0

اشعار ولادت امام زمان حضرت مهدی (عج)

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام زمان حضرت مهدی (عج)

وقف شماست پــاکترین پاکِ مال ما

یعنی همین دو قطره ی اشک زلال ما

 

مانند کاسه های ترک خورده شد دلم

بی التیام ماند سرانجــــام، بـــــال ما

 

سیر و سلوک ما همه در خاکساری است

خـــــاک قدوم یــــار شدن شـــد کمال ما

 

"جولا" * که نیستیم ولـــی تو قبول کن

کی می شود محل بگذاری به حال ما؟

 

"کنعان به گوش باش که گمگشته میرسد"

افتـــــاده باز هم به ظهور تـــــــــو فال ما

 

میلاد توست "عیــد بزرگ" قبیله ام

تاویل میشود به تو تحویل سال ما

 

با یاد تو، نفس بزنم میکنم طلوع

بی یاد تو نفس ندهد جز زوال ما

 

صیاد نفس پای دلم را به دام برد

کاری بکن برای نجات غـــزال ما

 

آقا! همیشه بخشش و لطف از بزرگهاست

دستی بـکش به روی دل نونهـــــال ما

 

می ترسم از نبودن روزی که میرسی

آیــــا که میرسد به ظهورت مجال ما؟

 

شکر خدا که امشب ما با شما گذشت

پیچیده عـــــطر رد شدنــت در خیال ما

 

--------------------------

*جولای دزفولی از مرتبطین با حضرت ولی عصر در زمان غیبت کبری

شاعر : محمد کاظمی نیا

 
 
پنج شنبه 21 اردیبهشت 1396  11:43 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام زمان حضرت مهدی (عج)

یک شب كه عشقت باز از دل در گذر شد

نام تو را بردم پیاپى تا سحر شد

تا صبحدم آن شب به یادت گریه كردم

هر قطره اشكم در پى تو در سفر شد

قابل نبودم تا جمالت را ببینم

امّا قسم بر تو كه شوقم بیشتر شد

شد علّت دورى من از تو، عُیوبم

دل مبتلا هر روز بر عیب دگر شد

هر بار آهم شد مؤثّر بر دل تو

كار بدى كردم كه آهم بى اثر شد

خود واقفم یارى ز من بدتر ندارى

دست ولایت از سر من بر نداری

زاده شدم تا با غم خوبان بمیرم

زشتم، به پایت، خوبتر از جان بمیرم

خواهم به محرابم به هنگام نمازم

یا در تلاوت كردن قرآن بمیرم

من دوست دارم در میان شورِ یاران

با ذكر نامت در صفِ خوبان بمیرم

آلوده باشد دیده‏ام اما مدد كن

در موقع جان دادنم گریان بمیرم

سلطان عشق آید به بالینم بگوید

خوش آمدى، با دیدنش عطشان بمیرم

من دوست دارم مرگ را با دیدن تو

هر غصّه را با لحظه ‏اى خندیدن تو

من دوست دارم تا حضورت را ببینم

مستى ایّام ظهورت را ببینم

اى عابر پس كوچه‏ هاى دل كجایى؟

خواهم متانت در عبورت را ببینم

عالم اگر ظلمت شود باكى ندارم

اى فاطمى سیرت چو نورت را ببینم

من دوست دارم در شعاع نورِ پاكت

سر خوردگى خصم كورت را ببینم

منّت كش عالم نگردم لحظه‏ اى من

در خانه دل گر حضورت را ببینم

اى حاضر و ناظر به اعمالم، كجایى؟

گریه مكن دیگر به افعالم، كجایى؟

اى گمشده در كوچه ‏هاى غفلت دل

اى گوهر نشناخته در حیرت دل

اى سفره دار آفرینش بى‏نگاهت

شد رزق ما محدود، رفته بركت دل

حاصل ندارد بى تو عمر نوح كردن

نسیان تو اى بهترین، شد آفت دل

ما را براى انتظارت آفریدند

ممزوج شد با انتظارت فطرت دل

جانا به راه عشق تو، ایمان ببازیم

یادى ز ما كن تا بیادت جان ببازیم

اى آیه ‏ها صبح و مساء در انتظارت

قرآن، مناجات و دعا در انتظارت

خلق خدا چشم انتظارانِ ظهورت

تنها نه خلقى كه خدا در انتظارت

دست خدا، دیگر به در از آستین شو

اى ذوالفقار مرتضى در انتظارت

اى ذرّه‏ هاى آفرینش بى قرارت

مروه، صفا، زمزم، منا در انتظارت

كو پرچم هل من معین آل زهرا؟

اى سرزمین كربلا در انتظارت

اى یوسف كنعانى زهرا كجایى؟

موعود كعبه، منجى دل ها كجایى؟

 اى شارع احكام دین برگرد برگرد

اى رشته حبل المتین برگرد برگرد

گویند مى‏آیى ولى مُردیم، بازآ

در شام هجران تو افسردیم، بازآ

بى تو صفا از زندگى‏ها رخت بسته

از دل طراوت رفت، پژمردیم، بازآ

عشق على و شیعه‏گى جرم است، آرى

ارثِ غریبى از على بردیم بازآ

طعنه‏كِش ایّام هجران تو گشتیم

ما خونِ دل در خونِ دل خوردیم، بازآ

بشنو تمناى دل بیچارگان را

گرچه تو را صد بار آزردیم، بازآ

ما مُجرمیم امّا تو خوب و با گذشتى

دیدى بدى از ما فزون، امّا گذشتى

نور خدایى تو، به بدخواه تو لعنت

بدرالدّجایى تو، به بدخواه تو لعنت

سر تا قدم تصویر قرآن خدایى

شمس الضّحایى تو، به بدخواه تو لعنت

هر جا كه هستى، جانِ ما، جانت سلامت

اصلِ بقایى تو، به بدخواه تو لعنت

بین قنوتت یك دعا بهر گدا كن

روح دعایى تو، به بدخواه تو لعنت

بر سرزمین قلب عشّاق حسینى

فرمانروایى تو، به بدخواه تو لعنت

اصلِ ولایت در وجودت منجلى شد

لعنت به هر كس مُنكرِ آل على شد

بگذار تا چشم انتظار تو بمانم

بگذار من هم بى قرار تو بمانم

جان را به كف بنهاده و سوى تو آیم

اذنم بده تا جان ‏نثارِ تو بمانم

جانم سپر گردد تو را در هر بلایى

گردم فدایى، پاى كار تو بمانم

ننگت نباشم، گُل شوم بر سینه تو

تا زنده‏ام در انتظار تو بمانم

از حق بخواهم تا مرا پاكم نمایى

در كربلا با دستِ خود خاكم نمایى

دریاب گمراهانِ در عصیان فنا را

اى رهنماى متّقین برگرد برگرد

گلشن، كویر غفلت از یاد تو گردد

اى لالۀ صحرا نشین برگرد برگرد

آید به گوش از كربلا شب هاى جمعه

آواى بانوى حزین برگرد برگرد

ذكر شهید كربلا این بود وقتى

افتاد از زین بر زمین، برگرد برگرد

برگرد تا خون شهیدان زنده گردد

برگرد تا شیعه به دوران زنده گردد

سیدمحمدمیرهاشمی

 
 
پنج شنبه 21 اردیبهشت 1396  11:43 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام زمان حضرت مهدی (عج)

کیستم من سائلی در پای دیوار شما

با همه فقر و تهیدستی خریدار شما

دیده ام را شسته ام یک عمر از خون جگر

در هوای لحظه ای از فیض دیدار شما

چون درخت خشک دارم بر فلک دست نیاز

بلکه یا بم حاصلی از نخل پر بار شما

سر برون آورده ام چون رشته از شمع خموش

تا مگر نوری نصیبم گرد از نار شما

پیشتر از آنکه بگذارند نامی روی من

بوده نامم با خط خوانا به طومار شما

پای تا سردردم و باشد دوایم یک نگاه

ای شفای عالمی در چشم بیمار شما

فخر بر بلبل فروشم ناز بر گل آورم

گر چو خاری سر برون آرم زگلزار شما

کس مرا نشناخته خود خوب دانم کیستم

سائلی در مسلک تجار بازار شما

پای در زنجیر نفس و دست بر دامان یار

یا گرفتار دل استم یا گرفتار شما

چون شود روزی از این زنجیر آزادم کنید؟

ای نجات خلق از روز ازل کار شما

دست «میثم» را بگیرید از ره لطف و کرم

تا که آرد سر به خاک پای عمار شما

شاعر : غلامرضا سازگار

 
 
پنج شنبه 21 اردیبهشت 1396  11:44 AM
تشکرات از این پست
ehsan007060
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام زمان حضرت مهدی (عج)

عمرِ من پشت در تلف که نشد

باده بی تو مرا شعف که نشد

عقل هم با دلم طرف که نشد

هیچ شهری مرا نجف که نشد

آرزویم وصالِ تربتِ اوست


مهرِ عشقی خریده ام که مپرس

دردِ هجری کشیده ام که مپرس

دلبری برگزیده ام که مپرس

به مقامی رسیده ام که مپرس

گردنم زیرِ بار منتِ اوست



از همه خلق غیرِ او سیرم

در جوانی فسرده و پیرم

وصلِ او روزیم نشد گیرم

من که زنده به عشق می میرم

دم آخر زمان رأفت اوست

شد زمانِ جنون و شیدایی
به سرم زد هوای رسوایی
از شَه امشب کنم تقاضایی
که کند بر گدا تماشایی

نوبتی هست اگر، نوبت اوست



آشنایم به جای جایِ نجف

جنتِ من بود سرای نجف

نعلبکی، استکان و چای نجف

عاقبت جان رود به پای نجف

دلِ من تشنه ی محبت اوست







گَهگّداری که من وضو گیرم

از همه خلق هم که رو گیرم

صد و ده بار ذکر هو گیرم

من همه حاجتم از او گیرم

حاجتم بسته بر اجابت اوست


نیش و طئنه به من مزن که چرا_

مکنم گیسویِ نگار رها

خواجه حافظ جواب داده تو را

قصه العشق لانفصام لها

بین یاران همیشه صحبت اوست

محمد جواد شیرازی-

 
 
پنج شنبه 21 اردیبهشت 1396  11:44 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام زمان حضرت مهدی (عج)

من از خدای تو تکلیف تازه میخواهم

برای از تو نوشتن اجازه میخواهم

تو ای زمانه به دستی که آشنا هستی

بیا گذر کن از این کوچه های بن بستی

که رنگ آینه هایش به جز سیاهی نیست

و حال مردم این کوچه جز تباهی نیست

تویی که منجی این عالم پریشانی

قرار و مونس احوال نابه سامانی

اگرچه ظاهرا از نور دیده پنهانی

ولی حکایتمان را عجیب میدانی

تو از قلمرو عشقی که بی کران شده ای

که ابن فاطمه و صاحب الزمان شده ای

تو از سلاله ی زهرایی و مسیحایی

تو تک ستاره ی مانده ز اهل بالایی

تو شور شعر من و شور ماه شعبانی

تو بی نهایت عشقی تو نفس قرآنی

که آیه آیه تو در جهان پراکنده است

شمیم عطر تو در آسمان پراکنده است

دوباره می کشد این ماجرا مرا جایی

به آن دقایق شیرین آمدن هایی

که میرسد ز حریم خدا ، سحرگاهی

دوباره معجزه بر دامن شهنشاهی

هر آنچه خلق خدا بوده بر زمین آمد

برای عرض ادب نزد جانشین آمد

گمان کنم که در آن لحظه صحبت از جان شد

شکست صفحه ی تقویم و عید قربان شد

تمام پیکر او را نسیم می بوید

برای بوسه ز دستش بهانه می جوید

ستاره ها همه محو جمال هاشمیش

و سایه معتکف و مست خال هاشمیش

سحر به دور سرش تا به شام میچرخید

در آسمان نگاهش مدام میچرخید

در آن زمان که جدایی هنوز مبهم بود

هنوز فاصله ها بین ما و او کم بود

نبود منتظر وشکوه های منتظَری

نبود ندبه برای ظهور ، در سحری

گذشت برهه ای از این زمان طولانی

غروب جمعه و من ، اشک های پنهانی...

تو بی بهانه ترین درد کوچه ها هستی

ظهور کن که تو تنها دوای ما هستی

 

 
 
پنج شنبه 21 اردیبهشت 1396  11:44 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام زمان حضرت مهدی (عج)

آمدند از بهشت بدرقه اش

مــــادر آفتـــاب می آمــــد

مــــادر آفتـــــــــاب ما بین

هاله ای از حجاب می آمد

 

مادر آب بود وو آینه بود

مـــــادر آسمـــــــان و اختـــرها

مادری که به پاش خم می شد

قامت التماس هاجـــــــــــــرها

 

مادری که میــــــان رؤیایش

آخرین نوعروس زهرا شد

چه عروسی که حوریان گفتند

مادر دست بوس زهرا شد

 

چه عروسی که چین دامانش

از پر جبرئیــــل زیباتر

چه عروسی وقار چشمــانش

از تماشای نیل زیباتر

 

آمدند از بهشت بدرقه اش

دسته دسته فرشته های خدا

دیده می شد کنار هر قدمش

در سماوات جای پای خــــــــدا

 

می نوشتند روی تاج گلش

مــادر ماه، مادر خورشید

می شد از چشمهای او فهمید

سایه اش هست برسرخورشید

 

از دعای بلند ساره گرفت

سامرا را تمام، رمل بهشت

نذر کردند دایه های جنان

تا نمایند وضع حمل بهشت

 

نم باران زد و دعا که گرفت

نور هم مست بود و بی حس بود

همچو قرآن که زینت رحل است

کودکی روی دست نرگس بود

 

کودکی که به دست موج لبش

صد هزاران عصای موسی بود

پسری که ذبیح او یحیی

نفس او مسیح عیســــی بود

 

آمد آن یوسفی که می گفتند

چشم یعقوب را کشد در بند

آنکه می گفت حضرت ایوب

از نگاهش نمی شود دل کند

 

همره خضر، همدم یونس

همدل نـــوح، وارث آدم

آمد آنکس که سجده اش کردند

انبیاء قبل حضرت خاتم

 

آمد آنکه به مدح او گفتند

آیه ها « ما خَلَقتُ الانسان » را

آمد آنکه ز خاک پاهایش

آفریده خـــــــدا سلیمــــــــان را

 

او که دارد میان مشت خودش

مُحکمـــــــــــات قضاوت داود

آنکسی که همیشه خواهد بود

مهر نامش کتیبه ی لب هود

 

آمد آنکه عبادتش کردند

هرچه عبد و عبید و معبود است

آنکه محو هدایتش شده اند

هرچه فرعون، هرچه نمرود است

 

آمد آنکس که شعله ی عشقش

آتشی زد به قلب ابراهیم

آنکه دادند وعدهی او را

سیزده نور واجب التعظیم

 

طاق نصرت برای استقبال

تا زمین با ستاره ها بستند

هم گل اشک، هم گل صلوات

روی طاق مناره هــا بستند

 

دید در بزم آسمانی ها

شاهدی از زمین شواهــــد را

چشم ها که پر از مکاشفه شد

مست دیدند چشم مسجد را

 

ملکــــــی آمد و پیاله گرفت

شربتی خورد و گفت عجب شهدیست

ناگهان وحی شد که جبرائیل!

ساقی امشب فقط خود مهدیست

 

مصلح کل که ریشه ی ظلم از

سر انگشت او به هم خورده

او که دائم ستون عرش خدا

به تنومندیش قسم خورده

 

چهره ی لن ترانیش دارد

جذبه و هیئت رسول الله

او که بر قامتش برازنده است

زره حضرت رســـــول الله

 

آسمانِ نگاه او روشن

کهکشان پر از مدارِ علیست

در غلاف دو ابرویش دارد

ذوالفقاری که یادگار علیست

 

جای پاهای او نه که گلزار

بلکه قطع یقیـن حرم زار است

او که در لشگرش برای ظهور

سیصد و سیزده علمدار است

 

تکیه بر کعبه می زند روزی

تا کند از حسین خونخواهی

از پس ابر می شود پیدا

آفتــــــاب بقیـــــه اللهــــــی

 

می زند کوس نبض لب هایش

قل هوالله، یا برب الناس

هیبتی نقش پرچمش دارد

رفع الله رایــــــه العباس

 

روز موعود در جوار حسین

کعبه هم باز می کند آغــوش

چقدر باصفاست با مهدی

هیئتی دور قبله ای شش گوش

 

قبله ی جان ماست پس قطعا"

همچو قبله بنا شوم آن روز

بعد رجعت، خوشا به حال خودم

زائر کربلا شوم آن روز

 

شاعر : رضا دین پرور

 

 
 
پنج شنبه 21 اردیبهشت 1396  11:44 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام زمان حضرت مهدی (عج)

 

امام زمان(عج)-ولادت(داستان زیبای مادر امام زمان(عج)

 

از قلب دریا کاروان نور پیداست

چون مهر تابان کشتیی از دور پیداست

کشتی ولی بر عرشة آن قرص خورشید

هرجا درخشید و درخشید و درخشید

از سینة دریا گریبان چاک می‌کرد

در آب طی ره به سوی خاک می‌کرد

کشتی ولیکن دامنش دریائی از نور

نزدیک ساحل می‌رسید از دور از دور

کشتی ولی دریا به پایش گوهر انداخت

پهلو گرفت و نزد ساحل لنگر انداخت

چشم انتظار استاده بشر بن سلیمان

گم گشته‌اش بین کنیزان بود پنهان

می‌گشت تا گم گشتة خود را بجوید

وز فیض او آئینة دل را بشوید

می‌کرد فیض فاطمی در خویشتن حس

افتاد نا گه چشم حق جویش به نرجس

از شور و شادی در لبش هنگامه‌ای بود

وز جانب ابن الرضایش نامه‌ای بود

می‌داد آن پیغامبر را دل گواهی

کان نامه سّری بود ز اسرار الهی

نرکس گرفت آن نامه را بر چشم مالید

هی خط آن را خواند و هی بوسید بوسید

با رنگ گه افروخته گاهی پریده

بگذاشت گه بر روی قلبش گه به دیده

هوش از سر بُشر سلیمان کرد پرواز

گفتش چه اسراری در آن دیدی بگو باز؟

نادیده صاحب نامه را بوسیدنت چیست؟

چون برگ برگ لاله‌ها بوییدنت چیست؟

نا گه عیان شد بر لبش نقش تبسّم

کای پیر پاک با صفای خوش تکلّم

من صاحب این نامه را پیش از تو دیدم

وز گلشن حسنش هزاران لاله چیدم

خورشید باشد ذرّه‌ای از اختر من

صدیقه کبری است مادر شوهر من

رنگ خدا دارد رخ نورانی من

گل بوسه زهراست بر پیشانی من

بین کنیزان گرچه می‌دیدی نهانم

من دختر نیک اختر شاه جهانم

روزی مرا بر ابن عمّم عقد بستند

در پای تختم جمله قسیّسین نشستند

در هر طرف انجیل‌ها از هم گشودند

پس خطبة عقد مرا با هم سرودند

ناگه زمین لرزید و داماد نگون بخت

یکباره در کام اجل افتاد از تخت

من غافل از بخت سعید خویش بودم

زین ماجرا هر لحظه در تشویش بودم

شب آمد و در بستر خواب آرمیدم

روی محمّد را به خواب ناز دیدم

لبخند زن بودش به عیسی این بشارت

کای نور چشم مریم عذرا بشارت

من عقد می‌بندم دو یار آشنا را

فرزند خود را دخت شمعون الصفا را

عیسی به شمعون گفت کای پیر خردمند

اینک مبارک بر تو باد این طرفه پیوند

من یافتم مرآت حسن داوری را

در خواب خورشید جمال عسگری را

آن نازنین نا گه ربود از کف دلم را

سوزاند با برق نگاهی حاصلم را

بیدار چون گشتم سراپا سوز بودم

مشتاق آن ماه جهان افروز بودم

هر روز سر تا پا وجودم درد می‌شد

روزم سیاه و رنگ سرخم زرد می‌شد

دل را به عشق دوست دائم رنجه کردم

با مرگ در سنّ جوانی پنجه کردم

شد هر طبیبی عاجز از درمان و دردم

پیوسته می‌شد زردتر رخسار زردم

می‌خواست بیتابی ز جسمم جان بگیرد

می‌رفت تا عمرم دگر پایان بگیرد

یک شب نهادم چون به هم چشم ترم را

دیدم به خواب ناز مام شوهرم را

از جای جستم با ادب بر پا سِتادم

با گریه بر روی قرمهایش فتادم

یاقوت سرخ از چشم گوهربار سفتم

راز دل خونین به زهرا باز گفتم

کای مادر از کف داده‌‌ام جان و دلم را

سوزانده فرزندت ز هجران حاصلم را

زهرا مرا در وادی غم رهبری کرد

امیدوارم بر وصال عسگری کرد

فرمود گر عزم وصال یار داری

باید شهادت گویی و اسلام آری

من از مرام خویش استغفار کردم

بر لب شهادت راندم و اقرار کردم

زهرا ز لطف و مهربانی دست افشاند

چون دخترش زینب مرا بر سینه چسباند

بخشید تسکین سینة نورانیم را

بوسید بین ابرو و پیشانیم را

با خنده گفتا کار عروس مهربانم

از امشب آید در برت آرام جانم

ز آن شب دگر من بودم و دلدار با من

من یار او او از عنایت یار با من

تا یک شب آن آرام جان با من صفا کرد

خوش وعدة وصلم به بیداری عطا کرد

فرمود اوصاف اسیری رفتنم را

در بین کشتی با اسیران خفتنم را

این نامه سر خط وصال یار باشد

پیمان پیوند من و دلدار باشد

بُشر سلیمان شد چو آگاه از مقامش

آورد سوی سامره با احترامش

گل بود و شد جا در ریاض مرتضایش

تا بست کابین بر پسر، ابن الرّضایش

چون شد غروب چارده از ماه شعبان

بیت ولایت را حکیمه بود مهمان

می‌خواست گردد سوی بیت خویشتن باز

دادش امام عسگری این طرفه آواز:

کای عمّه امشب را بمان در خانة ما

کامشب ز نرگس بشکفد ریحانة ما

نرگس به سان مادر موسی ابن عمران

حملش به فرمان خداوند است پنهان

می‌خواست کم کم عمر شب پایان بگیرد

گیتی ز فیض بامدادان جان بگیرد

بگشود نرگس نرگس چشم خود از خواب

بعد از نماز شب به ناگه رفت از تاب

از درد زادن چهره‌اش افروخت چون بدر

می‌خواند با دُردانه‌اش خود سورة قدر

بگرفت دورش را در آن دارالولا نور

نور علی نور علی نور علی نور

بشتافت با حیرت سوی مولا حکیمه

کای گفت حق وصفت به آیات کریمه

امّید دل با آن نشاط و شور گم شد

نرجس میان پرده‌های نور گم شد

فرمود عمّه از چه محزون و غمینی

برگرد تا رخسار مهدی را ببینی

فرزند زهرا آمده بر گرد عمّه

مهدی به دنیا آمده برگرد عمّه

بوی خوشی را کرد ناگه حس حکیمه

برگشت سوی حجرة نرجس حکیمه

بگشود چشم آن عصمت دادار سرمد

بر ماه روی قائم آل محمّدi

آن رهنمای آسمان در دامن خاک

دستیش بر روی زمین دستی به افلاک

لبهای او اقرار بر توحید می‌کرد

حکم نبوّت را ز جان تأیید می‌کرد

یا ربّ به امّید دل امیدواران

یا رب به اشک دیده شب زنده‌داران

جام وصال یار را بر ما مپوشان

رخت فَرَج بر قامت مهدی بپوشان

 

غلامرضا سازگار

 
 
پنج شنبه 21 اردیبهشت 1396  11:45 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام زمان حضرت مهدی (عج)

امام زمان(عج)-ولادت

 

با اینکه به بوم جان کشیدیم تو را

ای حرف حساب... کی شنیدیم تو را

سرگرم به ریسه بندی کوچه شدیم

یک لحظه گذشتی و ندیدیم تو را

 

میلاد حسنی

 
 
پنج شنبه 21 اردیبهشت 1396  11:45 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام زمان حضرت مهدی (عج)

امام زمان(عج)-ولادت

 

تا چند پی نام و نشانی باشیم

یا در طلب جهان فانی باشیم

حالا که رسیده وقت بیعت با عشق

عشق است که صاحب الزمانی باشیم

یوسف رحیمی

 
 
پنج شنبه 21 اردیبهشت 1396  11:45 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام زمان حضرت مهدی (عج)

امام زمان(عج)-ولادت

 

یک شب كه عشقت باز از دل در گذر شد

نام تو را بردم پیاپى تا سحر شد

تا صبحدم آن شب به یادت گریه كردم

هر قطره اشكم در پى تو در سفر شد

قابل نبودم تا جمالت را ببینم

امّا قسم بر تو كه شوقم بیشتر شد

شد علّت دورى من از تو، عُیوبم

دل مبتلا هر روز بر عیب دگر شد

هر بار آهم شد مؤثّر بر دل تو

كار بدى كردم كه آهم بى اثر شد

خود واقفم یارى ز من بدتر ندارى

دست ولایت از سر من بر نداری

زاده شدم تا با غم خوبان بمیرم

زشتم، به پایت، خوبتر از جان بمیرم

خواهم به محرابم به هنگام نمازم

یا در تلاوت كردن قرآن بمیرم

من دوست دارم در میان شورِ یاران

با ذكر نامت در صفِ خوبان بمیرم

آلوده باشد دیده‏ام اما مدد كن

در موقع جان دادنم گریان بمیرم

سلطان عشق آید به بالینم بگوید

خوش آمدى، با دیدنش عطشان بمیرم

من دوست دارم مرگ را با دیدن تو

هر غصّه را با لحظه ‏اى خندیدن تو

من دوست دارم تا حضورت را ببینم

مستى ایّام ظهورت را ببینم

اى عابر پس كوچه‏ هاى دل كجایى؟

خواهم متانت در عبورت را ببینم

عالم اگر ظلمت شود باكى ندارم

اى فاطمى سیرت چو نورت را ببینم

من دوست دارم در شعاع نورِ پاكت

سر خوردگى خصم كورت را ببینم

منّت كش عالم نگردم لحظه‏ اى من

در خانه دل گر حضورت را ببینم

اى حاضر و ناظر به اعمالم، كجایى؟

گریه مكن دیگر به افعالم، كجایى؟

اى گمشده در كوچه ‏هاى غفلت دل

اى گوهر نشناخته در حیرت دل

اى سفره دار آفرینش بى‏نگاهت

شد رزق ما محدود، رفته بركت دل

حاصل ندارد بى تو عمر نوح كردن

نسیان تو اى بهترین، شد آفت دل

ما را براى انتظارت آفریدند

ممزوج شد با انتظارت فطرت دل

جانا به راه عشق تو، ایمان ببازیم

یادى ز ما كن تا بیادت جان ببازیم

اى آیه ‏ها صبح و مساء در انتظارت

قرآن، مناجات و دعا در انتظارت

خلق خدا چشم انتظارانِ ظهورت

تنها نه خلقى كه خدا در انتظارت

دست خدا، دیگر به در از آستین شو

اى ذوالفقار مرتضى در انتظارت

اى ذرّه‏ هاى آفرینش بى قرارت

مروه، صفا، زمزم، منا در انتظارت

كو پرچم هل من معین آل زهرا؟

اى سرزمین كربلا در انتظارت

اى یوسف كنعانى زهرا كجایى؟

موعود كعبه، منجى دل ها كجایى؟

 اى شارع احكام دین برگرد برگرد

اى رشته حبل المتین برگرد برگرد

گویند مى‏آیى ولى مُردیم، بازآ

در شام هجران تو افسردیم، بازآ

بى تو صفا از زندگى‏ها رخت بسته

از دل طراوت رفت، پژمردیم، بازآ

عشق على و شیعه‏گى جرم است، آرى

ارثِ غریبى از على بردیم بازآ

طعنه‏كِش ایّام هجران تو گشتیم

ما خونِ دل در خونِ دل خوردیم، بازآ

بشنو تمناى دل بیچارگان را

گرچه تو را صد بار آزردیم، بازآ

ما مُجرمیم امّا تو خوب و با گذشتى

دیدى بدى از ما فزون، امّا گذشتى

نور خدایى تو، به بدخواه تو لعنت

بدرالدّجایى تو، به بدخواه تو لعنت

سر تا قدم تصویر قرآن خدایى

شمس الضّحایى تو، به بدخواه تو لعنت

هر جا كه هستى، جانِ ما، جانت سلامت

اصلِ بقایى تو، به بدخواه تو لعنت

بین قنوتت یك دعا بهر گدا كن

روح دعایى تو، به بدخواه تو لعنت

بر سرزمین قلب عشّاق حسینى

فرمانروایى تو، به بدخواه تو لعنت

اصلِ ولایت در وجودت منجلى شد

لعنت به هر كس مُنكرِ آل على شد

بگذار تا چشم انتظار تو بمانم

بگذار من هم بى قرار تو بمانم

جان را به كف بنهاده و سوى تو آیم

اذنم بده تا جان ‏نثارِ تو بمانم

جانم سپر گردد تو را در هر بلایى

گردم فدایى، پاى كار تو بمانم

ننگت نباشم، گُل شوم بر سینه تو

تا زنده‏ام در انتظار تو بمانم

از حق بخواهم تا مرا پاكم نمایى

در كربلا با دستِ خود خاكم نمایى

دریاب گمراهانِ در عصیان فنا را

اى رهنماى متّقین برگرد برگرد

گلشن، كویر غفلت از یاد تو گردد

اى لالۀ صحرا نشین برگرد برگرد

آید به گوش از كربلا شب هاى جمعه

آواى بانوى حزین برگرد برگرد

ذكر شهید كربلا این بود وقتى

افتاد از زین بر زمین، برگرد برگرد

برگرد تا خون شهیدان زنده گردد

برگرد تا شیعه به دوران زنده گردد

 

سید محمد میرهاشمی

 
 
پنج شنبه 21 اردیبهشت 1396  11:46 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام زمان حضرت مهدی (عج)

امام زمان(عج)-ولادت

 

امشب دل بیدارم دارد سحری دیگر

وز زمزمه ام بر دل ماند اثری دیگر

در سامره می بینم قرص قمری دیگر

وز بیت ولا بر لب دارم خبری دیگر

از نسل علی آمد خیر البشری

یا آمنه آورده پیغامبری دیگر

طوبا ثمر آورده سینا شجر آورده

چشم همگان روشن نرجس پسر آورده

من رحمت بیحد را در سامره می بینم

من خلد مخلّد را در سامره می بینم

من جلوه ی سرمد را در سامره می بینم

من عبد مؤیّد را در سامره می بینم

من طلعت احمد را در سامره می بینم

من حسن محمّد (ص) را در سامره می بینم

ای منتظران خیزید با خصم در آویزید

در مقدم مهدی گل از پارۀ دل ریزید

ای گمشده پیدا شو پیدایش حق را بین

آیینه شو و آنگه آئینه ی یکتا بین

رخسار دو صد یوسف در آن رخ زیبا بین

بالای دو صد آدم در آن قد و بالا بین

هم نوح پیمبر را در دامن دریا بین

هم موسی عمران را در وادی سینا بین

در یک رخ زیبا بین خوبان دو عالم را

خوبان دو عالم نه پیغمبر خاتم را

امشب من و دل گشتیم در کوی گل نرگس

برگرد گل روی دلجوی گل نرگس

خُلق نبوی دیدیم در خوی گل نرگس

خوردیم شراب نورر از جوی گل نرگس

تا روی خدا دیدیم در روی گل نرگس

دل گشته بهشت گل از بوی گل نرگس

ای دسته گل نرگس از مات سلام الله

ای زینت هر مجلس از مات سلام الله

پیوسته درود از ما بر نرجس و مولودش

بر نرجس و مولودش بر مهدی موعودش

بر مهدی موعودش بر حجّت معبودش

بر حجّت معبودش بر مقصد و مقصودش

بر مقصد و مقصودش بر سیرت محمودش

بر سیرت محمودش لطف و کرم و جودش

لطف و کرم و جودش حکم و سخن و عزمش

حکم و سخن و عزمش تیغ و عَلَم و رزمش

مهر رخ دلجویش هنگام سحر تابید

روشنتر و زیباتر از قرص قمر تابید

از قلب ملک سر زد در چشم بشر تابید

گفتی یم هستی را پاکیزه گهر تابید

چون شعله به کوه طور از شاخ شجر تابید

هنگام طلوع فجر بر دست پدر تابید

در طلعت او دیدند آئینه ی احمد را

مانند علی می خواند قرآن محمّد (ص) را

اوّل سخن توحید از خالق اکبر گفت

هم حمد الهی کرد هم وصف پیمبر گفت

هم آیه ی قرآن خواند هم مدحت حیدر گفت

هم نام امامان را تا خویش سراسر گفت

از ظاهر و باطن گفت از اوّل و آخر گفت

آنگه به زبان دل آن حجّت داور گفت

من شاهد و مشهودم من حجّت معبودم

من مقصد و مقصودم من مهدی موعودم

من طوطی گویای گلزار شهیدانم

من روشنی چشم بیدار شهیدانم

من آینه سرخ رخسار شهیدانم

من محیی ایثار و آثار شهیدانم

من وارث مظلوم انصار شهیدانم

من منتقم خون سالار شهیدانم

گلواژه ی جاء الحق بر دست جهانگیرم

نقش زهق الباطل بر تیغه شمشیرم

حق وعده به من داده تا ملک جهان گیرم

بر دوست امان بخشم از خصم امان گیرم

مهر آرم و خشم آرم جان بخشم و جان گیرم

یار همگان باشم داد همگان گیرم

در سلک شبان آیم در کعبه مکان گیرم

حلقوم ستمگر را در پنجه چنان گیرم

تا نقش زمین گردد اهریمن خود کامی

وز ظلم و ستم هرگز باقی نبود نامی

ای روی تو نادیده دل برده زدلداران

ای کار تو پنهانی یاری ز همه یاران

بشکفته دل از نامت چون لاله که در باران

از جام تولاّیت سر مستی هوشیاران

بازآ که براندازی بنیاد ستمکاران

با تیغ تو ریزد خون از سینۀ خونخواران

خورشید رخت در ابر پوشیده چرا مهدی

ای کعبۀ دل رویت از کعبه درآ مهدی

ای با همگان مونس ای در همه جا تنها

ای بی تو ز خون دل دریا شده دامن ها

تا چند زمام دین در سلطه ی رهزنها

تا چند جهان لبریز از گریه و شیون ها

تا چند خزان حاکم در دامن گلشن ها

تا چند بود قرآن بر نیزه ی دشمن ها

ای نالۀ مظلومان در گوش تو یا مهدی

ای پرچم ثارالله بر دوش تو یا مهدی

بازآی که بنمائی بر ما رخ زیبا را

بازآ که کنی از عدل پُر عرصه ی دنیا را

بازآ که همه بینند آن روی دل آرا را

بازآ که کنی پیدا دو گمشدۀ ما را

هم تربت محسن را هم تربت زهرا را

حیف است نبیند عبد رخسار تو مولا را

من «میثم» این کویم اوصاف تو را گویم

اوصاف تو را گویم تا وصل تو را جویم

 

غلامرضا سازگار

 
 
پنج شنبه 21 اردیبهشت 1396  11:46 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام زمان حضرت مهدی (عج)

امام زمان(عج)-ولادت

 

ای آفتاب عشق و عدالت شتاب کن

باز آ قنوت باغچه را مستجاب کن

این خاک تشنه بی‌تو به باران نمی‌رسد

باغ خزان زده به بهاران نمی‌رسد

 خورشیدی و زمین و زمان در مدار توست

مولای من بیا که جهان بی‌قرار توست

 تنها تو منجی بشر و آدمیتی

اصلاً تویی که فلسفه ی خاتمیتی

 تو سِرّ سجده‌های ملائک بر آدمی

تو رازِ سر به مُهرِ سحرهای عالمی

 ماتمکده‌ست کعبه ی بی‌تو، خلیل عشق

چشمان توست کعبه، بیا ای دلیل عشق

 با صد هزار جلوه ی مشهود می‌رسی

با نغمه ی الهی داوود می‌رسی

 موسی شدی و طور به سویت شتافته‌ست

نیل است که به شوق تو سینه شکافته‌ست

  سیمای تو ز یوسف مصری ملیح تر

همراه تو مسیح و تو از او مسیح تر

آیات حسن و فضل و کمال تو بی‌حد است

خوی و خصال تو همه عین محمد است

 همراه توست معجزه‌های پیمبری

داری به روی شانه عبای پیمبری

 مولا بیا به دین بده روح دوباره ای

با ذوالفقار فتح، شکوه دوباره ای

 برپاست نهروان و جمل‌های دیگری

بیت الحرام و لات و هُبَل‌های دیگری

 هر سنگ را نگاه تو سجّیل می‌کند

یا هر پرنده را چو ابابیل می‌کند

 باز آ که دست ظلم و ستم را قلم کنی

باز آ که باز عدل علی را علم کنی

 باز آ که در مدینه قیامت به‌پا شود

صحن و سرای حضرت زهرا بنا شود

 در چشم تو شکوه الهی خلاصه است

صلح و جهاد تو همه عین حماسه است

 در هر نگات نور خدا موج می‌زند

امید سیدالشهدا موج می‌زند

 آمیزه ی صلابت و احساس دیدنی ست

در قامتت رشادت عباس دیدنی ست

 سمت تو آب‌های روان سجده می‌کنند

بر خاک پات مُلک و مکان سجده می‌کنند

 بی‌انتهاست لایتناهی ست علم تو

آئینه ی علوم الهی ست علم تو

 تا واژه واژه ات ملکوت حقایق است

در هر نگات جلوه ی صد صبح صادق است

 داری به دوش پرچم باب الحوائجی

در دست توست خاتم باب الحوائجی

 چشم رئوف توست بهشت برین ما

نور ولایتت شده حصن حصین ما

 دلبستگی به رحمت تو در نهاد ماست

پلکی بزن، نگاه تو باب المراد ماست

 شوق تو در هدایت ما بی‌نهایت است

چشمان روشن تو چراغ هدایت است

 برپا شده ست در دل عالم چه محشری

دیگر بتاب ماه خدا! یابن عسکری

 من تشنه ی نگاه توأم أیها العزیز

دلتنگ روی ماه توأم أیها العزیز

 تا کی نصیب ماست «اَرَی الخَلق» و «لا تُری»

کی می‌شود نوای «اَنا المَهدی» تو را ...

 از سمت کعبه بشنوم ای جانِ جانِ جان

«عَجّل عَلی ظُهُورِکَ یا صاحِبَ الزّمان»


 

یوسف رحیمی

 

 
 
پنج شنبه 21 اردیبهشت 1396  11:46 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام زمان حضرت مهدی (عج)

امام زمان(عج)-ولادت

 

شب شکست و نور حق شد جلوه گر

در دل شب پرتو افشان شد قمر

خاک پای او همه در و گهر

آمد آنکه از پی اش آید سحر

نام او همنام ختم المرسلین

وارث علم امیر المومنین

آمده مشکل گشای دیگری

کوثری دیگر ز نسل کوثری

حیدری با جلوه ی پیغمبری

احمدی با جلوه های حیدری

شد ز بوی نرگسی اش سینه مست

وز جمالش دیده ی آیینه مست

عالم امشب جان پر احساس داشت

عطر نرگس جلوه های یاس داشت

عسگری در خانه، خیرالناس داشت

در بغل آیینه ی عباس داشت

سامرا شد رشک جنات برین

شد بهشت دیگری روی زمین

در رکابش عالمی حلقه به گوش

برده خالش از دو عالم عقل و هوش

دشمن حیدر بگو دیگر خموش

خون حیدر در رگش اندر خروش

در میان معرکه باشد چنین

هم علی و هم یل ام البنین

هر نفس با یاد دلبر می زند

در هوایش مرغ دل پر می زند

چون گدا این خانه را در میزند

می ز جام پور کوثر می زند

فاش می گویم امامم مهدی است

تا دم آخر کلامم مهدی است

***

 

ناصر شهریاری

 
 
پنج شنبه 21 اردیبهشت 1396  11:47 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام زمان حضرت مهدی (عج)

امام زمان(عج)-ولادت

 

دمی که حضرت قائم قیام خواهد کرد

حمایت اهل حق از آن امام خواهد کرد

امام بر همه حجت تمام خواهد کرد

به صالحان زمان سلام خواهد کرد

ز حال تا به قیامت سلام بر مهدی

خدا به خاطر او می دهد برکات

ز یمن این برکات ست چرخ را حرکات

ز نور اوست اگر هست بر جهان جلوات

بگو به حق علی بر جمال او صلوات

برای عرض ارادت سلام بر مهدی

سلام بر لحظاتی که ذکر می خواند

زمانه منتظر اوست خود نمی داند

همیشه نور پس ابر نمی ماند

خدا سر همه را دور او بگرداند

که اوست محو خلقت سلام بر مهدی

برون ز پرده جمال جمیل خواهد شد

معین دین خدای جلیل خواهد شد

به کعبه هم نفسش جبرئیل خواهد شد

بگو که دشمن مهدی ذلیل خواهد شد

نگار ما به سلامت سلام بر مهدی

طلاست مهدی و ما قیمتش نمی دانیم

کجا بود حرم غیبیش، نمی دانیم

چرا بریده ز ما ، علتش نمی دانیم

کی انقلاب کند ساعتش نمی دانیم

سلام، در همه ساعت سلام بر مهدی

 

کلامی زنجانی

 
 
پنج شنبه 21 اردیبهشت 1396  11:47 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت امام زمان حضرت مهدی (عج)

امام زمان(عج)-ولادت

 

باز قدسی نفسان زمزمه پرداز شدند

به سوی سامره آماده پرواز شدند

چهره ها با گل لبخند همه باز شدند

بلبلان چمن حُسن در آواز شدند

نور شادی به زمین و به فلک موج زند

از فلک تا به زمین فوج ملک موج زند

باز هم شاهد غیبی به شهود آمده است

پیک شادی به سلام و به درود آمده است

چه وجودی است که اکنون به وجود آمده است

این خبر چیست که جبریل فرود آمده است

محشری گشت بپا گر که قیامت کردند

همـه در هاله ای از نور اقـامت کردند

نوری از بیت ولایت شده پیدا امشب

که از او گشته جهان غرق تجلا امشب

همه عالم شده چون وادی سینا امشب

مات از این نور بود دیده موسی امشب

عشق پرسید چرا همهمه برپا شده است

همه گفتند که مهدی است هویدا شده است

بر همه خلق جهان خیر کثیر آمده است

سوره ی نور خداوند قدیر آمده است

به محمد به علی باز نظیر آمده است

هاشمیون همه را ماه منیر آمده است

او بود جنت ما، کعبه ی ما، مقصدما

خال رخساره ی او شد حجرالاسود ما

هستی از یمن قدومش ز غم آزاد بود

خرم از جلوه او گلشن ایجاد بود

این همان وعده موعود و خداداد بود

هر که شد منتظر مقدم او شاد بود

آری ای اهل ولا موسم دیدار شده

آیت نصــر مــن الله پــدیــدار شده

غرق آیات مبین است رخ رخشانش

شب نشینان سماوات همه حیرانش

عرشیان مات ز قدر و شرف و ایمانش

کرده در عرش خداوند سه شب مهمانش

در سماوات کنون فصل گل وهم عهدیست

میزبان خالق و مهمان عزیزش مهدیست

خیز کز مقدم مولا همگی بنده شویم

همچو گلها ز نسیم سحری زنده شویم

پیرو مکتب آن دولت پاینده شویم

نکند روز وصالش همه شرمنده شویم

دل او را همــه با پیــرویش گرم کنیم

همه درمحضر او اوئیم از او شرم کنیم

همه گویند «وفائی» گل توحید کجاست

مروه پرسید کجا کعبه بپرسید کجاست

آن دل انگیزترین مایه امید کجاست

آفتاب دل زهرا گل خورشید کجاست

کاش ما را ز وفا ره به حضورش بدهند

عیدی ما همه را حکم ظهورش بدهند

 

سید هاشم وفایی

 
 
پنج شنبه 21 اردیبهشت 1396  12:18 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها