0

اشعار مناجات با خدا و ماه رمضان

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار مناجات با خدا و ماه رمضان

يا رب مرا به سلسله انبيا ببخش * * * بر شاه اوليا ، علي مرتضي ببخش

يا رب گناه من بود از كوهها فزون * * * جرم مرا به فاطمه ، خير النسا ببخش

هر كار كرده ام ، همه بد بوده و غلط * * * يا رب مرا تو بر حسن مجتبي ببخش

يا رب اگر كه جود و سخايي نكرده ام * * * ما را تو بر سخاوت اهل سخا ببخش

 

يا رب مرابه رحمت بي منتها ببخش * * * يعني به ساحت حرم كبريا ببخش

يا رب گناهكار و ذليل و محقرم * * * عصيان من به شوكت عز و علا ببخش

يا رب تو را به جاه و جلالت دهم قسم * * * جرم گذشته عفو كن و ماجرا ببخش

يا رب مرا ببخش به اهل صلات و صوم * * * يعني به نور صفوت اهل صفا ببخش

يا رب تو را به نور جمالت دهم قسم * * * كز ظلمتم رهان و به نور هداببخش

يا رب به نور ظلمت خاصان درگهت * * * اين بنده را به ختم همه انبيا ببخش

يا رب از اين معاصي بسيار بي شمار * * * مستوجب عقوبتم اما مرا ببخش

يا رب ! گناه اهل جهان را به ما ببخش * * * ما را سپس به رحمت بي منتها ببخش

هر چند ما نه ايم سزاوار رحمتت * * * ما را بدانچه نيست سزاوار ما ببخش

گفتي كه مستجاب كنم گر دعا كني * * * توفيق هم عطا كن و حال دعا ببخش

بگذر از آن گناه كه سدّ ره دعاست * * * هم بر دعاي ما اثري بر ملا ببخش

قصد از دعا ، اجابت امر است ، ورنه من * * * خود كيستم كه با تو بگويم خطا ببخش

ما را شبي به باغ پراز نرگس فلك * * * يعني : بدين كواكب نرگس نما ، ببخش

تا بشكفد به گلشن دلها گل اميد * * * ما را به فيض لطف نسيم صبا ببخش

 
 
جمعه 5 خرداد 1396  12:15 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار مناجات با خدا و ماه رمضان

ای پیمبر که به وصفت لولاک

آمده از طرف ایزد پاک

 امّتت گاه عطش ُکلّ یوم

 خاصّه در گرمی روز مه صوم

 


 اشک بر چهره فشاند زدو عین

 لیک یاد لب عطشان حسین

آنکه هنگام ملا قات خدا

با لب تشنه سرش گشت جدا

اوکه جبریل سرشک افشانده

داستان عطشش را خوانده

او که در خواهش یک جرعۀ آب

خصم با سنگ ورا داد جواب

او که طفلش زعطش پرمیزد

چنگ بر دامن مادرمیزد

 چون بریدند سر از پیکر او

گشت از خیمه برون دختر او

 دور گردید زخیل زنها

گشت گم در دل صحرا تنها

 ظالمی یافت ورا سر گردان

گفت هستی زچه در آه وفغان

گفت ای شیخ تو خود ساز بیان

خوانده ای هیچ به عمرت قرآن ؟

گفت خواندم چه بسا قرآن را

بارها ختم نمودم آنرا

گفت این آیه تورا خورده به چشم

با یتیمان نستیزند به خشم

من یتیمم که در این صحرایم

دختر فاطمه ی زهرایم

اشکم از خون جگر آغشتند

پدرم را لب عطشان کشتند

گفت از من چه تمنّا داری

کین چنین شیون وغوغا داری

گفت روزم شده مانند شبم

کز عطش آمده جانم به لبم

داد آن سنگ دل آخر به شتاب

آن جگر سوخته را جامی آب

آب بگرفت ولی با آن حال

رفت با گریه به سوی گودال

ریخت از دیده بسی خون جگر

گفت با دیدۀ گریان به پدر

کی پدر بهر تو آب آورد م

بلکه از دیده گلاب آوردم

تو که صد چاک به خاک افتادی

با لب تشنه چرا جان دادی

نبود تاب شنفتن میثم

لب فرو بند زگفتن میثم

منبع:آموزنده و شیرین زندگی
 

 
 
جمعه 5 خرداد 1396  12:15 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار مناجات با خدا و ماه رمضان

الهی این من این جرم و خطایم
رهم دادی، مکن دیگر رهایم

بگیر از من مرا، اما نه از خود
بسوز اما مساز از خود جدایم

 

تو را گم کردم و خود گشته‌ام گم
صدایم کن صدایم کن صدایم

به من گفتند از اول عبد «هو» باش
چه باید کرد من عبد هوایم

تو آن ربی که با عبدت رفیقی
من آن خارم که با گل آشنایم

گنه کردم، نکردم شرم از تو
نمی‌دانم کجا رفته حیایم؟

خجالت می‌کشیدم بازگردم
تو گفتی باز هم سویت بیایم

نبودم عبد تا عبدم بخوانی
نگویم بنده‌ام، گویم گدایم

سیه رویم مگر از لطف و رحمت
بشـویی بـا غبـار کربـلایـم

شاعر:استاد حاج غلامرضا سازگار

 
 
جمعه 5 خرداد 1396  12:15 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار مناجات با خدا و ماه رمضان

اومدم امشب       با کوله باری از گنه            پروردگارا

الغوث العفو      ببخش منو به گریه هام          برای زهرا

 

 

آمدم امشب       بگیرم از دامن حق           جرعه ی رحمت

پروردگارا       ببخش مرا که دادمت          یه دنیا زحمت

زبون روزه        قسم میدم به فرق بشــــــــــــــــــکسته مولا

لحظه مرگم        بیاد به بالای سرم              حضرت زهرا

هرشب وهرروز   سیلی زنون دم میدادم       ای گل حیدر

الغوث العفو      ببخش منو به لطمه هام      برای مادر

زبون روزه        قسم میدم توروخدا               به مادرمون

بجز شهادت       نزن رقم برای ما                تو رفتنمون

پروردگارا        به اشک چشم مضطرم           بکن نظاره

ببین که قلبم       ز دوری کرببلا                   شد  پاره پاره

پروردگارا       ببین که سینه میزنم            در شورو در تب

الغوث العفو     ببخش منو به گریه ی          برای  زینب

پروردگارا         ببخش مرا به کودک              تشنه ارباب

پروردگارا         ببخش مرا به ساقی               تشنه وبی آب

پروردگارا         بگیر تو دست خالیم             درماه عشقت

پروردگارا         ببخش مرا به بانوی              شهر دمشقت

 
 
جمعه 5 خرداد 1396  12:15 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار مناجات با خدا و ماه رمضان

          عاشقان ماه خداباز آمد        

ماه قرآن ودعا  باز آمد

ماه توبه مه غفران مه نور

مه شوق ومه عشق ومه شور

 


ماه از خویش جداگردیدن

ماه واصل به خدا گردیدن

 ماه قدری که بود قدرش ُگم

ماه میلاد امام ُدوّم

ماه مهمانی حیّ ازلی

ماه سر مستی عشّاق علی

ماه تسبیح سرودن برلب

ماه بیدار دلان در دل شب

ماه از اشک درون را شستن

خویش گم کرده خدارا جستن

ماه سر تا به قدم ذکر شدن

روشن از روشنی فکر شدن

به چه خوش گفت رسول منّان

جمعۀ آخر ماه شعبان

که مه حق به شما رو آورد

رحمت وفیض زهر سو آورد

َبه چه ماهی که برای امّت

رحمت ومغفرفت است وبرکت

کرد با منطق شیرین تشریح

که نفس هاست در این مه تسبیح

صومتان هست سعادت این ماه

  نومتان نیز عبادت این ماه

تشنه وگرسنه گشتید اگر

 یاد آرید زروز محشر

منبع.سایت نکته های آموزنده

 
 
جمعه 5 خرداد 1396  12:15 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار مناجات با خدا و ماه رمضان

به مناسبت فرارسیدن ماه رمضان ماه حبیب

اومدی ماه رمضون دلم برات تنگ شده بود

دل من بدون تو حتی مث سنگ شده بود

اومدی ماه رمضون رفیق نیمه راه نشی

مث ماهای دیگه تو هم اسیر آه نشی

 

اومدی ماه رمضون خوش اومدی خوش اومدی

نکنه به من بگی چقد بدی چقد بدی

آره من بدم ولی تو خوبی و خوب می مونی

گناهای دلمو تو بهتر از من می دونی

آره من بدم ولی خدای من مهربونه

گنامو می بخشه و به پای من هم می مونه

اومدی ماه رمضون ببین اسیر داغتم

تو میون کفترات منم مث کلاغتم

اومدی ماه رمضون سیاهیامو پاک کنی

همه ی بدی هامو یه روز بگیری خاک کنی

اومدی ماه رمضون ماه خدا ماه دعا

اومدی ماه رمضون ماه علی ماه بلا

سروده جعفر ابوالفتحی

 
 
جمعه 5 خرداد 1396  12:15 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار مناجات با خدا و ماه رمضان

باز ماه رمضان آمد و بر بام فلک
می زند بانگ منادی که گنه کار کجاست
سفره رنگین و خدا چشم به راه من و توست
تاکه معلوم شود  طالب دیدار کجاست

 

بار عام است خدا را به ضیافت بشتاب
تا نگوئی که در رحمت دادار کجاست
مرغ شب نیمه شب دیده به ره می گوید
سوز دل ساز بود دیده بیدار کجاست
ماه رحمت بود ای ابر خطاپوش ببار
تا نگویند که آن وعده ایثار کجاست
حق به کان کرمش طرفه متاعی دارد
در و دیوار زند داد خریدار کجاست
آن خدائی که رحیم است و کریم است و غفور
گوید ای سوته دلان عاشق دلدار کجاست
من ژولیده به آوای جلی می گویم
آنکه با توبه ستاند سپر نار کجاست
شاعر:ژولیده نیشابوری

 
 
جمعه 5 خرداد 1396  12:16 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار مناجات با خدا و ماه رمضان

آمد خبر که من خبری دست و پا کنم
برقلب مرده ام شرری دست و پا کنم
ماه خدا عیان شد و درمانده مانده ام
در چشم کور یک قمری دست و پا کنم

 

سوز و فضای عطر مناجات روبراه
مستولی است تا جگری دست و پا کنم
آوای ربنا و ابوحمزه می رسد
باید که دیدگان تری دست و پاکنم
حال و هوای عالم و آدم عوض شده
باید که در دلم؛اثری دست و پا کنم
باید از این دیار جنایت فرار کرد
باید که مقصد سفری دست و پا کنم
دل بردن از خدا که طریق عوام شد
بیچاره گشته ام هنری دست و پا کنم
قامت خمیدگان گنه راست گشته اند
کو دغدغه که من کمری دست و پا کنم
ماهش رسید و کام دلم تلخ می شود
باید که زودتر شکری دست و پا کنم
مردم خلیل خالق خود گشته اند و من
در قصه گشته ام پسری دست و پا کنم
چشم رفیق می نگرم،غبطه می خورم
یک اشک سیر در سحری دست و پا کنم
از پیش چشم صاحب خود دور گشته ام
کو فرصتی که من نظری دست و پا کنم
درهای آسمان همه باز است؛می پرند
وقتش رسیده بال و پری دست و پا کنم
چشم همه به سوی دری بین آسمان
من خیره مانده ام که دری دست و پا کنم
باب الحسین مانده فقط، شکر ای خدا
پیغام او رسیده سری دست و پا کنم

شاعر:زضا تاجیک

 
 
جمعه 5 خرداد 1396  12:16 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار مناجات با خدا و ماه رمضان

همسفره با خدا ( غزل رمضان )

ساقیــا می بـده که لحظه ی افطار و اذان است

میهمان ِ خـود ِ معشـوقـم و مــاه رمضـان است

 

پـرده بگشای که من عــاشق آن حسن و جمالم

وقــت بـوسیــدن لبـهای پــر از نــور جــهان است


تـوبـه از حـزن و ریـا در مـن  ِ مسکین عملی شد

لاف مـی گـــویـد هـر آنکس بـه ثـوابم نگران است


دوش پـرسیــدم از استــاد ازل حـکم طــرب را

گفت بـاطل نشود روزه ی تـو این که عیان است


شوق مستـی بـه دل ِ تشنه ، مرا گوشه نشین کرد

شکـــر لِلـّه ، کــه ایـن آیـتـی از رد ّ ِ گمان اســت


پیــش گـل دیـــد چـو سرّ غـــزل ِ پخته ، هـَزاری

شاهد ِ سوختهْ دل گفت همان سبـْـک روان است


بــی سبـب هیـــچ نـخوانـنـد دعــای سـحـری را

لـذّت عـشق دادا  لازمـــه اش نـغمـه ی جان است

 
 
جمعه 5 خرداد 1396  12:16 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار مناجات با خدا و ماه رمضان

امسال هم چیدی بساط میهمانی
بال و پرم دادی که گردم آسمانی
منت نهادی در به رویم باز کرد
آغوش بگشودی برای همزبانی

 

در هر ضیافت خانه ای که پا نهادم
مانند تو پیدا نکردم میزبانی
از من چه دیدی دعوتم کردی دوباره
باور نمی­کردم مرا قابل بدانی
هرگز به روی من نیاوردی که بودم
گفتی همین که آمدی از دوستانی
با یک نگاه کبریایی می توانی
از چهره ام عرض ندامت را بخوانی
نادانی ام شد عذر بدتر از گناهم
آگاه بودم خرج عصیان شد جوانی
تو خواستی تا من نمک گیرت بمانم
تو عهد کردی که برای من بمانی
باعفو خود باید مرا در بر بگیری
آخر کریمی تو،خدایی،مهربانی
من در جوار رحمتت یعنی حسینم
مانند تو باشد حسینت جاودانی
با بردن نام قشنگ حضرت عشق
روزی افطارم بود صاحب زمانی
تا مظهر فیاض "یا رازق" سه ساله است
دیگر چرا غصه برای لقمه نانی
یارب به موی خاک آلود رقیه
حاشا اگر از درگهت ما را برانی

منبع.سایت تیشه های اشک

 
 
جمعه 5 خرداد 1396  12:16 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار مناجات با خدا و ماه رمضان

باز امشب لحظه تنهائیم
فکر کردم بر دل دنیائیم
بسکه زنجیر بدی محکم شده
روزگارم دائما درهم شده

 

مردگی کردم به جای زندگی
سرکشی کردم به جای بندگی
بار و بندیلم پر از سنگینی است
بال پروازم فقط تزئینی است
در جوانی یاد پیری نیستم
یاد ایام اسیری نیستم
سبزی عمر مرا زردی زده
سر درختی مرا سردی زده
ساعتم روی عبادت کوک نیست
جای طاعت در دل متروک نیست
ظاهرا در چشم مردم عاقلم
باطنا از حال و روزم غافلم
روبرو با احترام و با ادب
پشت سر دادم به هرکس صد لقب
خار را در چشم مردم دیده ام
شاخه را در چشم خود گم دیده ام
گردنم همسایه حق دارد ولی ....
چند طفل مستحق دارد ولی ....
یک زمان استاد عرفان می­شوم
یک زمان شاگرد شیطان می­شوم
زندگیم دور پرگاری شده
ماجرای چرخ عصاری شده
غرق در دریای افکار کجم
تا ثریا رفته دیوار کجم
بعد چندین سال هیئت آمدن
گاه گاهی گریه می­خندد به من
این همه اشک ندامت ریختم
نقشه راه سعادت ریختم
باز اما در سر جای خودم
بی هدف دنبال فردای خودم
حرمت موی سپید از یاد رفت
راه کج تا خراب آباد رفت
مادرم می­گفت با مردم بساز
با همین یک لقمه گندم بساز
سر به زیر و سر به راه و ساده باش
همنشین هر شب سجاده باش
نان به نرخ روز خوردن خوب نیست
حاصل این مزرعه مرغوب نیست
گوش من اما بدهکاری نداشت
در نظر جز تیره و تاری نداشت
من ضرر کردم فقط در نفس خویش
نعل وارونه زدم بر اسب خویش
- - -
بس کن ای نفسم که شرمم می­شود
از خجالت سرخ وگرمم می­شود
ای خدایی که بدی را می­خری
بار کج را هم به منزل می­بری
تا تو هستی هیچ راهی بسته نیست
آب از جو رفته هم برگشتنی است
بار الها سفره مهمانی است
بار الها فرصت پایانی است
یاد آن ساعت که اصغر تشنه بود
یا علی اکبر به زیر دشنه بود
یاد آن لحظه که قاسم قد کشید
جان عبدالله، آن طفل شهبد
یاد آن دم که امیر علقمه
ناله می­زد پیش چشم فاطمه
یاد غم های غروب کربلا
آتش و دود و فرار بچه ها
یاد آن روزی که زینب خسته بود
دستهایش پیش دشمن بسته بود
یاد آن شب که رقیه خون جگر
بوسه می­زد بر گل زخم پدر
دست خالی آمدم دستم بگیر
ای خدای راحم توبه پذیر
ما سیه پوشان روز محشریم
سهم ارثیه ز هیئت می­بریم

 
 
جمعه 5 خرداد 1396  12:16 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار مناجات با خدا و ماه رمضان

رمضان آمده از ره که من انشاءالله
با خداوند شوم هم‌سخن انشاءالله
رمضان آمده از راه که شب تا به سحر
شویم از ذکر الهی دهن انشاءالله

 

رمضان آمده تا روزه بگیریم همه
پاک سازیم دل و جان و تن انشاءالله
رمضان آمده تا شمع صفت آب شویم
نور بخشیم به هر انجمن انشاءالله
رمضان آمده تا بال و پری باز کنیم
پا بـرآریـم ز دام دل و پرواز کنیم
رمضان آمده تا سوی خدا پر بزنیم
وقت آن است که با دست دعا در بزنیم
رمضان آمده تا در پی آمرزش خویش
دست بر دامن اولاد پیمبر بزنیم
رمضان آمده تا بهر تقرب به خدا
اشک ریزیم و در خانۀ حیدر بزنیم
رمضان آمده کز خواندن قرآن مجید
خود به آیینۀ دل صیقل دیگر بزنیم
رمضان آمده تـا اشک فشانیم همه
جمع گردیم و ابوحمزه بخوانیم همه
رمضان ماه خدای احد ذوالمنن است
رمضان ماه سراپای خدایی‌شدن است
رمضان سفرۀ مهمانی مخصوص خداست
سر این سفره ‌ببین جای‌ تو و جای‌ من است
رمضان ماه مناجات و دعا و قرآن
ماه زهرا و علی، ماه حسین و حسن است
ماه اشک و مه شوق و مه سوز و مه شور
ماه توبه مه آمرزش هر مرد و زن است
رمضان آمده تا جمع کند یاران را
می‌خرد لطف خدا ناز گنه‌کاران را
به سر دوش اگر کوه خطا را داریم
ناله و اشک و مناجات و دعا را داریم
دست خالی به سوی دوست نیاریم نیاز
فرق بشکافتۀ شیر خدا را داریم
عوض اشک به رخ،خون دل ما جاری است
به جگر زخم امام شهدا را داریم
چادر خاکی زهراست شفیع همگان
فاطمه شافعۀ روز جزا را داریم
ذات معبود بر آن است که بخشد همه را
تا کنـد شـاد از ایـن کـار دل فاطمه را
روز آغاز که پروندۀ ما را دیدند
شک نداریم که ما را به علی بخشیدند
خوش به احوال کسانی که در این ماه عزیز
با دعا بهر تقرب به خدا کوشیدند
خوش به احوال کسانی که به هنگام عطش
بادۀ معرفت از دست خدا نوشیدند
چشم از غیر خداوند تعالی بستند
هر چه دیدند، ندیدند خدا را دیدند

شاعر:میثم

 
 
جمعه 5 خرداد 1396  12:16 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار مناجات با خدا و ماه رمضان

حكمت روزه داشتـن بگـذار

باز هم گفته و شنیده شود


صبرت آمــوزد و تسلط نفـس

و ز تو شیطان تو رمیده شود

 



هر که صبرش ستون ایمان بود

پشت‏ شیطان ازو خمیده شود


آفتــــاب ریــاضتی که ازو

میوه معرفت رسیده شود


چه جلایی دهد به جوهر روح

کادمی صافی و چکیـده شود


بذل افطار سفره عدلی است

که در آفــاق گستـــریده شود


فقر بر چیده‏ دارد از خوانـی

که به پای فقیر چیده شود


شب قدرش هزار ماه خداست

گوش کن نکتــه پروریـده شود


از یــکی میــــوه عمـــل کـــه درو

کشته شد، سی هزار چیده شود


گر تکانی خوری در آن یک شب

نخـل عمــر از گنـه تکیـده شود


مفت مفروش کز بهای شبی

عمرهـا باز پـس خـریده شود


روز مهلت گذشت و بر سر کوه

پرتــوی مانـده تــا پریــده شـود


تا دمی مانده سر بر آر از خواب

ور نه صور خــدا دمیـــده شــود

شهريار

 
 
جمعه 5 خرداد 1396  12:16 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار مناجات با خدا و ماه رمضان

سرخوشم از باده ای که یار دستم میدهد

جام اشکی که  سحر دلدار دستم میدهد

همرهان بار سفربستند ومن جا  مانده ام

گفتم آخر روسیاهی کار دستم میدهد

 

وای از نفسم که درراه خطا خوارم نمود

او بهانه از سر اجبار دستم میدهد

آنقدر توجیه شیطانی بچیند روی هم

تا گنه را از سر اصرار دستم میدهد 

معصیت کردن براین عادی گشته چرا؟

این بلا را  نفس با تکرار دستم میدهد 

من گنه کارم ولی آخر به عشق فاطمه

برگ سبزی حضرت غفار دستم میدهد

ناز ساقی را به خون دل کشم تا لحظه ای

-  که  سبویی  لحظه دیدار دستم میدهد

 زیر دین کس نباشم تا دم جان  دادنم

جام کوثر حیدر کرار دستم میدهد

بوسه دارد دست آن ساقی که ازروز ازل

باده   را  بی منت  و   آزار دستم میدهد

در ازای هر علی گفتن به زهرایش قسم

جامی از کوثر صدو ده بار دستم میدهد

دانم آخر حق زباب القبله  کرب وبلا

برگ تضمین امان از نار دستم میدهد

شاعر:قاسم نعمتی

 
 
جمعه 5 خرداد 1396  12:17 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار مناجات با خدا و ماه رمضان

اومدم آشتی کنم وقتشه حالا - آخدا
روت و برنگردون از من،جون مولا آخدا

من میخوام ساده و بی پرده باهات حرف بزنم
مِثِه اون چوپون که بود دوره ی موسی آخدا

 

هر چی بنده بد باشه،تو زود ازش راضی می شی
نمیخوای میون مردم بشِه رسوا آخدا

من که روشو ندارم،اِسمتو برلب بیارم
امّا تو گفتی بیا بگو خدایا،آخدا

بَدَم و،یه عُمریه برای اینکه خب بشم
می کنم هِی با خودم امروز و فردا آخدا

کی می تونه به تو نارو بزنه،رو راس نشه
خال تو بالاتَره از همه خالا آخدا

من می خوام غیر خودت به هیچ کسی رو نندازم
دَستامُو دراز کنم پیش تو تنها آخدا

تو که بهتر از همه می دونی من چیکاره ام
جونِ مولا - نزنی پَردَه مو بالا آخدا

تو که بیشتر از خودم تُو مردم آبروم دادی
می دونم- نمی کنی مشت منو وا آخدا

باورم نمی شه فردا تو منو بسوزونی
دشمن مولا بایسته به تماشا آخدا

هر چی من بد می کنم بازم تو خوبی میکنی
نه با من با هر بَدی خوب میکنی تا آخدا

بَدی مو قبول دارم تو خوبی کن به روم نیار
چون کوتاهه پیش تو دیوار حاشا آخدا

به گُل روی علی و بچّه هاش خوارم نکن
بی- اونا چیکار کنم روز مبادا آخدا

بَس کی بد سرزده ازمن دیگه سَرخورده دلم
به سرم هرچی بیاد حَقَّمه امّا - آخدا

دیده رو،ندیده گیر،منو به اربابم ببخش
مَردِ مَردا - پسر بی بی و مولا آخدا

همونی که همه ی بیگونه هام دیوونه شن
که نداشت یه ذَرّه از دُشمنا پَروا آخدا

اونی که به زیر بار زور نرفت و کشته شد
با لب تشنه کنار دو تا دریا آخدا

دست آخر اومدن خیمه هاشم آتیش زدند
بچّه هاشم فراری همه به صحرا آخدا

تو اگه بخوای بشه"انسونی"ام آدم می شه
لُری میگم،منو بپّا – آخدا
 

شاعر:استاد حاج علی انسانی

 
 
جمعه 5 خرداد 1396  12:17 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها