآمد. در فاصله کوتاهی مأمور به حفاظت از بیت امام در قم گردید و هنوز این مأموریت به پایان نرسیده بود که مسأله اغتشاش در ایرانشهر مطرح شد و در پی آن غائله کردستان او را با چهر ه واقعی جنگ آشنا کرد. عباس با استعفا از مسئولیتش در سپاه کاشان راهی کردستان شد و پس از مدتی سمت مسئول اطلاعات و عملیات پیرانشهر منصوب گردید. حاج عباس که لیاقت نظامی خود را به فرماندهان از جمله حاج احمد متوسلیان نشان داده بود پس از شکلگیری تیپ 27 محمد رسول الله (ص) راهی جنوب شد و به سمت عنوان مسئول اطلاعات- عملیات تیپ انتخاب گردید. او در عملیات ظفرآفرین فتحالمبین از ناحیه پا به شدت مجروح گشت و در خرداد ماه سال 1361 زمانیکه حملات اسرائیل به لبنان اوج گرفت، همراه سایر دوستان برای حمایت به کشورهای سوریه و لبنان عزیمت کرد و پس از بازگشت به وطن در مهرماه همان سال به سنت نبوی جامه عمل پوشاند و ازدواج کرد که حاصل آن یادگاری به نام داوود است. در تمامی صحنههای نبرد، سربازی لایق بود و پس از عملیات خیبر (شهادت حاج همت) به فرماندهی لشگر 27 محمد رسول الله منصوب شد. سرانجام در روز 24/12/1363 بر اثر اصابت ترکش خمپاره به سرش با آب دجله وضو ساخت و نماز عشق را به قد قامت شهادت ایستاد.