اللهی...
غیر آهی دربساطم نیست آه آورده ام
هرچه دارم را به امیدنگاه آورده ام
من گدایی بی کسم رو سوی شاه آورده ام
باچه امیدی به این خانه پناه آورده ام
دررجب توبه به من احساس بهترمیدهد
این شب جمعه چایی طعم دیگرمیدهد
سالهای سال غفلت کردن من را ببخش
سستی وقت عبادت کردن من را ببخش
باهمه جز تورفاقت کردن من را ببخش
جای شکرش کفر نعمت کردن من را ببخش
درد من دنیا شده پس درد دین رفته کنار
حرف حق محض رضای آن و این رفته کنار
ریزه خوار لطف سلطانم علی جانم علی
تا علی دارم مسلمانم علی جانم علی
با علی لبریز ایمانم علی جانم علی
تاسحر هر لحظه می خوانم علی جانم علی
یا من ارجوه ولکل خیر سائل آمده
توبه کرده باپشیمانی کامل آمده
وقت درد دل شده حال دعایم رابده
لطف کن امشب جواب گریه هایم رابده
درد روح و جسم دارم پس دوایم رابده
میهمان جمکرانم کربلایم رابده
چون در این شبهابه سمت کربلارفتن خوش است
کربلا هم گرنشد صحن رضا رفتن خوش است
کربلا گفتیم و از کرب و بلایش سوختیم
باز شد حرف حسین و با عزایش سوختیم
ازغم گودال و ذبح از قفایش سوختیم
مادری تا ناله زد ازناله هایش سوختیم
یا بُنَیَ موی تو در پنجه های قاتل است
قاری من بردهانت رد پای قاتل است
میزنم روی سر از داغ سرت جان میدهم
حق بده دارم برای حنجرت جان میدهم
پابه پای زخمهای پیکرت جان میدهم
من ته گودال جای خواهرت جان میدهم
دامنم تاهست روی خاک هی صورت نکش
هی نگاهت رابسوی خیمه بازحمت نکش