0

اشعار ولادت امام زمان حضرت مهدی (عج)

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام زمان حضرت مهدی (عج)

اللهم عجل لولیک الفرج بحق الزهراء(س)

ساعت رسیده رأس قرارِ دوازده

دردی نشسته گوشه کنار دوازده

خورشید رفته عشق بیارد برایمان

در پشت ابر مانده تبار دوازده

در لابه لای غربت خود غوطه میخورد

در سیل اشک، دار و ندار دوازده

ساعت هنوز عاشق وقت رسیدن است

افتاده باز دورِ مدار دوازده

دست زمان به صورت آن ماه قد نداد

بالا گرفته قامت یار دوازده

ساعت از انتظار سرش درد میکند

حتی زمین شده ست دچار دوازده

در ایستگاه عقربه ها ایستاده ایم

چشم انتظار سوتِ قطار دوازده!

مرضیه عاطفی/ سمنان

 
 
پنج شنبه 21 اردیبهشت 1396  12:42 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام زمان حضرت مهدی (عج)

غـزال خـوش قـد و سیما کمال انسانــــی
نــــزول آیـه ی رحمت،صـدای ایمـانــی
شکوه هرچه بهاری،عبور هر چه سرور
به دشت سبز دل من جو مــاه می مانـــی
دوباره دست دلـم می رود بـه سوی غـزل
دوباره می شکنــم من در اوج ویرانــــی
شنیـده ام که مـی آیـد کسـی به سمت دلـم
ز کوچـه های عدالـت شبی به مهمانــــی
کسی که قاصد عشق و تمام مردی هاست
همـو که نقطــه ی پایان شـهر ظلـمانـــی
زسمـت دشـت ستــاره ز آسمـــان غــزل
به سمت لحظه ی عشق و طلوع عرفانی
بگو برای رسیدن چه قصّــــه ای داری؟
بگو که مانده نگـاهم به خـطّّ پـایـانـــــی
بیـا که با تـو نشینـم بـرای همــــــدردی
چرا که درد دلــم را فقط تـو می دانـــی
سکوت سـرد دلـم را بیـا و بشکــن تــو
طلوع حـادثـه ها را چو رسم بارانــــی
ببین که نبض دلم می زند و من غمگین
نشسته ام که بیـایی چـو مـرد کنعانـــی
برای از تـو نوشتن بهـانه ام کـم نیست
بـرای از تـو سرودن که مـوج طوفانـی
شکسته تر چو بهـارم ز اشک تر دامن
بـرای فصـل بهـانــــه ز درد پنهـانـــی
صدای خسته ام امشب تو را بـهانه نمود
تـو را که شـعر سپیدی ،تـرانـه ی جانی
بیا که قبله ی این دل همیشه سوی تو بود
ســرود فصــل شـکفتـن ، پیــام قـــرانــی

 
 
پنج شنبه 21 اردیبهشت 1396  12:42 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام زمان حضرت مهدی (عج)

در گرد كعبه تا سحر
من عشق بازي مي كنم
آرام در چشمان تو
تصوير سازي مي كنم
در كوي ابراهيمم و
با عشق هم مسلك شدم
شمع و شب و شور و غزل
احساس را از بر شدم
تا صبح يك ركعت دگر
گويي هنوزم تشنه ام
يك سجده مي خواهد دلم
وقتي تو باشي قبله ام
هر لحظه من تنها شدم
با ياد تو آميختم
خود را به شور و اشتياق
از دام تو آويختم
تسكين و دردم با همي
يك شب ،شكنجه مي دهي
فردا در آغوشت به من
يك روح تازه مي دمي
تا صبح يك ركعت دگر
گويي هنوزم تشنه ام
يك سجده مي خواهد دلم
وقتي تو باشي قبله ام

 
 
پنج شنبه 21 اردیبهشت 1396  12:42 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام زمان حضرت مهدی (عج)

مژده ای دل که دگر بار مراد حاصل شد
با نفس های خوشش فصل بهار دل شد

می دمد با دم عیسایی خود روح به تن
ناامیدی و غم و غصه دگر باطل شد

سرخوش از نام عزیزدل زهرا هردم
نرجس از شوق وصالش به خوشی همدل شد

دست افشان و غزل خوان ز وجود اوییم
مهدی فاطمه حلال همه مشکل شد.....

 
 
پنج شنبه 21 اردیبهشت 1396  12:43 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام زمان حضرت مهدی (عج)

شمه ای از عشق تو با شمع گفتم آب شد
یم خروشان بود گفتم ناگهان در خواب شد

بر سر سنگی نشسته زیر لب می خواندمش
سنگ بر ذوق آمده چون تکه مهتاب شد

چون ز حسن روی تو با ماه گفتم در شبی
سر به زیر افکند و ناگه در دل خود آب شد

شمه ای از حسن روی گل به بلبل گفتمی
روز و شب نالید و گوئی تا ابد بی تاب شد

حسن احمد، خوی حیدر،طالب خون حسین
حاضر است و حی و ناظر،نادر و کمیاب شد

 
 
پنج شنبه 21 اردیبهشت 1396  12:43 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام زمان حضرت مهدی (عج)

باز امشب مستم و میخانه نیست
این شراب ناب را پیمانه نیست
باز امشب از خودم بیرون شدم
شمعم و بر گرد من پروانه نیست
ساقیا یک جرعه از شهد لبش
باز آور تا بنوشم اندکی
مستی و مستانه بودن تا به کی
نیست بر ما عاشقان اینک یکی
آه امشب غرق رویاهای ناب
میشوم مستش ولی در اوج خواب
بوسه بر آن گونه هایش میزنم
شب منو او هر دو گویی روی آب
غرق مستی از لبش می, میچشم
درد و رنج و آه زیبا و قشنگ
این تمام لحظه های عاشقیست
عشق بازی با لبان سرخ رنگ
آه اینگونه شویم خالی زه غم
شاد و فرت و مست و زیبا میشویم
در پی این عشق رویایی عزیز
عاشقان پاک دنیا میشویم
این همانا معنی عشق است و بس
این همان تکرار عادتهای خوب
آتش عشق اینچونین خاکش کند
سنگها و سایه ها و برگ و چوب
من منم آن عاشق مستت عزیز
لیک از پیشم مرو اشکم مریز
عشق , از قلبه اسیرم رو نگیر
از لبانت شربی از می , باز ریز
می , بریزو شاد کن قلب مرا
من کریمم از نژاد خاکی ام
ای تو یارم مونس تنهایی ام
با تو و عشق تو من افلاکی ام

 
 
پنج شنبه 21 اردیبهشت 1396  12:43 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام زمان حضرت مهدی (عج)

هوای قلب من امشب بهانه ای دارد

نوای سینه ام امشب ترانه ای دارد

زمین٬ زبان خودش را به مدح وا کرده

که حرف های طبیعت نشانه ای دارد

ترنّم از نفس آسمان٬ مجسّم شد

هوای عرش٬ شب بیکرانه ای دارد

صبا به مرحمت یار ما تلاطم کرد

نسیم صبح٬ دم عاشقانه ای دارد

دوباره زندگی از زندگی حیات گرفت

شکوفه آمده با خود جوانه ای دارد

برای عشق سرودن٬ نشانه ی عشق است

چرا که آتش از اول ٬ زبانه ای دارد

به دام دامن لطف شما (اسیر) شدم

پرنده در قفسش آشیانه ای دارد

شاعر: حميد رمي

 
 
پنج شنبه 21 اردیبهشت 1396  12:43 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام زمان حضرت مهدی (عج)

 

صبح شد آفتاب پهن شده

آب روی تراب پهن شده

 

برکهء مستجاب پهن شده

سفره ای از شراب پهن شده

 

باز مثل هوس به سر زد مِی

بزنید از دهن نیافتد مِی

 

کفر بالا زد و گنه کردم

وصف خورشید را به مه کردم

 

تا سحر التماس شه کردم

سجده بر لاشریک له کردم

 

وصف آن دلبری که بی همتاست

عین سبحان ربی الاعلی است

 

دلبری برگزیده ام که مپرس

وصفی از او شنیده ام که مپرس

 

آن قدر جلوه دیده ام که مپرس

بدعتی آفریده ام که مپرس

 

کعبه گر خال روی دلدار است

قبله ام در نماز سیاّر است

 

شب شده، دیدهء تری دارم

چشم ،در چلّه بستری دارم

 

میل انگور عسگری دارم

گفته اند ارث مادری دارم

 

که تو را می کنم طلب ساقی

ای تمنای تا ابد باقی....

 

ای مه پشتِ ابرها پنهان

حضرتِ جلوه های بی پایان

 

تَحتُ نَعلِیکَ مدّهامَتان

برسان زود خویش را برسان

 

ای بهار،ای بهشت گم شده ام

منجیِ سرنوشت گم شده ام

 

مثل آئینه صافِ صافم من

حامل ریسه ای کلافم من

 

سینه بهر تو می شکافم من

گیسویت را بده ببافم من

 

ناز کم کن بده به من مو را

خم مکن بهر من تو ابرو را

 

خضر و عیسی،شعیب و صالح و هود

همه رفتند پای تو به سجود

 

بسکه سیمات مثل آینه بود

بسکه حق از تو مدح می فرمود

 

عَجَزَالواصِفون عَن صِفَتِک

ما عَرَفناک حَقَ مَعرِفَتِک

 

قبل آن قلّه که پر از گنج است

رفتنی با مرارت و رنج است

 

استقامت بر آن بلا،سَنج است

چهارده در مُکاشفه پَنج است

 

هر کسی نوکری کند او را

بوده انگار روز عاشورا....

 

ناخدای نجات، کشتی کو؟

کوزه ای را که می سرشتی کو؟

 

رُقعه هایی که می نوشتی کو؟

آن سفرنامهء بهشتی کو؟

 

پای من رفت رو به بیراهه

خسته ام از گناه وللهِ

 

خانه ام رفت رو به ویرانی

به خیالم شدی بیابانی

 

پیش من نیستی نمی دانی

رفته از یاد من مسلمانی

 

به سرِ سفره ام حلالی نیست

جز غم دوریت ملالی نیست....

 

بی قراریم پس قرار کجاست؟

سیصد و سیزده سوار کجاست؟

 

راستی یک سؤال؟یار کجاست؟

مرد موعود انتظار کجاست....!؟

 

پس چه شد میوهء توکل ها

ندبه ها، عهدها، توسل ها

 

خواندن شعر های داغ چه سود

کوچه های پر از چراغ چه سود

 

زندگی بی دل و دماغ چه سود

ندهد بی تو یاس باغچه سود

 

یک کلام از زبان دل رواست....

به کسی بر نمی خورد که کجاست!

 

ای اذاجاء نصر، فتحِ قریب

انتقام گلوی شاهِ غریب

 

کاش می بردم از غم تو نصیب

کاش بودم چنان زهیر و حبیب

 

تا ظهورت عقب نمی افتاد

کار صبحم به شب نمی افتاد

 

نالهء آه آه می آید

از دلِ قتلگاه می آید

 

خون ز حلقوم شاه می آید

زنی از قتلگاه می آید

 

تا که پیش جنایت دگران

بشود لشگر امام زمان

 

آتش التماس معجرها

گریهء بی امان خواهرها

 

تبِ حُجب و حیای دخترها

آخرین ربناّی حنجرها

 

همه با هم خدا خدا کردند

همه با هم تو را صدا کردند

 

 

 
 
پنج شنبه 21 اردیبهشت 1396  12:44 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام زمان حضرت مهدی (عج)

امشب بهشت را به تماشا گذاشتند

امشب نمک به سفره دنیا گذاشتند

امشب بروی دامن نرجس از آسمان

ماهی بنام مهدی زهرا گذاشتند

امشب به خانه حسن عسگری برو

چون راه را برای همه واگذاشتند

از بسکه آمدند پی دستبوسی اش

از بس زیاد دل روی دل جاگذاشتند!

 یوسف ببین که آخر صف ایستاده است

اور ابرای نوبت فردا گذاشتند

لیلا صفات ها همه مجنون صفت شدند

از عشق،سر به دامن صحرا گذاشتند

امشب پدر به خال پسر بوسه می زند

انگارکعبه روی حجر بوسه می زند

از یک طرف شبیه نبی با ملاحت است

از یک طرف شبیه علی با عطوفت است

از یک طرف چو مادر سادات غرق نور

از یک طرف شبیه حسن با صلابت است

بااینهمه صفات جمال وجلالی اش

ارثی که ازحسین گرفته شجاعت است

چشمش غضب زحضرت عباس دارد و

ابروی این پسر خود تیغ ولایت است

مثل علی اکبر ارباب قد رشید

مانند عمه زینب خود با ابهت است

دست توسل همه انبیا به اوست

از بسکه کار دست کریمش کرامت است

طاووس جنت آمده زیباتر از همه

آقای آسمانی آقاتر از همه

او می رسد که عدل علی را بپاکند

دردطبیب های جهان را دواکند

او می رسد که تربت مادر عیان شود

بعد ازمدینه روی به کرببلاکند

دارم بروز آمدنش فکر می کنم

وقتی برای فاطمه گنبد بناکند

عیسی مسیح می رسد از قلب آسمان

تااینکه در نماز به او اقتدا کند

بر کعبه تکیه می زند وقصد کرده است

باصوت حیدری همه مان راصداکند

ای کاش روز آمدنش بین آنهمه

ماراخودش برای سپاهش سواکند

چون صاحب صفات جلالی حیدر است

او لایق عمامه سبز پیمبر است

آقای من تمامی جانها بدست توست

رمز عروج عالم بالا بدست توست

ای وارث تمام ذوات مقدسه

باران ورود وچشمه ودریا بدست توست

ماغصه بهشت خدارانمی خوریم

وقتی کلید جنت الاعلی بدست توست

پرونده قبولی مارا رقم بزن

مهر قبول وجوهر وامضا بدست توست

هرگز زمین نخورده عَلَم یابن العسگری

روز ظهور پرچم سقا بدست توست

تعجیل کن که فاطمه چشم انتظار توست

چون انتقام حضرت زهرا بدست توست

تو می رسی وارض وسما می شود بلند

در زیر پات عرش خدا می شو بلند

ماندم چگونه نام شماراصدا کنم

ماندم چگونه روی به سوی شما کنم

چندی ست جمکران،دل مارا نبرده ای!

تااینکه در نماز برایت دعاکنم

کارم بدون تو همه دم معصیت شده

من در گناه هم نشد از تو حیا کنم

شرمنده ام که نوکر خوبی نبوده ام

آقا نشد که دِین خودم را ادا کنم

شرمنده ام بجای دعای سلامتی

روزی هزار بار به قلبت جفاکنم

با حال معصیت بخدا می شود مگر

شبهای جمعه رو بسوی کربلاکنم

برگرد ومرده دل من را حیات بخش

برگردوجان بده به دلم ای نجات بخش

شاعر: مهدي نظري

 
 
پنج شنبه 21 اردیبهشت 1396  12:44 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام زمان حضرت مهدی (عج)

دمی که سیر وجودم الی السما می شد

تمام صفحه ی شعرم پر از خدا می شد

گمان کنم خبر از یار می رسد امشب

که باب فیض الهی به سینه وا می شد

به زخم کهنه ی چشم انتظارها دیگر

نگاه مرحمت دلبری دوا می شد

چه جلوه ای شده بر ظرف کوچک قلبم

که بند بند وجودم زهم جدا می شد

کنار سفره ی زیباترین مسافر عرش

دلم ز پنجه ی تنگ قفس رها می شد

به هر نسیم که در زلف یار می پیچد

به هر کرشمه گره ها زکار وا می شد

در این زمانه که مردم همه غریبه شدند

در این سکوت کسی با من آشنا می شد

 

چه بیقرار دلم میل سامرا کرده

خدا به حضرت نرگس پسر عطا کرده

 

حریم کوچک سرداب ، عرش اعلا شد

نگار آمد و لبخندها شکوفا شد

سلام من به کسی که ز کاخ رم آمد

به ریسمان محبت اسیر آقا شد

خدا چه بخت بلندی به او عطا فرمود

ز راه دور رسید و عروس زهرا شد

عروس خانه غریب و امام خانه غریب

چقدر شادی این خانواده زیبا شد

نشسته یک پدری کنار گهواره

ترنم لب او نغمه های لالا شد

شهادتین به لبهای او چه دیدن داشت

در ابتدا جلواتش شبیه عیسی شد

همه ذخیره ی حق در میان گهواره است

عصا بدست نگهبان خانه موسی شد

 صدا صدای رسول خداست می آید

طنین یارب او مثل پور لیلا شد

 

ستاره ی سحر خانواده سر زده است

خلاصه ی همه ی اهل بیت آمده است

 

دل شکسته بداند قرار یعنی چه ؟

خبر نیامدن از تکسوار یعنی چه ؟

نگاه حضرت یعقوب می کند تفسیر

تمام عمر غم انتظار یعنی چه ؟

بدست باد سحر بوی پیرهن آید

نسیم صبح بداند بهار یعنی چه ؟

فقط ز خون شهیدان به جلوه می آید

به تیری از مژه طعم شکار یعنی چه ؟

ندیده عاشق رویت شدم که فاش کنم

اسیری دل و گیسوی یار یعنی چه ؟

کسی که طعم وصالت چشیده می داند

نگاه مرحمت سفره دار یعنی چه ؟

بگفت سید بحرالعلوم کی دانید

بغل گرفتن قد نگار یعنی چه

 

دگر برای وصالت بهانه میگیرم

اگر که دیر بیایی زغصه میمیرم

 

ز درد دوریت ای دوست شکوه ها دارم

خوشم اگرچه غریبم ولی ترا دارم

تمام سوز دل من زناله های شماست

ز درد هجر تو سوزی در این صدا دارم

گدایی در این خانه آرزوی من است

زنام توست اگر زره ای بها دارم

الا امیر سحر ای مسافر زهرا

امید وصل ترا بین هر دعا دارم

بیا و نامه ی اعمال من مرور نکن

که بر جبین عرق شرم از شما دارم

به کام خویش چشیدم غم جدایی را

امید رحمتی از یار آشنا دارم 

بیا میان قنوتت مرا ز یاد مبر

که احتیاج شدیدی بر این دعا دارم

به آه نیمه شب تو قسم عنایت توست

اگر زبان مناجات با خدا دارم

قرار ما همه تنگ غروب صحن حسین

هوای بوسه ای از خاک کربلا دارم

 

چه می شود به نگاهی دلم تکان بدهی

چه می شود شب نیمه رخی نشان بدهی

 

رسیدی و دل ما غرق نور کردی تو

کلیم گشتی و جلوه به طور کردی تو

قسم به خون روی دستمال اشک تو

برای روضه دلم را جسور کردی تو

شبانه روز شده اشک تو شبیه خون

ز بس مصیبت کوچه مرور کردی تو

همان زمان که لگد خورد مادرت زهرا

ز کو چه های مدینه عبور کردی تو

در آن دمی که به هم خورد گیسوان حسین

دل شکسته مادر صبور کردی تو

لبان تشنه ی زینب به خون حنجر خورد

زمان بوسه کنارش ظهور کردی تو

پی سری که بهم ریخته است ترکیب اش

لسان عمه ی خود را شکور کردی تو

میان کوفه شبی کنج خانه ی خولی

چه گریه ها که کنار تنور کردی تو

 

تمام حاجتم این است با دلی پر درد

ترا به حق اسیری عمه ات برگرد
شاعر: قاسم نعمتي

 
 
پنج شنبه 21 اردیبهشت 1396  12:44 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام زمان حضرت مهدی (عج)

بال جبریل غزل های مرا آوردند

بشکن ای نیل که موسای مرا آوردند

و شکوه دم عیسای مرا آوردند

دست بر سینه که آقای مرا آوردند

یک قدم مانده فقط تا ابدیت برسم

آه ای عشق کمک کن به هویت برسم

هفت پشتم همه زاده و مجنونِ شما

یازده قرن گذشت از غمِ گلگون شما

ما همه سوخته، خاکستر و دلخون شما

گردن غیرت این طایفه مدیون شما

هر که بی عشق تو سر کرده بمیرد بهتر

باغ عمرش دم پاییز بگیرد بهتر

دوش در حلقه ما قصهٔ گیسوی تو بود

تا دلِ شب سخن از سلسلهٔ مویِ تو بود

سمت سجاده کمان خانهٔ ابروی تو بود

کیمیا اندکی از خاکِ سر کوی تو بود

به فدای قدمت ای همه جان، ای همه تن

بگشا بند قبا تا بگشاید دل من

چشم هر کس به تو افتاده دگر مات شده

دیده روشنی از پرتو مشکات شده

نسل در نسل همه اهل کرامات شده

راوی معجزه آنیِ چشمات شده

کشتهٔ چشم تو از هر دو جهان خواهد رفت

در بهشتم برود نعره زنان خواهد رفت

چشم یعقوب سپید است نسیمی بفرست

مهربانی خودت را به یتیمی بفرست

ما نداریم کسی را تو کریمی بفرست

جلوهٔ تازه ای از یارِ قدیمی بفرست

جمکران ساخته ای هم وطن ما باشی

تا پناهِ غم هر مرد و زن ما باشی

نقش لبخند خودت را به دل قاب بکش

شب شده سوسوی آرامش مهتاب بکش

از کویر عطش سینه ما آب بکش

قبله شو آینه در کاشیِ محراب بکش

وای بر ما اگز از عشق پریشان نشویم

بی ولای نفس ناب تو سلمان نشویم

می شود شادی آن قلب سپیدت باشیم

یا که دعوت شدهٔ سفره عیدت باشم

یکی از پا به رکبان شهیدت باشیم

شده ای دوست، شده شیخ مفیدت باشیم

یک دو خط هم بنویسی دلمان شاد شود

با نفس های گل فاطمه آباد شود

سی نفر یار نداری که پریشان نشوی

دم به دم ابر پر از اشکِ بهاران نشوی

از نگاه دل غفلت زده پنهان نشوی

خانه بر دوش ترین یار بیابان نشوی

یار تو خواب ندارد همه جا بیدار است

لب به لب پر شده از دغدغهٔ دیدار است

چقدر تا دم بی تاب عبورت مانده

تا لب بام سحرگاه ظهورت مانده

بانویی خم شده در راه ظهورت مانده

روی دیوار و دری چشم غیورت مانده

قسمت می دهم ای آبروی شب بوها

دگر از راه بیا منتقمِ پهلوها

 
 
پنج شنبه 21 اردیبهشت 1396  12:45 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام زمان حضرت مهدی (عج)

باران گرفت و خاطره ها را مرور کرد

طوفان وزید و از پس نامت عبور کرد

ساعت هزار و چهارصد و چند سال سخت

در اشتیاقتان نفسی جفت و جور کرد

وقت نیایش سحرت چشم آسمان

از بارش نگاه تو حس غرور کرد

گلدان سرخ کنج اتاقم جوانه زد

نوری گرفت و جنس سفالش بلور کرد

من که ندیدمت ولی از پشت پنجره

فکری به ذهن خسته ی آدم خطور کرد

باید به روز آمدنت بی قرار بود

باید برای دیدن رویت ظهور کرد

 

چون طفلکی رها شده ام بین کوچه ها

سرگشته ام بیایی و پیدا کنی مرا

 

آه ای سرور پشت تمامی ناله ها

آه ای بهانه ی نفس صبح ژاله ها

آه ای هزار ساله شراب محمدی

سرمست سرخی ات لبه های پیاله ها

در انتظار آمدنت یک جهان شوم

در انتظار وصل تو هشتاد ساله ها

بی تو صفا و مروه صفایی نمی دهد

این را نوشته اند درون رساله ها

گل کرده روی خاک حجاز از قدوم تو

روییده پای کعبه برای تو لاله ها

باید بگیری ارثیه ی مادری خود

ارث نبی و خانه و باغ و قباله ها

 

اصلا مدینه رفتن تو دیدنی تر است

باغ فدک گرفتن تو دیدنی تر است

 

زمان وصل تو دیگر حجاب می ریزد

زروی ماه حجازم نقاب می ریزد

صفات روی شما الغدیر می خواهد

ز هر لبت صد و ده بوتراب می ریزد

هزار دست توسل ز آستین بشر

به پای مقدم عالیجناب می ریزد

نزول رحمت بی انتهای دستانت

به شکل بارش ابر از سحاب می ریزد

قنوت بین نمازت برای محشر ما

ثواب حج تو را در حساب می ریزد

غروب جمعه شده وقت احتساب عمل

غضب نکن که دلم از عتاب می ریزد

همیشه آتش دوری همیشه شعله ی غم

به خرمن من خانه خراب می ریزد

شاعر: عبدالحسين مخلص آبادي

 
 
پنج شنبه 21 اردیبهشت 1396  12:45 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام زمان حضرت مهدی (عج)

امام زمان(عج)-ولادت

 

هوای قلب من امشب بهانه ای دارد

نوای سینه ام امشب ترانه ای دارد

زمین٬ زبان خودش را به مدح وا کرده

که حرف های طبیعت نشانه ای دارد

ترنّم از نفس آسمان٬ مجسّم شد

هوای عرش٬ شب بیکرانه ای دارد

صبا به مرحمت یار ما تلاطم کرد

نسیم صبح٬ دم عاشقانه ای دارد

دوباره زندگی از زندگی حیات گرفت

شکوفه آمده با خود جوانه ای دارد

برای عشق سرودن٬ نشانه ی عشق است

چرا که آتش از اول  زبانه ای دارد

به دام دامن لطف شما (اسیر) شدم

پرنده در قفسش آشیانه ای دارد

 
 
پنج شنبه 21 اردیبهشت 1396  12:45 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام زمان حضرت مهدی (عج)

امام زمان(عج)-ولادت

 

دیشب به دست غم گره افتاد در دلم

یعنی هوای سامره افتاد در دلم

گفتم به خود که روز نیایش شب دعاست

ای غم برو که مقصد من سر من رأست

آنجا که انبیا به طوافش رسیده اند

سیمرغ ها به قله ی قافش رسیده اند

آنجا که چشم ها پلی از آب بسته اند

یعنی دخیل گریه به سرداب بسته اند

آنجا که جلوه گاه گل روی دلبر است

این عطر روح پرور از آن کوی دلبر است

او را هزار ماه جبین مشتری بود

او را نگین وحی در انگشتری بود

سنگ بنای کعبه سیاهی خال اوست

وجه خدای جل جلاله جمال اوست

جان بی فروغ طلعت او جان نمی شود

او حجت خداست که پنهان نمی شود

روزی که ظلم پر کند آفاق دهر را

احلی من العسل کند این جام زهر را

در عدل او جهان ز بر و زیر می شود

یعنی فروغ عدل جهان گیر می شود

یوسف به بوی پیرهنش زنده می شود

دلهای مرده با سخنش زنده می شود

***

گفتند آسمان و زمین بی قرار اوست

خورشید شعله ای، قَبَسی از شرار اوست

گفتند اوست محور منظومه ی حیات

گفتند گردش دو جهان در مدار اوست

گفتند کعبه چشم به راهش نشسته است

صبح و سپیده و سحر آئینه دار اوست

گفتند روز جلوه ی آن آخرین امام

پیغمبری مسیح نفس در کنار اوست

متن حدیث افضل العمال امتی

تصویر قدر و منزلت اقتدار اوست

یک نکته از هزار بگویم که منتظر

خود در میان جمع و دلش بیقرار اوست

آن کس که دل به جلوه ی موعود بسته است

در اختیار خویش نه در اختیار اوست

آن کس که شاملش شود لطف محض یار

شاید که ادعا بکند محض یار اوست

او را بخوان در آینه ی ندبه و سمات

فرزندی از سلاله ی طاها و محکمات

***

روی لبش تلاوت لبیک دیدنی است

آری دعای او به اجابت رسیدنی است

احیاگر معالم دین خداست او

شمس الضحای روشن و نور الهداست او

ای آخرین امید بشر در کویر غم

حرم حریر عاطفه در زمهریر غم

مضمون بکر و ناب مناجات جوشنی

فرزند اختران درخشان و روشنی

ای یک اشاره ی لب تو سابغ النعم

یک زمزمه دل شب تو دافع النقم

چشمان ما غبار گرفته نیامدی

دامان انتظار گرفته نیامدی

دیشب به خوابم آمدی ای صبح تابناک

خواندم متی ترانا گفتم متی نراک

یا ایها العزیز ببین خسته حالیم

چشمان پر ستاره و دستان خالیم

مائیم آن خسی که به میقات آمدیم

شرمنده با بضاعت مزجات آمدیم

شام فراق سوره ی والیل خوانده ایم

یوسف ندیده اوف لنا الکیل خوانده ایم

یا ایها العزیز به زیبائیت قسم

بر حسن دلفریب و فریبائیت قسم

موسی تویی، مسیح تویی، مکه طور توست

شهر مدینه چشم به راه ظهور توست

تنها نه از غمت دل یاران گرفته است

چشم بقیع تر شده باران گرفته است

شعر «شفق» حدیث زبان دل من است

تکرار نام تو ضربان دل من است

 

محمد جواد غفورزاده

 
 
پنج شنبه 21 اردیبهشت 1396  12:46 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام زمان حضرت مهدی (عج)

امام زمان(عج)-ولادت

 

تا دست کردگار تو را بی نشان نوشت

گفتم مگر که می شود از آسمان نوشت؟

حالا دگر که می شود و می توان نوشت

باید تو را همیشه امام زمان نوشت

هم کنیه ی عموی رشیدت به ابجدی

گویی که غرق نام و نشان محمدی

هر روز و شب سلام تو زهرای اطهر است

بعد از سلام کلام تو زهرای اطهر است

آماده ی قیام تو زهرای اطهر است

پر واضح است امام تو زهرای اطهر است

او منتظر نشسته که از تو خبر رسد

آن غایبی که هست دمی در نظر رسد

در صبح جمعه ای که نوشتند می رسی

با آن لب شکر شکن قند می رسی

کنج حیاطِ بیت خداوند می رسی

می بینمت که با گل لبخند می رسی

دستی به زلف یاری و دستی به ذوالفقار

چون خیبر و علی و دم تیغ آبدار

امشب برای ما ز امام حسن بگو

کمتر شنیده ایم تو نام حسن بگو

از قدرت نفوذ کلام حسن بگو

از فتح کربلای قیام حسن بگو

آماده ایم با تو که جشنی به پا کنیم

صحنی برای حضرت قاسم بنا کنیم

اشکی به رنگ سرخ ز چشمش چکیده است

گنبد به غیر سرخ به چشمش ندیده است

گوش فلک صدای کسی را شنیده است

وقت عوض نمودن پرچم رسیده است

آقا بیا به خاطر باران ظهور کن

از کربلای تشنه ی دل ها عبور کن

مست زلال باده ی میقات او شدم

سرخوش به گوشه چشم و علامات او شدم

وارد به خیمه گاه ملاقات او شدم

زانو زدم و گرم مناجات او شدم

دیدم صحیفه را که به اشکش روان بود

باران خاطرات علی بر زبان بود

سر منشاء تمام علوم خدا تویی

 اول تویی و آخر این کبریا تویی

اوصاف ناشمرده و بی انتها تویی

منظور حق ز آیه ی قالو بلی تویی

از نسل باقری و خدا داده عزتت

علم و وقار و عصمت و ایثار و شوکتت

سنگم که زیر بار بلا کم تحمل است

عمرم شبیه بوسه ای از صورت گل است

فرشم به زیر پای شما از گلایل است

ذکر و دعای حضرت صادق توسل است

او انتظار روی شما را کشیده است

شب را به یاد روی شما آرمیده است

زندان اگر بلاست بلا را خریده ام

زیباتر از جمال تو دلبر ندیده ام

هر شب تو را کنار رخ مه کشیده ام

من مزه ی ندیدن رویت چشیده ام

با شور و اشتیاق بیا و نظاره کن

درد فراق و دوری ما را تو چاره کن

تو عابدی و عبدی و معبود و معبدی

یعنی شهید و شاهد و مشهود و مشهدی

از زائران عالم آل محمدی

ما بین کربلا و طوس تو در رفت و آمدی

سائل شدن به خاطر منت کشیدن است

آهو شدن بهانه ی اکرام دیدن است

دارد گواه می دهد این دل زیادی ام

هر چند عاشق تو و حیدر نژادی ام

باب المرادی ام منو باب المرادی ام

من زنده از بلاد شمایم جوادی ام

یا ایها العزیز تصدق به جود خود

ما را ببر به صحن دو چشم وجود خود

نذر نگاه دلبرتان جامعه به دست

راهی شدم به سمت حرم یک رواق و بست

یک گوشه ای نشستم و ایوان دل شکست

گفتم که السلام و دلم مست مست مست

با هر فراز جامعه جانم به در رود

نوکر به پای نوکری اش جان و سر دهد

این جا مجال دلبری از دلبری کم است

چون اشک گل به صبح همه چشم ها نم است

این خانواده هر دمشان عیسوی دم است

خشمش هزار زلزله دارد یکی بم است

در کنج صحن سامره سردابی ام کنید

نوکر مرا صدا زده اربابی ام کنید

یا ایها العزیز بیا وقت دیدن است

دیگر زمان زمانه ی منت کشیدن است

دیگر زمان حرکت و سویت دویدن است

وقت سرودن از تو و جامه دریدن است

ای آخرین بهار چرا دیر کرده ای؟

معنای انتظار چرا دیر کرده ای؟

 
 
پنج شنبه 21 اردیبهشت 1396  12:46 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها