0

اشعار مناجات با خدا و ماه رمضان

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار مناجات با خدا و ماه رمضان

رویم نمیشود که بگویم مرا ببخش

با این همه گناه ولیکن خدا ببخش

 

شاید دلت گرفته ازاین توبه های سست

اینبار چندمین ولی آخر بیا ببخش

 

ای مهربان عرش نشین ای همیشه خوب

این بنده ی به خاکِ غم افتاده را ببخش

 

شاید چنان بدم که نمیخواهی ای عزیز!

از جرمهام بگذری ، اما چرا؟ببخش

 

حالا تو هستی و من و تصمیم آخرت

یا غرق کن درون عذابم...ویا ببخش

 

کوه گناه خالص و خوبی همه ریا

رویم نمیشود که بگویم مرا ببخش

 
 
جمعه 5 خرداد 1396  11:38 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار مناجات با خدا و ماه رمضان

آقا بیا که بی تو پریشان شدن بس است

از دوری تو پاره گریبان شدن بس است

 

کنعان دل، بدون تو شادی پذیر نیست

یوسف!ظهور کن که پریشان شدن بس است

 

یعقوب دیده ام چه قَدَر منتظر شود؟

یعنی مقیم کلبه ی احزان شدن بس است

 

گریه ... فراق ... گریه ... فراق ... این چه رسمی است؟!

دیگر بس است این همه گریان شدن بس است

 

موی سپید و بخت سیاه مرا ببین

دیگر بیا که بی سر و سامان شدن بس است

 

تا کی گناه پشت گناه ایّها العزیز؟

تا کی اسیر لذّت عصیان شدن ... بس است

 

خسته شدم از این همه بازی روزگار

مغلوب نفس خاطی و شیطان شدن بس است

 

سر گرم زندگی شدنم را نگاه کن

بر سفره های غیر تو مهمان شدن بس است

 

یک لحظه هم اجازه ندادی ببینمت

گفتی برو که دست به دامان شدن بس است

 

باشد قبول می روم امّا دعای تو ...

... در حقّ من برای مسلمان شدن بس است

 

دست مرا بگیر که عبدی فراری ام

دست مرا بگیر، گریزان شدن بس است

 

اِحیا نما در این شب اَحیا دل مرا

دل مردگی و این همه ویران شدن بس است

 

آقا بیا به حقّ شکاف سر علی (علیه السلام)

از داغ هجرت آتش سوزان شدن بس است

 
 
جمعه 5 خرداد 1396  11:38 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار مناجات با خدا و ماه رمضان

باور نمی کنم که مرا هم خریده ای

آخر مگر ز عبد فراری چه دیده ای

 

لایق نبوده ام بنشینم کنار تو

با لطف خود مرا به حضورت کشیده ای

 

هرگز به روی من نزدی عبد عاصی ام

اصلاً نگفته ای که تو پرده دریده ای

 

با این همه گناه و خطایی که داشتم

هرگز ندیده ام ز گدایت بُریده ای

 

گفتم دگر ز چشم تو افتادم ای خدا

امّا هنوز در بر من آرمیده ای

 

من بی توجّهی به تو کردم ولی مُدام

ناز مرا به خاطر زهرا کشیده ای

 

ماه مبارک است و دلم شد سرای تو

از روح خود دوباره به جسمم دمیده ای

 

شرم از عذاب نوکر زهرا نموده ای

گفتی بیا که نوکر قامت خمیده ای

 

وقتی میان کوچه زمین خورد مادرم

آنجا صدای ناله ی او را شنیده ای

 
 
جمعه 5 خرداد 1396  11:39 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار مناجات با خدا و ماه رمضان

آقا بیا که بی تو پریشان شدن بس است

از دوری تو پاره گریبان شدن بس است


کنعان دل، بدون تو شادی پذیر نیست

یوسف! ظهور کن که پریشان شدن بس است

یعقوب دیده ام چه قَدَر منتظر شود؟

یعنی مقیم کلبه ی احزان شدن بس است

گریه ... فراق ... گریه ... فراق ... این چه رسمی است؟!

دیگر بس است این همه گریان شدن بس است

موی سپید و بخت سیاه مرا ببین

دیگر بیا که بی سر و سامان شدن بس است

تا کی گناه پشت گناه ایّها العزیز؟!

تا کی اسیر لذّت عصیان شدن؟! بس است

خسته شدم از این همه بازی روزگار

مغلوب نفس خاطی و شیطان شدن بس است

سرگرم زندگی شدنم را نگاه کن

بر سفره های غیر تو مهمان شدن بس است

یک لحظه هم اجازه ندادی ببینمت

گفتی برو که دست به دامان شدن بس است

باشد قبول می روم امّا دعای تو...

...در حقّ من برای مسلمان شدن بس است

دست مرا بگیر که عبدی فراری ام

دست مرا بگیر، گریزان شدن بس است

اِحیا نما در این شب اَحیا دل مرا

دل مردگی و این همه ویران شدن بس است

آقا بیا به حقّ شکاف سر علی

از داغ هجرت آتش سوزان شدن بس است

 
 
جمعه 5 خرداد 1396  11:39 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار مناجات با خدا و ماه رمضان

الهی به این بنده فرصت بده

به توفیق بر نفس رخصت بده

 

الهی کمیلی ابوحمزه ای

مرا با مناجات عادت بده

 

شب چارمی بازهم آمدم

خودت روز محشر شهادت بده

 

عوض کن مزاج مرا با دعا

به من حس سبز عبادت بده

 

سر سفره ات زاهدان سائلند

به این هم نشینی سعادت بده

 

اگر اوج انسانیت بندگی ست

به آزادی من اسارت بده

 

...چه می خواهی از من سر و دست و پا

بهایت چقدر است قیمت بده

 

تو که هر قدر داشتی داده ای

مرا با خودم آشتی داده ای

 

مرا عفو کن تا کمیلت شوم

ز خود بگذرم باب میلت شوم

 

نبینم خودم را خدایی شوم

شب چارمی کربلایی شوم

 

شبیه مظاهر حبیب آمده

پر از عطر خوش بوی سیب آمده

 

حسین امشب آمد به بالین من

برای مریضت طبیب آمده

 

سراغ من خسته انگار که

غریبانه حس غریب آمده

 

کنون وقت گریه است زینب بیا

به گودال آن نانجیب آمده

 

گلی را که گم کرده ای روی نیزه

بمیرم که شیب الخضیب آمده

 

تمام وجودم همین مطلب است

که امشب خدا ضامنم زینب است

 
 
جمعه 5 خرداد 1396  11:39 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار مناجات با خدا و ماه رمضان

دارد بساط ماه خدا جمع می شود

از سفره نان و آب و غذا جمع می شود

 

آن دامنی که دست کرم پهن کرده بود

دارد ز دست های گدا جمع می شود

 

فرصت گذشت این رمضان هم تمام شد

زیباترین بهانه ما جمع می شود

 

یک ماه شهر ما نفس راحتی کشید

اما چه زود حال و هوا جمع می شود

 

نزد طبیب حال دلم خوب می شود

وقتی طبیب هست شفا جمع می شود

 

من تازه انس تازه گرفتم به نام تو

ربّ کریم سفره چرا جمع می شود؟

 

دیگر ببخش هرچه نبخشیده ای زما

دیگر ببخش هرچه گدا جمع می شود

 

مارا بخر ؛ بیا و معطل نکن مرا

لحظه های لطف و صفا جمع می شود

 

امشب که رفت جز عرفه ،ای خدای من

دریای رحمت تو کجا جمع می شود

 

این بار من که ریخته در راه آخرش

با رحمت امام رضا جمع می شود

 

امشب که رفت وعده ما در محرم است

در صحن ارک اهل عزا جمع می شود

 

آخر به لطف فاطمه این جمع بی ریا

در صحن شاه کرب و بلا جمع می شود

 
 
جمعه 5 خرداد 1396  11:40 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار مناجات با خدا و ماه رمضان

سفره باز است بیایید غذا آماده است

هرکجا صحبت توبه است خدا آماده است

 

بهترین فصل پریدن به خدا اکنون است

بال پرواز بگیرید هوا آماده است

 

شهر را با خبر از سفره ی احسان سازید

آن کریمی که کِشد ناز گدا آماده است

 

ای که جا مانده ای از توبه ی ماه شعبان

فرصت توبه در این ثانیه ها آماده است

 

خوب یا بد همه آئید که دعوت شده ایم

که در این بند برای همه جا آماده است

 

دیگر از درد گناه آه کشیدن کافیست

هر چه درد است بیارید دوا آماده است

 

ماه احسان علی و حسن و فاطمه شد

سفره ی شمس جدا شاه جدا آماده است

 

شام جمعه است با آمدن ماه خدا

سفره مادری خون خدا آماده است

 

آخر درد دلم روضه بخوانم خوب است

مجلس گریه ی ما اهل بکا آماده است:

 

دل من پر زده و باز به گودال رسید

تا سر شاه عطش؛ نیزه چرا آماده است

 

تا نشیند به روی بوسه گه پیغمبر

خواهرش دید که یک چکمه به پا آماده است

 

تیز میکرد سر خنجر خود را نامرد

حرمله گفت که ای شمر بیا آماده است

 
 
جمعه 5 خرداد 1396  11:40 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار مناجات با خدا و ماه رمضان

بگذارید بر احوال خودم گریه کنم

بر سیه کاری اعمال خودم گریه کنم

 

فعل و قولم همه بی مورد و مردود بود

جای آنست بر افعال خودم گریه کنم

 

تا شبی پنجره رحمت حق باز شود

هر سحر بر بدی حال خودم گریه کنم

 

ذره ای خوب و بد ای وای عقوبت دارد

به " فمن یعمل مثقال " خودم گریه کنم

 

نیست تقصیر کسی آیینه ام تار شده

جلوه گر نیست بر اهمال خودم گریه کنم

 

راه دل گم شد و پیدا نشد آن گمشده ام

ره دهیدم که به اضلال خودم گریه کنم

 

من پرستوی حرم بودم و دور افتادم

تا به بشکسته پر و بال خودم گریه کنم

 

کاروان رفت به پا بوسی حق بگذارید

منکه جا مانده امیال خودم گریه کنم

 

قرعه افتاد که من از شهدا جا ماندم

سخت بر این دل بد فال خودم گریه ککنم

 

نشدم معتکف خیمه نورانی یار

بر سیه بختی اقبال خودم گریه کنم

 

مددی تا به غریبی نگارم نالم

همتی تا که بر احوال خودم گریه کنم

 
 
جمعه 5 خرداد 1396  11:40 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار مناجات با خدا و ماه رمضان

گرچه پرم وا میشود با ذکر استغفارها

پرواز دشوار است با سنگینی این بارها

 

گرچه تو خوبی من بدم هربار گفتی آمدم

توفیق پیدا کردم از فیض نگاه یارها

 

صد بار گفتم عاقبت یک بار تویه میکنم

آخر نمی آید چرا یک بار، این یک بارها

 

من هرکجا که رو زدم رویم خریداری نداشت

پس بعد از این دیگر بس است رفتن سوی بازارها

 

دل مرده گشتم از گناه دل خسته ام از اشتباه

دیگر نمی لرزد دلم از دوری دلدارها

 

وقتم کم و راهم دراز با این گدا قدری بساز

هر جا روم سد میکند راه مرا دیوارها

 

سودی نمی بخشد اگر شب زنده داری های من

پس خوش به حال لذت خوابیدن هشیارها

 

گاهی ادا گاهی قضا گاهی خدا گاهی خطا

خسته شدم جان خودم از این همه تکرارها

 

گیرم مددکاری برای کار من پیدا نشد

نام علی وا میکند آخر گره از کارها

 

ذکر و دعای بی علی مثل غذای بی نمک

از برکت نام علی شیرین شود گفتارها

 

من سال ها دیوانه ی ایوان طلای حیدرم

عشق است با نام علی سرها رود بر دارها

 

گفتم مرا یک کربلا مهمان کن و جانم بگیر

بس کن برایم ناز را در پای این اسرارها

 
 
جمعه 5 خرداد 1396  11:40 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار مناجات با خدا و ماه رمضان

من را هميشه خواندي و نشناختم تو را

از غصه ها رهاندي و نشناختم تو را

 

اين بنده‌ی اسير معاصي و نفس را

از درگهت نراندي و نشناختم تو را

 

بی یاد تو گذشت همه عمر من ولی

با من هميشه ماندي و نشناختم تو را

 

بر خان رحمت و کرم و استجابتت

عمري مرا نشاندي و نشناختم تو را

 

شب هاي جمعه تو نمک اشک و روضه را

بر جان من چشاندي و نشناختم تو را

 

با رأفت و بزرگي و آقائيت مرا

تا کربلا رساندي و نشناختم تو را

 
 
جمعه 5 خرداد 1396  11:40 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار مناجات با خدا و ماه رمضان

 

علی امـــــشب چه خوش با ما مدارا می کنی
شد شب قـدر و تو خود دردم مداوا می کنی

درکـنار ذکـر حـقّ و جـــوشن و احیای شب
با نــمازآخرت دل را مــصـفا مـی کـنی

عـدل و احـسان شما حتی ز قاتل کم نگـشت
کاسه شیری هم برای قاتلت مــولامهیامی کنی

امشـب آقا با همین فرق شکسته، روی زرد
یاد آن میخ در و پـهلوی زهـرا(س) می کنی

از شمار فضل تو حدر قلم ها عاجــز است
در رکـوع خود زکــات عشـق اهدا می کنی

مـردم نا اهـل کـوفه با تو بد کردند علـی(ع)
ازخدای خود تو استغفارآنها را تمـنا می کنی

 
 
جمعه 5 خرداد 1396  11:41 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار مناجات با خدا و ماه رمضان

ماه رمضان رفت و مرا یار نیامد

آن روشنی سینه تبدار نیامد

در این شب آخر، دم افطار بگویم

مولای همه،حامی و غمخوار نیامد

محمد مهدی عبداللهی

***

ای ماه خدا رفتی و بی تاب شدم

 

چون ماهی دور گشته از آب شدم

ای کاش تمام سال را می ماندی

تو رفتی و من دوباره در خواب شدم

وحید محمدی

 

 

 
 
جمعه 5 خرداد 1396  11:41 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار مناجات با خدا و ماه رمضان

بیا از رحمتت بر ما تو رو کن

بیا و زخم هایم را رفو کن

به حق چهارده نور مقدس

نظر بر سائل بی آبرو کن

 

 

الا ای مونس هر صبح و شامم

نفس دادی و بگشودی تو کامم

که من شبهای جمعه در مناجات

بگویم بر حسین تو سلامم

 

 

خودم دانم خدا بد بنده ام من

به درگاه تو بس شرمنده ام من

نمک پرورده ی آل رسولم

به شوق روضه خوانی زنده ام من

 

 

دلی از معصیت ها خسته دارم

پر و بال از گنه بشکسته دارم

امیدم از دو عالم گشته نومید

فقط بر روضه ها دل بسته دارم

 

 

بریزد اشک حسرت از دو عینم

گدای روسیاه عالمینم

دلم تنها به این خوش گشته یا رب

که من هم از محبان حسینم

 

 

حسین ای هستی و دار و ندارم

شده خدمت به دربار تو کارم

به امیدی به سویت آمدم تا

شب مرگم بیایی در کنارم

 

 

فدای لحظه های آخر تو

بمیرم ناله می زد مادر تو

که دید او دشمن تو خنجرش را

ز کینه می کشید بر حنجر تو

 

 

الهی یا الهی بر لبت بود

نظاره گر ز تلی زینبت بود

صدا از خیمه هایت رفت تا عرش

چو دیدند نیزه را روی لبت بود

 
 
جمعه 5 خرداد 1396  11:41 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار مناجات با خدا و ماه رمضان

لحظه ها میل بندگی دارند

وقت ادعیه خوانی دل شد

چشم را باید اشک پاشی کرد

وقت خانه تکانی دل شد

**

حال و روز زمین چه دیدنی است

آسمان رخت نو به تن کرده است

سالروز تولد ماه است

چقدر شب ستاره آورده است

**

رد پای فرشته ها روی

جانماز زمین شکوفا شد

همه دل تنگ این هوا بودند

غنچه ی سـبز ربنا وا شد

**

بزم عشقی خدا به پا کرده است

همه دعوت شدند و مهمانند

خوش نشینان سفره ی افطار

ریزه خوار بهار قرآنند

**

در همین لحظه های نورانی

باری از دوش یک نفر بردار

روزه داری فقط نخوردن نیست

چون علی کیسه ی سحر بردار

 
 
جمعه 5 خرداد 1396  11:41 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار مناجات با خدا و ماه رمضان

همینکه خون ز سر مرتضی برون میزد

دل شکسته ی زینب ز جا برون می زد

 

 

تمام درد دلش را به زینبش می گفت

 

خدا رو شکر ز لبها صدا برون می زد

و گفت زینب کبری به حیدرش، خوناب

پدر ز سینه ی مادر چرا برون می زد

به پیشگاه دو چشم بهاری زینب

ببین که اشک ولی خدا برون میزد

دعای هر سحرش را درون خود می ریخت

ز چشم های عجیبش دعا برون می زد

اگر نبود دو دست کرامت حیدر

ز جای جای مدینه گدا برون می زد

 
 
جمعه 5 خرداد 1396  11:41 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها