دلم هوای وصل دلدار کرد
که شوق دیدن رخ یار کرد
عطر حضورش به مشامم رسید
مرغ دل از سینه من پرکشید
مست شدم زعطر وبویش همی
کاش ببینم رخ اورا دمی
ساقی پیمانه به دستم بده
باده ای از جام الستم بده
دلا بیا که روح امد به تن
دلا بیا مژده دهم بر تو من
مژده دلا ببین نگار آمده
خزان برفته وبهار آمده
مژده دلا که شام غم سحر شد
مژده امام عسگری پدر شد
مژده دلا که ماه بطحا رسید
مژده دلایوسف زهرا رسید
مژده دلا جان جهان آمده
مهدی صاحب الزمان آمده
بگو به خلق آیه نور آمده
منتظران وقت ظهور امده
دلا بیا ببین مه جمالش
نظر همی نما به خط وخالش
ببین در او تجلی خدا را
معنی والشمس والضحا را
خلیل حیران بود از مقامش
کلیم دلباخته کلامش
خضر ندیده چشمه بقایش
مسیح احیا شده از شفایش
دلا بیا و وصل او را بجو
درد دلت را تو به مهدی بگو
بگو به آقا به تو بد کرده ام
بگو ره ظهور سد کرده ام
بگو که عمریست گنه کرده ام
نامه اعمال سیه کرده ام
زکثرت گناه افسرده ام
بسان گل خشکم و پژمرده ام
ولی تو ای نور دوچشم رسول
جان علی میوه قلب بتول
یک نظری به سوز آهم بکن
به جان مادرت نگاهم بکن
اگرچه آلوده و,اصی هستم
اگرچه قلب پاک تو شکستم
ولی قسم به جانت ای نور عین
همیشه گریه کرده ام بر حسین
حسن جواهری