0

اشعار ولادت حضرت ابوالفضل العباس (ع)

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت حضرت ابوالفضل العباس (ع)

سردار کربلا      ساقی باوفا    بال پروازم   علمدار علمدار
ای ماه علقمه   فرزند فاطمه  ذکر اعجازم   علمدار علمدار
شیران در صید چشمان تو اباالفضل
عالم مبهوت پیمان تو اباالفضل
آقام اباالفضل

ای ماه عالمین   در دربار حسین  قائم مقامی   علمدار علمدار
نام تو در عرب   سردار با ادب     با مرامی    علمدار علمدار
هیبت ذکرت کرده طوفان اباالفضل
در قلبم جا داری آقا جان اباالفضل
آقام اباالفضل


آب آورحرم     نام آورکرم    پسرزهرایی  علمدار علمدار
میخواهم ازخدا   تنها کرببلا   چقدر آقایی علمدار علمدار
کاش بودش حرمت تو ایران اباالفضل
کنار سلطان خراسان اباالفضل
آقام اباالفضل
شد صحبت رضا    یاحضرت رضا    یارودلداری رضاجان رضاجان
سلطان با کرم   هرروزوشب حرم    مهمانی داری رضاجان رضاجان
هر چی دارم از مشهد دارم رضاجان
با تو بالا گرفته کارم رضاجان
آقام رضاجان

شاعر : رضا تاجیک

 
 
دوشنبه 11 اردیبهشت 1396  1:21 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت حضرت ابوالفضل العباس (ع)

دل تمام عالم ، به عشق او مُحرم شد
میلاد نورانی ، ماه بنی هاشم شد
روشنی هردلی    به علی حاصلی
تو ابوفاضلی      یبن الحیدر
خوش آمدی یبن الحیدر
******
تو از دم ولادت ، محو جمال یاری
معتکف و دربند ، ماه رخ دلداری
ای پسر مهجبین    قمر بی قرین
گل امّ البنین        یبن الحیدر
خوش آمدی یبن الحیدر
******
شده ، الا ای آنکه ، تو مَحرَم هر رازی
به وادی ثارالله ، نصیب تو جانبازی
صاحب جام ولا     مس ما کن طلا
ساقی کرببلا      یبن الحیدر
خوش آمدی یبن الحیدر

 
 
دوشنبه 11 اردیبهشت 1396  1:21 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت حضرت ابوالفضل العباس (ع)

اسپند می سوزونند ملائک    امشب با دیدن یه نگات
تـوی دل هـمه قـیامـت          کردی به پا با قدّ و بالات
آقا ، حضرت سقا ، به تلاطم می کشه دل دریا
تا ماه روی ، شما می شه کامل
ماهی ، نور نگاهی ، تکسوار کرب و بلای ارباب
دلمو دریاب ، تویی ابو فاضل
آره مجنونم ، آخه می دونم
از ازل نصیب ما بی دلی شد
جون من فدات، با یه نیم نگات
تا ابـد دلـم ابو فاضـلی شد
 ******
 گلدسته هات مثه قامتت    رعنا و آسمونی شده
اسم تو ذکر روی لب        هر شیر و پهلوونی شده
عباس، خدای احساس، تویی تو باب الحوائج عالم
چشمة زمزم ، می جوشه از دستات
مردی، یل نبـردی، اسیر دسـت و بازوته رشـادت
کرده قیامت ، هیبت اون چشمات
 مـاه علقمه ، گل فاطـمه
همـة دنیا حیرون خروشت
یل کربلا ، عشق مرتضی
پرچم کرب و بلا روی دوشت

 
 
دوشنبه 11 اردیبهشت 1396  1:21 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت حضرت ابوالفضل العباس (ع)

ای به شر افت ز همه برتری
   وی علمدار و علم پروری
نور دو چشم علی مرتضی
 شیر خدا سرور هر سروری
ای به رافت ز همه برتری
وی  علمدار و علم پروری
دست همه خلق به دامان تو
قبله ی حاجات به هر مضطری
ای به شر افت ز همه برتری
وی علمدار و علم پروری
شمس جلالت ز تو آموخته
 چون تو نباشد به جهان گوهری
ای به شر افت ز همه برتری
وی علمدار و علم پروری
ماه منیر ماه بنی هاشمی
  وی خورشید و قمر انوری
ای به شر افت ز همه برتری
 وی علمدار و علم پروری
ساقی اصحابی و در کربلا
 لیک خودت از همه عطشان تری
ای به شر افت ز همه برتری
 وی علمدار و علم پروری
مرحبا زین مهر و وفا و صفا
بر لب آب هستی و در آذری
ای به شر افت ز همه برتری
وی علمدار و علم پروری
ای به فلک دست بر آویخته
ای به فضیلت ز ملک برتری
ای به شر افت ز همه برتری
وی علمدار و علم پروری
کس نشنیده لب آب روان
تشنه برون لب ننماید تری
ای به شر افت ز همه برتری
 وی علمدار و علم پروری
ابن امام هستی ، و عمّ امام
 فضل و شرافت ز تو گشته تمام
اخ امام بودی ، و یار امام
باب حسینی به هر خاص و عام
آن که اول نام تو بنهاد گفت
حضرت عباس علیه السّلام
باد بر او صد صلوات و درود
صد تحیّات باد بر صبح و شام
من به کدام فضل بخوانم تو را
فضا و فضائل ز تو بگرفت نام
(عدنانی)

 
 
دوشنبه 11 اردیبهشت 1396  1:21 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت حضرت ابوالفضل العباس (ع)

شب جشن و سرور و شادمانی است
هر آن کس شادمان نبود ز ما نیست
شب میلاد عباس رشید است
که دلها غرق در نور امید است
ابوالفضل دلاور یافت مولود
که شد عالم این مولدو خشنود
فروغ دیده ام البنین است
گل باغ امیرالمؤمنین است
امیر لشکر عشق است عباس
یم پهناور عشق است عباس
بنازم بر چنین مولود مسعود
که در بیت علی گردیده مولود
از این مولود بادا چشم بد دور
که باشد معنی نوّر علی نور
سپهر جود را خورشید آمد
جهان را مایه امید آمد
گرفته «حافظی»دامان عباس
چو دارد چشم بر احسان عباس

شاعر : مجتبی حاذق

 
 
دوشنبه 11 اردیبهشت 1396  1:21 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت حضرت ابوالفضل العباس (ع)

امشب قمر بر رو زمینِ، محوِ رُخش روح الامینِ
امشب ز رویِ ماه عباس، خندون لبِ ام البنینِ
قلبِ ابوالفضل با حسینِ، تقدیرشون با هم عجینِ 
عُمرَن که دنیا بعد عباس، مانندِ اون به خود ببینِ
 جشن و سرور در عالمینِ ، لبخند رو لبها زینبینِ
کناره گهواره ی عباس، حیدر و زهرا و حسینِ
بر لشکر عشق اون امیرِ، بر خَم ابروش دل اسیرِ
ماه امشب از برکت رویِ، اون نورش و امشب می گیرِ
دل محوِ عباس و سجودش، اون مردی و تقوا و جودش 
گردد گلستان کربلا از، زخمهایِ سرتا پا وجودش

شاعر: امین بهاری زاده

 
 
دوشنبه 11 اردیبهشت 1396  1:21 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت حضرت ابوالفضل العباس (ع)

امشب از برج ولایت جلوه گر شد ماه دیگر
       حزب حق را آمده فرمانده آگاه دیگر
باز شد سوی خدا از بیت مولاراه دیگر
   بر امیرالمؤمنین حق داده ثارالله دیگر
کیست این ، یار ولایت ، مرد ایثار ولایت
            سر و گلزار ولایت ، شیر پیکار ولایت
آری آری داده حق ، شیری دگر شیر خدا را
ای بهشت آرزوهای علی یاست مبارک
            یاس نه در هر گلی لبخند احساست مبارک
ای شجاعت ، صبح عید اشجع الناس مبارک
    یا امیرالمؤمنین میلاد عباست مبارک
ماه خود را جلوه گر بین ، نخل عشقت را ثمر بین
      روی زیبای پسر بین ، بهتر از قرص قمر بین
غرق کن در بوسه آن ماه جمال دلربا را
دیده شو ، ای دل که حُسن حیّ داور را ببینی
 یا در آغوش نبی قرآن دیگر  را ببینی
ساقی لب تشنه نه ساقی کوثر را ببینی
     عاشق لب تشنة بیدست و بی سر را ببینی
هاشمیون محو رویش ، عارفان مست سبویش
  انبیا مشتاق رویش ، اولیا زوار کویش
در رخش خواندند کل داستان کربلا را
مادرش ام البنین محو جمال دلربایش
               دیده بر روی حسین و دل بسوی کربلایش
بوسه زن مولا امیرالمؤمنین بر دستهایش
         دخت زهرا در نماز شب کند هر شب دعایش
عشق ، سرمست کلامش ، روح مشتاقش پیامش
 روی جان خاک غلامش چشم دل سوی امامش
می شناسد در دل گهواره یار آشنا را
کرد آن نور دل ام البنین در گاهواره
      بر بهشت عارض ریحانة زهرا ، نظاره
گوئیا می کرد با چشم خدا بینش اشاره
           کی عزیز فاطمه ای عرش حق را گوشواره
من علمدار تو هستم عبد دربار تو هستم
         مرد ایثار تو هستم ، تا ابد یار تو هستم
سر کشیدم بیشتر از شیر صهبای بلا را
آمدم تا جان و دست و چشم و سر سازم نثارت
      آمدم تا در غم و شادی بمانم در کنارت
آمدم تا هم غلامت باشم و هم پاسدارت
         آمدم تا آبرو بر چهره گیرم از غبارت
ای به گوش جان ندایت ، ای صدای حق صدایت
          ای ثنا گفته خدایت ، جان عباست فدایت
تا کنم تکمیل درس عش و ایثار و وفا را
ای خط و خالت کتاب عشق عاشورایی من
      گوهر  اشک غمت در دیدة دریایی من
نوکری در آستانت سر خط آقایی من
         مُهر شد پیش از ولادت نامه سقایی من
برده عشقت صبروهوشم ، پای تاسر چشم وگوشم
   همچو دریا در خروشم نیش هر تیر است نوشم
تا کنم خشنود با  جانبازیم خیرالنساء را
ای به شخصیت متکی روزعاشورا ولایت
      ای سپهر جود ای بحر کرم ، کوه عنایت
بعد  مصباح الهدی روی تو مصباح هدایت
           روی وموی وخط وخال وخلق وخویت جمله آیت
نینوا را نینوایی ، رهبر کل قوایی
     فتح را صاحب لوایی ، درد عالم را دوایی
از تو می گیرد مریض دل دوا را و شفا را
خضر هنگام عطش از آتش دل جرعه نوشت
      بردباری سجده آورده به عزم سخت کوشت
قصة کرب و بلا از خرد سالی درّ گوشت
            هم علمداری به کف هم مشک سقایی به دوشت
بحر عطشان لب تو ، صبر درس مکتب تو
           سوز دل شمع شب تو ، ذکر یارب یا رب تو
سوز داده شور داده محفل اهل ولا را
انبیا شب های جمعه زائر صحن و سرایت
        اولیا آرند حاجت سوی ایوان طلایت
چشم ها رود فرات و سنه ها کرب و بلایت
        یوسف زهرات فرموده که جان من فدایت
کربلا محو جمالت ، علقمه بزم وصالت
            خلق مات شور و حالت ، چشم زهرا بر جمالت
ای دیده که وجه الله دیده در رخت وجه خدا را
شمع جمع محفل اولاد ختم المرسلینی
      راستی فرزند دلبند امیرالمؤمنینی
مادرت زهرا ست  گر چه زادة ام البنین
  تا قیامت در تمام نسل ها شور آفرینی
جان اسیر بیقرارت ، دل همیشه داغدارت
         چشم «میثم»بر مزارت گوهر اشکم نثارت
بر سر کویت گدایم کن گدایم شهریارا

 
 
دوشنبه 11 اردیبهشت 1396  1:22 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت حضرت ابوالفضل العباس (ع)

باغ اسلام ندارد شجری بهتر از این
نخل ایمان نرساند ثمری بهتر از این
پدر پیر فلک خواهد و تا آنکه از او
  مادر دهر بزاید پسری بهتر از این
آسمانا پس این بر شرف خویش مناز
 که تو در سینه نداری قمری بهتر از این
پسر فاطمه را آمده پرچم داری
      نتوان دید بر او همسفری بهتر از این
صف اسلام ندیده است پس از شیر خدا
  صفدر و صف شکن و ناموری بهتر از این
در سریر ادب و فضل و کمال و تقوی
  نبود طالع فرخ سیری بهتر از این
نتوان دید به اردوی همایون حسین
  جان فشانی یلِ زرین کمری بهتر از این
راد مردان جهان را به دو عالم نبود
 راهنمایی به از این راهبری بهتر از این
به روی خاق دری باز شد از جانب حق
بهر این خلق کجا هست دری بهتر از این
هر کسی را به جهان هست علوی، اثری
از تو دردهر نماند اثری بهتر از این

شاعر : علوی تبریزی

 
 
دوشنبه 11 اردیبهشت 1396  1:22 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت حضرت ابوالفضل العباس (ع)

سر سجاده دل وقت نماز است هنوز
بهترین لطف دعا راز و نیاز است هنوز
عاشقیّ من و ارباب چو راز است هنوز
این در خانه عشق است که باز است هنوز
پس بیا عاشق جود و کرم یار شویم
همگی مست می ناب علمدار شویم
به روی دست علی ماه هویدا شده است
این قمر آینه هیبت بابا شده است
به رخش شمس خدا محو تماشا شده است
در دل زینب و ارباب چه غوغا شده است
گفت ارباب به زینب قمرم می آید
دلت آسوده که سردار حرم می آید
ناز این دلبر خوش چهره خریدن دارد
بوسه از لعل لبش بَه که چه چیدن دارد
حیدر از لعل گلش میل مکیدن دارد
ماه و خورشید در این ثانیه دیدن دارد
شیر با شیرخودش لرزه به دنیا انداخت
گل بوسه به روی بازوی سقا انداخت
جامه ای دوخته مادر، چه به او می آید
واژه یاس معطر چه به او می اید
رفته بر شانه حیدر چه به او می آید
نام فرمانده لشگر چه به او می آید
آمده درس ادب را به جهان باب کند
زَهره دشمن خود را به رجز آب کند
حلقۀ دار جنون بر سر گیسو دارد
بَه چه تیغ کجی این طفل به ابرو دارد
بازوانش چو علی قدرت و نیرو دارد
چون که یا فاطمه را نقش به بازو دارد
روی پیشانی خود نور ولایت دارد
یل مولاست که این گونه شجاعت دارد
ساقی از دست خودت جام می ناب بده
تیغ بردار و کمی پیش پدر تاب بده
خواب راحت به دل و دیده بی خواب بده
 قوت قلب تو به زینب و ارباب بده
عجبی نیست تو را قبله حاجات کنند
هاشمیون همه شان برتو مباهات کنند
آمدی تا بشوی در همه جا یار حسین
لحظه لحظه بشوی محرم اسرار حسین
قبل اکبر تو شدی یوسف بازار حسین
تو فقط گشته ای عباس علمدار حسین
پا بکوبی همه عرض و سما می لرزند
تو چه کردی که همه از غضبت می ترسند
در سیاهی زمین روی چو ماهت کافی ست
تا که والیل شود موی سیاهت کافی ست
علی اکبر که بَرت هست سپاهت کافی ست
تیغ بگذار زمین نیمه نگاهت کافی ست
برق چشمت بکند کار دو صد خنجر را
آمدی زنده کنی واژه یا حیدر را
با غلامی شما بوده که عزت داریم
از شما درس وفاداری و غیرت داریم
هر چه داریم ازین گوشه چشمت داریم
دور ایوان شما میل زیارت داریم
ما که عمری ست گرفتار گرفتار توایم
کاش یک روز ببنیم که زوار توایم
جان عالم بشود کاش فدای دستت
پادشاه است به والله گدای دستت
باب حاجات شده نام عطای دستت
روضه ها خوانده ام ای یار برای دستت
روز محشر که شود دست تو نزد زهراست
دست تو روز قیامت که شود شافع ماست

 

شاعر : مهدی نظری

 
 
دوشنبه 11 اردیبهشت 1396  1:22 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت حضرت ابوالفضل العباس (ع)

منم عاشقی که به عشقش دچارم
منم زائری که بهایی ندارم
منم بی قراری که دائم خمارم
منم سربه داری که عبد نگارم
منم مدحیه خوان دیوانه ی عشق
منم حلقه بر گوش میخانه ی عشق
منم شاعری که ز هر واژه مستم
خدا روز اول قلم داده دستم
به دفتر نوشتم که ساقی پرستم
علمدار دین شاه و من بنده هستم
نمک خورده ی سفره ی بذلی ام من
ز گهواره تا گور ابوالفضلی ام من
به دلداده ، دلدار ودلبر رسیده
امیر حرم را برادر رسیده
به حق المثنای حیدر رسیده
درست است ، فتاح خیبر رسیده!؟
به ام البنین زینت دامن آمد
به دشمن بگویید شمشیرزن آمد
بگوید علی آفرین بر خروشش
بخواند دوصد قل هوالله به هوشش
بنازد به لب های باده فروشش
قرائت نماید اذانی به  گوشش
مسلمان چشمان شیر خدا شد
بنازم که او حیدر کربلا شد
خداوند منّان مثالش ندارد
سلیمان هستی جلالش ندارد
و یوسف شکوه جمالش ندارد
یقین دارم اوخط و خالش ندارد
قَمَرَ العشیره و ماه منیر است
شبیه خدای احد بی نظیر است
دلیری قوی بود و میلی به شب داشت
 "أغیثینی یا فاطمه" روی لب داشت
و از کودکی در دلش تاب وتب داشت
که همواره در پیش زینب ادب داشت
به او عبد نیکو خصائل بگویند
به او صالح و بوالفضائل بگویند
اگر اندکی روی مرکب بخیزد
زمین را به یکباره بر هم بریزد
اگر با نگاهش به دشمن ستیزد
عدویش هراسان به سویی گریزد
هر آن کس که با پنچه اش در جدال است
غلط کرده ، فهمیده خونش حلال است
زمین و زمان را به نامش نوشتند
و زرتشتیان را غلامش نوشتند
دلم را اسبر مرامش نوشتند
و "باب الحوائج" مقامش نوشتند
امین و علمدار و ساقی مولاست
وکیل بلاعزل ارباب دنیاست
به چشمان او مرتضی بوسه میزد
به فرقش ولی خدا بوسه میزد
به هر گونه هایش دو تا بوسه میزد
به دستان و بازو چرا بوسه میزد!!؟؟
نه تنها که یعسوب دین گریه میکرد
در آن بین ام البنین گریه میکرد
علمدار دور از علم گریه دارد
سه شعبه به چشم صنم گریه دارد
و ساقی و دست قلم گریه دارد
و شرمندگی از حرم گریه دارد
منم با هوای حرم گریه دارم
به یاد شه با کرم گریه دارم
چه میشد که او شام آخر نمی دید
چه میشد که او اشک خواهر نمی دید
به دنبال طفلی دو افسر نمی دید
به دستان خولی دو معجر نمی دید
به جان یتیمی سپاهی می افتاد
سرش روی نی بود و گاهی می افتاد

 

شاعر : علیرضا خاکساری

 
 
دوشنبه 11 اردیبهشت 1396  1:23 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت حضرت ابوالفضل العباس (ع)

 (به سبک اومده سُرور قلب)
شده زینت با گل و نور و چراغ ، آسمون و زمین
چونکه اومده علمدار حسین ، گل امّ البنین
گل بریزد با شوق جلی    بر قدوم عباّس علی
اومده یار ولایت     گل بی خار ولایت
سیّدی مولا ابالفضل
******
اونکه بوده پسر شیر خدا ، عزّت عالمین
از همون اوّلشم با یک نگاه ، برده دل از حسین
بوده از روز ولادتش       مست صهبای ولایتش
اون علمدار حسینه    همیشه یار حسینه
سیّدی مولا ابالفضل
******
می خونه میون گهواره همش ، شعر سرفرازی
کِی به زیبایی ِ صوتش میرسه ، نغمه ی حجازی
حمد و قدر ونور و کوثره      فانی ِ عشق ِ برادره
یکّه تاز عالمینه     او فناء ِ فی الحسینه
سیّدی مولا ابالفضل

 

شاعر : حاج امیر عباسی

 
 
دوشنبه 11 اردیبهشت 1396  1:24 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت حضرت ابوالفضل العباس (ع)

بیــهوده   نیست  همسفر  آمـاده  می کنند
اســپند  را  به  پشــت  در  آمـاده  می کنند
این  فاطــــمه  قرار  شد   ام البـــنین   شود
بر  دامنـــــش  اگر  پســـر  آمـاده  می کنند
قربان  شدن  فقط  و فـقط  کار عاشـق است
تا  چشم  شـور  هست  سر  آمـاده  می کنند
دیــــگر   برای  دلــهره جایی نمــــانده است
در بیـــشه   زار  شـــیر نر آمـاده  می کنند
در  آسمان  فاطــمه چـــون روز روشـن است
وقتــی  برای  شب قــــمر آمـاده  می کنند
ائینـــه ی علی ست مبــــــارک کــند خــدا
حـــقا عجـــب یلی ســـــت مبارک کند خـدا

 

شاعر : صابر خراسانی

 
 
دوشنبه 11 اردیبهشت 1396  1:24 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت حضرت ابوالفضل العباس (ع)

تا نفس هست تا سلامی هست
بالِ پرواز هست بامی هست
مَحرم است آن كسی كه عاشق شد
تا كه لیلا بُود پیامی هست
همه جا گشته ایم و فهمیدیم
فقط این گوشه احترامی هست
ما اویسیم و از قَرَن با ما
تا ابد گِرد تو غلامی هست
جبرئیلانِ بامِ عباسیم
تا ابد ما غلامِ عباسیم
روی شانه بریز گیسو را
در به در كن هزار آهو را
چه كمانی درست كرده خدا
تا گره زد به هم دو ابرو را
حق بده، دود می كنند اسپند
خیره شد هر كه دید بازو را
سوی محمل نمی رود زینب
تا نسازی ركاب زانو را
قمر خانواده ی زهرا
سومین شیرزاده زهرا
با تو دیدیم صد تَهَمتن را
مردِ مرادنِ مرد افكن را
یال و كوپالِ شیر می ریزد
می كشی تا به شانه جوشن را
رجزی خوان همه بیاموزند
شور شور آور مطنطن را
با زره خود و بیرقت دیدیم
روی این اسب كوهِ آهن را
نه كه بر خاك ها عَلم بزنی
وای اگر یك نفس قدم بزنی
شیر در بیشه ها نمی ماند
صائقه در سما نمی ماند
لشكر آنگونه هست گرمِ فرار
كه به جز ردِّ پا نمی ماند
تا قدم می زنی به میدان ها
در گلوئی صدا نمی ماند
آنچنان با شتاب می تازی
ردّی از تو به جا نمی ماند
جگرِ سالمی نمی بینی
جز سر و دست و پا نمی ماند
لشكری بود و نیست با عباس
و خدا مست كیست یا عباس
سر فراز از تمامی سرها
سروری كن امیرِ سرورها
حضرت نافذ البصیرۀ ما
با تو یك شاخصند باورها
چقدر خورده ای در روضه
نان و سبزی نذرِ مادرها
چقدر گفت پیشِ تو زینب
خوش به حالِ تمامِ خواهرها
همه در سایه ی تو خوابیدند
روی گل ها گرفته ای پرها
ای تمامیِ غیرت حیدر
شرف الشمسِ حضرت حیدر
با تو ای ماه روشنی داریم
حرف های نگفتنی داریم
چه خیالی است از گِره هامان
دست وقتی به دامنی داریم
شبِ میلادِ تو سرِ سال است
بینِ خود چند اَرمنی داریم
سینه ی ماست جای غمهایت
آه قلبی شكستنی داریم
جانِ ام البنین مرا دریاب
پشت ما، سرزمینِ ما دریاب

 

شاعر : حسن لطفی

 
 
دوشنبه 11 اردیبهشت 1396  1:24 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت حضرت ابوالفضل العباس (ع)

چه خوب شد الطاف بالا بیشتر شد
باران گرفت و خشکی لب ها تر شد
دیشب حسین، امشب ابوفاضل و فردا
چه خوب این شب ها دل ما در به در شد
امروز اگر با آبرویم دست من نیست
با معجزات عشق شد کاری اگر شد
بعد از نماز مغرب خورشید وقتی
شب رفت و رفت و رفت نزدیک سحر شد
آمد صدای جبرئیل از عرش بالا
ام البنین مژده که فرزندت پسر شد
از این به بعد این مزرعه ها یاس دارد
از این به بعد این روزگار عباس دارد
دیشب نشستم چشمهایت را کشیدم
پائین پایت چند تا دریا کشیدم
روح القدس، ارواح ذهنم را مدد کرد
تا عاقبت تصویری از عیسی کشیدم
پای ضریح دستهایت گریه کردم
روح خودم را تا خدا بالا کشیدم
جمعیت روی زمین را تشنه ی آب
تنها تو را در این میان سقا کشیدم
آقا اگر چه مشک تو آبی ندارد
من بین مشکت چند تا دریا کشیدم
تو از تمام آب ها آبی ترینی
ماهی ولی از ماه، مهتابی ترینی
معنا ندارد ماه من بالا نباشی
بالاتر از اندازه های ما نباشی
معنا ندارد ما همه لب تشنه باشیم
عباس ما باشی ولی دریا نباشی
با اینکه نبض نیل در دست تو باشد
اما تو ای مرد خدا موسی نباشی
تو ماهی و فرمانروای آسمانی
فرقی ندارد اینکه باشی یا نباشی
حالا که با زینب برادر می شوی تو
معنا ندارد بچه ی زهرا نباشی
تو ماهی اما مثل خورشید شبی تو
این افتخارت بس غلام زینبی تو
گفتند دریائی ولی دریا نبودی
گفتند طوبائی ولی طوبا نبودی
تنها نسیمی از نفسهایت مسیح است
گفتند عیسایی ولی عیسی نبودی
تو دستگیر عالمی و ارمنی ها
گفتند موسایی ولی موسی نبودی
دریایی و موسایی و عیسی مسیحی
تو کل اینهائی ولی اینها نبودی
سقاترین بودی و سقایی نکردی
گفتند سقایی ولی سقا نبودی
باب النّجات عالمین مولا اباالفضل
یا کاشف الکرب الحسین مولا اباالفضل
آن روز رفتی و همه ماتم گرفتند
در ماتم تو آسمانها غم گرفتند
آن دستهای سبز نخلستان نشینت
از چشمهای خشک ما شبنم گرفتند
آرامش دنیا نه تنها از رقیه
بعد از عروجت خواب ما را هم گرفتند
شرمندگی از کودکانت بیشتر شد
وقتی دم آب آب عمو مُردم گرفتند
از علقمه تا خیمه گاه شیرخواره
خیل ملائک دسته دسته دم گرفتند
سقای دشت کربلا آقام ابالفضل
دستش شده از تن جدا آقام ابالفضل

 

شاعر : علی اشتری

 
 
دوشنبه 11 اردیبهشت 1396  1:24 PM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار ولادت حضرت ابوالفضل العباس (ع)

دریا بیا و موج بزن بر دل کویر
ما را ببر به خدمت آن زاده ی امیر
ما را ببر به علقمه آن قبله گاه آب
امشب جواز نوکریَم را از او بگیر
با او بگو که بچه یِ آهو زِ ترس گرگ
با حال زار آمده است در پناه شیر
دست شماست، هرچه که خواهی به او بکن
یا که بگو بمان به بَرَم، یا بگو بمیر
امشب بیا چو دانه همه بارور شویم
از لطف شمس، زائر روی قمر شویم
امشب دوباره شهر پُر از یار می شود
یعقوب زاده راهیِ بازار می شود
اُمُّ البنین به لطفِ کنیزی اهل بیت
از حضرت امیر پسردار می شود
تعبیر خواب اُمّ بنین است این پسر
دامان او سپید و قمربار می شود
امشب دو چشم ماهِ بنی هاشمِ علی
از صورت حسین خبردار می شود
از آسمان عشق، گل یاس می رسد
ماه منیر، حضرت عباس می رسد
می آید آن کسی که بود دلبر حسین
تاجی پر افتخار به روی سر حسین
او آن کسی بود که به وقت شهادتش
فرمود«یا بُنَیَّ» به او مادر حسین
او آمده است تا که نماید چو مادرش
تا وقت مرگ، نوکری خواهر حسین
ذُخرُالحسین آمده تا روز کارزار
در لشگر خدا بشود حیدر حسین
یکتاترین برادر نایاب آمده
پشت و پناه حضرت ارباب آمده
او چشم باز کرد و جهان مست چشم او
هر هفت سرزمین جنان مست چشم او
اینکه به دست های پسر بوسه می زند
بابای اوست گریه کنان، مست چشم او
تنها علی که نه، به خدای علی قسم
چشم امام های زمان مست چشم او
امروز مست ساغر چشمش پدر شده
فردا لبان تیر و سنان مست چشم او
در پیش قامتش همگی پست می شوند
از چشم های او همه سرمست می شوند
دست خدا کشید چونقش جمال تو
گفت آفرین به کار خودم، بر کمال تو
از معنی خدای احد، "نام" مال من
هرچه که ماند مابقی اش جمله مال تو
تو عبد صالح منی و من میان خلق
ای یاور حسین ندارم مثال تو
در کربلا دو دست خودت را به من بده
تا که خودِ خودم بشوم هر دو بال تو
ای خوبتر زِ هر چه به گیتی شده است خوب
از صورت حسین تویی کاشف الکروب
ای درد مند مردِ به هر درد آشنا
باب الحوائجیّ و به یاران کرم نما
شأنت بلند مرتبه، هر چند روی نی
ماییم خاک پای تو، هر چند زیر پا
امشب دو بال لطف خودت را تکان بده
بالی بزن بزن و در این آسمان درآ
ای ساقی حسین، بیا ابر شو ببار
حُبُّ الحُسین در دل همچون کویر ما
سرچشمه ی امید وَ ای آرزوی آب
مانده هنوز چشم به راه شما رباب

شاعر : امیر عظیمی

 
 
دوشنبه 11 اردیبهشت 1396  1:24 PM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها