0

اشعار ولادت حضرت ابوالفضل العباس (ع)

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت حضرت ابوالفضل العباس (ع)

     يا قمر العشيره

جلوه کن در دلِ شب صورت مهتاب بکش

خَم بیانداز به ابرویت و محراب بکش

 

فکر ما نیز بکن، شانه مزن مویت را

عاشقان را به سر ِ دار ِ پُر از تاب بکش

 

مادرت گفت که تا آخر عمرت عباس

مِنّتِ خادمی ِ محضر ِ ارباب بکش

 

دست در رود ببر، آب رویِ آب بریز

باز سقایی ِ خود را به رُخ ِ آب بکش

 

بین ِ بیداری و رویا، به سر ِ انگشتت

قطره‌ای رویِ لبِ کودکِ در خواب بکش

 

تو نگفته همه يِ حرف مرا می دانی

سحری پایِ مرا نیز به سرداب بکش

(محمد رسولي)

 
 
دوشنبه 11 اردیبهشت 1396  10:50 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت حضرت ابوالفضل العباس (ع)

گر تیغ. تیغ ناز توست. دست تو

عالم تمام کشته ی چشمان مست تو

مقصد بایمال جفا و ستم شود

بیچاره ای که شیشه جانش به دست توست

در حیرتم که وصف جمال تو چون کنم

گر افتاب و ماه و بگویم شکست تو

حاجت به باده نیست که مستیه عاشقان

از چشم مست و لعل و لب می برست تو

با دین مرا چه کار که در کیش عاشقی

امروز و حق به جانب چشمان مست تو

یا ابوالفضل

 
 
دوشنبه 11 اردیبهشت 1396  10:50 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت حضرت ابوالفضل العباس (ع)

 

آسمان امشب ز دامن جای گل ریزد ستاره

مـاه، سرگرم تماشـا مهـر مبهوت نظاره

مرحبا! ای ماه شعبان، ماه آوردی دوباره

مـاه آوردی دوبـاره ماه، نه! یک ماه‌پاره

قلب آل‌الله خرم، چشم خیرالناس روشن

خانۀ مـولا شده از طلعت عباس، روشن

****

چشم دل بگشا که وجه خالق اکبر ببینی

شیـر ثـارالله را در دامـن حیـدر ببینی

بلکه در آغوش حیدر، حیدر دیگر ببینی

ساقـی عترت کنار ساقـی کوثـر ببینی

چشم شو تا بنگری آیینۀ حق‌الیقین را

شیـر ثارالله و شمشیر امیرالمؤمنین را

****

فاطمـه! ام‌البنین! شیرخـدا را شیر زادی

مرحبا! مادر! که بر دست خدا شمشیر زادی

سـورۀ انـا فتحنـا را بهیـن تفسیر زادی

لشکـر پیـروز دشت کربلا را میـر زادی

شیرِ شیر داور است این پای تا سر حیدر است این

فاش می‌گویم کـه زهرا را حسین دیگر است این

****

روی، داور دست، حیدر خصلت و خوی رسولش

سیر معراج الهی هم صعودش هم نزولش

کیست این ریحانه‌yالحیدر کـه زهرای بتولش

کرده در اوج سرافرازی به فرزندی قبولش؟

نقش پیشانیش باشد این که این یار حسین است

حضرت عبـاس، سقـا و علمــدار حسین است

****

اوست آن عبدی که کس نشناخت او را جز امامش

ناتمامش خوانـده‌ام خوانم اگـر ماه تمامش

لرزه‌ها افکنده بر پشت سپاه کفر، نامش

از خـدا و انبیـا و اولیـا بــادا سلامش

شأن او شأن امامت دست او دست کرامت

سایۀ قـدش قیامت تا قیامت راست‌قامت

جز علی هرکس بگویـد مدح او باشـد شکستش

بوسه‌گاه مرتضی روی و جبین و چشم و دستش

گشت تقـدیم خـدا روز شهـادت بـود و هستش

دست از دست و سر و جان شست در عهد الستش

بر وفای عهد خـود تا پای جان استاد، آری!

هم شعار بذل جان سرداد هم سر داد، آری!

****

ای که با خون خدا ممزوجی و خون خدایی

دستگیـر عالم و سردار دست از تن جدایی

نور چشم فـاطمه، مصباح مصبـاح‌الهدایی

بلکه در روز قیـامت بـر شهیـدان مقتدایی

تو علمـدار حسینی تـا ابد یار حسینی

شیر عاشورای خون و مرد ایثار حسینی

****

بـازوی فرزنـد زهـرا دست از پیکـر جدایت

چارده معصوم را باشـد بـه لـب ذکر ثنایت

بلکه هنگام ولادت کـرده شیر حق دعایت

کیستی تو که امامت گفت جان من فدایت؟

ای همـه آزادمردان شاهد آقایی تو

خضر با آب حیاتش تشنۀ سقایی تو

****

آب دریـا نعـره زد تا جرعه‌ای از آن بنوشی

غیرتت می‌گفت باید چون دل دریا بجوشی

بیـن دریـا تشنـه بـاشی آب دریا را ننوشی

مرحبا! تا آخریـن خط عطش بایـد بکوشی

ای شـرار تشنگی نور چراغ مکتب تو

بحر سوزان تب تو آب عطشان لب تو

****

تــو دلـت آرام امـا آب دریــا بــی‌قرارت

بحر، رفع تشنگی کرده ز چشم اشک‌بارت

بلکـه دریـا قرن‌هـا گردیده بر گرد مزارت

آب شد خون جبین و گشت جاری بر عذارت

سوخت در آب روان بـر تشنگان پـا تا سر تو

شک ندارم اینکه زهرا خوانده خود را مادر تو

دل گرفتـار تـو امـا تـو گرفتـار حسینی

جـان جانانی و با جـانت خریدار حسینی

از ولادت تا شهادت محو دیدار حسینی

بلکه فردای قیـامت هم علمدار حسینی

کیستی تو؟ کیستی تو؟ ای عطش آب بقایت

وقت جـان دادن پیمبـر آب آورد از برایت

****

ای سلام آب بر لب‌های خشکت تا قیامت

ای پس از ایثار جان خویش هم یار امامت

یافته عشق و وفا از خون بازویت سلامت

سـائل درگـاه تـو آقایـی و جود و کرامت

این تویی مولا! که منت بر سر «میثم» نهادی

نخـل خشکش را ز بحـر بی‌کرامت آب دادی

 
 
دوشنبه 11 اردیبهشت 1396  10:51 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت حضرت ابوالفضل العباس (ع)

نپردازید بی تسبیحِ خالق

به مدحِ بنده ای هر چند لایق

نپردازید بی ذکر الهی

به ذکر بنده حتی گاه گاهی

مرا حمد خدا شیرین تر از مدح

ثنای کبریا شیرین تر از مدح

اگر من عبد صالح نام دارم

اطاعت را عبادت می شمارم

اطاعت از خدا تنها وفا نیست

عبادت بی ولایت راه ما نیست

عبادت از علی آموختم من

اطاعت از ولی آموختم من

نباشد هیچ حاجت از بهشتم

که جنّت هست در ذات سِرشتم

سرشتم طالب ماه ولایت

بهشتم رفتنِ راه ولایت

سرشتم فخر دارد ایها الناس

که نامم را علی بگذاشت عباس

مرا این بِه ز جنّات برین است

که نام مادرم امّ البنین است

من آقا زادۀ ام البنینم

اَباالفضلِ امیر المومنینم

مقام مادرم را قدر دانم

کنیز زینب کبراش خوانم

مقام مادرم در بیتِ مولا

کنیزیِ همه اولاد زهرا

حسین و مجتبی یا هر امامم

بزرگی می کنند در حقِّ نامم

من آن چاکر که زینب چاره ام بود

کنار دست او گهواره ام بود

من آن طفل دبستان حسینم

که عمری داد درس شور و شینم

امینِ خانۀ خیر النسایم

غلام خامس آل کَسایم

به امر مادر والامقامم

هماره دست بوس چار امامم

اگر چه سینه ام بوئید مولا

اگر چه دست من بوسید مولا

تواضع در مسیر حق تعالی

مرا تا بال جعفر برد بالا

خدا بر بندۀ خود منزلت داد

که بر آل عبایم معرفت داد

به قدری منزلت داده خدایم

شهیدانند مستِ بال هایم

خدا می خواست خون از اشک ریزم

به راه دوست دست و مَشک ریزم

□□□

بیارائید دل را ایها الناس!

به شب های مناجاتیِ عباس

که هر چه دارد عباس از سحرهاست

سحر دریای رنگین گوهرهاست

دهد تغییر قرآن حالتان را

مزیّن می کند اعمالتان را

بخواهید از خدا فرزانگی را

گذشت و مَردی و مردانگی را

مرام شیعه را اخلاق باید

صفا و نیکی و انفاق باید

اَهَمِّ درس عباس است ایثار

وفاداری است تا اردوی دلدار

علمداری به میدان اطاعت

سپهداری به هنگام شجاعت

بپردازید حقِّ دینِ رَب را

نگهدارید حرمت را ادب را

ادب سرلوحۀ ایمان و دین است

که این راهِ امیر المومنین است

ادب دست مرا نذر ولی کرد

ادب چشم مرا وقف علی کرد

مؤدب جز ولی رهبر ندارد

نگاه از حجّت حق بر ندارد

ادب پرداخت حقِّ رهبرم را

که دل بشناخت زهرا مادرم را

خدایا کاش روز انتقامش

کنم همراه مهدی احترامش

 
 
دوشنبه 11 اردیبهشت 1396  10:51 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت حضرت ابوالفضل العباس (ع)

 

سرم چه قابل خاک تو سر کجا تو کجا؟

گهـر بـه پـات بریزم گهر کجا تو کجا؟

تو آفتـاب جهـانی قمـر کجـا تو کجا؟

فراتر از بشـر استـی بشر کجا تو کجا؟

تـو سـرو بـاغ هـدایت حدیقۀ یاسی

تو یک حسین ز پا تا به سر تو عبّاسی

قیام توست قیامت، قیـامتت نازم

مرام توست کرامت، کرامتت نازم

پیِ امــامِ امامت، امــامتت نازم

به هر دلیت اقامت، اقامتت نازم

چراغ و چشم ولایت گل و گلاب علی!

مـه دو فاطمـه، بیـن دو آفتاب علی!

تو خیل هاشمیان را ستارۀ سحـری

تو آفتاب جهانی، که گفته تو قمری

علیـت بـاب و عزیــز دل پیـامبری

به مرتضی پسری و به عالمی پدری

چنـان ز کـام تو آب حیات می‌جوشد

که خضر از لب خشکت گلاب می‌نوشد

تـو مـاه امّ‌‌بنینـی، بنیـن به قربانت

تمام خلـق زمـان و زمین به قربانت

ملک، بشر ز یسار و یمین به قربانت

تمام هستـیِ هست‌آفرین به قربانت

ز دست‌هـای تو گلبوسۀ علی روید

همان سزد که ولی اللّهت ولی گوید

مـزار تــوست چــراغ دل مسلمــان‌ها

به حضــرتت متــوسل شوند سلمـان‌ها

کم است اگر چه شود خاک زائرت جان‌ها

مقــام تـوست فراتــر ز وهــم انسان‌ها

جلالت تو کجا ما کجا؟ «بنفسی انت»

امـام گفت تو را «یا اخا بنفسی انت»

تو با دو دست جدا از بـدن کنی اعجاز

تـو بـا ملائکـه در آسمـان کنـی پرواز

ادب بـه خـاک درت ایستـاده بهر نماز

به دامن کرمت دست عالمی است دراز

جـواب تـوست به هر سائلی جواب حسین!

که گشته نام خوشت هم عدد به «باب حسین»!

گره‌گشاست دو دستِ ز تـنْ بریدۀ تو

سلام یوسف زهرا بـه دست و دیدۀ تو

درود بر تن در خاک و خون‌کشیدۀ تو

جهـان پـر است ز فریـادِ ناشنیدۀ تو

چه قرن‌ها که به هر نسل گفتگو داری

هنـوز زمزمـۀ «اِنْ قَطعتُمـوا» داری

تو را به امّ‌‌بنین مادرت قسم عباس!

تو را به مرتبۀ خواهرت قسم عباس!

تو را به حق جراحات پیکرت عباس!

تو را به خون گلوی برادرت عباس!

مرا ز من بستان و از آن خود گردان

کرم نمـا و سگِ آستان خود گردان

نشان سجده نشانـی است از عبادت تو

شهــادت تــو بــوَد بهترین ولادت تو

کرم، سجیّه و احسان و جود، عادت تو

سلامِ آب بـــه آقایــی و سیــادت تو

هنوز علقمه گوید درود بر صبرت

هنوز حضرت زهراست زائر قبرت

تو مـرد غیــرت و مهــر و وفـا و ایثاری

تو همچنــان پــدرت حیـدری و کراری

تو چون حسین، همان خون حیِّ داداری

تو یـک سپـاه نــداری، ولــی علمداری

اگر چه دست نداری، حسین را دستی

سپه نیـاز نداری که خود سپاه استی

قسم به آنچه که بود و قسم به آنچه که هست

تو با خدای خـودت دادی از ولادت، دست

خـدا زمـام دل خلـق را بـه زلـف تو بست

اگر چه دست تو از تن فتاد و فرق شکست

به دست‌ و چشم و سرت می‌خورم قسم عباس!

کـه در تمـام شهیـدان تویی علم عباس!

سلامِ کعبه به صحن و حریم محترمت

پیمبــران خداینــد زائــرِ حــرمت

به خود همیشه ببالد کرامت از کرمت

خدا گواست که باشد ثنای خلق، کمت

شـود ز کـوه غمت قامتِ امامت، خم

برای گفتنِ مدحت چه آورد «میثم»

 
 
دوشنبه 11 اردیبهشت 1396  10:51 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت حضرت ابوالفضل العباس (ع)

حضرت عباس(ع)-مدح و شهادت

 

ای حرمت قبله ی حاجات ما

یاد تو تسبیح و مناجات ما

تاج شهیدان همه عالمی

دست علی، ماه بنی هاشمی

هم قدم قافله سالار عشق

ساقی عشاق و علمدار عشق

سرور و سالار سپاه حسین

داده سر و دست به راه حسین

عمّ امام و اخ و ابن امام

حضرت عباس علیه السلام

ای علم کفر نگون ساخته

پرچم اسلام بر افراخته

مکتب تو مکتب عشق و وفاست

درس الفبای تو صدق و صفاست

شمع شده، آب شده، سوخته

روح ادب را، ادب آموخته

آب فرات از ادب توست مات

موج زند اشک به چشم فرات

یاد حسین و لب عطشان او

و آن لب خشکیده ی طفلان او

ساقی کوثر پدرت مرتضی است

کار تو سقایی کرب و بلاست

هر که به دردی و غمی شد دچار

گوید اگر یک صد و سی و سه بار

ای علم افراشته در عالمین

اِکشِف یا کاشف کرب الحسین

از کرم و لطف جوابش دهی

تشنه اگر آمده آبش دهی

چون نهم ماه محرم رسید

کار بدان جا که تو دانی کشید

از عقب خیمه ی صدر جهان

شاه فلک جاه ملک آشیان

شمر به آواز تو را زد صدا

گفت کجایید، بنو اختنا

تا برهانند ز هنگامه ات

داد نشان خط امان نامه ات

رنگ پرید از رخ زیبای تو

لرزه بیفتاد بر اعضای تو

من به امان باشم و جان جهان

از دم شمشیر و سنان بی امان

دست تو نگرفت امان نامه را

تا که شد از پیکر پاکت جدا

مزد تو زین سوختن و ساختن

دست سپر کردن و سر باختن

دست تو شد دست شه لا فتی

خط تو شد خط امام خدا

چار امامی که تو را دیده اند

دست علم گیر تو بوسیده اند

طفل بدی، مادر والا گهر

برد تو را ساحت قدس پدر

چشم خداوند چو دست تو دید

بوسه زد و اشک ز چشمش چکید

با لب آغشته به زهر جفا

بوسه به دست تو بزد مجتبی

دید چون در کرب و بلا شاه دین

دست تو افتاد به روی زمین

خم شد و بگذاشت سر دیده اش

بوسه بزد با لب خشکیده اش

حضرت سجاد هم آن دست پاک

بوسه زد و کرد نهان زیر خاک

مطلع شعبان همایون اثر

بر ادب توست دلیلی دگر

دوم این ماه چو نور امید

شعشعه ی صبح حسینی دمید

چارم این مه که پر از عطر و بوست

نوبت میلاد علمدار اوست

شد به هم آیخته از مشرقین

نور ابوالفضل و شعاع حسین

ای به فدای سر و جان و تنت

وین ادب آمدن و رفتنت

وقت ولادت قدمی پشت سر

وقت شهادت قدمی پیش تر

مدح تو این بس که شه ملک جان

شاه شهیدان و امام زمان

گفت به تو گوهر والا نژاد

جان برادر به فدای تو باد

شه چو به قربان برادر رود

کیست «ریاضی» که فدایت شود؟

 
 
دوشنبه 11 اردیبهشت 1396  10:51 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت حضرت ابوالفضل العباس (ع)

 لطف و احسان و کرم ممتد که باشد بهتر است

شعله های عشق بیش از حد که باشد بهتر است

کفترانِ مست روی منحنی سر می خورند

پس به  روی خانه ها گنبد که باشد بهتر است

چهارده قرن است مست بچه هایِ حیدریم

میکده داری جد اندر جد که باشد بهتر است

دین اگر معنا و مفهومش ولایِ مرتضی است

بانیِ دین مبین احمد که باشد بهتر است

هر حیاط از این حرم، یک حوض دارد کوثری

پس بهشت ما همان مشهد که باشد بهتر است

لیلة المحیا نجف قسمت نشد مشهد که شد

روح از اینجا تا نجف پرواز دارد خود به خود

کاش جان را کمتر از اینها تلف می ساختند

جای خون در رگ رگ قلبم صدف می ساختند

خاکم اما خاک مرغوب کف پای علی

رسّ ما را در حرم، کاشی کف می ساختند

من مسلمان نگاه حیدرم شایسته بود

کعبه را همرنگ ایوان نجف می ساختند

عالم ذر شیعه با این شیوه می شد انتخاب

غمزه میفرمود علی، از کشته صف می ساختند

در کفم چیزی نمی بینم خریدارش شوم

کاش در دستم کلافی از کنف  می ساختند

سائل دست علی مرتضایم راضیم

معتکف در گوشۀ صحن رضایم راضیم

دین به نامِ احمد است اما تجلی حیدر است

زهد و تقوا و تبری و تولی حیدر است

یک پرِ کاهم اگر محشر شود کوه عمل

حداکثر ساز این حداقلی حیدر است

پشتِ اوادنی اگر باشد کسی پیش خدا

مدعیِ اول این هم محلی حیدر است

هر زمان که مصطفی اندوه قلبش را گرفت

دید دردِ سینه را تنها تسلی حیدر است

هفت شهر عرش را احمدنگاهی کرد و گفت:

حق والانصاف اینجا  هم تجلی حیدر است

هرکه از روز ازل مِی  خورده از جام علی 

میکند پرواز  رویِ عرش ، با نام علی

آنکه بین آسمانها میل هفتم می کند

خاصّان را یهتدی سویِ هداکم می کند

از بیابان عدم رد میشدم دیدم علی

آب و گِل دستش گرفته کشت گندم می کند

احمد مختار میفهمد علی را ، خضر هم

زیر بار این تجلی دست و پا گم می کند

این رسالت روی دوش آن رسولی هست که

بیش تر از حد خودش را خرج مردم می کند

دردها را،غصه ها را، رنج ها را، یک به یک

مصطفی با مرتضی، امشب تفاهم می کند

ای بزرگ خاندان آب، ای عالیجناب

ما همه سلمان محضیم و خراب بوتراب

هر که امشب محرم سِر شد خدایی می شود

نوکر مخلص از امشب کربلایی می شود

کعبه با اهل و عیالش میرود سوی عراق

نیمۀ شب در مدینه جابجایی می شود

بوسۀ  ام البنین بر دستِ زینب می خورد

بوسه ای که ابتدایِ این جدایی می شود

بانگ جبریل است که پیچیده بین آسمان

کیست که در راه مولایش فدایی می شود

لحظۀ سخت سفر از پیش مادر میرسد

در کنار قبر او حال و هوایی می شود

مهربان مادر زمان رفتن من آمده

پیش من باش آن زمانی را که دشمن آمده

 
 
دوشنبه 11 اردیبهشت 1396  10:51 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت حضرت ابوالفضل العباس (ع)

وقتی خدا قدم به دل و جان ما گذاشت

عباس را به جان و دل شیعه جا گذاشت

 

عطر ادب ز خیمه ی عشاق شد بلند

وقتی حسین پرچم عباس را گذاشت

 

ای همت بلند تو خلوت گه امان

بیچاره آن که حقّ تو را زیر پا گذاشت

 

نور تو را مقام تو را عصمت تو را

جز در وجود پاک تو خالق کجا گذاشت؟

 

فانی فی الحسین شدن از مرام توست

در مکتبی که دست تو آن را بنا گذاشت

 

سلطان عشق گفت: فدای تو جان من

بعد از خودش امام تو سنت به جا گذاشت

 

با انتقال رتبه باب الحوائجی

ارباب ما نهایت منّت به ما گذاشت

 

انگار علاقه به تو ارث فاطمی است

در دل عزیز فاطمه عشق تو را گذاشت

 

تقوا و زهد علم و عمل غیرت و وقار

این ها مظاهری است که در تو خدا گذاشت

 

روزی که از وجاهت تو پرده بر کشند

پیغمبران ز وجه خدا جرعه سر کشند

 

آن که تو را ز زمره ی جانانه ها نوشت

نام تو را به سر در میخانه ها نوشت

 

ساقی شدی که ساغر ایمان دهی به ما

قدر تو را قدیر به پیمانه ها نوشت

 

قصه نویس مبتکر قصه های عشق

قدّ تو را رشید چو افسانه ها نوشت

 

ای سایه ات پناه امام زمان ،خدا

کهف تو را امن ترین خانه ها نوشت

 

خشم خدا به ابروی پیوسته ات سزاست

چشم تو را مراقب بیگانه ها نوشت

 

جانت فدای طاعت و جسمت فنای یار

وصف تو را شبیه به پروانه ها نوشت

 

گل بوسه ها به دست تو دارد پیام ها

دست تو را محافظ گلخانه ها نوشت

 

رزمت عجیب شبیه به جنگیدن علی است

شمشیر تو خطوط سر شانه ها نوشت

 

حیدر، حسن، حسین اساتید جنگی ات

درس تو را ز مکتب شاهانه ها نوشت

 

وقتی سخن ز ساقی و ساغر شود رواست

نام تو را به سر در خُمخانه ها نوشت

 

عشقت جلال ماست، تبارکتَ یا هلال

رویت جمال هوست، تعالیتَ یا جلال

 

از بس نوشته اند جمالت منوّر است

رویت سزای گفتن الله اکبر است

 

ای حمزه ی رسول گرامی کربلا

محو تو سید الشّهدای پیمبر است

 

ای نافذ البصیره کجا سیر می کنی

چشمت شبیه هیبت چشمان حیدر است

 

از آن زمان که تو پسر فاطمه شدی

دستت شفیع امّت زهرای اطهر است

 

سرو قدت اگر چه به ام البنین بَرد

کی هیبتت به هیبت زینب برابر است

 

آنان که نام ماه بنی هاشمت دهند

رخسارشان منوّر صد ماه و اختر است

 

فضل و کمال را به تو تفویض کرده اند

آنان که فضلشان همه از فضل داور است

 

روز جزا به مرتبه ات غبطه می خورند

آنان که از شهادت شان فیض محشر است

 

دل را شراب صحبت تو مست می کند

ما را خمار بوسه بر آن دست می کند

 

روز ازل که روز علم داری تو بود

آب حیات تشنه لبِ یاری تو بود

 

روزی که جام عشق عطش ناک مرد بود

آن روز روز سید و سالاری تو بود

 

کافی نبود سر بکشد جام عشق را

تنها کسی که شاهد می خواری تو بود

 

روزی که هیچ صحبت دلداگی نبود

صحن الست صحنه ی دلداری تو بود

 

دل دادی و شد آتش دلبر به کام تو

لب تشنگی متاع خریداری تو بود

 

چشم و سر و دو دست تو دادُ الست داد

شرم شریعه از عرق جاری تو بود

 

وقتی تنت نشست ز مستی میان نور

عرشی عظیم گرم عزاداری تو بود

 

بر خلق نوری تو خدا افتخار کرد

فخر خدا برای گرفتاری تو بود

 

آن روز هم در عالم ذر مثل کربلا

زهرا کنار علقمه در یاری تو بود

 

آن ساقی آفرین که تو را آفریده است

مشک تو را و اشک تو یک جا خریده است

 
 
دوشنبه 11 اردیبهشت 1396  10:51 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت حضرت ابوالفضل العباس (ع)

در طریق عشق بازی امن و آسایش خطاست

با بلای عشق عاشق سینه چاک و مبتلاست

مست مستم من الا یا ایها الساقی بیا

یک دو جرعه باز می نوشم می باقی بیا

می مرا از خود جدا کرده به مستی می برد

می مرا هوشیار کرده سوی هستی می برد

می که می نوشم لبانم سرخ و می گونی شود

عاشق لیلای رخسارش چه مجنونی شود

تا که مستم از نگاه او مسلمانی کجاست ؟

چشم او شاعر شده عمان سامانی کجاست ؟

سجده باید کرد بر تولیت چشمان او

تکیه کرده آسمان بر قامت دستان او

جنگ صفین است و با جان رقص شمشیرش ببین

ای صد و ده بیشتر دست علم گیرش ببین

می پرستان را به مستی می کشاند بی نقاب

شب پرستان را کشاند زیر تیغ آفتاب

او نگاهش با نگاه یاس ها معنا شده

با سلوک مادری عباس را معنا شده

پرده بردار از نگاهت شور ایمانش ببین

در مدینه خوب بنگر سفره ی نانش ببین

در مدینه عاشقانش مست و حیرانش شدند

مصریان هم بنده ی زلف پریشانش شدند

تا که ساقی اوست سرمستند اصحاب الیمین

وجه باقی اوست انی لا احب الافلین

جبرئل از عرش می آید شتابان سوی او

ان یکادی نذر کرده از بر بازوی او

تا که چشمانش به چشم دشمنی افتاده است

بی قراری می کند حقا که حیدر زاده است

تشنه ی لبهای می گونش لب دریا شده

هم قدم با زینب کبری شده زیبا شده

هر که بیند روی او آنی شود دیوانه اش

بوی مولا می دهد هم بازو و هم شانه اش

بوسه ی شیر خدا یعنی ز عالم برتری

قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری

عاشقانش پشت در بنشسته و در می زنند

روز و شب لاجرعه ساغر پشت ساغر می زنند

تیغ او دشمن کش و ابروی او عاشق کش است

با کمان ابروانش جان به در کردن خوش است

گل علی و بلبلش زینب و او پروانه اش

خوش به حال فاطمه با یک قمر در خانه اش

پهلوانان عرب گردی به روی ساق او

ذوالفقار حیدری سرمست او مشتاق او

عالمی را با دم قالو بلی لایق کند

بر گدایان حریم مرتضی عاشق کند

آسمان سینه ی او عاشق دریا شده

سینه چاکش سینه ی انسیه الحورا شده

هر که را زهرا پسر خواند دگر مغموم نیست

ای بر آن کس که گوید این قمر معصوم نیست

 
 
دوشنبه 11 اردیبهشت 1396  10:52 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت حضرت ابوالفضل العباس (ع)

روزی شعر من امشب دو برابر شده است

چون که سرگرم نگاه دو برادر شده است

چون که بانوی کلابیه پسر آورده

چشم وا کن، پدر خاک قمر آورده

هر که از قافله فطرسیان جا مانده

نظرش خیره به گهواره سقا مانده

زور بازوی تو بی حد و عدد خواهد شد

بعد از این ام بنین، ام اسد خواهد شد

با وجود تو زمین حیدر دیگر دارد

کعبه جا دارد اگر باز ترک بردارد

 

از در خانه او پا نکشیدم هرگز

چون حسینی تر از عباس ندیدم هرگز

 

ماه ذی‌الحجه که عباس به حج عازم شد

همه بر کعبه ولی کعبه بر او محرم شد

در طوافش سخن از عقل فراتر می گفت

در حقیقت «لک لبیک برادر» می گفت!

این اباالفضل که از قبله فراتر می رفت

مرتضی بود که بر دوش پیمبر می رفت

علی اکبر به ثنا گویی او می آید:

چقدر منبر کعبه به عمو می آید

خطبه خواند و همه را محو صدای خود کرد

در حقیقت همه را قبله نمای خود کرد

گفت این خانه که حق آمد و ایجادش کرد

مسجدی بود که بابای من آبادش کرد

 

از در خانه او پای نکشیدم هرگز

چون حسینی تز از عباس ندیدم هرگز

 

«کاشف الکرب» تویی؛ خنده ارباب تویی

«پدر خاک» علی و «پدر آب» تویی!

روی چشم تو بود جای حسن جای حسین

هست مابین دو ابروی تو بین الحرمین

پیش خورشید و قمر سایه تو سنگین است

و فقط محضر زینب سر تو پایین است

ساقی ما چه شرابی چه سبویی دارد

بنویسید رقیه چه عمویی دارد

صحبت از مردی تو کار بنی هاشم بود

نام تو در دل میدان رجز قاسم بود

زور بازوی علی ریخته در بازویت

ذوالفقاری نبود تیز تر از ابرویت

تیغ چرخانده ای و پیش تو طوفان هیچ است

لشگری پیشت اگر آمده میدان، هیچ است

وسط جنگ زمین را به زمان دوخته ای

فن شمشیر زنی را ز که آموخته ای؟!

ای جوان! پیر رهت کیست از آن شاه بگو؟

«أشهد أن علیاً ولی الله» بگو

او علمدار حسین است ببخشید مرا

مدح او کار حسین است ببخشید مرا

 
 
دوشنبه 11 اردیبهشت 1396  10:52 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت حضرت ابوالفضل العباس (ع)

حضرت عباس(ع)-مدح

 

مائیم و دل و دست و پناه تو اباالفضل

در حسرت یک جرعه نگاه تو اباالفضل

عالم همه بند است به آن گوشه ی چشمت

محشر به همان طَرفِ کلاه تو اباالفضل

دیریست که سینه زن بین الحرمین ایم

زیر عَلَم سبز و سیاه تو اباالفضل

در لحن عراقی و حجازی تو غرق ایم

مدهوشِ رجز های سه گاه تو اباالفضل

دل می بَرَد و می بَرَد و می بَرَد از ما

لبخندی از آن روی چو ماه تو اباالفضل

روزی اگَرَت از عطش و عشق بپرسند

دستان بریده ست گواه تو اباالفضل

ما تشنه ی آب ایم از آن مشک سیاهت

مست نگه گاه به گاه تو اباالفضل

با لشکری از اشک به پابوس تو آئیم

مائیم شهیدان سپاه تو اباالفضل

آن قدر بلند است به تکرار ملائک

در نزد خدا عزّت و جاه تو اباالفضل

تو چشم به راهی که ز در فاطمه آید

ما نیز بدان چشم به راه تو اباالفضل

 

 
 
دوشنبه 11 اردیبهشت 1396  10:52 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت حضرت ابوالفضل العباس (ع)

نمک چشم تو دریای طلب می طلبد

وصف لعل دهنت باغ رطب  می طلبد

 

از غباری که نشسته به لب پر ترکم

می شود گفت قدمهای تو لب می طلبد

 

روز من را شب گیسوی شما کرده سیاه

اصلا" ای ماه سرودن ز تو شب  می طلبد

 

به خضوعی که خدا در نظرت ریخته است

درک آغوش نگاه تو ادب می طلبد

 

سخت کرده تب شوق لب تو کار مرا

جگری نیست که بر دوش کشد بار مرا

 

چه کسی برده در این حاشیه چشمانت را

منکرم نقش زن ناشی چشمانت را

 

می توانند ملائک بگذارند مگر

آخرین قیمت نقاشی چشمانت را

 

میکشد با نظر ام بنین جبرائیل

طرح فیروزه ای کاشی  چشمانت را

 

کار و بارش به سر میکده ها افتاده

دیده هر کس که نمک پاشی  چشمانت را

 

آدم از بادهء چشم تو هوس می افتد

تو اگر جام دهی میکده پس می افتد

 

آمده ام می بزنم مست کنم هو بکشم

جای این چشم که داری دو سه آهو بکشم

 

مانده ام بر افق ساحل این اقیانوس

عرش را طاق زنم یا خم ابرو بکشم

 

تا نبینند چه بالاست قد تو باید

آخرین قلهء خود را سر زانو بکشم

 

می شود دست کشید و علمت را ساقی

می شود مشک به فرمایش بازو بکشم

 

نیمهء گمشدهء حضرت ارباب آمد

شیر دشمن شکن حضرت ارباب آمد

 

دور عاشق کشیت دور تناوب شده است

قلب یک عده به دست تو تصاحب شده است

 

قبله انگار به سمت قدمت مایل شد

قبله سمت تو اگر کج بشود خوب شده است

 

قامت و قد و قیام تو قیامت کرده

جنگ و دعوا سر این چند تناسب شده است

 

آنقدر فتنه به پا کرده نگاه تو به عرش

که زمین گفت در این شعر تقلب شده است

 

لرزه انداخته عشق تو به اعماق زمین

مرحبا بر تو و بر مادر تو ام بنین

 

قطره تا وصل به دریای تو شد دریا شد

آسمان چشم به چشم  تو که شد سرپا شد

 

تو خودت جای خودت صورت دلباخته هات

ماه زیبای شب چهارده دنیا شد

 

هوس جرعهء آبی که به یادت بزنیم

توشهء آخرتی از سحر فردا شد

 

باز شد روزه یمان تا همه گفتند حسین

ذکر این قوم (علی ذکرکَ اَفطرنا) شد

 

آخرین جمله که گفتند بگویم دلی است

هر کسی عبد حسین است ابوفاضلی است

 

باده ای دست من افتاد و مرا داد به باد

از سرم خواب و خوراک و تب دنیا افتاد

 

می که از دست تو می ریخت به شیرین میزد

گندم گونهء تو مزهء حلوا می داد

 

واقعا" سخت دو چشمم به نگاهت گره خورد

گاه خوب است شود پنجره هم از فولاد

 

روی لب های تو لبخند رضا یعنی که

دل عشاق تو را کرده همین گوهر شاد

 

نیست کم قدر تر از تذکرهء کرببلا

مشهدی را که علمدار کند هدیه به ما 

 

شاعر: رضا دین پرور

 
 
دوشنبه 11 اردیبهشت 1396  10:52 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت حضرت ابوالفضل العباس (ع)

منم عاشقی که به عشقش دچارم

منم زائری که بهایی ندارم

منم بی قراری که دائم خمارم

منم سربه داری که عبد نگارم

 

منم مدحیه خوان دیوانه ی عشق

منم حلقه بر گوش میخانه ی عشق

 

منم شاعری که ز هر واژه مستم

خدا روز اول قلم داده دستم

به دفتر نوشتم که ساقی پرستم

علمدار دین شاه و من بنده هستم

 

نمک خورده ی سفره ی بذلی ام من

ز گهواره تا گور ابوالفضلی ام من

 

به دلداده ، دلدار ودلبر رسیده

امیر حرم را برادر رسیده

به حق المثنای حیدر رسیده

درست است ، فتاح خیبر رسیده!؟

 

به ام البنین زینت دامن آمد

به دشمن بگویید شمشیرزن آمد

 

بگوید علی آفرین بر خروشش

بخواند دوصد قل هوالله به هوشش

بنازد به لب های باده فروشش

قرائت نماید اذانی به  گوشش

 

مسلمان چشمان شیر خدا شد

بنازم که او حیدر کربلا شد

 

خداوند منّان مثالش ندارد

سلیمان هستی جلالش ندارد

و یوسف شکوه جمالش ندارد

یقین دارم اوخط و خالش ندارد

 

قَمَرَ العشیره و ماه منیر است

شبیه خدای احد بی نظیر است

 

دلیری قوی بود و میلی به شب داشت

 "أغیثینی یا فاطمه" روی لب داشت

و از کودکی در دلش تاب وتب داشت

که همواره در پیش زینب ادب داشت

 

به او عبد نیکو خصائل بگویند

به او صالح و بوالفضائل بگویند

 

اگر اندکی روی مرکب بخیزد

زمین را به یکباره بر هم بریزد

اگر با نگاهش به دشمن ستیزد

عدویش هراسان به سویی گریزد

 

هر آن کس که با پنچه اش در جدال است

غلط کرده ، فهمیده خونش حلال است

 

زمین و زمان را به نامش نوشتند

و زرتشتیان را غلامش نوشتند

دلم را اسبر مرامش نوشتند

و "باب الحوائج" مقامش نوشتند

 

امین و علمدار و ساقی مولاست

وکیل بلاعزل ارباب دنیاست

 

به چشمان او مرتضی بوسه میزد

به فرقش ولی خدا بوسه میزد

به هر گونه هایش دو تا بوسه میزد

به دستان و بازو چرا بوسه میزد!!؟؟

 

نه تنها که یعسوب دین گریه میکرد

در آن بین ام البنین گریه میکرد

 

علمدار دور از علم گریه دارد

سه شعبه به چشم صنم گریه دارد

و ساقی و دست قلم گریه دارد

و شرمندگی از حرم گریه دارد

 

منم با هوای حرم گریه دارم

به یاد شه با کرم گریه دارم

 

چه میشد که او شام آخر نمی دید

چه میشد که او اشک خواهر نمی دید

به دنبال طفلی دو افسر نمی دید

به دستان خولی دو معجر نمی دید

 

به جان یتیمی سپاهی می افتاد

سرش روی نی بود و گاهی می افتاد

 

شاعر : علیرضا خاکساری

 
 
دوشنبه 11 اردیبهشت 1396  10:52 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت حضرت ابوالفضل العباس (ع)

غوغا در سما ! عالم عوض شده
بالِ پریدنم که نه حالم عوض شده

بر دامان اُمِ بَنین عباس پا شده
خداهم انگار درخیالم عوض شده

رد پایِ ملک دور او بِخِیر
معنای جاه و جلالم عوض شده

اذانی بگو بلال ، میثم رطب بیار
داستان رستم و زالم عوض شده

کُنج خانه لبخند مشک را
شیرین تر! آب ذلالم عوض شده

چوب عَلَم آوازه خوان ببین
داده میوه ی ادب نهالم عوض شده

ایجاز نه اطناب شجاعت را نوشتند
عباس آمده باب شفاعت را نوشتند

شاعر : محمد دنیوی(حاتم)

 
 
دوشنبه 11 اردیبهشت 1396  10:52 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت حضرت ابوالفضل العباس (ع)

از بس نوشته اند جمالت منور است
رویت سزای گفتن الله اکبر است
ای حمزه ی رسول گرامی کربلا
محو تو سید الشهدای پیمبر است
ای نافذ البصیره! کجا سیر می کنی
چشمت شبیه هیبت چشمان حیدر است
از آن زمان که تو پسر فاطمه شدی
دستت شفیع امت زهرای اطهر است
سرو قدت اگر چه به ام البنین بَرد
کی هیبتت به هیبت زینب برابر است
آنان که نام، ماه بنی هاشمت دهند
رخسارشان منور صد ماه و اختر است
فضل و کمال را به تو تفویض کرده اند
آنان که فضلشان همه از فضل داور است
روز جزا به مرتبه ات غبطه می خورند
آنان که از شهادتشان فیض محشر است
دل را شراب صحبت تو مست می کند
ما را خمار بوسه بر آن دست می کند

روز ازل که روز علمداری تو بود
آب حیات تشنه لب یاری تو بود
روزی که جام عشق عطشناک مرد بود
آن روز، روز سید و سالاری تو بود
کافی نبود سر بکشد جام عشق را
تنها کسی که شاهد می خواری تو بود
روزی که هیچ صحبت دلداگی نبود
صحن الست صحنه ی دلداری تو بود
دل دادی و شد آتش دلبر به کام تو
لب تشنگی متاع خریداری تو بود
چشم و سر و دو دست تو داد و الست داد
شرم شریعه از عرق جاری تو بود
وقتی تنت نشست ز مستی میان نور
عرشی عظیم گرم عزاداری تو بود
بر خلق نوری تو خدا افتخار کرد
فخر خدا برای گرفتاری تو بود
آن روز هم در عالم ذر مثل کربلا
زهرا کنار علقمه در یاری تو بود
آن ساقی آفرین که تو را آفریده است
مشک تو را و اشک تو یک جا خریده است

 

 
 
دوشنبه 11 اردیبهشت 1396  10:52 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها