0

اشعار ولادت حضرت ابوالفضل العباس (ع)

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت حضرت ابوالفضل العباس (ع)

با می عشق سرشته آب و گلم

یكی نوشته رو ساق عرش دلم

ابالفضل ای بهار علی

ابالفضل ای قرار علی

ابالفضل شیر شیر خدا

ابالفضل ذوالفقار علی

حرم امنت شده به عالم پناه

دلا رو بردی با گوشه ی یك نگاه

ابالفضل ای خدای ادب

ابالفضل ای ستاره نسب

ابالفضل ماه عرش خدا

ابالفضل افتخار عرب

ابالفضل ای بهار علی

ابالفضل ای قرار علی

ابالفضل شیر شیر خدا

ابالفضل ذوالفقار علی

رو در خونت نوشته دارالشفا

قطره ای از تو چكید و شد كربلا

ابالفضل آبروی علی

ابالفضل نور روی علی

ابالفضل ضرب شاه نجف

ابالفضل آبروی علی

ابالفضل ای بهار علی

ابالفضل ای قرار علی

ابالفضل شیر شیر خدا

ابالفضل ذوالفقار علی

اونیكه با تو بی خبر از عالمه

اگه برا تو بمیره بازم كمه

ابالفضل من غلام توام

ابالفضل صید دام توام

ابالفضل صاحب دلمی

ابالفضل مست جام توام

ابالفضل ای بهار علی

ابالفضل ای قرار علی

ابالفضل شیر شیر خدا

ابالفضل ذوالفقار علی

انت نور فی فؤادی

انت.....

والسرور....

ذكر اسمك خیر زادی

....حبك فی المعادی

عاشقی دردیه دوا نداره

دوای عاشقی نگاه یاره

از اون شبی كه خوابتو دیدم

تب دل من روی هزاره

امیری حسین و نعم الامیر

 
 
دوشنبه 11 اردیبهشت 1396  11:10 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت حضرت ابوالفضل العباس (ع)

حضرت عباس(ع)-مدح و شهادت

 

 

 

رسیدی از پسِ پرچینِ قلب دوران ها

 

چكیدی از نفسِ ابر، مثل باران ها

 

رسیدی از دلِ دریای عشق و آوردی

 

نشانه های ادب را برای انسان ها

 

نسیمی از نَفَست را ستاره تا حس كرد

 

سریع رفت سوی جرگه ی درخشان ها

 

شب از نگاه زلال شما سحر شده است

 

خودت شروع نمودی تمام پایان ها

 

برای توست ركوع و سجود نرگس ها

 

نشسته اند به پایت در اوج عرفان ها

 

نَفَس كشیدی و عالم پُر از مسیحا شد

 

نگاه كردی و هر یوسفی زلیخا شد

 

قمر شدی كه بگویی برای خورشیدی

 

برای قلب حسین بن عشق تابیدی

 

ندیده چشم فلك باوفاتر از دستت

 

خودت بگو كه برادرتر از خودت دیدی؟

 

مسافری كه تو را داشت با یقین رفته

 

دلیلِ روشنیِ جاده های تردیدی

 

تو ماه بودی و همكار ابرها بودی

 

بر این كویرِ بدون بهار باریدی

 

تو مست جام حسینیّ و مست جانانی

 

شراب عشق خود از دست دوست نوشیدی

 

ابوالفضائلی و هم اَبَاالاَدب شده ای

 

خوشا به حال تو كه حیدری نَسَب شده ای  

هلال ماه بُوَد آن كمان ابرویت

 

تمام میكده ها مست عطر گیسویت

 

چو دید روز، كه در شب رخ تو جلوه كند

 

فروخت دار و ندارش به دیدنِ رویت

 

نگاه می كنی و مرده زنده می سازی

 

تمام عیسَویان محو چشم جادویت

 

امید من همه این است با شما باشم

 

دو عالمی بفروشم به تاری از مویت

 

هوای تیغِ تو می كشت دشمنانت را

 

بنازم آن دَم شمشیر و صید بازویت

 

تو منحصر به خودت بوده ای، تو الماسی

 

میان هاشمیان هم فقط تو عبّاسی

 

تمام آینه ها غرق در تماشایت

 

به حق كه در عظمت رفته ای به بابایت

 

میان طاق دو ابروت جای بوسه ی كیست؟

 

كه جبرئیل شده محو چشم شهلایت

 

برای عرض ارادت به ساحتت دیدند

 

كه عرش بوسه زده بر تمام اعضایت

 

دفاع می كنی از رهبر و ولیّ زمان

 

همان زمان كه شود مادری سراپایت

 

فدای زلزله ی اِن قَطَعتُمُوی شما

 

تمام دشت سراسیمه از رَجَزهایت

 

به وقت رزم چو شیران بدون واهمه ای

 

به حق كه تو پسر حیدریّ و فاطمه ای

 

میان قافله هر كس غم تو را دارد

 

برای روضه ی تو خیمه ای به پا دارد

 

هر آن قَدَر كه ستایش كنم تو را آقا

 

به جان حضرت زهرا هنوز جا دارد

 

قلم تحمّل وصفت نداشت می دانم

 

توان مدح شما را فقط خدا دارد

 

میان فصل زمستان چشم هایم، دل

 

 (اسیرِ) اشك شده ، حرف با شما دارد

 

دوباره طاقتم از دست می رود ، آری

 

دلم هوای سفر تا به كربلا دارد

 

هوای روضه ی مشك و علم ، هوای خودت

 

رسیده نوبت روضه فقط برای خودت

 

علم به دست دلیرانه مشك را برداشت

 

«عجیب حال و هوای نبرد در سر داشت»

 

دوباره اشك قدم زد میان رخسارش

 

همین كه نیم نگاهی به حال اصغر داشت

 

رسید تشنه و سیراب كرد دریا را

 

دو دست پُر كَرَمش را هنوز باور داشت

 

رسید لحظه ی افتادنش به روی زمین

 

از این طرف یَمِ خون، آن طرف برادر داشت

 

به سوی علقمه می آمد و نفس می زد

 

رسید بر بدنی كه عمود بر سر داشت

 

میان خیمه ی عشّاق نوحه خوانی شد

 

به جای آب رسانی، عمو رسانی شد

 
 
دوشنبه 11 اردیبهشت 1396  11:10 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت حضرت ابوالفضل العباس (ع)

آسمان جلوه ای اگر دارد از نماز شب قمر دارد

روز میلاد تو همه دیدند نخل ام البنین ثمر دارد

آمدی و حسین قادر نیست از نگاه تو چشم بردارد

کوری چشم ابتران حسود چقدر فاطمه پسردارد

ای رشید علی نظر نخوری شه چشمان خیره سر دارد

نام حاجت تلاطم خیرات بر تو و قد و قامتت صلوات

ای نسیم پر از بهار علی ماه در گردش مدارعلی

چقدر مشکل است تشخیصت تا که تو می رسی کنار علی

با تو یک نور دیگری دارد شجره نامه ی تبار علی

دومین حیدر ابو طالب صاحب غیرت و وقار علی

به شما می رسد تمام و کمال همه ی ارث ذوالفقار علی

ای علمدار و سرپناه حسین حضرت حمزه ی سپاه حسین

خوش سایه حی قدیم دنیا من

جستجوهای پشت دریا من

روی این خاک ها بکش دستی

اگر این خاک ها زر نشد با من

سر سال است مرد مسکینم

مکش از دست خالی ام دامن

چقدر فاصله است ای دریا

از ظهور مقام تو تا من

تو بزرگ قبیله ی آبی

تو غدیری فراتی اما من

خشکسالم کویر بی آبم

روزگاریست تشنه می خوابم

کمرت جایگاه شمشیر است

لب تو آستان تکبیر است

سر ما را بزن همین امروز

صبح فردا برای ما دیر است

اقا جان هیچ کس روبروت نیست مگر

آن کسی که ز جان خود سیر است

سیزده ساله حیدری کردی

پسر شیر بیشه هم شیر است

گیرم افتاده است روی زمین

دست تو باز هم علمگیر است

پسر شاه لا فتی عباس

ای جوانی مرتضی عباس

از نگاه کبوتری وارم

به مقام تو غبطه می بارم

سر من را اگر بگیری باز

به دو ابروی تو بدهکارم

ارمنی هم اگر حساب کنی

باز دست از تو بر نمی دارم

بده این مشک پاره ی خود را

تا برای خودم نگه دارم

بی سبب نیست گریه ی چشمم

آخه حسرت صبح علقمه دارم

با تمامی شور و احساسم

آرزومند کف العباسم ...

زلف ما را ز مشک وا مکنید

شب ما را از آن جدا مکنید

پای ما را به جان خالی مشک

به حریم فرات وا مکنید

دست بر زیرتان نمی آرد

آب ها این همه دعا مکنید

تیرها روی این تن زخمی

خودتان را به زور جا مکنید

آخه تازه طفل رباب خوابیده است

جان آقا سر و صدا مکنید

تا که از مشک پاره آب چکید

رنگ از چهره ی رباب پرید

یا اباالفضل ...

یا حسین ...

 
 
دوشنبه 11 اردیبهشت 1396  11:10 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت حضرت ابوالفضل العباس (ع)

علمدار عشق خدای دلم

تو دنیا تویی لیلای دلم

می سوزه دل از تب عاشقی

اومد شب تو شب عاشقی

تو اوج خدا می بری من را

فقط تویی که می خری من را

دل را می بره عطر نفست

بذار بمونم کنج قفست

میاد صدای تیغ دو دمت

خدا را دیدم توی حرمت

علمدار عشق خدای دلم

تو دنیا تویی لیلای دلم

به پرچم تو نگاه همه

تو را می خونند یل فاطمه

تو را می خونند پناه حسین

نگاه تو به نگاه حسین

ماه آسمون روی ماه تو

می خوام بشینم سر راه تو

منم آواره ی مرام تو

تا زنده باشم غلام تو

من را برسون به برادرت

می خوام بمیرم برا خواهرت

برات می تپه دل نوکرت

من را می کشی فدای سرت

امید همه به بازوی تو

می شینه فلک روبروی تو

دلم اسیر چشم سیاهت

تو قلب منه تیر نگاهت

علمدار عشق خدای دلم

تو دنیا تویی لیلای دلم

اباالفضل قمر بنی هاشم ...

 
 
دوشنبه 11 اردیبهشت 1396  11:10 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت حضرت ابوالفضل العباس (ع)

تو دستای آسمون

خنده ی ماهو بببین

امید همه ی نا امیدا رو ببین

رو دامن ام البنین

علم می زنه بوسه به دستات

حرم میزنه بوسه به چشمات

كرم می زنه بوسه لبهات

امیری مدد آقا ابالفضل

مثل سیبی كه خدا دو قسمت كرد از میون

صورت طفلو نگاه با صورت اربابمون

ترانه ی زمین و آسمون

اینه به قدمای آقامون

علم می زنه بوسه به دستات

حرم میزنه بوسه به چشمات

كرم می زنه بوسه لبهات

امیری مدد آقا ابالفضل

سراسرش معجزه است

جلوه جلوه ی پا تا سرش

می گیره آسمونو زیر بالو پرش

با یه نگاه خواهرش

كشتی عشق حسین

به سمت ساحل اومده

پسر شیر خدا

ابوالفضائل اومده

نگار اینهمه دل اومده

شبیه ماه كامل اومده

نسب داره از نسب حیدر

لقب داره از صاحب كوثر

ادب داره از ادب مادر

امیری مدد آقا ابالفضل

علم می زنه بوسه به دستات

حرم میزنه بوسه به چشمات

كرم می زنه بوسه لبهات

امیری مدد آقا ابالفضل

ممنونم از فاطمه

برای این سرنوشت

اونكه آب و گلمو با گل تو سرشت

زندگیمو كرده بهشت

از روزی كه خواستم

این شده قانون دلم

تو شدی ماه شبه

بی سرو سامون دلم

برای تو پریشونه دلم

پای عاشقی میمونه دلم

صدا می كنه بی نشونارو

جدا می كنه پریشونا رو

دعا می كنه آسمونا رو

علم می زنه بوسه به دستات

حرم میزنه بوسه به چشمات

كرم می زنه بوسه لبهات

امیری مدد آقا ابالفضل

 
 
دوشنبه 11 اردیبهشت 1396  11:10 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت حضرت ابوالفضل العباس (ع)

حضرت عباس(ع)-مدح و شهادت

 

 

 

چشم و دست و دل و بازوی علی داری تو

 

حیدری یا پسر حیدر کراری تو؟

 

گر چه ماهند به رخسار، همه هاشمیان

 

قرص ماه همه در قلب شب تاری تو

 

دستگیر همۀ عالمی و بی‌دستی

 

بلکه بازوی علی در صف پیکاری تو

 

ای فدای تو و آقایی و سقایی تو

 

کز عطش در دل دریا، شرر ناری تو

 

پای تا سر عطش استی و محال است محال

 

که به دریا سر تسلیم فرود آری تو

 

ای همه خلق به زیر علمت یا عباس

 

علمت سبز که عباس علمداری تو

 

نه فقط کرب و بلا و نه فقط عاشورا

 

تا قیامت به حسین‌ بن‌ علی یاری تو

 

پاسدار حرم و ساقی و سردار سپاه

 

شمع جمع شهدا کیست تویی آری تو

 

مادرت امّ‌بنین است و خدا می‌داند

 

که به فرزندی زهرا تو سزاواری تو

 

در ره دوسـت بریـده ز همـه هست شـدی

 

روز میلاد تو روزی است که بی‌دست شدی 

با وجودی که ز تن در قدم دوست جداست

 

دست تو دست علی، دست علی دست خداست

 

هم علمداری و هم بین شهیدان علمی

 

روز محشر شرف و قدر تو فوق شهداست

 

من کی‌ام تا که کنم سجده به خاک حرمت

 

زائر تربت تو هر شب جمعه زهراست

 

بعد طوف حرم محترم ثارالله

 

انبیا را به مزار تو سلام است و دعاست

 

اثر سجده به پیشانی نورانی تو

 

سند مستند ارث پسر از باباست

 

پسر شیر خدایی و خدا می‌داند

 

که در آیینۀ روی تو محمّد پیداست

 

قرن‌ها آب به دور حرمت می‌گردد

 

تا صف حشر خجل از لب خشکت دریاست

 

هر چه گشتیم به دور حرمت می‌دیدیم

 

که مزار تو همان کرب و بلای دل ماست

 

گر ملک چهره به درگاه تو ساید چه عجب؟

 

به طـواف حـرمت کعبـه بیایـد چه عجب؟

 

آب آتش شده از داغ لب عطشانت

 

موج هم دست توسل زده بر دامانت

 

خوب‌تر از همه خوبان جهانی آقا

 

سر و جان همه خوبان جهان قربانت

 

تو یدالله حسینی به خدا نیست عجب

 

که یدالله ببوسد عوض قرآنت

 

ادب و صبر تو آتش به دل دریا زد

 

آب زانو زد و گردید عطش حیرانت

 

آب از دست پیمبر نگرفتی دم مرگ

 

ای فدای لب خشک و جگر عطشانت

 

حاجت خلق به دست تو روا می‌گردد

 

همه هستند رهین کرم و احسانت

 

در همان دم که سرت بود به دامان حسین

 

حضرت فاطمه در علقمه شد مهمانت

 

گر دو صد بار سر و دست و جبینت شکند

 

این محال است که یک دم شکند پیمانت

 

تا صف حشر کمند دل دیوانۀ ماست

 

بند مشکی که گرفتی به سر دندانت

 

از دل «میثم» و از سینۀ سوزان فرات

 

به وفا و ادب و حنجر خشکت صلوات

 
 
دوشنبه 11 اردیبهشت 1396  11:10 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت حضرت ابوالفضل العباس (ع)

 يا قمر بني هاشم(ع)

جمعمان جمع كه تا نقش خيالي بزنيم

كوچه باغي برويم و پر و بالي بزنيم

پاي حافظ مِي اي از شعر زلالي بزنيم

جمعمان جمع بياييد كه فالي بزنيم

 

شاهِ شمشاد قدان خسرو شيرين دهنان

كه به مژگان شكند قلب همه صف شكنان

 

بگذاريد از اين فاصله بويي بكشيم

در ِخُم را بگشاييم و سبويي بكشيم

تيغ ابروي كجش را به گلويي بكشيم

صد و سي و سه نفس نعره ي هويي بكشيم

 

از دلِ ما چه به جا مانده؟ كه غارت كرده

پسر سوم زهراست قيامت كرده

 

ماه و خورشيد دو حيران و دو سرگردانند

سالها دل سر ِ اين طايفه ميگردانند

بال در بال فرشته غزلي ميخوانند

ما همه بنده و اين قوم خداوندانند

 

آمده تا ز علي تيغ دو دَم را گيرد

قد برافرازد و بر دوش علم را گيرد

 

جمع مِهر و غضب و جذبه و زيبايي را

در تو ديديم مسيحايي و موسايي را

محشري كن كه ببينند دل آرايي را

برده اي ارث از اين سلسله آقايي را

 

حق بده مات شود چشم ، تماشا داري

هرچه خوبان همه دارند تو يكجا داري

 

آسمان پيش قدمهات به حيرت افتاد

كهكشان وقت تماشات به زحمت افتاد

موج برخاست و از آنهمه هيبت افتاد

كوه تا نام تو را بُرد به لكنت افتاد

 

اين علي هست خودش هست جنابش آمد

خوش به حال دلِ زينب كه ركابش آمد

 

تشنه خاكيم و ترك خورده ولي دريا تو

شوره زاري همه با ماست وَ باران با تو

و نوشتيم كه يا هيچ پناهي يا تو

دلمان قُرص بُوَد ، قُرص چرا؟ زيرا تو

 

بعد مرگم به هواي حرمت پر گيرم

من كفن پاره كفن زندگي از سر گيرم

 

رگِ پيشاني تو تا كه تَوَرم ميكرد

لشگر انگار كه با مرگ تكلم ميكرد

دست و پا را نه فقط راهِ نفس گم ميكرد

بيرقت در وسط دشت تلاطم ميكرد

 

تو سليماني و تختت وسط ميدان است

چقدر سر ز سر ِتيغ تو سرگردان است

 

ميكشي تا وسط معركه ها طوفان را

بند آورده نگاهت نفس ميدان را

 تا كه ارباب بگيرد به سرت قرآن را

ميدرد نعره ي تو زَهره ي سرداران را

 

شور ِآن قله كه آتش فوران كرد تويي

آن كماندار كه ابروش كمان كرد تويي

 

سايه بان دلِ زينب دلِ ما هم با توست

حاجتي گرچه نگفتيم فراهم با توست

ماهِ شب هاي محرم تويي و دم با توست

اي علمدار ِ ادب شور محرم با توست

 

دستِ ما نيست كه در پاي غمت ميگرييم

لطف زهراست كه زير علمت ميگرييم

 

بي تو از چشم حرم خونِ جگر ميريزد

خون از ساقه ي صد تير و تبر ميريزد

و رباب اشك به لبهاي پسر ميريزد

خيز از خاك و ببين خاك به سر ميريزد

 

ابرويت بند دلش بود كه از هم وا شد

واي بر حال سكينه كه سرت دعوا شد

(حسن لطفي)

 
 
دوشنبه 11 اردیبهشت 1396  11:11 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت حضرت ابوالفضل العباس (ع)

   يا باب الحوائج

بين شك كردگان اگر انداخت

چهره در چهره ي قمر انداخت

 

سلسله كوهِ هاشمي شد چون

دست در بازوي پدر انداخت

 

زلف را ريخت روي شانه ي باد

باد را بين درد سر انداخت

 

اكثر دشمنان خود را او

نه كه با تيغ ، با نظر انداخت

 

ازكماني كه داشت از دستش

مژه اش تير بيشتر انداخت

 

يكي از ترس او سپر برداشت

يكي از هيبتش سپر انداخت

 

آمد عباس نصف لشگر را

از تكاپو همين خبر انداخت

 

ظهر فهميد طعم مُردن را

هر كسي را كه در سحر انداخت

 

شير را كرد شير ِدر كاسه

تا بنوشد در او شكر انداخت

(مهدي رحيمي)

 
 
دوشنبه 11 اردیبهشت 1396  11:11 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت حضرت ابوالفضل العباس (ع)

 يا باب الحوائج

روي اسبِ سركش امواج زين انداخته

آنكه روي آب را هم بر زمين انداخته

 

رود انگشتيست جاري كه ابالفضل جوان

پا به دريا برده و بر او نگين انداخته

 

رود درياي خروشاني شده در پاي مرد

مثل ماهي كه به زحمت پوستين انداخته

 

آن ابالفضلي كه نَفْسَش هم يقيناً سركش است

آنچنان نَفْس قوي را اينچنين انداخته

 

طاق ابرويي كه زير گيسويش كرده كمين

تير بر قلب سپاه در كمين انداخته

 

تو رگِ غيرت بخوانش من كليد قفل ها

قل هواللهي كه بر روي جبين انداخته

 

در همين نقطه فقط كوهي به كوهي ميرسد

روي پيشانيش آن وقتي كه چين انداخته

 

وسعت ديدش وسيع است و به جنگ يك سپاه

اولين را كشته روي آخرين انداخته

(مهدي رحيمي)

 
 
دوشنبه 11 اردیبهشت 1396  11:11 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت حضرت ابوالفضل العباس (ع)

  يا قمر العشيره

مُرشِدَم گفت كه امروز طرب بايد داشت

مثل تسبيح فقط ذكر به لب بايد داشت

نرسي پاي پياده نفسي تا معراج

رهرو راهِ خدا مركب شب بايد داشت

اي كه سلمان شده و در پي مِنّا شدني

بر سر سفره ات از يار رطب بايد داشت

سائلي بر در اين خانه تفاوت دارد

پيش ارباب كرم دست طلب بايد داشت

از مقامات ابالفضل چنين دانستم

پيش از هرچه در اين راه ادب بايد داشت

 

هركه از سيره ي سقا خبري داشت پريد

هركه از راهِ ادب بال و پري داشت پريد

 

دل من حرف به اندازه ي دنيا دارد

هر چه امروز قلم حرف زند جا دارد

چشم طبعم به قد و قامت سروي خورده

كه چنين قامت شعرم قد و بالا دارد

يا الهي به ابالفضل شده مشق شبم

لفظ بي صحبت از دوست چه معنا دارد

بين خورشيدترين هاي دو عالم امشب

ماهي از راه رسيده كه تماشا دارد

شوق بانوي كلابيّه عظيم است كه حال

تُحفه اي پيشكش حضرت زهرا دارد

جان به قربان كسي كه ز امامش حكم

انّ العباس دَقّ العلم و دَقّا دارد

 

پرورش يافته ي آل عبا عباس است

عالِم غير معلم به خدا عباس است

 

از دلِ تو به خدا نيست دلي درياتر

از دو چشم تو نديده ست كسي گيراتر

به خدا ماهِ شب چهاردهم مُعتَرف است

نيست از ماهِ بني هاشميان زيباتر

در دلِ جنگ چناني كه همه ميگويند

بعد مولا نبُوَد از تو كسي مولاتر

آن كه گفته رفع الله به ما فهمانده

نيست از رايت عباس علمي بالاتر

گرچه سيراب دهد آب به تشنه ساقي

آنكه لب تشنه دهد آب بُوَد سقاتر

 

شب ميلاد تو با حالِ خراب آمده ام

با لب تشنه پي ِجرعه ي آب آمده ام

 

دلِ من جز تو نبوده است گرفتار كسي

نه گرفتار كسي نه پي ِديدار كسي

مرغ باغ ملكوتِ توام و ننشينم

غير ديوار تو يك لحظه به ديوار كسي

جز سر كوي تو جايي خبري نيست كه نيست

مشتري ات نرود بر سر بازار كسي

سر سال آمده و آمده ام محضر تو

راه انداختن ِ من ، نبُوَد كار كسي

زير دِين احدي نيستم الّا عباس

نشوم غير تو يك لحظه بدهكار كسي

 

دلم از بس كه نديده است تورا سنگ شده

به هواي حرم علقمه دلتنگ شده

 

علقمه گفتم و ديدم دلم از پا افتاد

ياد لبهاي علي اصغر و دريا افتاد

علقمه گفتم و ديدم كه سواري بي دست

تير آنقدر به او خورد كه از نا افتاد

علقمه گفتم و ديدم كه عمودي آمد

ناگهان در وسط معركه سقا افتاد

شيري افتاد ز پا و همگي شير شدند

گذر گرگ به آهوي حرم ها افتاد

وسط اين همه سرنيزه و شمشير و سنان

ناگهان چشم علمدار به زهرا افتاد

 
 
دوشنبه 11 اردیبهشت 1396  11:11 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت حضرت ابوالفضل العباس (ع)

يا قمر بني هاشم(ع)

دریای عشق همدم ساحل نمی شود

بی نُقل یار گرمی محفل نمی شود

بیدل شدن طریقه ی عشاق کربلاست

هر آدمی که عاشق و بی دل نمی شود

ای ساقی حسین سرم زیر پای توست

هر که تو را شناخت که عاقل نمی شود

از کودکی به پای امامت نشسته ای

بی خود کسی خدای فضائل نمی شود

ساقی خانواده ، علمدار بی نظیر

کرب و بلا بدون تو کامل نمی شود

بعد از تو انعکاس حسین بن فاطمه

دیگر کسی حسین شمایل نمی شود

 

روز ازل که نام تو را جار می زدند

نقش مرا به نام علمدار می زدند

 

داری دل ترک زده را بند می زنی

با زلفِ شمس فاطمه پیوند می زنی

بالا بلند عشق،تو با خاک پای خود

طعنه به ارتفاع دماوند می زنی

پیشانی تو قبله ی خورشید عالم است

وقتی به نام فاطمه سربند می زنی

وقتی میان ابروی خود می زنی گره

آتش به آسمان خداوند می زنی

معلوم می شود غضبت برطرف شده

با دیدن رقیه که لبخند می زنی

خود را به آب و آتش صحرای کربلا

تا اهل خیمه تشنه نباشند می زنی

 

مثل همیشه در دل صحرا علم بزن

حس غرور زینب کبری قدم بزن

 

چشمان تو ادامه ي شبهاي فاطمه

با دست توست رحمت فرداي فاطمه

هستند در كنار تو دلگرم دختران

قُرص است با تو پشت پسرهاي فاطمه

ميزد به روي بازوي تو بوسه ها پدر

يك بوسه جاي خويش و يكي جاي فاطمه

ابري بيار و سايه به زينب هَديّه كن

اي بچه شير حيدر و رعناي فاطمه

تنها حسين پشت رَدِ دستهاي توست

بر خاك ديد رَدِّ قدمهاي پاي تو

چشم فرات پاسخي از مشك تو نديد

مانده هنوز ماتِ معماي فاطمه

(مسعود اصلانی)

 
 
دوشنبه 11 اردیبهشت 1396  11:11 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت حضرت ابوالفضل العباس (ع)

 يا قمرالعشيره

بايد حسين دم بزند از فضائلت

وقتي حسيني است تمام خصائلت

تعبيرهاي ما همه محدود و نارساست

در شرح بيکراني اوصاف کاملت 

بي شک در آن به غير جمال حسين نيست

آئينه اي اگر بگذاري مقابلت

اي کاشف الکروب عزيزان فاطمه

غم مي بري ز قلب همه با شمائلت

در آستانة تو گدايي بهانه است

دلتنگ ديدن تو شده باز سائلت

با زورق شکسته ي دل سال هاي سال

پهلو گرفته ايم حوالي ساحلت

 

بي شک خدا سرشته تو را از گل حسين

سقاي با فضيلت و دريا دل حسين

 

تو آمدي و روشني روز و شب شدي

از جنس نور بودي و زهرا نسب شدي

در قامتت اگرچه قيامت ظهور داشت

الگوي بندگي و وقار و ادب شدي

هم چشمهاي روشنت آئينه ي رجاست

هم صاحب جلال و شکوه و غضب شدي

بايد که ذوالفقار حمايل کني فقط

وقتي که تو به شير خدا منتسب شدي

در هيبت و رشادت و جنگاوري و رزم

تو اسوة زهير و حبيب و وَهب شدي

در دست تو تلاطم شمشير ديدني ست

فرزند لافتايي و شير عرب شدي

 

فرمانده ي سپاهي و آب آور حسين

اي نافذ البصيره ترين ياور حسين

 

بي شک تو صبح روشن شبهاي تيره اي

خورشيدي و به ظلمت اين شام چيره اي

تسخير کرده جذبه ي چشم تو ماه را

بي‌خود که نيست تو قمر اين عشيره اي

عصمت دخيل تار عباي تو از ازل

جز بندگي نديده کسي از تو سيره اي

قدر تو را کسي نشناسد در اين مقام

وقتي براي امر شفاعت ذخيره اي

ما را بس است وقت عبور از پل صراط

از تار و پود بيرق تو دستگيره اي

چشم اميد عالم و آدم به دست توست

باب الحسين هستي و پرچم به دست توست

 

فردوس ِدل هميشه اسير خيال توست

حتي نگاه آينه محو جمال توست

تو ساقي کرامت و لطف و اجابتي

اين آب نيست زمزمه هاي زلال توست

ايثار و پايمردي و اوج وفا و صبر

تنها بيان مختصري از کمال توست

در محضر امام تو تسليم محضي و

والاترين خصائل تو امتثال توست

فردا همه به منزلتت غبطه مي خورند

فردا تمام عرش خدا زير بال توست

باب الحوائجي و اجابت به دست تو

تنها بخواه، عالم هستي مجال توست

 

اي آفتاب علقمه: روحي لک الفدا

اي آرزوي فاطمه: روحي لک الفدا

 

اي آفتاب روشن شبهاي علقمه

سرو رشيد خوش قد و بالاي علقمه

داده ست مشک تشنه ي تو آب را بها

اي آبروي آب، مسيحاي عقلمه

وقتي که چند موج عليل شريعه را

کرده ست خاک پاي تو درياي علقمه

لب تشنة زيارت لبهات مانده است

آري نگفته اي به تمناي علقمه

امروز دستهاي تو افتاد روي خاک

تا پا بگيرد از دل صحراي علقمه

با وعده هاي مادرت آسوده خاطريم

چشم اميد ماست به فرداي علقمه

اين عطر ياس حضرت زهراست مي وزد

از سمت کربلاي تو ، سقاي علقمه

شبهاي جمعه نالة محزون مادري

مي آيد از حوالي درياي علقمه

 

ام البنين و فاطمه با قامتي کمان

اينجا نشسته اند و شده آب روضه خوان

 

فرصت نداد تا که لبي تر کند گلو

دارد به دست، ماه حرم، مشک آرزو

مي آيد از کنار شريعه شهاب وار

بسته ست راه را به حرم لشکر عدو

طوفان تير مي وزد از بين نخلها

حالا شنيدني شده با مشک گفتگو:

«بسته ست جان طفل صغيري به جان تو

تو مشک آب نه که تويي جام آبرو

اي مشک جان من به فداي سر حسين

اما تو آب را برسان تا خيام او »

اما شکست ساغر و ساقي ز دست رفت

جاري ست خون ز باده ي چشمش سبو سبو

با مشک پاره پاره به سوي حرم نرفت

تا با امام خود نشود باز رو برو

تنها پناه اهل حرم بر نگشته است

مي بارد از نگاه سکينه : عمو عمو

 

در خيمه اوج بي کسي احساس مي شود

خورشيد نيزه ها سر عباس مي شود

(يوسف رحيمي)

 
 
دوشنبه 11 اردیبهشت 1396  11:11 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت حضرت ابوالفضل العباس (ع)

حضرت عباس(ع)-مدح و ولادت

 

 

 

باز انگار جهان حادثه در سر دارد

 

شهر یثرب سبدی یاسِ معطر دارد

 

جبرئیل است که تکبیر مکرر دارد

 

کودکی آمده که هیبت حیدر دارد

 

چه جمالی چه کمالی چه قد وبالایی

 

ماه مجنون و تو لیلا تر از لیلایی

 

وصف اوصاف تو از عقل فراتر باشد

 

چون که مدح تو فقط کار برادر باشد

 

عاشق آن است که آیینه دلبر باشد

 

یعنی عباس خودش یک تنه حیدر باشد

 

تیر ما گر بخورد کنج هدف خوب تر است

 

کربلایی شدن از راه نجف خوب تر است

 

آمدی با دل دریا که تو دریا باشی

 

آمدی نور دل حضرت مولا باشی

 

میر و سردار و پناه دل آقا باشی

 

تا که بر تشنه لبان حضرت سقا باشی

 

یاد دادی به همه شیوه ی جانبازی را

 

از تو آموخته ام غیرت و سربازی را

 

راهی علقمه سقا شده ماشاالله

 

دشت در دشت چه غوغا شده ماشاالله

 

جنگ خیبر شده٬ مولا شده٬ ماشاالله

 

بیش از پیش چه زیبا شده ماشاالله

 

تیغ می راند و تکبیر اباعبدالله

 

ذکر لاحول ولا قوة الا باالله

 
 
دوشنبه 11 اردیبهشت 1396  11:11 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت حضرت ابوالفضل العباس (ع)

حضرت عباس(ع)-مدح و ولادت

 

 

 

باز انگار جهان حادثه در سر دارد

 

شهر یثرب سبدی یاسِ معطر دارد

 

جبرئیل است که تکبیر مکرر دارد

 

کودکی آمده که هیبت حیدر دارد

 

چه جمالی چه کمالی چه قد وبالایی

 

ماه مجنون و تو لیلا تر از لیلایی

 

وصف اوصاف تو از عقل فراتر باشد

 

چون که مدح تو فقط کار برادر باشد

 

عاشق آن است که آیینه دلبر باشد

 

یعنی عباس خودش یک تنه حیدر باشد

 

تیر ما گر بخورد کنج هدف خوب تر است

 

کربلایی شدن از راه نجف خوب تر است

 

آمدی با دل دریا که تو دریا باشی

 

آمدی نور دل حضرت مولا باشی

 

میر و سردار و پناه دل آقا باشی

 

تا که بر تشنه لبان حضرت سقا باشی

 

یاد دادی به همه شیوه ی جانبازی را

 

از تو آموخته ام غیرت و سربازی را

 

راهی علقمه سقا شده ماشاالله

 

دشت در دشت چه غوغا شده ماشاالله

 

جنگ خیبر شده٬ مولا شده٬ ماشاالله

 

بیش از پیش چه زیبا شده ماشاالله

 

تیغ می راند و تکبیر اباعبدالله

 

ذکر لاحول ولا قوة الا باالله

 
 
دوشنبه 11 اردیبهشت 1396  11:12 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت حضرت ابوالفضل العباس (ع)

حضرت عباس (ع)-ولادت

 

 

 

بندگی را نه به دل حد و حسابی دارم

 

زندگی را به نظر مثل حبابی دارم

 

هر طرف می نگرم روی حبیبم بینم

 

با خداوند دل خویش خطابی دارم

 

بهترین لحظه من وقت مناجات من است

 

او گواه است عجب چشم پر آبی دارم

 

دفتر دل چو کنم باز به درگاه حبیب

 

هر ورق با دل محبوب کتابی دارم

 

عبد صالح شدنم خارق عادت نبود

 

بر در درگه این ملک رقابی دارم

 

طاعتم حول حسین است و خدا می داند

 

نه غم دوزخ و نه حرص ثوابی دارم

 

در دلم بود اگر یاری دلبر نکنم

 

محضر حضرت زهرا چه جوابی دارم

 

با خود این گونه بگویم شب و روز چو منی

 

بی حسین است که هر گونه عذابی دارم

 

من که مشهور در این دهر به خیر الناسم

 

من گرفتار گل فاطمه ام، عباسم

گر چه از روز ازل آل عبا را دیدم

 

دیده وا کردم و رخسار خدا را دیدم

 

من که از دامن ارباب تکامل دارم

 

پیش از واقعه یک یک شهدا را دیدم

 

بس که مجنون سراپای گل لیلایم

 

می توان گفت رسول دو سرا را دیدم

 

پایتخت پدرم آینه ی دق می شد

 

هر زمان قافله دار اسرا را دیدم

 

سال ها هست که محو وجنات حسنم

 

دوره ی غربت او درد و بلا را دیدم

 

هر طرف عاشق و حیران حسینم بودم

 

در مسیرش همه جا کرب و بلا را دیدم

 

بس که از دست و سرم لعل لبش بوسه گرفت

 

در نگاه پدرم روز وفا را دیدم

 

قصه ی کوچه مرا سخت عبوسم می کرد

 

بارها حکمت این صبر خدا را دیدم

 

من که معروف به این دشمنی خناسم

 

من گرفتار گل فاطمه ام، عباسم

 

پیش هر قافله سالار جماعت باید

 

وقت یاری شدن یار شجاعت باید

 

لحظه ی خطبه ی دلدار سکوت است ادب

 

وز سخن گفتن بسیار قناعت باید

 

چون که در محضر ارباب شرفیاب شدید

 

فارق از روز و شب و لحظه و ساعت باید

 

لا جرم وقت مواسات قناعت خوش نیست

 

روز ایثار فزون تر ز بضاعت باید

 

ادب و معرفت و حکمت و آقایی من

 

همه این بود که از یار اطاعت باید

 

بگذر از دست و سر و جان که سبک بال شوی

 

محشر آن جاست که اسباب شفاعت باید

 

من که در باغ گل یاس چنین حساسم

 

من گرفتار گل فاطمه ام، عباسم

 

ساغر کیست که برخواست به امداد عطش

 

 ساقی آن است که شد کشته ی فریاد عطش

 

مشک آن است که از غصه گریبان بدرد

 

ساقی آن است لب آب کند یاد عطش

 

ادبم را به حرم خوب نشان خواهم داد

 

ترک اولی نکنم در بر اولاد عطش

 

تا بدانند که شرمنده ی طفلان ماندم

 

دیده سازم هدف نیزه ی صیاد عطش

 

بعد از این آب فرات است گل آلود ز شرم

 

که نبوسید لب و حنجر نوزاد عطش

 

بنویسید به هر سر در سقاخانه

 

آب آزاد نشد، تشنه شد آزاد عطش

 

من که در روضه ی شش ماهه پر از احساسم

 

من گرفتار گل فاطمه ام، عباسم

 
 
دوشنبه 11 اردیبهشت 1396  11:12 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها