ادیان ابراهیمى، در سیر تاریخى پیدایش و شکوفایى شان، مى توانند در سه مرحله طبقه بندى شوند:
1. نبوت هاى خانوادگى، که پیامبرى حضرت آدم، نوح، ابراهیم و... را تا بیش از حضرت موسى شامل مى شود؛
2. نبوت هاى قومى که پیامبراین بنى اسرائیل را در بر مى گیرد؛
3. نبوت هاى جهانى، که مسیحیت و اسلام، باگذر از قومیت اسرائیلى و عربى، به سرحد آن رسیدند.
دین اسلام با تنوع پذیرى بسیار و برخوردارى از جاذبه هاى انسانى و جهانى، و نه صرفاً قومى و نژادى، زمینه مناسبى براى ایجاد هم گرایى در میان پیروان خویش دارد؛ همان گونه که توماس آرنولد به موارد متعددى از این جاذبه ها توجه کرده است.
بنابراین، هرچند این دین نیز به طور طبیعى، شاهد تقسیمات و تفرقه هاى بسیار بوده است، همواره عناصر هم گرایى را در خویش حفظ کرده است.
وحدت اسلامى، امروزه در برابر دو خطر بزرگ قرار دارد:
1. رویکردهاى سکولار و لائیک، که در جوامع اسلامى، در مسیر ایجاد وحدتى جهانى یا قومی- در برابر وحدت اسلام- گام برمى دارند. احزاب ملى گرا و تمایلات جهانى سازى در قلمرو گسترده ى جهان اسلام، به رغم افت و خیز بسیار، هنوز رونق قابل توجهى داشته و مانع بزرگى در برابر ایجاد و بازسازى وحدت اسلامى به شمار مى روند.
2. رویکردهاى فروکاهنده ى وحدت اسلامى به وحدت طایفه اى و مذهبى، که نمود روشن آن در گرایش هاى افراطى سلفى گرى در میان اهل سنب، و غلو شیعى گرى در جوامع بسته ى شیعى و برخى عوام شیعى به چشم مى خورد.
در این میان، سه گونه ى مختلع از جریان هاى وحدت گرایانه در تاریخ جهان اسلام قابل شناسایى است:
نگاه تاکتیکى و سیاسى به مقوله وحدت
حاکمان و سیاستمداران معمولاً به هنگام رویارویى با دشمنان خارجى یا بحران هاى اجتماعى به مقوله ى وحدت مى اندیشیدند.
این وحدت تنها تا زمانى که منافع داعیه داران آن را برآورده سازد، استمرار مى یابد و هرگز به صورت یک جریان اصل اجتماعى و فرهنگى رخ نمى نماید.
سیاست هاى وحدت گرایانه سلجوقیان، تلاش هاى سلطان سلیم و سپس عبد المجید عثمانى، دعوت تقریب نادرشاه افشار و... نمونه هاى روشنى از این قبیل هم گرایى ها هستند.
رویکرد عقیدتى و مبتنى بر پایه هاى کلامى
این رویکرد از سوى مجامع علمى و حوزه هاى فرهنگى مذاهب مختلف مورد توجه قرار مى گیرد.
البته عوامل اجتماعى و سیاسى نیز در شکل گیرى و تقویت این رویکرد بى تأثیر نیست و در دوره هاى مختلف اسلامى، جریانهاى اصلاح طلب و با رویکرد بیشتر عقل گرایانه، نمایندگان این رویکرد هستند.
سید مرتضى با تلاش براى به رسمیت شناساندن مذهب جعفرى به عنوان مذهب پنجمف شخصیت مورد نظر این نوشتار در تألیف کتاب نقض، و سید جمال الدین اسد آبادى و شیخ محمود شلتوت، در دوره ى جدید، نمونه هاى بارزى از این جریان هستند.
بینش عرفانى به دین و مذهب
بسیارى از عارفان مسلمان با صرف نظر کردن از اختلافات عقیدتى و فقهى مذاهب، و حتى گاه ادیان، در مسیر اعتقاد به نوعى تکثر گرایى دینى گام برداشته اند و گونه اى وحدت را در این سیر نشانه گرفته اند.
این شعر معروف ابن عربی:
لقد صار قلبى قابلاً لکل صورة
فمر عى لغزلان و دیر لرهبان
و بیت لاوثان و کعبة طائف
و الواح تورات و مصحف قرآن
ادین بدین الحب أنى توجهت
رکائبه فالحب دینى و ایمانى
و داستان معروف «انگور و عنب و اُزوم» در اشعار مولوى، نمونه هاى روشنى از این بینش هستند.
در حوزه ى تشیع، نمونه هاى فراوانى از حفظ و تقویت وحدت اسلامى، در سیرهى امامان شیعه به چشم مى خورد. صرف نظر کردن امام على علیه السلام از حق خلافت در جریان سقیفه و شورا، و تن دادن به جریان حکمیت به رغم اعتقاد به حقانیت موضع خوش؛ کناره گیرى امام حسن علیه السلام از منصب خلافت، که آن را حق شرعى و عرفى خویش مى دید؛ مبارزه ى اسلام محورانه- ى امام حسین که شعارهاى اساسى آن را دعوت به آموزه هاى اساسى دین تشکیل مى داد و از آثار تمذهب و فرقه گرایى تهى بود؛ عدم دخالت امامان بعدى در جناح بندى هاى سیاسى و تأکید انسان در اندماج شیعیان در جماعت مسلمانان در عین حفظ کلیت شیعى، که در عباراتى همچون «اقرؤوا کما یقرأ الناس» در عرصه ى قرائت قرآن نمود یافته است و... همگى تأییدى بر این ادعا مى باشند.
در این بحث، با صرف نظر از جنبه هاى کلامى مسئله، درصدد معرفى دیدگاه وحدت گرایانه ى شیعه ى اصولیه، با تأکید بر کتاب نقض عبدالجلیل قزوینى رازى، از شخصیت هاى بارز این جریان برآمده ایم؛ جریانى که در اثر عوامل مختلفى در سده هاى بعد، استمرار چندانى در حوزه هاى علمى شیعیان نیافت و در نتیجه، در میان شیعیان آشنایى چندانى با آن به چشم نمى خورد.
کتاب ارزشمند بعض مثالب النواصب فى نقض بعض فضائح الروافض، معروف به کتاب نقض گنجینه اى گران بها از ادبیات، تاریخ، کلام، فرق، حدیث، انساب، رجال، و جغرافیاى سیاسى مذهبى ایران است که تنها گزارش هایى از آن در مجالس المؤمنین سید نورالدین شوشترى در دسترس بود؛ تا آن که نسخه اى از آن با تلاش مرحوم قزوینى و مرحوم اقبال آشتیانى یافت شد و با زحمات طاقت فرساى محدث اُرموى، نسخه هاى دیگرى از آن به دست آمد و تصحیح و منقح گشت.
همچنین وى در دو جلد تعلیقات خویش بر این کتاب، توضیحات و تکمله هاى ارزشمندى بر مباحث آن افزوده است.
داستان تألیف کتاب، به تقریر نوسنده آن، از این قرار بوده است: «در ماه ربیع 556 به ما نقل افتاد که کتابى به هم آورده اند «بغض فضائح الروافض» و در محافل بر طریق تشنیع خوانند... دوستى مخلص نسختى از آن را به امیر سید رئیس کبیر جمال الدین على بن شمس الدین حسینى، که رئیس شیعه است، برد و او مطالعه کرد به استقصاى تمام و پیش برادر مهترم، اوحد الدین حسینى، مفتى و پیر طایفه، فرستاد و از من پوشیده داشتند؛ از خوف آن که مبادا در جواب و نقض آن تعجیلى کنم.
مدتى دراز شد که من طالب آن نسخه، و خود ندانستم که گروهى از علماى هر طایفه، به استقصاى تمام، تفحص اوراق آن نموده اند و استبعاد و تعجب نموده اند که اصول و فروع مذاهب بر علما و فضلا پوشیده نباشد و شتم و لعن و زور و بهتان، در کتب، معتاد و معهود نبوده است بى دلیل و الزام.
و در اثناى آن، مؤلف حوالاتى و اشاراتى به متقدمان امامیه ى اصولیه کرده که بهرى از آن مذهب غلاة و اخباریه و حشویه است على اختلاف آرائهم، و نفى و تبرا از آن و از ایشان در کتب اصولیان اثناعشریه ظاهر است و بعض خود وضع و تمویه، که مذهب کسى نبوه و سه نسخت کرده، یکى به خزانه ى امیرک معروف و دیگرى مصنف مى دارد و در خفیه بر عوام الناس مى خواند و علماى منصف بدان مقام نکنند مگر سبب تهییج عوام الناس و آلت پاى خوانان و دست آویز فتانان».
مؤلف کتاب نقض در دوره ى پایانى حکومت سلجوقیان میزیسته و کتاب خود را در نیمه ى قرن ششم (حدود 560 هـ. ق) نگاشته است.
او از سوى بیشتر سیره نویسان، فهرست نویسان و علماى بزرگ شیعه، همچون منتجب الدین رازى در الفهرست، قاضى نورالله شوشترى در مجالس المؤمنین، افندى در ریاض العلماء، مجلسى در بحار الأنوار، محقق تهرانى در الذریعه و سید محسن امین عاملى در اعیان الشیعه، توثیق و تحلیل شده است.
در دوره ى حیات او، جامعه ى اسلامى شاهد تهاجم هاى متعددى از شرق و غرب جهان اسلام بوده است.
هجوم صلبیان از غرب و حملات پیاپى ترکان از شرق، ثبات و آرامش را از جامعه اسلام ربوده بود.
نهاد خلافت، به عنوان نماد وحدت سیاسى مسلمانان، عملاً فروپاشیده و جبهه بندى هاى مذهبى شهرهاى ایران، این کشور را به صحنه ى کشاکش شدید مذهبى، فرهنگى، سیاسى و اجتماعى تبدیل کرده بود که البته سیاست خشونت مذهبى غزنویان، در این وضعیت بى تأثیر نبود.
قم، کاشان، کرج، سارى، نیشابور، سبزوار و ورامین در اختیار شیعیان، و قزوین، اصفهان، همدان، گلپایگان و خوزستان در اختیار اهل سنت قرار داشت.
مقدس نیز در احسن التقاسیم از تعدد و تشتت مذاهب و فرق، در شهرهاى ایران خبر داده است.
در چنین فضایى و با توجه روابط خشونت آمیز دیرین میان اهل سنت و شیعیان، به طور طبیعى احساس نیاز به رفع تخاصم را درمیان عقلا پدید مى آورد.
بر همین اساس، سلجوقیان به رغم تعصب مذهبى، به اقتضاى سیاست حکومت دارى، از استمرار این روند ناخشنود بودند و شواهدى تاریخى بر تمایل آنان به ایجاد نوعى هم گرایى اسلامى وجود دارد که البته در این میان، نقش خواجه نظام الملک طوسى، در دوره ى وزارت سى ساله ى خویش، بسیار مؤهر بوده است.
قلمرو گسترده ى تحت نفوذ سلجوقیان حمایت و پشتیبانى آنان از مذاهب فراگیر اهل سنت، مبارزه ى شدید با اقلیت هاى طاغى، چون اسماعیلیان، تأسیس سازمان اطلاع رسانى واحد به نام «برید» براى زیر نظر داشتن مستقیم امور کشور و نیز تدسیس مدارس زنجیره اى نظامیه، که نوع خاصى از تفکر اسلامى را در نقاط مختلف جهان اسلام ترویج مى کردند، زمینه هاى اصلى وحدت گرایى را فراهم آورده بود.
در این میان، نقش دیدگاههاى شیعه ى اصولیه، در ایجاد نوعى هم گرایى منطقى، با حفظ هویت مستقل گروه ها و مبتنى بر پایه هاى فرهنگى، اهمیت خود را بیش از پیش نشان مى دهد.
گزارش هاى عبد الجلیل رازى در کتاب نقض در کنار دیگر شواهد تاریخى نشان مى دهد که شیعه، در دوره ى مذکور، بر خلاف دوره نخست حکممت سلجوقیان، از عزت و اقتدار نسبتاً خوبى برخوردار بوده و در عرصه هاى مختلف سیاست، علم و تبلیغ، به طور جدى فعالیت مى کرده است.
ازدواج خاتون سلقم، دختر سلطان ملک شاه، با اسفهبد على شیعى و نیز ازدواج دختر خواجه نظام الملک با پسر سید مرتضى قمى، عالم بزرگ شیفه در شهر رى، و همچنین گمنامى مؤلف بعض فضائح الروافض، در کنار نالیدن او از زمان و تأسف بر دوره ى اقتدار خلافت اموى و عباسى، نشانه هایى بر این امر است.
وضعیت بد شیعیان در دوره هاى پیشین، به ویژه در عصر غزنویان و آغاز حکومت سلجوقیان، در کنار تشدید اختلافات و نزاع هاى قومى و ایجاد نوعى شکاف عمیق اجتماعى، عقل گرایانه شیعه را به تقویت جریان اعتدالى شیعه فراخواند و تا انداره اى با موج احساس نیاز شدید گروه هاى مذهبى به انتساب فراگیر به گذشته، در قالب کنفدراسیون اهل سنت و جماعت، همراه ساخته بود.
شیعیان در این دوره، پس از گذار از مراحل مختلف تاریخى و در پى افول جریان اعتزال و در نتیجه، فروپاشى ائتلاف شیعه- معتزله که بالاترین حد شکوفایى خویش را در دوره دیلمیان شاهر بود، گویا به دنبال تشکیل جبه ى گسترده تر و نیرومندترى در برابر مخالفان بودند.
از این رو، آنان از یک سو در اندیشه ى هم گرایى با عموم فرق معتدل اسلامى بودند و از سوى دیگر، تلاش مى کردند گرایش هاى افراطى را در میان خویش و اهل سنت کنار زنند.
بر همین اساس، عناوینى همچون حشویه و غلات- که کم و بیش در آثار متقدمات شیعه، مانند شیخ مفید در تصحیح اعتقادات الامامیه، سید مرتضى در مجموعه رسائل و شیخ صدوق در من لا یحضره الفقیه، به کار مى رفت- مورد توجه ویژه ى مؤلف کتاب نقض قرار گرفته است و وى با قرار دادن آنها در برابر اصطلاح نصب و ناصبى، در صدد دفع و سرکوب هر دو، به طور یک جا، بر مى آید.
وى با توجه به خاص به اصول و مبانى اسلام، که میان بسیارى از فرق اسلامى مشترک است، تلاش مى کند در کنار معتزلیان، حنفیان، شافعیان و زیدیه، جبهه ى قدرتمندى در برابر اشعریان و حنبلیان، تحت عنوان عام مجبره و حشویه و اهل بیت و عداوت پدید آورد.
تأکید بر عدل، توحید، نفى جبر، تنزیه انبیا و دوستى اهل بیت، با همین هدف دنبال مى شود. به نمونه اى در این باره، از خطبه ى کتاب نقض توجه کنید:
«هر جوهر محامد... نثار حضرت واجب الوجودى باد که مؤثر در معرفت او بقاى تکلیف نظر است و لال باد آن مدبر که گفت: موجب آن معرفت، تقلید و تعلیم و خبر است.
آن ملک متعال... منزه از آن که غبار تهمت جبرى و مشتهى و معطلى، جمال کمال او بیالاید- تعالى عمّا تقوله المجبره و تقدس عما تظن المبتدعه-... حاشا چنان که مذهب مجبران است که سینه ى پاک او بشکافتند تا بشستند. از اصلاب طیبین و ارحام طاهرات به جهان آمد... آفرین و ثنا از اهل زمین و سما بر آل محمد و پاکان و برگزیدگان و احباب و ازواج و اصحاب او باد مادار فلک و سبح ملک».
شیخ علد الجلیل در همین زمینه، با توجه به پیروى سلجوقیان از مذهب حنفى و رواج نسبى این این مذهب در شهر رى، محل سکونت وى، تلاش مى کند پیروان این مذهب را به دو گروه وفادار به مذهب اعتقادى ابوحنیفه و گروه خیانت کار تقسنم کرده و در نتیجه، غیر از تضعیف جبهه ى مخالف، به تقویت جبهه ى خویش بپردازد.
تعبیر «حنفیان نیکو اعتقاد» و «حنفیان محض بى خیانت»، در اصطلاح کتاب نقض، به آن دسته از حنقیان اطلاق مى شود که در اعتقادات نیز همچون فقه، پیرو ابو حنیفه ماندند.
مى دانیم که مذهب اعتقادى ابوحنیفه، با ابتنا بر پایه هاى عقلانى، به دیدگاه اهل عدل و توحید ودر ضمن آنان، شیعه نزدیک بوده است.
این گروه از حنفیان، در ایران و بیشتر در منطقه ى عراق عجم خراسان متمرگز بودند.
در برابر آنان، حنفیان عراق، در اثر سیاسیت هاى برخى از شاگردان ابوحنیفه- و به ویژه، ابو یوسف- در نزدیک شدن به حکومت و پیوستن به دیدگاه رسمى و رایج اهل سنت و جماعت، از مذهب اعتقادى ابوحنیفه دست کشیدند و به پیروى از مذهب فقهى وى بسنده کردند.
متأسفانه حنقیان گروه نخست، در اثر عوامل گوناگونى، از جمله حمله ى مغول به ایران، به تدریج از میان رفتند و امروزه خبرى از آنان در دست نیست.
از همین رو، مصحح محترم کتاب نقض، به معناى اصطلاح مزبور دست نیافته است.
در دوره ى مزبور، شاهد شکل گیرى دو اصطلاح جدید، در فرهنگ شیعه هستیم.
تقسیم شیعه به دو جناح اصولى و اخبارى، گویا نخستین بار در کتاب نقض صورت گرفته است.
شیخ عبد الجلیل، شیعه ى اصولیه را استمرار عقل گرایان پیشین، از جمله شیخ مفید، سید مرتضى، شیخ طوسى، طبرسى و ابوالفتح رازى، مى داند از جماعتى گمام- ولى قابل حدس از گزارش اعتقاداتشان در سر تا سر کتاب- تحت عنوان حشویه و غلاة و اخباریان یاد مى کند که در دوره ى او مضمحل و نابود شده اند.
شاخص هاى تفکر مورد نظر وى، به روشنى، در نهج البلاغه، کتاب حدیثى مورد پذیرش فقهى اهل سنت، المبسوط، نخستین کتاب فقهى شیعه که به طور گسترده به بررسى دیدگاههاى مذاهب فقهى اهل سنت نیز مى پردازد و التبیان و مجمع البیان، تفاسیرى از سنخ جامع البیان که جامع همه ى آرا و دیدگاه هاى تفسیرى رایج مى باشند و البته با تلاش عملى محتاطانه در اثبات دیدگاه مذهبى مورد نظر خویش همراهند، مشاهده مى شود.
مهم ترین شاخسه هاى دیدگاه وحدت گرایانه عبد الجلیل رازى
در بخش پایانى این نوشتار، به بررسى بیشتر مکتب شیعه ى اصولیه خواهیم پرداخت؛ اما در اینجا مهم ترین شاخسه هاى دیدگاه وحدت گرایانه عبد الجلیل رازى را باذکر نمونه هایى از عبارات کتاب نقض بیان مى کنیم:
الف. نهى و پرهیز از خشونت مذهبى
شیخ عبد الجلیل خصم خود را از هرگونه خشونت مذهبى در حذر مى دارد؛ زیرا «اعرف الحق تعرف اهله و جوات جنگ نباشد».
در ضمن، او از اتهام تکفیر و تفسیق و القاى تهمت هاى مذهبى، سخت بیزار است و آن را بدعتى بر خلاع سنت نیکوى اهل علم مى شمارد:
«پندارى از عهد خلافت ابوبکر الى هذا الیوم در همه ى اصحاب سنت، از این مصنف فاضل تر و عالم تر و متعصب تر و مشفق تر نبوده است که کتابى بسازد و آن را بعض فضائل الروافض نام نهد.
پس فرا مى نماید که او عالم تر و فاضل تر از همه ى متقدمان و متأخران است تا چندین تشنیع و دروغ و بهتان بعد از پانصد سال جمع کند و مسلمانان را ملحد خواند و تهمت نهد».
ب. ایجاد جبهه ى مشترک با دیگر مذاهب اسلامى
ایجاد جبهه ى مشترک با دیگر مذاهب اسلامى و پذیرش نوعى تکثر گرایى مذهبى، بر اساس اصول مشترک عدل و توحید و دوستى اهل بیت علیهم السلام
«بحمد الله هیچ مسلمان، منقبت و مدح آل رسول را منکر و جاحد نباشد و بشنوند و دوست ندارد، مگر کسى که مجبر و انتقالى باشد».
او بر همین اساس، به نوعى تکثرگرایى به معناى هم زیستى مسالمت آمیز مذاهب اسلامى مى رسد: «... مثالش درین امر به معروف، چنان است که در حکایت مى آید که جهودى مسلمان شد و هم در ساعت در بازار مى گذشت و مى گفت: راه به مسلمان بازدهی... و بندانسته است که مذهب و مقالت اسلامیان مختلع است و پادشاه، راعى و رعیت باشد و راعى را با آفتاب مشابهت کرده اند که بر همه ى بقاع به نیک و بد به دنیا به حجت ظاهر شود و به قیامت پدید آید محق از مبطل و تقى از شقى و موافق از منافق».
همچنین وى به اصل نجات پیروان و بزرگان مذاهب مختلف اسلامى در قیامت، به شرط اعتقاد به اصول کلى عدل و توحید و تنزیه و دوستى اهل بیت و پرهیز از جبر و تشبیه و تعطیل اعتقاد داشته و غیر از آن، براى گسترش مفهوم شیعه و گنجاندن مصادیق بیشترى در ذیل آن تلاش مى کند:
«امام ابوحنیفه کوفی- رضى الله عنه-... فضلاى اصحاب او را منصور کشت به سبب دوستى و پیروى ال رسول... از بزرگان تابعین است و چند صحابى را دیده است؛ چون جابر عبدالله و ان مالک... و همه روایت از محمد باقر و جعفر صادق کند و موحد و عدلى مذهب بوده است و به آل مصطفى تولا کرده است... و با رحمت و جوار خداى باشد. و حدیث شافعى محمد بن ادریس المطلبى و خویش و دوستدار و پیرو ال مصطفى بود- علیه السلام- و در کتاب اسامى الرجال شیعت چنین است که او شیعى بوده و اشقار و ابیات پدید آمده است که مردم در مذهب بوحنیفه و شافعى خلاف کردند... تقریر خلافت ولد العباس، بومسلم شیعى کرد».
«و ائمه ى قرائت، بیشتر عدلى مذهب باشند که قرآن بر اثبات توحید وعدل منزل است نه بر جبر تشبیه و تعطیل.
اما جماعتى که بى شبهه شیعى مذهب بودند، عاصم است و کسایى و حمزه و باقیان از حجازى و شامى، همه عدلى مذهب بودند؛ نه مجبر بوده اند و نه مشبّهى، که در آن روزگار، مذهب مجبرى هنوز نیافته بودند.
و اما زهاد و عباد و اهل اشارت و اهل موعظت، همه عدلى مذهب بوده اند و مذهب سلف صالح گفته اند و از جبر و تشبیه تبرا کرده اند؛ چون عمر و عبید و واصل عطا و حسن بصرى و شیخ بوبکر شبلى و جنید و شیخ روزگار، با یزید بسطامى، و بوسعید بو الخیر.
و شیعه در این جماعت، ظن نیکو دارند از بهر آن که عدلى و معتقد بوده اند و جماعتى از آن طایفه، که بلا شبهه شیعى مذهب منصور عمار... و از ائمه لغت، خلیل احمد شیعى بوده است و ابن السکیت، صاحب اصلاح المنطق و سیبویه و عثمان جنی... و شیخ بوجعفر طوسى در کتاب اسماء الرجال آورده است: و کان محمد بن ادریس الشافعى من اصحابنا... زبیده زن هارون الرشید- رحمة الله علیها- شیعه و معتقد بوده است... فضل بن سهل ذوالریاستین، که وزیر مأمون بود،... فردوسى طوسى شیعى بوده است... و در کسایى خود خلافى نیست... و خواجه نسایى غزنوی...».
از دیگر تلاش هاى عبد الجلیل رازى براى تقریت مذاهب اسلامى، نشان دادن مجموعه ى بزرگ و روایات مشترک میان آنها است، که زمینه ى مناسبى را براى تقاهم برقرار کرده است و اگر اختلافى نیز در کار باشد، از نظر تأویل روایات است که آن نیز پذیرفتنى است:
«هیچ خبر نباشد که شیعه از ائمه خود روایت کنند و ال در آن روایات، بسیارى از اصحاب بوحنیفه و شافعى ایشان را موافق باشند در آن الفاظ و در بیشتر معانی.
اگر خلافى باشد در بهرى، در تأویل خبر باشد نه در لفظ و اگر بدان اخبار که متفق علیهاست مشغول شویم، احتمال نکند».
جمع آورى روایات مشترک شیعه و سنى از مهم ترین عوامل ایجاد وحدت فرهنگى میان مذاهب اسلامى است که متأسفانه چندان مورد توجه دست اندرکاران این امر قرار نگرفته است؛ جز بخش مختصرى از آن که توسط شیخ محمود قانصوه و به سفارش مرتضى عاملى تهیه شده و روابط بین الملل سازمان تبلیغات اسلامى آن را منتشر کرده است.
ج. احترام به صحابه و خلفا و پرهیز از لعن و ناسزا گفتن به آنان
«اما ثنا بر خلفا بر آن انکارى نیست، بزرگان دین اند؛ از مهاجر و انصار و السابقون الاولون من المهاجرین و الانصار و الذین اتبعوهم باحسان- رضى الله عنهم- ... و اما ترحم بولؤلؤ و شتم صحابه، که در مواضع این کتاب به تشنیع یاد کرده است، دعوى بى حجت است و حالتى بى برهان و نقلى نادرست... سرمایه ى مذهب را فضیان، بیشتر از دو چیز نیست: بهتان بر سلف صالح و تبرا از ایشان... نمى دانم که این حوالت به کدام ناقل است و این اشارت به کدام کتاب است...».
وى در جاى دیگر، در پاسخ این اتهام که شیعه با صحابه ى رسول و سلف صالح و زنان رسول دشمن است، مى نویسد:
«هر ترک و تازى و عامى که این فصل بخواند یا بشنود، گمان که این مذهب شیعه است و خداى تعالى عالم است که برین وجه، نه مذهب امامیتان اصولى است و اگر اخبارى یا حشوى اى یا غالى اى چیزى بگوید و نقلى نادرست افتد، بر اصولیه بستن غایت بى امانتى و نامسلمانى باشد... .
اما شبهت نیست که شیعه ى اصولیه مرتبت هر یک از این جماعت به اندازه گوید.
گویند: على بهتر است از ابوبکر و حسن از عمر و حسین از عثمان و فاطمه از عایشه و خدیجه از حفصه و صادق از ابوحنیفه و کاظم از شافعى و امامت ابوبکر و عمر اختیار خلق گویند و امامت على علیه السلام و اولادش نص دانند از فعل خدا، و عاقلان دانند که این نه دشمنى بوبکر و عمر است و نه دشنام و بد گفتن صحابه و تابعین و اگر بر خلاف این حوالتى هست بر حشویه و غلات است؛ نه بر اصولیان».
همان گونه که از بخش پایانى این سخن بر مى آید، عبد الجلیل به رغم احترام به صحابه و خلفا موضع شیعى خویش را به طور کامل حفظ مى کند و مشروعیت خلافت آنان را نمى پذیرد:
«مذهب شیعت در حق صحابه؛ آن است که با وجود امیر المؤمنین على علیه السلام بوبکر و غیر بوبکر را استحقاق امامت نیست به فقد شرایط موجبه».
وى با این طرز تفکر، به تألیف کتابى تحت عنوان تنزیه عایشه مى پردازد که احتمالاً درباره ى رفع اتهام قذف از عایشه در قرآن بوده است، اما بر خلاف نظر میرزا عبدالله افندى، هر چند شیخ عبدالجلیل رازى تنها به رفع اتهام قذف از عایشه نمى پردازد، بلکه در خطبه ى کتاب و همچنین در صفحه ى 296 بر وى در زمره ى زنان پیامبر صل الله علیه و اله و سلم درود مى فرستد و در صفحه ى 519 او را مى ستاید.
با این حال، توبه را بر عایشه در ماجراى مخالفت با على علیه السلام واجب مى شمارد و او را در جریان ممانعت از دفن امام حسن علیه السلام کنار پیغمبر صل الله علیه و اله و سلم مورد مذمت قرار مى دهد.
جالب آن که وى شهرى در مدح خلفا از یکى از بزرگان شیعه نقل مى کند؛ بى آنکه نقدى یا اعتراضى بر آن وارد آورد:
«و اما خواجه بوتراب دوریستى قدس سره پسر خواجه حسن بود... و این خواجه حسن با نظام الملک حق خدمت و صحبت و الفت داشته و در حق او مدح گفته و به شتامى و لعانى چون موسوم باشد آن را که قصیده ها باشد در فضایل صحابه ى کبا:
من قال فیک ابابکر خنى فانا
منه برى و القاه من اللعنا
صهر النبى و ثانیه و صاحبه
و المستعان به فى کل ما امتحنا
قد کان شخا لاهل الدین معتمدا
و صاحباً لرسول الله مؤتمنا
کانا معا و هما حیان و اصطحبا
فى الغارثم هما فى موضع دفنا
ام من یقول لفاروق الهدى قذعا
و القرم عثمان على من اتى بزنا
و الا لمعى على فى ماثره
کالشمس تبهر اعلام النجومه سنى
اثنى علیهم و اوصى من ارى بهم
حتى الحسین ابنه و المجتبى حسنا
هذاک دینى الذى القى الا له به
یوم الجزاء فقل لى ان ترى حسنا
شیخ عبد الجلیل تنها از این عادت مخالفان به خشم مى آید که گاهى به دشمنان اهل بیت اظهار محبت کرده و یا از ذکر فضایل اهل بیت اجتناب مى کنند:
«آنچه گفته است که فتح دیار گبرکان و دیار کافران در عهد عمر خطاب بود، چنین است وبر این قول انکار نیست؛ اما از ذکر اسامى مبارزان و نیاکان که جهاد کرده اند و غزوات وفتح ها به دست و تیغ ایشان بر آمده است، همچنین است و بوده است- چزاهم الله عن الاسلام و المسلمین خیرا-... و از غایت ناصبى اى خارجى اى امیر المؤمنین را یاد نکرده است... اما خالد، پسر ولید مغیره، که دشمن مصطفى است و سعد پدر عمر است که سر حسین على بریده است و شر حبیل مشیر معاویه است، در کشتن حسن على و خواجه فریضه شناسد نام ایشان به نیکى یاد کردن و اما نوبت به و آل او رسد، بغض مادر آورش رها نکند».
«و حدیث فضل و منقبت عمر و فتح هاى بلاد و آثار اسلام همه معلوم است و شیعه ن را انکار نکرده اند ؛ اما این مصنف را ممکن نیست که در این کتاب فصلى در فضل صحابه بگفته باشد؛ بى منقصتى از آن علیّ مرتضی».
د. نقد یا توجیه روایات و معتقدات اختلاف بر انگیز شیعه
شیخ عبد الجلیل در مقام دفاع از اتهام خصم، به نقد برخى از روایات و معتقدات و احکام فقهى شیعه مى پردازد که یا اسناد آنها به شیعه دروغ محض است و یا اعتبار و درستى آنها از نظر شیعه ى اصولیه مردود است.
روایات همراهى ابوبکر با پیامبر صل الله علیه و اله و سلم به هنگام هجرت از مکه، به دلیل هراس پیامبر صل الله علیه و اله و سلم از خیانت وی؛ مشارکت عمر، ابوبکر و برخى از صحابه در ماجراى ترور پیامبر صل الله علیه و اله وسلم رد عقبه؛ تأویل برخى از آیات عذاب کافران درباره ى ابوبکر و عمر؛ احادیث ارتداد همه ى مسلمانان پس از پیامبر صل الله علیه و اله و سلم به جز چهد نفر معدود؛ گواهى «اشهد ان علیاً ول الله» در اذان و... از این قبیل است که نمونه هایى از آن را مى آوریم:
«آنکه گفته است... على بن ابراهیم، که از روافض متقدم بوده است، مى کوید در تأویل این آیت که «ربنا ارنا الذین اضلانا من الجن و الانس نجعلهما تحت اقدامنا لیکونا من الاسفلین» این دو کس... یکى بوبکر است و یکى عمر، که بناى خلافت به ظلم ایشان نهادند.
اما جواب این کلمات آن است که بر هیچ دانشمند و دانا پوشیده نماند که بهتان، زور و گذب است که حوالت کرده است از چند وجه... و بر شیعت آن حجت باشد که در تقسیر محمد باقر علیه السلام و در تفسیر شیخ بوجعفر طوسى و محمد فتال نیشابورى و ابو على طبرسى و خواجه بو الفتح رازى باشد- رحمة الله علیهم- که معروف و معتبر و معتمدند و این قول خطا است و حوالتى به دروغ است».
جالب آنکه وى در سرتاسر کتاب، هیچ گاه از تفسیر على بن ابراهیم قمى و تفسیر عیاشى، که شامل مجموعه اى از این قبیل تفاسیر و روایات هستند، ذکرى به میان نمى آورد و از آنها در زمره ى منابع معتبر شیعه ى اصولیه یاد نمى کند.
اما نمونه اى از احکام فقهی:
«به مذهب شیعت، اگر چه على علیه السلام را نصّ و معصوم و بهتر از هر یک از امت گویند، مذهب ایشان چنین است که اگر در میان فصول بانگ نماز، بعد از شهادتین کسى گوید: اشهد ان علیاً ولى الله، بانگ نمازش باطل شد و با سر باید گرفت و نام على علیه السلام در بانگ نماز بدعت است و به اعتقاد کردن معصیت...».
این دیدگاه را شیخ محمد خالصى از علماى اصلاح طلب و معاصر در نجف نیز داشته است.
توجیه عبد الجلیل رازى از ماجراى حمله به خانه حضرت فاطمه علیها السلام تا حدى، شگفت انگیز و به سابقه است:
«... این خبرى است درست و برین وجه نقل کرده اند و در کتب شیعى و سنى مذکور و مسطور است.
اما خبر مصطفى است که انما العمال بالنیات... یمکن که خود نداند که فاطمه در پس ایستاده است.
اگر چنین باشد، آن را قتل خطا گویند و اگر هم عمداً باشد، نه معصوم است. حاکم خداست در آن؛ نه ما و در این فصل، بیش از این نتوان گفت و الله اعلم باعمال عباده و بضمائرهم و بسرائرهم».
البته نوعى تاریخ گریزى در این سخن شیخ عبد الجلیل مشهود است که نمونه ى آن در میان علماى اصلاح طلب متأخر نیز به چشم مى خورد.
هـ . نقد غلو شیعى
عبد الجلیل رازى در مقام دفاع از موضع شیعه ى اصولیه، در بسیارى از موارد، به نقد برخى اعتقادات گروهى از شیعیان مى پردازد که به نظر وى عقائدى غالیانه به شمار مى روند.
وى درباره ى مقام و درجه ى امام على علیه السلام مى نویسد: «از کتب شیعه- ى اصولیه معلوم است که ایشان را مذهب نیست و نبوده است که درجه ى امیر- المؤمنین چون درجه ى انبیاست... و بهرى از حشویه و اخباریه را در سلف مذهب بوده است که على بهتر است از بهرى انبیا که غیر اوالغزمان و مرسلان اند، و آن مذهبى مردود است و نامقبول و سخن بى دلیل و بى فایده و نه مذهب اصولیان شیعه است».
وى در برابر این ایراد خصم که شیعه معتقدند «امامان همه غیبت دانان باشند، در گور همه غیبت دانند تا بدان حد که کسى به زیارت ایشان شود، بدانند که موافق کیست و عدد نام ها و گام ها همه دانند...»، چنین پاسخ مى دهد: «جواب این کلمات، که خالى است از معنا و دور است از عقل و بر خلاف نقل شرع، آن است که از نص قرآن و اجماع مسلمانان معلوم اکه غیب الا خداى نداند... و مصطفى با جلالت و درجهى نبوت، در مسحد مدینه زنده ندانستى که بر بازار چه مى کنند و احوال هاى دگر تا جبرئیل نیامدى معلوم وى نشدی.
پس ائمه، که درجه ى انبیا ندارند، در خاک خوراسان و بغداد و حجاز و کربلا خفته از قید حیات برفته، چگونه دانند که احوال جهانیان بر چه حد است.
این معنا هم از عقل دور است هم از شرع بیگانه و جماعبى حشویان، که پیش از این خود را بر این طایفه بستند، این معنا گفته اند و بحمد الله از ایگان بسى نمانده اند و اصولیان شیعت از ایشان و از چنین دعاوى تبرا کرده اند».
همچنین وى به رغم پذیرش اصل رجعت، به نقد روایاتى مى پردارد مبنى بر اینکه دشمنان اهل بیت در عهد اما زمان (عج) زنده شده و عذاب خواهند گشت: «اما آنچه گفته شد که پیش از قیامت، یزید و زیاد و خوارج باز زنده کنند و بکشند، اصلى ندارد و از جمله ى خرافات و ترهات باشد و با اصول راست نیست، بلکه به قیامت زنده شوند...».
همچنین وى به رغم پذیرش اصل رجعت، به نقد روایاتى مى پدازد مبنى بر اینکه دشمنان اهل بیت در عهد امام زمان (عج) زنده شده و عذاب خواهد گشت: «اما آنچه گفته شد که پیش از قیامت، یزید و زیاد و خوارج باز زنده کنند و بشند، اصلى ندارد و از جمله ى خرافات و ترهات باشد و با اصول راست نیست، بلکه به قیامت زنده شوند...»
تررسى نستب مکتب شیعه ى اصولیه با دیگر مکاتب و دیدگاه هاى مطرح در تاریخ تشیع، خود نیاز به بحث مفصلى دارد که در این جا به اختصار در این باره بحث مى کنیم:
مطالعه ى شرح حال علماى رى در کتاب الفهرست منتجب الدین رازى، نشان میدهد که میزان حضور علماى بغداد در میان اساتید آنان، به حدى بوده که مى توان مدرسه ى رى را در دوره ى مذکور، استمرار مکتب بغداد و قم در جهان تشیع، دو نقطه ى مقابل به شمار مى رفتند.
شیخ صدوق به بغدادیان اتهام غلو و اعتقاد به تفویض وارد مى ساخت و در مقابل، شیخ مفید و سید مرتضى، قمى ها را اهل تقصیر در حق پیامبر صل الله علیه و اله و سلم و امامان خوانده و از آنان به حشویه و گاه مشبّهه و مجبره یاد مى کردند.
دیدگاه هاى ویژه ى قمى ها در مسأله ى سهو النبى، علم اکتسابى امام و عالم ذر، که مبتنى بر برخى روایات بود، بر علماى عقل گراى بغداد سنگین مى آمد و آنان را به در یا تأویل احادیث مزبور وا مى داشت.
غیر از این دو مکتب، دیدگاه هاى دیگرى نیز در میان شیعیان نخصتین وجود داشته است.
شهید ثانى با استناد به کتاب ابى عمر و کشى به دیدگاه رایج میان بسیارى از شیعیان و راویان احادیث در عصر حضور، اشاره مى کند که اعتقادى به عصمت امامان نداشته و آنان را فقط عالمانى واجب الاطاعه مى شمردند.
عقاید دیگرى نیز به فضل بن شاذان، متکلم بزرگ شیعى در نیشابود، نسبت داده شده که از دیدگاه بسیارى از شیعیان آن روز، عقایدى انحرافى به شمار مى رفت.
همچنین از وى مخالفت هاى تند و شدیدى با عقاید غالیانه ى شیعیان نیشابور گزارش شده است.
بنابراین گزارش ها، که البته برخى از علماى بعدى شیعه درباره ى درستى آنها سخن دارند، وى علم امامان علیه السلام را اکتسابى، و جانشین حضرت ابراهیم علیه السلام را از جانشین حضرت محمد صل الله علیه و اله و سلم افضل مى دانست.
دو کتاب الرد على الغالیه و الرد على الحشویه نیز در زمره ى تألیفات وى ذکر شده است.
همچنین وى در کتاب الیضاح، اختلاف شیعه و سنى را درباره ى خلفا، تنها در حد برترى دادن حضرت على علیه السلام بر شخص تصویر مى کند و هرگونه اتهام و لعن و ناسزا را نمى پذیرد.
افزون بر این، شیخ صدوق وى را به پذیرش اعتبار قیاس متهم ساخته و بر او در این باره خرده مى گیرد، جالب آنکه وى خود را بازمانده ى مدرسه هشام بن حکم از طریق یونس بن عبد الرحمان معرفى کند.
دیدگاه اعتبار قیاس پیش از فضل، نزد یونس بن عبد الرحمان نیز مطرح بوده و پس از وى نیز به وسیله ى ابن جنید دنبال شد؛ تا آن جا که او در میان فقهاى شیعه، به عنوان نظریه پرداز حجیت قیاس در فقه شیعه شناخته شد و به همین علت، در معرض حملات شدید فقهاى پس از خود قرار گرفت.
به هر رو، از این بحث مختصر، مشخص مى شود که برخى دیدگاه هاى شیعه ى اصولیه، چندان نیز تازه و بى سابقه در تاریخ تشیع نبوده است.
انتقاد عبدالجلیل رازى از غلو و حشویت- که علماى بغداد و قم، هر یک دیگرى را ره یکى از آن دو متهم مى کردند- در کنار تسامح مذهبى او در برخى معتقدات شیعه، نشان از این واقعیت دارد که اصولیان مورد نظر وى، در عین هماهنگى فراوان دیدگاه هایشان با مکتب بغداد، در برخى دیگر از این مسائل، مانند علم امام، از مکتب قم و گاه دیدگاه هاى دیگر در حوزه ى جهان تشیع تأثیر پذیرفته اند.
همان گونه عبد الجلیل رازى از هر دو گرایش غلو بغدادى و حشویت و اخباریگرى قمى گرایزان بوده، این دو جریان، در دوره ى صفویه، در یکدیگر ادغام شدند و تحت تأثیر نزاع مستمر صفویان شیعى مذهب با عثمانیان سنى مذهب، چهره اى ویژه به تفکر شیعى بخشیدند که آثار خود را تا کنون در حوزه هاى مختلف اندیشه ى شیعى بر جاى گذاشته است.
جلوه هاى اجتماعى این نوع تفکر شیعى نیز به اندازه اى است که توجه برخى پژوهشگران اجتماعى معاصر را به خود جلب کرده است.
دیدگاه منطقى، منصفانه و هم گرایانه ى شیعه ى اصولیه، بدوى شک، در جریان تقریب مذاهب اسلامى و راه یافتن برخى آداب و رسوم شیفى، مانند عزادارى امام حسین علیه السلام به جوامع سنى و از میان رفتن اهل نصب و عداوت، که مؤلف بعض فضائح الروافض از ایشان بود، بى تأثیر نبوده است؛ همانگونه که پس از این دوره، شاهد شکل گیرى پدیده اى تحتعنوان «دوازده امامی» در ایران هستیم در آثار بسیارى از بزرگان پیش از صفویه، مانند حمد الله مستوفى (دق 8) در تاریخ گزیده، فضل بن روزبهان بقلى (دق 10) در وسیلة الخادم الى المخدوم، در شرح صلوات چهارده معصوم و جامى، شاعر معروف (د 898) در اشعارش و ملاکاشفى، (د 910) صاحب روضة الواعضین به روشنى نمود دارد.
این پدیده، حتى در دیگر مناطق جهان اسلام نیز رواج داشته است که از باب نمونه مى توان به کتاب هاى تذکرة الخواص سبط ابن جوزى (دق 7)؛ مطالب السؤول فى مناقب آل رسول محمد بن طلحه شافعى (د 652 ق) و الشذرات الذهبیة فى تراجم الائمه اثنى عشریة عند الامیة از محمد بن طولون (د 953 ق) اشاره کرد.
بى تردید در این دوره، جریان اعتدالى شیعه- در گسترش مذهب تشیع در ایران و فراهم آوردن زمینه ى مناسبى براى رسمیت بخشیدن صفویه به آن، نقش و تأثیر داشته است.
جالب آنکه خاندان صفوى، خود نیز مرحله ى دگردیسى از تسنن را طى کرده اند.
در پایان، گفتنى است که آثار دیگرى از اصولیان شیعه در دوره ى مزبور و پس از آن، در کتابى تحت عنوان اندیشه ى تقاهم مذهبى در قرن هفتم و هشتم، به معرفى برخى از آنها پرداخته است.
مدیریت تالار مهدویت
مدیریت تالار فرق و مذاهب
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب
ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل