0

وظائف مسلمانان در برابر پیامبر (صلی الله علیه و آله) بخش (1)

 
nazaninfatemeh
nazaninfatemeh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1389 
تعداد پست ها : 81124
محل سکونت : تهران

وظائف مسلمانان در برابر پیامبر (صلی الله علیه و آله) بخش (1)

از مسائلى كه قرآن به آن اهمیت خاصى داده است، وظیفه جامعه اسلامى نسبت به پیامبر گرامى است، ما در این بخش به وظائف دهگانه‏اى كه قرآن از آنها یاد مى‏كند، اشاره مى‏نمائیم و تشریح خصوصیات این وظائف از قلمرو بحث ما بیرون است.

وظائف مسلمانان در برابر پيامبر (صلی الله علیه و آله) بخش (1)

 

1- اطاعت از پیامبر (صلی الله علیه و آله)

پیامبر گرامى را از آن نظر كه وحى الهى را از مقام ربوبى دریافت مى‏كند، نبى (آگاه از اخبار غیبى) و از آن نظر كه مأمور به ابلاغ پیامى از جانب خدا به مردم است، رسول مى‏نامند، پیامبر در این دو مقام، فاقد امر و نهى و اطاعت و عصیان است و وظیفه‏اى جز پیام‏گیرى و پیام رسانى ندارد و لذا قرآن درباره او مى‏فرماید:

«ما على الرسول الا البلاغ و الله یعلم ما تبدون و ما تكتمون (مائده /99): براى رسول وظیفه‏اى جز ابلاغ نیست و خدا از آنچه كه آشكار مى‏سازید و یا پنهان مى‏دارید، آگاه است».

اگر قرآن در قلمرو رسالت، براى رسول حق اطاعت قائل مى‏شود و مى‏فرماید: «و ما ارسلنا من رسول الا لیطاع باذن الله (نساء /64) هیچ رسولى را اعزام نكردیم مگر اینكه به فرمان خدا، از او اطاعت شود»، مقصود اطاعت طریقى است نه موضوعى، یعنى به پیامهاى او گوش فرا دهند و به گفته‏هاى او مانند انجام نماز و پرداخت زكات جامعه عمل بپوشانند، انجام چنین وظائفى در حقیقت، اطاعت فرمان خدا است، نه اطاعت پیامبر، هر چند به صورت ظاهر اطاعت پیامبر نیز به شمار مى‏رود و قرآن ماهیت این نوع اطاعتها را در آیه دیگر به صورت روشن بیان مى‏كند و مى‏فرماید: «من یطع الرسول فقد اطاع الله (نساء /80): هر كس رسول را فرمان برد، خدا را فرمان برده است».

بنابراین، در بعضى از موارد كه قرآن براى رسول به عنوان رسالت حق اطاعت قائل شده است، اطاعت حقیقى او نیست، بلكه اطاعت خدا است و به گونه‏اى به او نیز نسبت داده مى‏شود از این جهت قرآن شخصیت رسول را از «مقام رسالت» چنین ترسیم مى‏كند:

«انما انت مذكر لست علیهم بمصیطر (غاشیه /1-22): یادآورى كن تو تذكر دهنده‏اى، نه مسلط بر آنها».

در قلمرو اطاعت: در حالى كه رسول گرامى یادآور و آموزنده و پیام رسانى بیش نیست، گاهى از جانب خدا داراى مقام امامت شده و «مفترض الطاعه» مى‏گردد كه با توجه به آن، خود شخصاً داراى مقام امر و نهى مى‏شود.

در این قلمرو، پیامبر فقط گزارشگر وحى، و پیام رسان الهى نیست، بلكه رئیس دولت اسلامى است كه براى تنظیم امور امت، باید به نصب و عزل فرماندهان و قاضیان و اعزام سپاه و عقد معاهدات بپردازد.

رسول گرامى آنگاه حقیقتاً داراى امر و نهى مى‏گردد كه از طرف خدا به عنوان زمامدار مسلمانان، قاضى و داور آنان، و مدیر كلیه شؤون اجتماعى و سیاسى واقتصادى و دینى معرفى گردد؛ در این هنگام است كه او علاوه بر اطاعت طریقى، داراى حق اطاعت موضوعى مى‏گردد كه فرمانبر از دستورات او مایه پاداش، و نافرمانى موجب كیفر مى‏گردد.

قرآن روى اطاعت پیامبر در موارد زیادى تكیه مى‏كند و بر مفسر محقق لازم است میان دو نوع اطاعت (طریقى و موضوعى) فرق بگذارد و آیات را بر دو نوع تقسیم كند.

الف: گروهى كه بر اطاعت رسول فرمان مى‏دهند و قرائن گواهى مى‏دهد كه مقصود از اطاعت او، همان انجام دستورات الهى است كه او تبلیغ مى‏كند، مانند انجام فرائض و دورى از محرمات در این صورت اطاعت رسول راهى است براى اطاعت خدا،و خود رسول در حقیقت، اطاعت و عصیانى ندارد.

ب: گروهى كه او را به عنوان «اولى الامر» و فرمانده وقاضى و داور معرفى مى‏كند و دست او را در تنظیم امور اجتماع باز نهاده و به او حق امر و نهى مى‏دهد در چنین مواردى، اطاعت او خود، موضوعیت پیدا مى‏كند و داراى احكام و خصائص مى‏گردد.

آیات مربوط به بخش نخست به خاطر كثرت، نیاز به بیان ندارد، مهم آیات مربوط به بخش دوم است كه برخى را یادآور مى‏شویم:

1- «اطیعو الله و اطیعوا الرسول و اولى الامر منكم (نساء /59) : خدا را اطاعت كنید و رسول و صاحبان فرمان از خود را اطاعت كنید».

شكى نیست كه رسول در آیه، خود از افراد «اولى الامرمنكم» مى‏باشد و به خاطر احترام بیشتر از وى، جداگانه از او نام برده شده، و (اولى الامر» زمامداران واقعى جامعه اسلامى هستند كه از جانب خدا به این مقام نائل شده‏اند و به خاطر داشتن چنین مقامى، داراى امر و نهى واقعى بوده و براى خود اطاعت و عصیانى دارند.

2- «فلا و ربك لا یومنون حتى یحكموك فیما شجربینهم ثم لا یجدوا فى انفسهم حرجا مما قضیت و یسلموا تسلیماً» (نساء /65) 

چنین نیست، سوگند به پروردگار تو، مؤمن نخواهند بود مگر این كه تو را در اختلافهاى خود داور قرار دهند آنگاه از داورى تو در دل، احساس ناراحتى نكنند و كاملاً تسلیم گردند. 

در این مورد رسول خدا به صورت قاضى و داورى، تجلى نموده و براى حفظ نظام داراى مقام امر و نهى خواهد بود و اگر مطاع نباشد و دستورهاى او اجراء نگردد، داورى مختل، و هرج مرج بر جامعه حاكم مى‏گردد.

3- «فلیحذر الذّین یخالفون عن امره ان تصیبهم فتنه او یصیبهم عذاب الیم» (نور /63)

آنان كه با فرمان پیامبر مخالفت مى‏ورزند از آن بترسند كه فتنه و یا عذاب دردناكى دامنگیر آنان گردد.جمله «عن امره» حاكى از آن است كه پیامبر در این چشم انداز گذشته بر مقام تبلیغ و تبیین شریعت، امر و فرمان دارد كه مخالفت آن، داراى واكنش سختى است. مؤید مطلب، این است كه آیه مربوط به مسأله جهاد و حضور در میدان نبرد است در این شرائط پیامبر، مبلغ احكام نیست، بلكه فرمانده «واجب الطاعه» است كه باید دستورهاى او مو به مو مورد اجرا قرار گیرد.

 

 

 

منبع: شهید آوینی

از همه دل بریده ام،دلم اسیر یک نگاست،تمام آرزوی من زیارت امام رضـــــــــاست

پنج شنبه 7 اردیبهشت 1396  9:38 PM
تشکرات از این پست
siryahya
nazaninfatemeh
nazaninfatemeh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1389 
تعداد پست ها : 81124
محل سکونت : تهران

وظائف مسلمانان در برابر پیامبر (صلی الله علیه و آله) بخش(2)

«انما المؤمنون الذین آمنوا بالله و رسوله و اذا كانوا مع على امر جامعه لم یذهبوا حتى یستا ذنوه ان الذّین یستا ذنوك اولئك الذین یؤمنون بالله و رسوله فاذا استاذنوك لبعض شانهم فأذن لمن شئت منهم و استغفرلهم الله ان الله غفور رحیم» (نور /62).

	وظائف مسلمانان در برابر پیامبر (صلی الله علیه و آله) بخش(3)

 

مؤمنان واقعى كسانى هستند كه به خدا و رسول ایمان دارند واگر در امر مهمى با او باشند بدون اذن او به جایى نمى‏روند. آنان كه از تو اذن مى‏گیرند آنها كسانى هستند كه به خدا و رسول او ایمان آورده‏اند در این صورت هرگاه برخى ازآنان براى كارهاى خود اجازه بگیرند، به آن كس كه بخواهى اذن بده و براى آنان طلب آمرزش كن، خدا بخشاینده و رحیم است.

الزام به استجازه به هنگام ترك میدان نبرد و یا به هنگام ترك مجلس كه براى مشورت درباره امر مهمى برگزار شده، نشانه مقام و منصب خطیر رسول گرامى است كه حركات و سكنات افراد باید زیر نظر او صورت پذیرد.

5- «النبى اولى بالمؤمنین من انفسهم» (احزاب /6)

پیامبر به مؤمنان از خود آنان اولى است این نوع اولویت كه در هیچ تشریعى در جهان نظیر آن دیده نشده است، از جانب «مالك النفوس» به پیامبر افاضه شده كه از آن در مصالح جامعه اسلامى بهره بگیرد، و افراد به فرمانهاى او گوش فرا دهند و خواست او را بر خواست خود مقدم بدارند و مفاد این آیه در همین سوره به صورت روشن نیز وارد شده چنانكه مى‏فرماید؛

6- «و ما كان لمؤمن ولا مومنه اذا قضى الله و رسوله امر ان یكون لهم الخیرة من امرهم و من یعص الله و رسوله فقد ضل ضلالاً مبیناً» (احزاب /36).

بر هیچ مرد و زن مؤمن آنگاه كه خدا و پیامبر او در موردى فرمان دادند هیچ نوع اختیارى دركارشان نیست هر كس كه خدا و رسول او را مخالفت كند، آشكارا گمراه شده است.

دادن چنین قدرت و موقعیتى بر پیامبر نشانه دعوت به حكومت فردى و استبدادى شخص نیست زیرا اگر پیامبر خدا یك فرد عادى بود، طبعاً دادن چنین قدرتى به او، جز استبداد و حكومت فرد بر جمع چیز دیگرى نبود، در حالى كه او چنین نیست او یك فرد وارسته از هر نوع خودخواهى است كه جز رضاى خدا خواهان چیزى نیست، او در رفتار و گفتار خود، به وسیله «روح القدس» تأیید شده و از هر لغزشى مصون مى‏باشد در این صورت امر و فرمان او مظهر فرمان خداست كه از زبان او به مردم ابلاغ مى‏گردد.

به خاطر چنین عصمت و مصونیتى است كه خدا در دو آیه زیر، هر نوع پیشدستى را بر او تحریم مى‏كند و مى‏فرماید:

7-«یا ایها الذین آمنوا لا تقدموا بین یدى الله و رسوله و اتّقوا الله ان الله سمیع علیم» (حجرات /1) 

اى افراد با ایمان بر خدا و رسول او پیشى نگیرید و از (مخالفت) خدا بپرهیزید خدا شنوا و دانا است.

8- «و اعلموا ان فیكم رسول الله لویطیعكم فى كثیر من الامر لعنِتّم» (حجرات /7)

بدانید در میان شما است پیامبر خدا اگر در بسیارى از امور از شما پیروى كند شماها به زحمت مى‏افتید.

دلائل اطاعت پیامبر بیش از آن است كه در این جا منعكس گردید، آنچه مهم است تعیین حدود اطاعت و قلمرو آن است كه به گونه‏اى فشرده بیان مى‏گردد:

قلمروهاى سه گانه اطاعت: با توجه به آیاتى كه در زمینه اطاعت رسول گرامى وارد شده مى‏توان قلمرو اطاعت او را در زمینه‏هاى مسائل سیاسى و قضائى و نظامى محدود ساخت.

پیامبر گرامى علاوه بر مقام تبلیغ احكام،رهبر سیاسى و مرجع قضائى و فرمانده كل قوا است و در این زمینه‏ها «نافذ القول» و مطاع مى‏باشد و ما در هر مورد، نمونه‏اى را متذكر مى‏شویم:

الف: اطاعت در قلمرو مسائل سیاسى: یكى از مسائل حساس به هنگام جنگ، اخبار جبهه‏ها و گزارشهاى مربوط به پیروزى و شكست است تصمیم‏گیرى در پخش و عدم پخش این گونه گزارشها، نیاز به تفكر و اندیشه، و رعایت مصالح عمومى دارد از این جهت قرآن شخص پیامبر را معرفى مى‏كند آنجا كه مى‏فرماید:

«هنگامى كه خبرى ایمنى بخش یا بیم زا (از پیروزى و شكست) به آنان برسد فوراً آن را پخش مى‏كنند و اگر آن را به پیامبر و صاحبان فرمان از آنها ارجاع كنند اهل استنباط و ریشه یاب از آنان، از حقیقت مطلب آگاه خواهند شد (و حقیقت را به آنان بازگو خواهند كرد) اگر كرم و رحمت او نبود همگى جز گروه كمى از شیطان پیروى مى‏كردند».(نساء /83).

پخش بى موقع خبر پیروزى چه بسا مایه غرور مى‏گردد، همچنانكه اشاعه خبر شكست موجب تضعیف روحیه‏ها مى‏گردد و لذا وظیفه مسلمانان جز این نیست كه اخبار رسیده را در اختیار پیامبر گرامى و صاحبان فرمان از خود (كه به فرمان پیامبر داراى مقاماتى شده‏اند) بگذارند تا آنان پس از ریشه‏یابى و تحقیق، دیگر مسلمانان را از حقیقت امر آگاه سازند، البته این آیه مربوط به رهبرى سیاسى پیامبرگرامى است و اگر از «اولى الامر» نام مى‏برد منافاتى با رهبرى سیاسى رسول خدا ندارد زیرا «اولوالامر» به فرمان او «صاحبان فرمان» و «پیشوایان مردم» مى‏گردند بالأخص كه از نظر روایات، مقصود از آن «پیشوایان معصوم» است كه پس از پیامبر گرامى مرجع سیاسى مى‏باشند.

 

 

 

منبع: شهید آوینی

از همه دل بریده ام،دلم اسیر یک نگاست،تمام آرزوی من زیارت امام رضـــــــــاست

پنج شنبه 7 اردیبهشت 1396  9:45 PM
تشکرات از این پست
siryahya
nazaninfatemeh
nazaninfatemeh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1389 
تعداد پست ها : 81124
محل سکونت : تهران

وظائف مسلمانان در برابر پیامبر (صلی الله علیه و آله) بخش(3)

اطاعت در قلمرو مسائل قضائى: اگر پیامبر به حكم این آیه یگانه رهبر سیاسى است به حكم آیات دیگر، یگانه مرجع قضائى نیز مى‏باشدو داورى داوران دیگر به فرمان و نصب او رسمیت پیدا مى‏كرد و چنانكه مى‏فرماید:

		وظائف مسلمانان در برابر پیامبر (صلی الله علیه و آله) بخش(4)

 

«یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولى الامرمنكم فان تنازعتم فى شى‏ء فردوه الى الله و الرسول ان كنتم تومنون بالله و الیوم الاخر ذلك خیر و احسن تاویلاً» (نساء /59).

«اى افراد با ایمان خدا را اطاعت كنید و پیامبر خدا و صاحبان فرمان از خود را اطاعت نمائید اگر در چیزى نزاع كردید آن را به خدا و پیامبر ارجاع دهید اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید، این براى شما بهتر است و عاقبت و پایان نیكویى دارد».

اگر این آیه دستور مى‏دهد كه مشكلات قضائى را به خدا و رسول او باز گردانیم مقصود از ارجاع به خدا ارجاع به نماینده او است.

به خاطر همین اصل كه پیامبر یگانه مرجع قضایى مسلمانان است، خدا گروهى را كه با وجود پیامبر، به حكام باطل مراجعه مى‏كردند، سخت نكوهش مى‏كند و مى‏فرماید:

«آیا ندیدى كسانى را كه مدعى ایمان به آنچه كه بر تو و بر پیشینیان از تو نازل شده است، مى‏باشند، و مى‏خواهند مظاهر طغیان (حكام باطل) را به داورى بطلبند و شیطان مى‏خواهد آنها را شدیداً گمراه كند».(نساء /60).

مراجعه به طاغوت، دام شیطانى است كه مى‏خواهد انسانها را از راه راست (داورى پیامبر معصوم) به بیراهه ببرد.

این آیات، پیامبر را یگانه رهبر سیاسى و مرجع قضائى معرفى مى‏كند و مسلمانان را موظف مى‏دارد كه حتماً به او مراجعه كنند و از مراجعه به غیر كه همگى مظاهر طاغوت و حكام باطل و خودكامه‏اند، خود دارى نمایند و فرمانهاى او را محترم بشمارند.

ج: اطاعت در قلمرو مسائل نظامى: قرآن پیامبر را یگانه مرجع نظامى مى‏داند به اندازه‏اى كه جزئى‏ترین مسائل نظامى باید با اجازه او صورت پذیرد مانند ترك میدان جنگ كه باید به اذن او باشد و اگر اذن او نباشد، باید حضور خود را در میدان بر همه چیز مقدم بدارند چنانكه مى‏فرماید:

«انما المؤمنون الذین آمنوا بالله و رسوله و اذا كانوا معه على امر جامع لم یذهبوا حتى یستا ذنوه» (نور /62). «افراد با ایمان كسانى هستند كه به خدا و پیامبر او ایمان آورده‏اند آنگاه كه در كارى كه اجتماع در آن لازم است بدون اجازه او به جایى نمى‏روند».

لفظ «امرجامع» به معنى كار مهمى است كه اجتماع مردم در آن لازم است و مصداق واضح آن مسأله جهاد با دشمن و مبارزه با او است و شأن نزول آیه همین معنى را تأیید مى‏كند.

اگرپیامبر در این آیات، یگانه رهبر و مرجع در امور سیاسى و قضائى و نظامى معرفى شده به خاطر حفظ مصالح جامعه است كه باید تمام تشكیلات در نقطه‏اى متمركز شده و مدیریت‏هاى رده‏هاى گوناگون به مدیریت واحد باز گردد و یك فكر و اندیشه بر تمام تشكیلات سایه افكند.

به خاطر همین مقام نظامى است كه خدا اجازه نمى‏دهد (آنگاه كه پیامبر مردم را به جهاد دعوت مى‏كند) اهل مدینه و بادیه نشینان آنها، از پیامبر تخلف جویند و براى حفظ جان خود از جان او چشم بپوشند چنانكه مى‏فرماید:

«ما كان لا هل المدینة و من حولهم من الاعراب ان یتخلفوا عن رسول الله و لا یرغبوا بانفسهم عن نفسه» (توبه /120).

«هرگز بر اهل مدینه و بادیه نشینان اطراف آن روا نیست كه از پیامبر خدا تخلف جویند و براى حفظ جان خود، از او اعراض نمایند».

این آیات كه نمونه آنها در قرآن فراوان است ایجاب مى‏كند كه مسلمانان وظیفه دارند كه در مسائل سیاسى و قضائى نظامى و... به او مراجعه كنند و از سخنان او تخلف و تخطى ننمایند و در حقیقت قلمرو لزم اطاعت را روشن مى‏سازند.

2- احترام پیامبر (صلی الله علیه و آله)

تكریم بزرگان و ارج نهادن بر شخصیت‏هاى الهى با اعتقاد به عبودیت و بندگى آنها، تعظیم خداى سبحان است، احترام آنان نه تنها از این نظر است كه انسان‏هاى كاملى بودند كه راه سعادت را به روى انسان‏ها گشودند، بلكه در بزرگداشت آنها، انگیزه دیگرى در كار است كه عارفان را به احترام و تعظیم آنها وا مى‏دارد و آن، ارتباط محكم و پیوند استوار آنها با خدا است كه آنى با او به مخالفت برنخاسته و پیوسته مجریان فرمانهاى خدا و پویندگان راه كوى او بودند.

روى این اساس هر نوع تكریم و تعظیمى كه از اعتقاد به قداست و طهارت آنها از گناه، و اخلاص و عشق آنان به كسب رضاى حق، و فداكارى و جانبازى آنان در گسترش آیین او، مایه بگیرد، در حقیقت تعظیم خدا و عشق به او است و اگر آنان را دوست مى‏داریم و احترام مى‏گذاریم از این نظر است كه آنان خدا را دوست داشته و به او عشق مى‏ورزیدند، و خدا نیز آنها را دوست مى‏داشت.

قرآن این حقیقت عرفانى را در آیه‏اى بازگو مى‏كند و مى‏فرماید:

«قل ان كنتم تحبون الله فاتبعونى یحببكم الله و یغفرلكم ذنوبكم و الله غفور رحیم» (آل عمران /31).

«اگر خدا را دوست مى‏دارید از من پیروى كنید (در این موقع) خدا شما را دوست مى‏دارد و گناهان شما را مى‏بخشد و خدا بخشایشگر و رحیم است».

در این آیه مهر به خدا علت پیروى از پیامبر گرامى (صلی الله علیه و آله) معرفى گردیده به گونه‏اى كه گواه مدعیان دوستداران خدا، پیروى از رسول گرامى اعلام شده است، و نكته آن همان است كه یادآورى شد كه هر نوع گرایش به پیامبران از نظر گفتار و رفتار و اظهار مهر و مودت به شخص و مقام آنان، در حقیقت اظهار علاقه به مقام ربوبى است و همگى از یك عشق ریشه‏دار به خدا سرچشمه مى‏گیرد.

 

 

 

منبع: شهید آوینی

از همه دل بریده ام،دلم اسیر یک نگاست،تمام آرزوی من زیارت امام رضـــــــــاست

پنج شنبه 7 اردیبهشت 1396  9:53 PM
تشکرات از این پست
siryahya
nazaninfatemeh
nazaninfatemeh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1389 
تعداد پست ها : 81124
محل سکونت : تهران

وظائف مسلمانان در برابر پیامبر (صلی الله علیه و آله) بخش(4)

آیین وهابیت كه براسا هدم شخصیت‏ها و نادیده گرفتن مقامات اولیاى الهى سرچشمه مى‏گیرد، ابراز علاقه را به اولیاء الهى پس از فوت، یك نوع شرك و عبادت اولیاء و احیاناً بدعت و یك نوع عمل نو ظهور تلقى مى‏كند.

وظائف مسلمانان در برابر پیامبر (صلی الله علیه و آله) بخش(5)

 

در حالى كه سراسر قرآن مملو از احترام به شخصیت اولیاء و انسانهاى الهى است كه سراپا اخلاص و طهارت و قداست بودند و ما در اینجا بخشى از آیات الهى را وارد بحث مى‏نمائیم كه از دیگداه یك وهابى (با مقایسهائى كه در دست دارد)، دعوت به شرك، و از دیدگاه یك موحد واقعى دعوت به خود توحید است:

در تكریم پیامبر گرامى همین بس كه قرآن یك رشته از افعال خدا را در عین انتساب به خود، به رسول گرامى نیز نسبت داده واز هر دو با هم یك جا نام مى‏برد و مى‏فرماید:

«ولو انهم رضوا ما اتیهم الله و رسوله و قالوا حسبنا الله سیوتینا الله من فضله و رسوله انا الى الله راغبون» (توبه /59).

«اگر آنان به آنچه كه خدا و پیامبر او داده راضى گردند و بگویند خدا ما را كافى است، خدا از كرمش و پیامبر او به ما مى‏دهند ما به سوى خدا توجه داریم».

در حالى كه شعار هر مسلمان همان طورى كه در آیه یاد شده وارد شده است، جمله «حسبنا الله» است مع الوصف در همین آیه، خدا به اندازه‏اى به پیامبر خود احترام مى‏گذارد كه نام او را در كنار نام خود آورده و فعل واحد را به هر دو نسبت مى‏دهد و مى‏فرماید:

1- «سیوتینا الله من فضله و رسوله».

2- «ما اتیهم الله و رسوله».

عین همین مطلب در آیه یاد شده در زیر نیز منعكس است:

«یحلفون بالله لكم لیرضوكم و الله و رسوله احق ان یرضوه ان كانوا مؤمنین» (توبه /62):

سوگند یاد مى‏كنند كه شماها را راضى سازند كه خدا و پیامبر او شایسته‏ترند كه آنان را راضى سازند».

 

جمله «والله و رسول احق ان یرضوه» آن چنان عظمت رسول گرامى (صلی الله علیه و آله) را ترسیم مى‏كند كه رضایت او را در كنار رضایت خدا قرار مى‏دهد.

3- «و ما نقموا الا ان اغنیهم الله و رسوله من فضله (توبه /74): آنان فقط از این انتقام مى‏گیرند كه خدا و پیامبر او (آنها را) از كرمش بى نیاز ساخته‏اند».

چه احترامى بالاتر از این كه «اغناء» و «بى نیاز كردن» كه فعل خدا است، به پیامبر خود نیز نسبت مى‏دهد و او را نیز مایه بى نیاز شدن مردم معرفى كرده و مى‏فرماید:

«ان اغنیهم الله و رسوله»

شما اگر نزد وهابیها بگوئید: بحمدالله خدا و پیامبر او ما را بى نیاز ساختند! فوراً شما رامتهم به شرك كرده و مى‏گویند تو مشركى زیرا كار خدا را به غیر او نسبت دادى ولى غافل ازآنند كه قرآن مى‏فرماید: «ان اغنیهم الله و رسوله».

این نوع از نسبتها در عین واقعیت و صحت، یك نوع ارج گذارى بر پیامبر (صلی الله علیه و آله) است.

4- «و سیرى الله عملكم و رسوله ثم تردون الى عالم الغیب و الشهادة فینبئكم بما كنتم تعملون» (توبه /94).

«خدا و رسول او اعمال شما را مى‏بینند و سپس به سوى كسى كه از آشكار و پنهان آگاه است باز گردانیده مى‏شود و از آنچه انجام مى‏دهید شما را با خبر مى‏كند».

5- «و لما را المؤمنون الاحزاب قالوا هذا ما و عدنا الله و رسوله و صدق الله و رسوله و ما زادهم الا ایماناً و تسلیماً» (احزاب /22).

«آنگاه كه افراد، «احزاب» را دیدند گفتند كه این همان است كه خدا و پیامبر او به ما وعده داده، خدا و پیامبر او راست گفته‏اند و این كار (تلاقى با احزاب) جز ایمان و تسلیم، چیزى بر آنها نیفزود».

این آیات در عین حقیقت و درست بودن نشانه عظمت و قداست رسول خدا است، و بیانگر آن است كه شایسته است كه فعل واحدى به هر دو (خدا و رسول) نسبت داده شود، هر چند نسبت آن به خدا، به صورت استقلالى و به پیامبر او به صورت اكتسابى و وابستگى است.

شیوه معاشرت بیانگر پایه ایمان است: اگر قرآن به تكریم و تعظیم پیامبر دعوت مى‏كند، به خاطر این است كه شیوه معاشرت فردى با فرد دیگر نشانه پایه عقیده و ایمان او به عظمت و موقعیت طرف است.

درست است كه پیامبر گرامى در زندگى زاده و وارسته بود، و از تظاهر به مناصب سیاسى و قضائى و نظامى خوددارى مى‏كرد و با یاران خود «حلقه وار» بدون اینكه مجلس صدر و ذیل پیدا كند، مى‏نشست، ولى این كار نباید سبب شود كه مسلمانان در معاشرت خود،موقعیت او را نادیده بگیرند، و آداب و مراسم شایسته به مقام پیامبر را رعایت نكنند.

آیات وارد در مورد احترام پیامبر، بر دو گروهند:

1- آیاتى كه به طور كلى دستور احترام مى‏دهد.

2- آیاتى كه انگشت روى موارد جزئى مى‏گذارد و نمونه‏هائى را ارائه مى‏كند ما در این بخش از هر دو قسمت آیاتى را متذكر مى‏شویم:

الف: دعوت به تكریم و احترام

قرآن در آیاتى جامعه اسلامى را به تكریم و بزرگداشت پیامبر دعوت مى‏كند و مى‏فرماید: «انا ارسلنا شاهداً و مبشراً و نذیراً لتومنوا بالله و رسوله و تعزروه و توقروه و تسبحوه بكرة و اصیلاً» (فتح /8-9).

ما تو را اى پیامبر! گواه و بشارت دهند و بیم دهنده فرستادیم تا به خدا و رسول او ایمان بیاورید و اورا كمك و احترام كنید و او (خدا) را صبح و عصر تسبیح بگوئید».

در آیه یاد شده قبل از جمله‏هاى «و تعزروه و...» جمله «لتومنوا بالله و رسوله» وارد شده است اكنون باید دید مرجع ضمائر «و تعزروه و توقروه و تسبحوه بكرة و اصیلاً» چیست؟

هرگاه بگوئیم هر سه ضمیر به لفظ «الله» بر مى‏گردد، در این صورت احكام وارده در آیه مربوط به خدا بوده و از قلمرو بحث ما خارج خواهد بود.

ولى اگر بگوئیم دو ضمیر نخست در جمله‏هاى (تعزروه و توقروه) مربوط به «رسول» است و ضمیر سوم در جمله «وتسبحوه» مربوط به خدا است، طبعا دو حكم نخست (نصرت پیامبر و تكریم او) وظیفه اسلامى هر مسلمانى نسبت به پیامبر خواهد بود.

 

 

 

منبع: شهید آوینی

از همه دل بریده ام،دلم اسیر یک نگاست،تمام آرزوی من زیارت امام رضـــــــــاست

پنج شنبه 7 اردیبهشت 1396  10:00 PM
تشکرات از این پست
siryahya
nazaninfatemeh
nazaninfatemeh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1389 
تعداد پست ها : 81124
محل سکونت : تهران

وظائف مسلمانان در برابر پیامبر (صلی الله علیه و آله) بخش(5)

از این جهت برخى از «قراء» پس از جمله «توقروه» وقف را لازم دانسته تا احكام مربوط به پیامبر، با حكم مربوط به خدا، به هم آمیخته نشود.

وظائف مسلمانان در برابر پيامبر (صلی الله علیه و آله) بخش(5)

 

البته در متن آیه گواهى بر تعیین یكى از دو احتمال وجود ندارد اما با توجه به این كار آیه دیگر لفظ «عزروه» را درباره وظیفه مؤمنان نسبت به پیامبر به كار برده است مى‏توان گفت كه احتمال دوم بر احتمال نخست برترى دارد چنانكه مى‏فرماید:

«فالذین آمنوا به عزروه و نصروه و اتبعوا النور الذى انزل معه اولئك هم المفلحون» (اعراف /157)

«آنانكه به او ایمان آورده و او را گرامى داشته و یارى نموده‏اند و از نوریكه همراه او نازل شده پیروى نموده‏اند آنان رستگارانند».

و نیز درباره مطلق پیامبران مى‏فرماید:

«و امنتم برسلى و عزر توهم و اقرضتم الله قرضاً حسناً» (مائده /12).

«به پیامبران من ایمان آوردید و آنان را یارى نمودید و خدا را وام نیكو داده‏اید؟».

در این آیه نیز خود مؤمنان را به «احترام» پیامبران دعوت مى‏كند.

ب: متانت در سخن گفتن‏

در این مورد به آیاتى كه در سوره «حجرات» وارد شده است، اكتفاء مى‏ورزیم:

1- «یا ایها الذین آمنوا لا ترفعوا اصوتكم فوق صوت النبى ولا تجهروا له بالقول كجهر بعضكم لبعض ان تحبط اعمالكم و انتم لا تشعرون»(حجرات /2).

«اى افراد با ایمان! صداى خود را بلندتر از صداى پیامبر نكنید و با او بلند سخن نگوئید (فریاد نزنید) همانطور كه با یكدیگر بلند سخن مى‏گوئید، تا مبادا پاداش عمل شما بدون توجه از بین برود».

2- «ان الذین یغضون اصواتهم عند رسول الله اولئك الدین امتحن الله قلوبهم للتفوى لهم مغفرة و اجرعظیم» (حجرات /3).

«آنهائى كه از صداى خویش در (محضر پیامبر) مى‏كاهند، كسانى هستند كه خداوند دلهاى آنان را براى پرهیزگارى آزموده است براى آنان آمرزش و پاداشى بزرگ است».

3- «ان الذین ینادونك من و راء الحجرات اكثرهم لا یعقلون» (حجرات /4)

«آنان كه تو را از بیرون اطاق بلند صدا مى‏زنند بیشترشان نمى‏فهمند».

4- «ولو انهم صبروا حتى تخرج الیهم لكان خیراً لهم و الله غفور رحیم».(حجرات /5).

«اگر آنان صبر مى‏كردند تا خود بیرون آئى براى آنها بهتر بود، خداوند آمرزنده و مهربان است».

جامعه خشن: پیامبر كه داراى روح لطیف و فردى آزاده بود، گرفتار افرادى شده بود كه از بسیارى از مزایاى اخلاقى دور بودند و با شخصیتى مانند رسول اكرم طورى سخن مى‏گفتند كه گوئى با یك فرد چوپان سخن مى‏گویند.

در سال نهم هجرت كه آن را «عام الوفود» مى‏نامند، هیئت و دسته‏هاى مختلفى از قبائل اطراف براى تشرف به اسلام به مدینه مى‏آمدند، و وقت و بى وقت پشت در اطاق پیامبر كه با مسجد چندان فاصله نداشت مى‏ایستادند، فریاد مى‏كشیدند كه «یا محمد اخرج: اى محمد ازاطاق بیرون بیا!» 1 این كار علاوه بر این كه استراحت رسول خدا را بهم مى‏زد یك نوع بى احترامى به شخصیتى مانند پیامبر (صلی الله علیه و آله) بود و لذا قرآن در آیه چهارم این سوره این گونه افراد را كم فهم و بى خرد شمرده است.

او نه تنها در این قسمت از آداب معاشرت، از بیگانگان و عربهاى بیابانى ناراحتى داشت، بلكه برخى از یاران و اصحاب نزدیك آن حضرت هم، ادب سخن را در محضر وى مراعات نمى‏كردند.

بخارى محدث معروف جهان تسنن مى‏نویسد: هیئتى به نمایندگى از قبیله «بنى تمیم» وارد مدینه شد، هر كدام از ابى‏بكر و عمر، شخصى را براى ملاقات با آنها معین نمودند، اختلاف آنان در تعیین آن فرد منجر به مشاجره شد و داد و فریاد آنان در محضر پیامبر (صلی الله علیه و آله) باعث رنجش خاطر او گردید براى جلوگیرى از تكرار این حركات ناشایست در محضر آن پیشواى بزرگ، آیه دوم و سوم نازل گردید و این عمل را آنچنان بد شمرد كه نتیجه آن «حبط» اعمال معرفى گردید. 2

این احترامات مخصوص زمان پیامبر نیست - اگر پیامبر در حال حیات احترام دارد پس از وفات نیز همان احترام را خواهد داشت، حتى موقعى كه عایشه در شهادت حسن بن على (ع) در كنار قبر پیامبر (صلی الله علیه و آله) سروصدا به راه انداخت و به كمك دسته‏اى از دفن فرزند پیامبر كنار قبر جدش جلوگیرى به عمل آورد، حسین بن على (ع) براى خاموش كردند وى این آیه را خواند:

«یا ایها الذین آمنوا لا ترفعوا اصواتكم فوق صوت النبى» سپس این جمله را فرمود: «ان الله حرم من المؤمنین امواتا ما حرم منهم احیاء: خداوند انجام هر نوع عملى را كه درباره شخص مؤمن در حال حیات او تحریم كرده، در حال مرگ وى نیز تحریم نموده است» 3

همانطور كه دانشمندان از این آیه فهمیده‏اند این قبیل احترامات به پیامبر عظیم اختصاص ندارد، بلكه همه پیشوایان اسلام، و علما و اساتید و پدران و مادران و عموم بزرگان از این گونه احترام‏ها باید برخوردار باشند، از این جهت در حرمها و آستانه‏هاى مقدس، باید از داد و فریاد و امثال آن، خوددارى نمود.

ج- مجادله با پیامبر ممنوع است

مجادله و استدلال با مسلمات طرف بر ضد او، یكى از طرق استدلال است كه در اسلام به آن دعوت شده است آنجا كه خدا به پیامبر دستور مى‏دهد كه «وجادلهم بالتى هى احسن» (نمل /125) با آنه با شیوه‏زیبا به جدال برخیز».

ولى مع الوصف مجادله و مناقشه با پیامبر حرام و ممنوع است و مقصود آن همان «مراء» و تعصب بر باطل مى‏باشد، چنانكه مى‏فرماید:

«و من یشاقق الرسول من بعدما تبین له الهدى و یتبع غیر سبیل المؤمنین نوله ما تولى و نصله جهنم و سائت مصیراً» (نساء /115).

«هر كس كه با پیامبر پس از روشن شدن نشانه حق، به جدال برخیزد و از غیر راه مؤمنان پیروى كند وارد دوزخ مى‏سازیم چه سرانجام بدى است».

جمله «من بعد ما تبین له الهدى» بیانگر همین واقعیت است و این كه هدف را «مناقشه» حقیقت یابى نبوده و جز لجاجت، چیزى در كار نباشد.

با این بیان مفاد دیگر آیاتى كه مجادله با پیامبر را نكوهش مى‏كند، روشن مى‏گردد چنانكه مى‏فرماید:

«یجادلونك فى الحق بعدما تبیین (انفال /6): با تو پس از روشن كردن واقعیتها مجادله مى‏كنند».

این نوع مجادله‏ها كه براى حقیقت یابى و واقع بینى صورت نمى‏گیرد، حرام و ممنوع است ولى اگر طرف به خاطر درك حقیقت از در جدال وارد شود و سرانجام پس از روشن گشتن حق، از حق پیروى نماید هرگز حرام نبوده و پیامبر نیز به این نوع مذاكره‏ها گوش فرا مى‏دهد و مجادله مردم نجران با پیامبر این نوع از مجادله بود قرآن آن را در سوره آل عمران آیه‏هاى 59 - 60 نقل نموده است.

 

 

 

منبع: شهید آوینی

از همه دل بریده ام،دلم اسیر یک نگاست،تمام آرزوی من زیارت امام رضـــــــــاست

پنج شنبه 7 اردیبهشت 1396  10:03 PM
تشکرات از این پست
siryahya
harchyz
harchyz
کاربر تازه وارد
تاریخ عضویت : فروردین 1396 
تعداد پست ها : 37
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:وظائف مسلمانان در برابر پیامبر (صلی الله علیه و آله) بخش (1)

من فکر میکنم مهم ترین وظیفه نسبت به رسول اکرم 

عمل به دستورات دین اسلام به صورت تمام و کمال هستش

 

پنج شنبه 7 اردیبهشت 1396  10:04 PM
تشکرات از این پست
nazaninfatemeh siryahya
nazaninfatemeh
nazaninfatemeh
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : خرداد 1389 
تعداد پست ها : 81124
محل سکونت : تهران

وظائف مسلمانان در برابر پیامبر (صلی الله علیه و آله) بخش (6)

برخى از یاران پیامبر خواستار آن بودند كه پیامبر وقت خصوصى در اختیار آنان بگذارد ولى موافقت با این درخواست، مایه اتلاف وقت گرانبهاى پیامبر بود.

وظائف مسلمانان در برابر پيامبر (صلی الله علیه و آله) بخش (6)

 

د- رعایت وقت پیامبر (صلی الله علیه و آله)

برخى از یاران پیامبر خواستار آن بودند كه پیامبر وقت خصوصى در اختیار آنان بگذارد ولى موافقت با این درخواست، مایه اتلاف وقت گرانبهاى پیامبر بود.

از طرف دیگر بستن این باب به طور كلى مقرون به مصلحت نبود، زیرا چه بسا مطالبى باید به طور خصوصى به پیامبر برسد و دیگرى از آن آگاه نگردد، در این موقع براى جلوگیرى از تفویت وقت پیامبر، مقرر شد كه هر كس بخواهد، با پیامبر خصوصى سخن بگوید، باید قبلاً مبلغى به عنوان صدقه بپردازد تا از این طریق، فقط كسانى كه واقعاً كار جدى دارند، به طور خصوصى سخن بگویند.

این حكم الهى روى مصالحى هر چند بعدها نسخ شد ولى عملاً ثابت نمود كه این گروه براى وقت گرانبهاى پیامبر به اندازه یك دینار ارزش قائل نبودند و لذا پس از نزول آیه احدى از آنان حاضر به «نجوى» با پیامبر نشد زیرا شرط لازم آن این بود كه یك دینار، قبلاً به عنوان «صدقه» بپردازند فقط در این میان، امیرمؤمنان به این آیه عمل نمود و چون كار ضرورى داشت یك دینار صدقه داد آنگاه با پیامبر به «نجوى» پرداخت.

مجاهد وقتاده مى‏گویند: احدى پس از این حكم با پیامبر «نجوى» نكرد جز على بن ابى طالب (ع) یك دینار صدقه داد و به طور خصوصى با پیامبر به سخن پرداخت 4.

قرآن در این مورد مى‏فرماید:

«یا ایها الذین آمنوا اذا ناجیتم الرسول فقدموا بین یدى نجویكم صدقة ذلك خیرلكم و اطهر فان لم تجدوا فان الله غفور رحیم ءاشفقتم ان تقدموا بین یدى نجویكم صدقات فاذلم تفعلوا و تاب الله علیكم فاقیموا الصلوة و اتو الزكوة و اطیعوا الله و رسوله و الله خبیر بما تعملون» (مجادله /12-13).

«اى افراد با ایمان هر موقع بخواهید با پیامبر سرى سخن بگوئید، پیش از آن صدقه‏اى بدهید این كار براى شما نیكو و مایه پاكیزگى است اگر چیزى براى دادن صدقه نیافتید در این صورت خدا آمرزنده و مهربان است، آیا از «فقر» ترسیدید، از اینكه پیش از «نجوى» صدقه‏اى بدهید اكنون كه انجام ندادید و خدا نیز توبه شما را پذیرفت نماز را بپا دارید و زكات بدهید، خدا و پیامبر او را اطاعت كنید، خدا از آنچه كه انجام دهید آگاه است».

ه- ایذاء و آزار پیامبر حرام است

 

یكى از محرمات در اسلام، ایذاء مسلمان است و این حكم به پیامبر اختصاص ندارد ولى تحریم آن درباره پیامبر، از تأكید بیشترى برخوردار است از این جهت در آیات قرآن روى تحریم ایذاء پیامبر تأكید شده مى‏فرماید: «ان الذین یوذون الله و رسوله لعنهم الله فى الدنیا و الاخرة و اعدالهم عذاباً مهیناً» (احزاب /57) «آنان كه خدا و پیامبر او را آزار مى‏دهند، در دنیا و آخرت، مورد لعن الهى قرار مى‏گیرند و براى آنان در آخرت عذاب خوار كننده‏اى است».

روح هر چه لطیف‏تر شد، تأثیر او از كارهاى ناشایست و خارج از حدود ادب بیشتر مى‏شود از این جهت قرآن امورى را متذكر مى‏گردد كه مایه ایذاء پیامبر بود هر چند آنان به آن توجه نداشتند و بخشى از این امور در سوره احزاب آیه 53 وارد شده است:

«یا ایها الذین آمنوا لا تدخلوا بیوت النبى الا ان یوذن لكم الى طعام غیر ناظرین انیه ولكن اذا دعیتم فادخلوا فاذا طبتم فانتشروا ولا مستانسین لحدیث ان ذلكم كان یودی النبى فیستحیى منكم و الله لا یستحیى من الحق».

اى افراد با ایمان به خانه‏هاى پیامبر وارد نشوید، مگر اینكه به شما اذن دهند (و اگر براى صرف طعام دعوت شدید، پیش از موعد نیائید) و در انتظار وقت غذا ننشینید وقتى دعوت شدید وارد شوید، هنگامى كه غذا صرف كردید متفرق شوید، به بحث و گفتگو ننشینید این كار پیامبر را ناراحت مى‏كند و از شما شرم مى‏كند ولى خدا از بیان (حق) شرم ندارد».

در این آیه امورى كه مایه ناراحتى روحى پیامبر بود و یاران از آنها غفلت داشتند بازگو شده است و آنها عبارتنداز:

1- بدون اذن وارد خانه پیامبر نشوید.

2- در صورتى كه براى صرف طعام دعوت شده‏اند، پیش از موعد مقرر نیایند و در انتظار وقت غذا ننشینند.

3- پس از صرف غذا متفرق شوند وخانه رسول خدا را خانه انس قرار ندهند زیرا این كار وقت پیامبر را مى‏گیرد، و او را از انجام امورى بزرگ كه بر عهده او است، باز مى‏دارد.

در آیه دیگر یكى از مظاهر ایذاء پیامبر، اتهام «خوش باورى» «خوش بینى» به او زدن است چنانكه مى‏فرماید:

«و منهم الذین یؤذون النبى و یقولون هو اذن قل اذن خیرلكم یؤمن بالله و یؤمن للمؤمنین و رحمة للذین آمنوا منكم و الذین یؤذون رسول الله لهم عذاب الیم» (توبه /61)

«از منافقان كسانى هستند كه پیامبر را اذیت مى‏كنند و به او مى‏گویند خوش باور و گوش است (به سخن همه هر چه هم ضد و نقیض باشد گوش فرا مى‏دهد) بگو خوش باور بودن او به نفع شما است، او به خدا ایمان دارد و به نفع مؤمنان تصدیق مى‏كند، و براى آنان كه فرستاده خدا را اذیت مى‏كنند، عذاب دردناك است».

البته مقصود از «خوش بینى» این نیست كه او در همه جا به طور جدى تصدیق مى‏كند، زیرا چنین چیزى امكان ندارد و هیچ گاه به نفع جامعه اسلامى نیست، بلكه مقصود این است كه سخنان همه را مى‏شنود، و به ظاهر هیچ كس را تكذیب نمى‏كند ولى در مقام عمل، به تحقیق مى‏پردازد.

 

 

منبع: شهید آوینی

از همه دل بریده ام،دلم اسیر یک نگاست،تمام آرزوی من زیارت امام رضـــــــــاست

پنج شنبه 7 اردیبهشت 1396  10:05 PM
تشکرات از این پست
siryahya
دسترسی سریع به انجمن ها