امام زمان(عج)-مناجات محرمی-شب سوم
مست آن است که از باده سبو بر دارد
چشم امید ز هرکس به جز او بر دارد
یار عیسى به نفسم زنده کند عالم را
گر لب از لب به دم قدسى هو بردارد
در قنوت سحرى نامه به آب اندازیم
یار وقت گذرش نامه ز جو بردارد
اى که یک گوشه ی چشمت غم عالم ببرد
گو به غم پنجه ی خود را ز گلو بردارد
آنقدر پیرُهن عصمتِ من پاره شده
سخت با سوزن خیاط رفو بردارد
عاشق آن است که تطهیر کند دل با اشک
سحر از دیده ی تر آب وضو بر دارد
حُسن ظن داشتنِ عاشق از آنجا پیداست
که رسد هر چه ز معشوق نکو بر دارد
پیر ویرانه غیورانه اراده فرمود
سنت سَبِ على را ز عدو بردارد
داد زد در وسط بزم شراب اى عمه
چوب تر را ز لب خشک بگو بردارد
بعدِ زینب چه کسى جز من اجازه دارد
بوسه اى با لب خونین ز گلو بردارد
سینه گر ضربه خورَد زود نفس میگیرد
واى اگر دنده ی دختر کمى مو بر دارد
معجرم را به سر نیزه چو پرچم دیدم
نرسد چون قد من، باید عمو بردارد
قاسم نعمتی