امام مهدی علیهالسلام و منتظران
مشخصات کتاب
سرشناسه : علمالهدی علیبن حسین ق۴۳۶ - ۳۵۵
عنوان و نام پدیدآور : امام مهدی علیهالسلام و منتظران نکاتی پیرامون آفاق مهدویت برگزیده از مجموعه رسائل سید شریف مرتضی محمدحسین صفاخواه مشخصات نشر : تهران کتابچی ۱۳۷۶.
مشخصات ظاهری : ص ۸۰
شابک : 964-6000-07-x۳۱۳۰ریال ؛ 964-6000-07-x۳۱۳۰ریال وضعیت فهرست نویسی : فهرستنویسی قبلی موضوع : محمدبن حسن عج ، امام دوازدهم ۲۵۵ق - -- غیبت موضوع : مهدویت -- انتظار
شناسه افزوده : صفاخواه محمدحسین گردآورنده رده بندی کنگره : BP۲۲۴/۴/ع۸۳الف۸
رده بندی دیویی : ۲۹۷/۴۶۲
شماره کتابشناسی ملی : م۷۶-۶۵۷۰
اهداء
پیشگاه آن منتظر منتظر، که دیده مردم در انتظار آن مردم دیده به دلست به امید روزی این انتظار به سر رسد انهم یرونه بعیدا و نراه قریبا اللهم عجل فرجهالسلام علیکم یا اهل بیت النبوه انتم الصراط الاقوم و شهداء دار الفناء و شفعاء دار البقاء و البار المبتلی به الناس من اتاکم و من لم یاتکم هلک یا الی الله تدعون و علیه تدلونسلام بر شما کی اهل بیت نبوت شما سلام پاینده حقید، و گواهانی.... و شفیعان که آخرت.... و بابی که تمامی مردمان بدان آزموده می شوند هر که نزد شما آمد نجات یافت و هر که از شما دوری گیرند به هلاکت رسید بندگان سلا به سوی خدا می خوانید و بسوی حضرتش رهنمون می شویدامام هادی علیه السلام - زیارت جامعه کبیره [ صفحه 2]
سخن ناشر
بسم الله الرحمن الرحیمامام حسن عسکری صلوات الله علیه، در ضمن حدیثی در شان فرزند برومند خود حضرت مهدی منتظر عجل الله تعالی فرجه فرمود: و الله لیغیبن غیبه لا ینجو فیها من الهلکه الا من ثبته الله عز و جل علی القول بامامته و وفقه فیها للدعاء بتعجیل فرجه (کمال الدین صدوق، ج 2 ص 384، باب 38.) به خدا سوگند، (حضرت مهدی علیه السلام) حتما و قطعا غیبتی می گزیند که در این غیبت، هیچ کس از هلاکت نجات نمی یابد، مگر آن کس که خدای عز و جل، او را بر قول به امامت ایشان (حضرت مهدی علیه السلام) ثابت بدارد، و به دعای بر تعجیل فرج حضرتش موفق بدارد.ابوالصلت هروی می گوید: از امام ابوالحسن علی بن موسی الرضا (علیه السلام) شنیدم که می فرمود: رحم الله عبدا احیی امرنا خدا رحمت آورد بر بنده ای که امر ما را احیاء کند. گفتم: چگونه امر شما احیاء می شود؟ فرمود: علوم ما را فراگیرد، و به مردم بیاموزد، زیرا که مردم اگر زیبایی های کلام ما را بدانند، از ما پیروی می کنند. (بحارالانوار، ج 2، ص 30، حدیث 13) معرفت به امام زمان صلوات الله علیه، وظیفه فرد فرد شیعیان و دوستداران آن [ صفحه 3] بزرگوار است. اگر این معرفت نباشد، زندگی انسان زندگی در حیرت است و مرگ او، مرگ جاهلی. در زمان غیبت، یاد حضرت بقیه الله ارواحنا فداه، انتظار او، ایمان به او، و یقین به ظهور حضرتش، بالاترین تکلیف الهی است که خدای تعالی برای شیعه معین ساخته است. مقدمه همه این وظایف، معرفت به آن امام همام است که این نعمت و موهبت الهی، هر چه بیشتر نصیب انسان گردد، نورانیت او بیشتر می شود.انتشارات کتابچی نیز با استعانت از حضرت باری تعالی عز اسمه و به یاد حجت معبود، امام موعود عجل الله تعالی فرجه، کتبی را که از احادیث نورانی خاندان نور علیهم السلام اقتباس شده، به منتظران حضرتش تقدیم می دارد. خوانندگان گرامی را به دقت در این سطور و کلمات نورانی فرا می خوانیم، و امیدواریم این دقت و تعمق، مقدمه ایمان گسترده تر و عمل خالص تر گردد، و خدای تعالی با تعجیل در فرج حضرتش بر عموم منتظران منت نهد. امیدواریم تلاش تمامی دست اندرکاران چاپ و نشر این کتاب مورد قبول حضرت حجت صلوات الله و سلام علیه و عجل الله تعالی فرجه الشریف واقع شده و مشمول دعای خیر حضرتش قرار گیرند.آمین یا رب العالمینسید علی کتابچی [ صفحه 5]
دریچه
با نگرشی به تمام ادیان آسمانی، و بررسی انگیخته های این ادیان به نکاتی مشترک بر می خوریم که همه آنها بر آن اتفاق نظر دارند و پیام آوران الهی در رسالت خود، آن نکات را به گونه ای تبیین و تفسیر نموده اند. یکی از نکات مشترک تمامی ادیان الهی، شهادت فطری بر وحدانیت پدید آورنده هستی است: قولوا لا اله الا الله تفلحوا و دیگری، هدف از انگیزش خلقت که همانا سعادت جاودانگی بشر در پرتو عبادت حضرت حق می باشد. که در این راستا، پروردگار، انبیاء را با جمله فرامینی به سوی بندگان فرو فرستاد، تا ایشان را بر این طریق رهنمون باشند. و ایشان [ صفحه 6] را از گمراهی نجات بخشد. لقد من الله علی المومنین اذ بعث فیهم رسولا من انفسهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمه و ان کانوا من قبل لفی ضلال مبین در ادامه این مسیر، خداوند پس از انبیاء، اوصیائی را معین فرمود تا ادامه دهنده ابلاغ رسالت انبیاء باشند. و بدین گونه آئین درست اندیشی و صحیح زیستی را به آدمیان بیاموزند. یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس (مائده / 67) بدین سان خداوند، هیچ گاه بندگان را به حال خود رها نکرده و ایشان را به خود وانگذاشته است. و در تمامی ایام، حجتی را بر ایشان معین فرموده است تا به اعوجاج و انحراف کشیده نشوند. همان گونه در کلام نورانی امام موسی بن جعفر صلوات الله علیه به هشام بن حکم می بینیم: [ صفحه 7] یا هشام! ان الله علی الناس حجتین: حجه ظاهره و حجه باطنه فاما الظاهره: فالرسل و الانبیاء و الائمه علیهم السلام. و اما الباطنه: فالعقول. (اصول کافی / 1، کتاب العقل و الجهل، حدیث 12) با تعمق و تدبر در این پیوستگی و همراهی دو حجت حق (عقل و پیامبر) در می یابیم که غیر این طریق، هر طریق دیگری ضلالت و گمراهی ابدی را به همراه خواهد داشت. حدیث متواتر نبوی که فرمود: انی تارک فیکم الثقلین، کتاب الله و عترتی، و ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا طریق سعادت و فلاح و رستگاری را برای بشر روشن می گرداند. یکی دیگر از مشترکات تمامی ادیان الهی، وجود حجت ظاهری خداوند در تمامی روزگار بشر است، که باعث صلاح و رستگاری بشر می گردد که رهبران ادیان آسمانی از آن به موعود منتظر یاد کرده اند. [ صفحه 8] پس سخن از موعود منتظر سخنی است که همگان بر آن اذعان داشته و به آن اعتراف دارند که این موعود، به انجام رساننده رسالت انبیاء خواهد بود. و اوست که وعده های برانگیختگان الهی را متحقق خواهد کرد و جهان را از لوث پلیدیها پاک نموده و آن را پر از عدل و داد خواهد نمود. الذی یملا الارض قسطا و عدلا، کما ملئت ظلما و جورا به وجود حجت خداوند است که ملک و ملکوت پایدار می ماند و نظام تکوین الهی استوار می گردد. لولا الحجه لساخت الارض باهلها و بوجوده ثبتت الارض و السماء درباره این عزیز، سخنها گفته شده و قلمها به حرکت در آمده است. لکن نه فردی از ابناء بشر را توان آن است، که غم فراق او را بیان نماید و نه قلمها قدرت بیان یک از هزار فضیلتهای او را دارند. [ صفحه 9] آری هر کس به تکه کلافی، یا نفیری نام خود را در زمره خریداران عزیز غریب ثبت می نماید. در این نوشتار، به ابعادی چند از شخصیت وجودی پر برکت حضرتش نگاهی می افکنیم و در غم هزار و صد و پنجاه و هفت سال غربت آن عزیز، به درگاه ملکوتی حضرتش ندبه می کنیم: یا ایها العزیز مسنا و اهلنا الضر و جئنا ببضاعه مزجاه فاوف لنا الکیل و تصدق علینا ان الله یجزی المتصدقین و السلام علی عباد الله الصالحینتهران - محمد حسین صفا خواهنیمه شعبان المعظم 1417 دیماه - 1375 [ صفحه 13]
رساله غیبت
بنام خداوند بخشنده مهربان سپاس خداوند را سزا است، سپاسی که نعمات را جلب کرده و بدی ها و آفات را دور می سازد. درود بی پایان خداوندی بر بهترین انسان ها در بین عرب و عجم که بسوی عموم ملت ها و امت ها برگزیده شده، محمد و خاندان پاک سرشت او و آشکارا کنندگان بخشش و فضیلت. بعد از سپاس خداوندی، مخالفان اعتقادی ما گمان کرده اند که اعتقاد و باور ما درباره غیبت، اثباتش بر ما دشوار، و باور و گمان آنان در این باره آسان است. این نخستین باور جاهلانه ای نیست که آنان بدان پای بند شده اند. به هنگام بررسی دقیق، نقطه مقابل آنچه را که آنان گمان کرده اند ثابت خواهد شد. [ صفحه 14] توضیح مطلب چنین است: مساله غیبت، فرعی است بر یک سلسله اصول که اگر آنها ثابت شود، سخن درباره غیبت آسان تر و روشن تر خواهد بود. و اگر آن اصول و مقدمات ثابت نشود، دیگر درباره غیبت سخن نتوان گفت. باید بدانیم که عقل، ریاست و سرپرستی جامعه را در هر زمان لازم می داند و چنین می گوید که باید زمام امر در دست پیشوایی معصوم باشد که انجام و صدور کار زشت از او ممکن نباشد. با ثبوت و در نظر گرفتن این دو مقدمه جز پیشوائی امامی که به امامت او اشاره خواهیم کرد کسی باقی نمی ماند، زیرا این ویژگی فقط در او یافت می شود و با فرض وجود او جز اعتقاد به غیبت و پنهانی او چاره ای نیست. بنابر این باید آن دو مقدمه و ریشه اصلی را ثابت کنیم و آن را مستدل سازیم تا مساله غیبت را به آسانی بتوانیم بررسی کنیم. پس گوئیم: دلیل امامت و لزوم وجود امام در [ صفحه 15] هر زمانی، آن است که اگر در جامعه رئیس و سرپرستی باشد که دستوراتش پیروی شده، دیگران از او حساب ببرند و دست او در کارها باز باشد، برای انجام گرفتن کارهای خوب و جلوگیری از زشتی ها مناسب تر است و اگر چنین کسی در جامعه باشد، ستم ها و تجاوزات در جامعه، یا از بین می رود و یا به حد اقل می رسد. مردم اگر از زمامداری چنینی برخوردار نباشند در کارهای زشت زیاده روی کرده، نظام امور از هم گسیخته و به تباهی کشانده می شوند. روشنائی این مطلب، نیازی به دلیل ندارد و به همین اندازه اشاره بسنده می کنیم و بررسی نهائی و گسترده را در جای مناسب خود خواهیم نمود. و اما دلیل بر لزوم عصمت رئیس و زمامدار چنین است که: انگیزه نیاز به وجود چنین رئیسی موجود است و این نیازمندی، همچون نیاز به پیشوا، مورد قبول و پسندیده است و سخن درباره امام و امامت، همچون گفتار درباره [ صفحه 16] رئیس و ریاست است و بر طبق آن، باید بگوییم که بطور مداوم تا بی نهایت باید امام بیاید، که این محال است، و یا باید بگوییم امامی موجود است که دیگر نیازی به وجود او نیست و با در نظر گرفتن این مقدمات، باید معتقد به وجود امامی معصوم بشویم که کار زشت از او سر نزدند و مقصود ما از عصمت، همین است. البته بررسی مفصل و گسترده را باید در جای خود انجام دهیم، و برای اطلاع باید به کتب مربوط به این بحث مراجعه شود. نتیجه آن می شود که باید بگوییم این امام، فقط وجود مقدس حضرت صاحب الزمان است و با توجه به اینکه حضرت، فعلا کاری را ظاهرا انجام نمی دهند و ظاهر نیستند، باید بگوییم که غائب هستند و از دیده ها نهان، زیرا وقتی امامت و پیشوایی دیگر کسان که دارای ویژگی امامت - که همان عصمت باشد - نیستند، بی اساس گشته و دیگر سخن آن وعده معدود از شیعیان - [ صفحه 17] همچون کیسانیه [1] و ناووسیه [2] و واقفیه [3] - باطل خواهد شد، چرا که آنها از بین رفته و چندان اهمیتی ندارند و بالبداهه و به روشنی پیداست که، گفتارشان فاسد و باطل است. لذا چاره ای جز اینکه مذهب و اعتقاد ما در این باره پذیرفته شود، نیست و باید سخن درست هم فقط [ صفحه 18] همین باشد، زیرا اگر این هم باطل باشد، اصل لزوم امام و امامت باطل خواهد شد. با در نظر گرفتن سیر بحث و استدلال، به این نتیجه می رسیم که امام، فقط فرزند امام حسن عسکری علیه السلام است، و جز او کسی نیست و وقتی به وجود او معتقد شده و دیدیم که حضرت از دیده ها پنهان شده و غائب گشته، با توجه به عصمت و امامت آن حضرت، یقین می کنیم که این غیبت به خاطر مصلحتی و انگیزه ای درست و الهی بوده است. البته بطور تفصیل و مشخص علت غیبت را نمی دانیم، زیرا تکلیف به دانستن آن نداریم. بعلاوه بر ما واجب نیست که علت و فلسفه غیبت را بدانیم، گر چه اگر ما را مکلف کنند و یا بر ما جایز شمرند، دانستن آن نیز خود تفضل و لطفی است، چنانکه اگر معنا و مقصود از آیات متشابه قرآن را - که دانستن آنها بر ما لازم نیست - به ما گفته و ما را مکلف به اعتقاد و فهم آن کنند، آن هم خود تفضل و لطفی دیگر است. [ صفحه 19] با توجه به مطالب فوق گوییم: سبب و علت غیبت حضرت، آن است که ستمکاران، حضرت را ترسانیده و او را از دخل و تصرف در کارها جلوگیری کردند. می دانیم که در صورتی می شود از امام بهره ای کلی گرفت که دستش باز و مانعی سر راه او وجود نداشته باشد، تا بتواند سپاهیان را گسیل داشته با تجاوزکاران بستیزد و حدود الهی را پا بر جا سازد، مرزها را ببندد و داد ستمدیده را از ستمگر بگیرد. این کارها را در صورتی می تواند انجام دهد که بین او و دیگران مانعی نباشد و دستش در این موارد باز باشد و لکن اگر مانعی واسطه باشد و جلو او را از این کارها بگیرد، دیگر این وظیفه از او ساقط شده، و آن هنگام که بر جانش بترسد و خطر جانی آن حضرت را تهدید کند، در این صورت پنهان شدن و غائب گشتن و بدور ماندن از خطر و ضرر، عقلا و نقلا بر او واجب و لازم می گردد. همان طور که رسول خدا مدتی را در شعب ابوطالب و چند روزی را در غار ثور بسر برد و علتی برای استتار [ صفحه 20] حضرت جز حفظ جان و به دور ماندن از خطر و ضرر برایش نبود. اگر گفته شود: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم وقتی از مردم پنهان شد که وظیفه رسالت خود را انجام داده و آنچه را که بر او لازم بود ابلاغ کرده بود، ولی در مورد امام این چنین نبوده، به علاوه دوران غیبت و استتار حضرت رسول چندان زیاد به درازا نکشیده در صورتی که غیبت امام شما چندین ماه و سال طول کشیده است. گوئیم: مطلب از این قرار که شما گفتید، نیست، زیرا پنهان شدن حضرت رسول پیش از هجرت بود و در آن وقت حضرت رسول تمام دستورات و ابلاغات رسالت را به پایان نرسانده بود. زیرا قسمت عمده ای از احکام اسلامی، بعدها در مدینه نازل شد. بعلاوه اگر پیش از استتار و پنهانی، انجام رسالت کامل شده، نباید دیگر نیازی به حضرت رسول در زمینه تدبیر و سیاست اجتماعی و فرماندهی حضرت باشد و حال اینکه کسی [ صفحه 21] چنین سخن را نمی گوید که نیازی به حضرت رسول نبوده است و وقتی شما پنهان شدن حضرت رسول را با اینکه به وجود مبارکش نیازمندی وجود داشته جایز دانستید، باید غیبت و استتار امام را در عین نیازمندی به وجودش جایز بدانید. نیاز مردم به وجود پیامبر و انجام وظیفه هایی که به عهده او بود، بر عهده کسی خواهد بود که آن حضرت را وادار به پنهان شدن کرده و او را ترسانیده است. و اما تفاوت گذاشتن به طولانی بودن و کوتاه بودن غیبت: این مطلب نیز نادرست است زیرا بین کوتاهی و امتداد داشتن تفاوت است و این مربوط است به علت و انگیزه غیبت، هر چه علت غیبت طولانی تر باشد غیبت نیز طولانی تر خواهد بود و با کوتاه بودن علت، غیبت نیز کوتاه، و با طرف شدن علت، غیبت نیز برطرف می شود. تفاوت ما بین حضرت و پدران بزرگوارش در این است که حضرت چون به شمشیر قیام می کند و مردم را به تبعیت و فرمانبرداری از خویشتن دعوت می کند با [ صفحه 22] مخالفانش می جنگد و دولت ها را بر می اندازد، از این جهت نسبت ترس او از دشمنان با ترس پدرانش خیلی متفاوت است و اگر کمی بینش و بررسی بیشتر باشد این تفاوت به روشنی معلوم خواهد بود. اگر گفته شود: چه فرقی است بین اینکه حضرت وجود داشته باشد ولی غائب باشد و دست هیچ کس به او نرسد و بین اینکه اصلا وجود نداشته باشد، که در این صورت همان طور که خداوند او را پنهان ساخته و در روز معینی آشکارش می سازد اشکالی ندارد که او را از بین ببرد و معدوم سازد و به هنگام آمادگی مردم برای بهره برداری از او، او را زنده سازد. پاسخ این اشکال این است که: اولا ما دست یابی عده ای از دوستان و یاران مخصوص حضرت را به او تجویز کرده و می گوییم که در این دوره عده بسیاری به خدمت حضرت رسیده و از وجود مبارکش استفاده می کنند و دیگر کسانی که به حضورش بار نمی یابند و نمی توانند به خدمت او برسند و از نزدیک از او استفاده [ صفحه 23] کنند ولی چون حضرت را زنده و ناظر بر اعمال خود می دانند، پیروی و اطاعت از او را بر خود واجب دانسته، از او حساب برده و مواظب اعمال خود هستند که کارهای زشت انجام ندهند و از تادیب و تنبیه کردن حضرت می ترسند، از این جهت کمتر کار زشت انجام می دهند و به کارهای خوب روی می آورند. و این خود دلیلی عقلی بر نیازمندی به حضرت می باشد. آن بزرگوار گر چه به خاطر ترس از دشمنان - که راه بهره مندی از حضرت را به روی خود بسته اند - خود را بر آنها آشکار نمی کند لکن به دو گونه دوستانش را از وجود خود بهره مند می سازد. علاوه بر این بین وجود امام در حال غیبت و انتظار فرج و بین نبود و عدم امام تفاوت بسیاری است زیرا در صورت نبود، بندگان خدا مصالح و منافعی را که بر وجود حضرت مترتب است از دست داده، از الطاف آن بزرگوار محروم می شوند و دیگر خداوند در بین بندگان خود حجتی نخواهد داشت و در این صورت دیگر کسی [ صفحه 24] را نمی توان در بهره ور شدن از حضرت سرزنش کرد لکن اگر وجود داشته و در غیبت بسر برد، از او می ترسند و حساب می برند و از دست دادن منافع وجودی حضرت به خود آنها نسبت داده می شود و ملامت و سرزنش متوجه خود بندگان می باشد و کیفر داده می شوند. علاوه بر این، هر چه را که درباره فوائد و استفاده بردن از حضرت رسول در دوران غیبت و استتار در شعب بگویند، همان پاسخ را در مورد امام زمان هم به آنان خواهیم داد. و اما نسبت به اجراء حدود در حال غیبت: این مساله نیز روشن است، زیرا اجراء حدود در صورتی است که کننده کار زنده باشد و اجراء حدود ممکن باشد، بنابر این اگر امام ظاهر شد و کسی هم مستوجب اجراء حد است نیز زنده باشد و حد بر او به وسیله شاهد و بینه و یا اقرار خود او بر او ثابت شود و امام حد را بر او جاری سازد که در این صورت بحثی نیست ولی اگر آن کس مرد، گناهش به عهده کسی است که امام را ترسانیده و وادار به [ صفحه 25] غیبت کرده است و این را نمی شود گفت که نسخ شریعت در مورد اجراء حدود است زیرا در صورتی نسخ محسوب می شود که در صورت تمکین و امکان اجراء لازم دانستیم، در این صورت، قائل به نسخ شریعت در مورد اقامه حدود نشده ایم و مورد بحث ما از این گونه است. و الله المستعین و به التوفیق [ صفحه 29]
مسأله رجعت
درباره اعتقاد داشتن به رجعت به هنگام ظهور حضرت امام مهدی علیه الصلوه و السلام عجل الله تعالی فرجه الشریف و معنای آن چه می گویید؟پاسخ:رجعت یعنی آن که خدای تعالی عده ای از دوستان و شیعیان حضرت قائمه علیه الصلوه و السلام را که قبل از قیام آن حضرت علیه الصلوه و السلام فوت نموده اند زنده می فرماید تا به سعادت یاری و اطاعت از آن حضرت و جنگ با دشمنان آن حضرت علیه الصلوه و السلام نائل آیند و از اجرا و پاداش این مرتبه بسی بلند که آن را درک ننموده اند محروم نشوند، و دیگران بجای آنان از این مقام رفیع بهره ور نگردند و خدای تعالی بر زنده بودن مردگان تواناست و لذا تعجب مخالفان و استعبادشان معنائی ندارد. [ صفحه 33]
درباره حقیقت رجعت
از حقیقت رجعت سوال گردید، زیرا بعضی از علماء امامیه معتقدند رجعت به حکومت رسیدن آنان در دوران سلطنت حضرت امام قائم علیه الصلوه و السلام عجل الله تعالی فرجه الشریف می باشد بدون آن که بدن ائمه علیهم الصلوه و السلام باین جهان بازگشت نماید.پاسخ:باید دانست شیعه امامیه معتقد است به هنگام ظهور امام زمان حضرت مهدی علیه الصلوه و السلام عجل الله تعالی فرجه الشریف، خدای تعالی گروهی از شیعیان آن حضرت را که از رحلت نموده اند به این جهان باز می گرداند تا به ثواب یاری کردن و کمک نمودن به آن حضرت علیه الصلوه و السلام نائل شده و حکومت آن حضرت را مشاهده نمایند. همچنین گروهی از دشمنان آن حضرت علیه الصلوه و السلام را زنده می فرماید تا از [ صفحه 34] آنان انتقام گرفته شود. لذا شیعیان با مشاهده ظهور حق و برتری آن شاد و مسرور می باشند. دلیل صحت این نظر که بر هیچ عاقلی در آن شک و تردید نمی آید اینست که این کار فی نفسه محال نبوده و در قدرت خدای تعالی می باشد. اغلب مخالفان ما، رجعت را بدلیل محال بودن و خارج از قدرت خدای تعالی بودنش انکار می کنند. وقتی امکان رجعت جایز بوده، و در قدرت خدای تعالی باشد، راه اثبات آن اجماع علماء امامیه بر وقوع آن می باشد، که در آن اختلافی ندارند و ما در نوشته های متعدد خود، توضیح داده ایم اجماع علماء امامیه حجت است زیرا شامل قول امام علیه الصلوه و السلام است و هر چه شامل فرمایش امام معصوم علیه الصلوه و السلام باشد صحیح و صواب است. و گفتیم رجعت منافاتی با تکلیف ندارد و نباید گمان برد تکلیف آن که بهر علت پس از مرگ - بازگشت نموده باطل است، و یاد آور شدیم همان گونه که پس از ملاحظه [ صفحه 35] و مشاهده معجزات روشن و دلائل قوی تکلیف واجب می شود با رجعت نیز چنین است. و اما آن دسته از علماء امامیه که رجعت را به بازگشت حکومت حق بدون آن که شامل بازگشت اشخاص و زنده شدن مردگان باشد تادیل نموده اند، به آن دلیل است که از استدلال بر رجعت، و بر جواز آن ناتوان بوده و آن را منافی تکلیف دانسته اند، لذا به یک سری روایاتی که در این زمینه رسید، اعتماد ورزیده اند. و این نظر آنان صحیح نیست، زیرا رجعت باستناد ظواهر اخبار رسیده اثبات نشده است. تا تاویلات فراوانی از اخبار بعمل آید، بنابر این چگونه ممکن است امری را که صحت آن قطعی است از طریق اخبار آحادی که موجب علم نمی باشد اثبات نمود. بر اجماع امامیه برای اثبات رجعت، باین معنی می توان تکیه نمود، که خدای تعالی به هنگام قیام حضرت امام مهدی علیه الصلوه و السلام عجل الله تعالی فرجه الشریف بعضی از دوستان و دشمنان آن حضرت [ صفحه 36] علیه الصلوه و السلام را بنابر آنچه اشاره کردیم زنده می فرماید بنابر این تاویل بر مطلبی که معلوم و واضح است راه ندارد، لذا توجیهی که آن دسته از علماء نموده اند قابل قبول نمی باشد. [ صفحه 39]
علت غیبت و چگونگی دستیابی به احکام الهیه
سوال:پاسخ این سخن چیست که شخصی بگوید: خدای تعالی بر حسب مصلحت، تعداد بیشماری از پیامبران خود را به منظور عدم دسترسی دشمنان از آنان مخفی و غائب ساخت و به اقتضاء حکمت آشکار نبودند و آن بدلیل اجبار و تقویت آنان بوده تا دشمنان گمراهشان بر آنان مسلط نشوند. بنابر این دلیل عدم بهره مند شدن از پیامبران از طرف ستمگران بوده نه از جانب خدای سبحان. اگر به شما گفته شود: غیبت پیامبر - در صورتی که قبل از تقریر شریعتش، که احکام آن اعلام نشده تا موجب سعادت عامل آن باشد و شبهات از آن مرتفع و کیفر اعمال در آن روشن نشده و بعد از ظهور آشکاری واقع نشده که ضرورتا و حسا هر عذر و بهانه ای از آن [ صفحه 40] منقطع و هر شک و شبهه ای از آن برطرف شده باشد با غیبت پیامبری که پس از زمان ظهورش - که در آن مسائل شریعت تقریر شده متفاوت است بدیهی است حکم غیبت و ظهور این دو پیامبر با یک دیگر برابر نیست. پس چگونه ممکن است خدای تعالی غیبت و استتار را برای امام علیه الصلوه و السلام جایز بداند همان گونه که برای بعضی از پیامبران گذشته جایز دانست و از تایید آنان خودداری نمود، در حالی که صفات امام با پیامبران مختلف و شرایط آن دو متضاد است و شما امام علیه الصلوه و السلام را با غیبت بلا استفاده قرار می دهید، اگر پیروانش و راویان از ائمه علیهم الصلوه و السلام بر گمراهی و ضلالت اتفاق کنند و غیبت را بر امام واجب می دانید در صورتی که امام هنگامی که آشکار است به حق قیام می کند، و این سخن شما (مخالفان) هنگامی است که ملزم باشید دشمنان را با نقل قانع سازید، اگر چه معصوم نباشند، همانند زمانی که در غلبه کردنتان بر آنها ناراحت می شوند (یا ناراحتشان می کنید) و این [ صفحه 41] پیش نمی آید مگر به سبب اختلاف در جهت ها، بر اساس آنچه بیان نمودیم. اگر این مطلب مسلم گردد مانند آن بر پیامبرانی که غیبت اختیار کردند - در دوران غیبت و استتارشان از مردم لازم می آید و این جز اتفاق و کمک به گمراهان نیست. در ادامه طرح اشکال موضوع دیگر این است که: چگونه ظهور امام را بشرط تایید و تقویت از جانب خدای تعالی لازم و عذر غیبت را در این هنگام پذیرفته شده نمی دانید - در صورتی که می دانیم مانع ظهور دشمنان هستند، یا بنحوی که موجب تسلط دشمنان بر امام باشد. اگر ظهور مشروط به تایید و تقویت می باشد، چرا تایید و تقویت خدای تعالی را فقط در زمان ظهور لازم می دانید و تایید و تقویت امام را، همراه استمرار ظلم، عدم دسترسی و علم به حقیقت حکم در موضوعات مستحدثه، تصریح بر آن به شکلی که رافع هر عذری [ صفحه 42] باشد. بطوری که هر خلافی درباره آن از بین برود، حدود تعطیل نشده، مشکلات و غوامض احکام مستحدثه روشن و حل گردد. از شما می خواهیم با امتنانی که نسبت به ما مبذول خواهید فرمود آن چه در این زمینه در محضر شما می باشد بهمراه دلائل مربوطه آن، که هر شبهه ای را مشخص نماید بیان فرمایید.پاسخ:اما تفاوت تشریع غیبت پیامبری که از امت خود خائف است و بین غیبت امام زمان علیه الصلوه و السلام عجل الله تعالی فرجه الشریف در این است که حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم مسائل مربوط به شریعت خود را تبیین فرموده، همه چیز را برای مردم روشن و ادا فرموده اند. لذا غیبت و استتار امام زمان علیه الصلوه و السلام زیانی و مانعی در دسترسی به حق نمی باشد. استتار امام علیه الصلوه و السلام آن گونه نیست که گفته [ صفحه 43] شود در حال غیبت دسترسی به احکام مشکل و امکان پذیر نیست و از طرف شارع بیان نشده، چنین مطلبی اگر عنوان شود صحیح نمی باشد و مساله کاملا بعکس می باشد، زیرا امام زمان علیه الصلوه و السلام غیبت اختیار نفرمودند که شریعت امام حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بطور کامل تقریر، و صریح و روشن بیان گردیده، و آنچه بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از تبلیغ واجب بود اداء فرمودند. از زمان وفات آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم تا دوران امام غائب علیه الصلوه و السلام عجل الله تعالی فرجه الشریف هر یک از ائمه علیهم الصلوه و السلام آنچه از شریعت و احکام لازم بوده بطور روشن بیان فرموده مشکلات را توضیح و مسائل پیچیده را بیان فرموده اند. بنابر این هر دو مورد در جواز غیبت با وجود ترس یکسان می باشند مخصوصا که گروه بسیاری از معتزله معتقدند اگر در علم خدای تعالی باشد که پیامبری مبعوث شده تا احکام و شرایعی را ابلاغ کند و در [ صفحه 44] صورت تبلیغ تقبل خواهد رسید و جز لطف خدائیش هیچ چیز امت وی را از قتل او منصرف نمی کند. در این صورت خدای تعالی از امت آن پیامبر تکلیف را ساقط می فرماید تکلیفی که همه لطف نسبت به آنان است، این گروه از معتزله این موضوع را آن گونه توجیه می کنند که گویا پیامبر مبعوث، رسالت خود را کتمان کرده و ابلاغ نمی کند، بنظر ما این تفکر صحیح نیست و حقیقت چیز دیگری است همچنین تفاوت بین این دو مورد روشن است و بر شخص متتبع پوشیده نیست، زیرا بعثت فردی که رسالت را ابلاغ نمی کند مانع رسیدن امت به علم و احکام است و حال آن که مصلحت آنان در رسالت و شریعت مزبور است که ابلاغ نگردیده. اما در موردی که امت امام را تهدید نموده و او بر جان خود ترسیده، و پنهان می شود ولی در میان مردم می باشد. در این صورت مردم از شناخت احکام الهی متمکن هستند و وظیفه دارند و بر آنان واجب است ترس و خوف امام را زائل نموده تا او احساس امنیت کرده [ صفحه 45] آشکار شده وظیفه خود را اداء نماید. بنابر این در حالت اخیر فوت معارف از ناحیه مردم می باشد و در مورد قبل از ناحیه مردم نیست و ازاله خوف پیامبر در اختیار آنان نمی باشد. بنابر این نبوت در این مورد خاص همانند امامت است و کسانی که بین آن دو تفاوت قائل شوند از رای صائب گمراه گشته اند - بعید بنظر می رسد متفکری از آنچه ما بیان نمودیم عدول نماید. ما می دانیم هنگامی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به رسالت مبعوث گردیدند، و امت در معجزات آن حضرت ننگریسته و صداقت آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم در ادعای نبوت و رسالت بر آنان مشتبه گردید، آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم را تکذیب نمودند. مع هذا هیچ کس نمی گوید خدای تبارک و تعالی از امت آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم تکلیف آنچه را که ابلاغ نگردیده از باب لطف ساقط گردانیده - و به همین لحاظ معاقب نمی شوند. [ صفحه 46] زیرا مشتبه شدن حق بر امت در مورد تصدیق آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم موجب عدم تمکن و توان آنان در دسترسی و آگاهی به آنچه که مصلحتشان در آن است نمی باشد و امت بدلیل تقصیر و کوتاهی خود، به مصلحت خویش دست نیافت و اگر می خواستند به حق دست می یافتند و مصلحت خویش را که از آن آگاه بودند از دست نمی دادند. این استدلال صحیح است و در مساله ای که بیان کردیم نیز صادق است. زیرا امت با وجود استتار و اختفاء پیامبر علیه السلام از آنان - بدلیل ترس بر جان خود - قادر به شناخت نیاز خود از ناحیه آن حضرت بودند، به این طریق که ترس آن حضرت علیه السلام را زائل و حضرتش را امنیت می بخشیدند، و لذا علماء امامیه معتقدند یهود و نصاری به شریعت ما مخاطب و به آنچه از واجبات و محرمات و... ما به آن مامور هستیم آنان نیز مامور می باشند. [ صفحه 47] سوال:اگر اشکال شود چگونه بر یهودی و نصرانی نماز و روزه واجب است در حالی که او از نظر ما کافر است؟پاسخ:اشکال این است که: او بر ایمان آوردن و شناخت و تصدیق حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم قادر است و لذا درستی و وجوب شریعت اسلام را بر خود می داند. بنابر این به آنچه مامور است باید عمل نماید. زیرا می گوییم: در حالت کفر تکلیف از او ساقط است زیرا همان گونه که اشاره کردیم او دارای اختیار و قدرت است، این استدلال در مورد قبل (استتار امام علیه السلام) نیز صادق و جاری است. و باید به آنچه در این موضع بیان نمودیم اعتماد کرد، زیرا که محقق شده و در اختیار می باشد. می خواهیم بدانیم آنچه در پایان مساله مورد بحث درباره کیفیت تایید نمودن امام علیه السلام و ممانعت نمودن دشمنان از آن حضرت علیه السلام گذشت آیا به [ صفحه 48] این مطلب اشاره دارد که هر گاه مردم بر گمراهی اتفاق نمودند، تا آخر مطلب مورد بحث، آیا به وجوب ظهور آن حضرت علیه السلام باید به هر حال یقین کرد؟ ما در این مورد، در بحث خود حقیقت و تفاوت بین دو مطلب درست و نادرست را در مساله مزبور بیان کردیم و لزومی برای تکرار آن می بینیم. [ صفحه 51]
حکمت غیبت چیست؟ (رابطه غیبت و ظهور)
عالم بزرگوار سید مرتضی علم الهدی (که خدا از او خشنود باد) فرموده است: اگر مخالفان بگویند که شما می گوئید: امام زمان علیه الصلوه و السلام وجود دارند و قیام می فرمایند و چنین و چنان خواهند کرد. پس چه عواملی مانع ظهور و قیام آن حضرت علیه الصلوه و السلام می باشد؟ و اصلا علت پنهان شدن و غیبت ایشان علیه الصلوه و السلام چیست؟ در پاسخ خواهیم گفت: ضرورت وجود امام ثابت گردیده، و از جمله صفات امام عصمت است جایز نیست امام معصوم مرتکب کار زشت و قبیحی گردد حال که چنین است و ما توضیح دادیم وجود امام ضروری است و هم اکنون نیز وجود دارند... ظهور و غیبت امام، فرع ضرورت وجود ایشان می باشد. لذا می گوییم: حال که عصمت امام ثابت گردیده و [ صفحه 52] ملاحظه می کنیم امام پنهان شده و ظاهر نمی شوند لازمه اش وجود علت یا عللی از طرف ما می باشد زیرا امام مرتکب فعل قبیح نمی گردند. از طرفی روشن بودن علت و عذر مزبور برای ما ضروری نیست که به یکی از وجوه آن را می توان توضیح داد. مثلا در پاسخ ملحدین و منکران خدای تعالی که می گویند: چه حکمتی در رمی جمرات، و هروله در سعی صفا و مروه و استلام حجر الاسود وجود دارد؟ ما در این قبیل احکام حکمتی نمی بینیم. آیا نمی گوئیم: به استناد دلایل روشن و قوی حکیم بودن آفریدگار جهان ثابت شده است. در این صورت هنگامی که ما را به این قبیل امور دستور می فرماید، خواهیم دانست حکمتی سبب آن دستور گردیده است. و اگر بگویند: آن حکمت چیست؟ در پاسخ می گوئیم: لازم نیست وجه حکمت آن برای ما روشن باشد زیرا می دانیم خدای تعالی مرتکب فعل قبیح نمی گردد. [ صفحه 53] همان گونه که ملاحظه می فرمایید هر دو طریق یکی است و آن مسدود نمودن باب سوالات، ایرادات و اشکالات بر مخالفان است و این روش را در مقابل آنان باید بکار برد. اگر اشکال کنند: هر گاه نصب امام از باب لطف در حق مکلفین در انجام واجبات و ترک زشتی هاست، پنهان بودن و غیبت ایشان با اساس این مطلب مغایرت و موجب بطلان غرض است. در پاسخ خواهیم گفت: اشکالی ندارد که در غیبت امام این لطف قویتر باشد زیرا هرگان ملکف قدر خویش را نداند و بر آن آگاه نباشد، هیچ مساله ای پیش نمی آید تا جایی که مرتکب فعل قبیحی نشود و در انجام واجبات کوتاهی نکند. این به صواب نزدیکتر است تا آن که نسبت به آن مسائل شناخت داشته باشد و در چنین مواردی لازم نیست که امام، حاضر باشد. و این پاسخی است آشکار که تا حال هیچ یک از علماء امامیه آن را بیان نفرموده است. [ صفحه 54] سید بزرگوار علم الهدی (که خدا از او خشنود باد) فرمود: عصمت در میان صفات امام از بزرگترین اصول در شناخت امامت است که با توسل به آن از سایر دلایل (برای اثبات امامت) بی نیاز خواهیم بود، پس لازم است که بیشتر به آن بپردازیم و هر چه بهتر آن را ارائه نماییم. [ صفحه 57]
رجعت
سید بزرگوار شریف مرتضی (که خدا از او خشنود باد) فرموده است: خلافی در امکان آنچه امامیه درباره رجعت می گوید بین مسلمانان بلکه بین خداپرستان نبوده و خدای تعالی بر انجام آن توانا می باشد. بلکه خلاف بین آنان از نظر وقوع قطعی یا عدم وقوع آن است، و جز منکران خدای تعالی، در درستی رجعت مردگان، مخالفت نمی کند. زیرا خدای تعالی بر ایجاد جواهر پس از معدوم نمودن آنها توانا می باشد. بنابر این به طریق اولی هر گاه اراده فرماید می تواند آنها را ایجاد فرماید. اعراضی که ما مخصوصا به آنها زنده می باشیم بر دو گونه است:1- خلافی در بین علماء در عدم ضرورت اعاده عین آن وجود ندارد، مانند کون و اعتماد و مانند آن. [ صفحه 58] 2- در بین علماء در وجوب اعاده عین آن خلاف وجود دارد مانند حیات و تالیف. و ما در کتاب الذخیره فی علم الکلام عدم وجوب اعاده عین را توضیح دادیم، اگر ثابت شود حیات و تالیف اجزاء بدن از اجناس همیشگی و پایدار هستند که در این موضوع شک و تردید وجود دارد، بنابر این نتیجه گرفته می شود: اعاده اعراض بهر حال جایز و صحیح است. اجماع امامیه بر اینست که خدای تعالی به هنگام ظهور حضرت قائم علیه الصلوه و السلام گروهی از اولیاء و شیعیان آن حضرت علیه السلام را برای یاری و خشنود گشتن از حکومت آن حضرت علیه الصلوه و السلام به دنیا باز می گرداند. همچنین عده ای از دشمنان آن حضرت علیه الصلوه و السلام را زنده می فرماید تا به عذابی که مستحق هستند برسند. و ما در مواضع مختلف کتابهای خود توضیح دادیم اجماع امامیه حجت است زیرا شامل قول امام معصوم [ صفحه 59] علیه الصلوه و السلام می باشد، بنابر این به وقوع رجعت باید اعتقاد راسخ داشت علاوه بر این مطلب که رجعت از نظر قدرت خدای تعالی امکان پذیر است. رجعت با تکلیف منافاتی ندارد. هر یک از اصحاب ما که از قول به ثبوت تکلیف بر اهل رجعت، بدلیل اینکه در آن شرایط تکلیف صحیح نیست بگریزد له القول بالرجعه، که رجعت طریق ثواب، و موجب ادخال سرور بر مومنان است زیرا که حق آشکار و ظهور نموده رای او صحیح نمی باشد. زیرا در بین اصحاب ما خلافی نیست که خدای تعالی دسته ای از مومنان را بمنظور یاری و نصرت حضرت امام زمان علیه الصلوه و السلام و مشارکت با برادران خود و ستیزگران با دشمنان آن حضرت علیه الصلوه و السلام زنده می فرماید و بر اینان که برای بدست آوردن ثواب محض زنده شده اند، نصرت امام علیه الصلوه و السلام و دفاع با دشمنان آن حضرت علیه السلام واجب است [ صفحه 60] اگر اشکال شود: هر گاه تکلیف بر اهل رجعت واجب باشد در این صورت باید ثبوت تکلیف کافرانی که به نزول استحقاق عقاب معتقدند، جایز می گردد. دو پاسخ ارائه می کنیم:1- بر آن دسته از دشمنان که بدنیا باز می گردند تا عقاب و عذاب شوند تکلیفی نیست، و ما گفتیم تکلیف بر اولیاء از باب نصرت و دفاع و کمک به امام عصر علیه الصلوه و السلام واجب است.2- هر چند تکلیف بر آنان واجب است، خدای تعالی به علم خود می داند که آنان توبه نخواهند کرد زیرا بیان کردیم رجعت آنها را وادار به کار خاصی نمی سازد، و انگیزه های فعل موجود است. بنابر این قطع باید داشت آنان توبه نخواهند کرد زیرا تعیین به خلود آنان در آتش دوزخ داریم. و قریب به این عبارت را نیز برخی گفته اند: فرض کنید بعضی یا تمام این دشمنان ساعتی پیش از مرگ توبه نموده اند در نتیجه عقاب از آنان ساقط شده، اما این [ صفحه 61] فرضی بیشت نیست و لا محاله آنان در آتش جاودان خواهند بود. اگر اشکال شود: امامیه باستناد آیه شریفه: و نرید ان نمن... ما کانوا یحذرون به رجعت استدلال می کنند، می گوییم: مراد از آیه مبارکه آینده است و بر موسی علیه السلام و پیروان او حمل نمی شود، و اگر بپذیریم فرعون و هامان همان دو مرد معروف زمان موسی علیه السلام هستند لازم می آید زنده شوند تا امتنان خدای تعالی را بر مستضعفان بنگرند. که این خود نیز طبق گفته ما ضرورت رجعت را بیان می کند. در پاسخ می گوئیم: استدلال آن هم به این روش مرضی ما نیست، و ما دلیلی مقتضی بر اثبات رجعت جز اجماع امامیه نمی دانیم، کلمات استقبال در آیه شریفه دلالت بر عدم وقوع آنها ندارد زیرا خدای تعالی پیش از آفرینش آدم علیه السلام، نزد مسلمانان به قرآن کریم نظم فرموده [ صفحه 62] است تا چه رسد به زمان موسی علیه السلام و کلماتی که در قرآن کریم مقتضی گذشته می باشد نیاز به تاویل دارد. اگر ایجاد آن متقدم باشد. و اگر بپذیریم که این تا کنون واقع نشده و در انتظار بسر می برد زیرا اقتضاء آن رجعت به دنیا می باشد، و شاید این خبر دادن از قیامت باشد. زیرا به هر حال خدای تعالی در دنیا بر اولیاء مومن مستضعف خود لطف ها می فرماید، آنان را وارثان پاداش بهشت قرار می دهد، و در روی زمین به آنان حکومت و قدرت می دهد، و آنان را پیشوایان و نشانه قرار می دهد و انواع کرامت ها و بزرگداشتها را به آنان فرو می فرستد و اعلام می فرماید فرعون و هامان و لشگر آن دو در آتش دوزخ خواهند بود، و آینده آنان چنین است تا پشیمانی و اندوه و حسرت آنان افزونتر گردد. آیه شریفه ما کانوا یحذرون می فرماید: فرعون و هامان و پیروانشان کراهت دارند به موسی علیه السلام و پیروانش اجر و پاداش، کرامت و بزرگدارشت برسد. و [ صفحه 63] مشاهده کرامتهای مزبور یا علم آنها به بزرگداشتهای آنان خود موجب افزایش و دردناکتر شدن عقاب آنان و دو چندان شدن آزارشان می باشد که صحت این مطلب بر هیچ اندیشمندی پوشیده نیست. [ صفحه 67]
علت نیاز به وجود امام در هر زمان
یکی از حقایقی که احتمال و مجاز در آن راه ندارد، ضرورت وجود امامت و اصالت آن برای رهبری در هر زمان است. لذا می گوییم: ضرورت و دلیل مطلب از روش جامعه بشری دانسته می شود. اگر جامعه از داشتن رهبری صالح و مدبر، قدرتمند و قاطع محروم باشد که جنایتکاران را به زندان افکنده خطاکاران را تادیب نماید بیداد و زشتی ها در آن جامعه عادی می شود. هر گاه مقامی با این صفات مردم را دعوت کند، ضرورتا آنان به خودداری و دوری از لجام گسیختگی و التزام به راه راست نزدیکتر می باشند... و آن که (خدای تعالی) مردم را مکلف فرموده، و انجام واجبات و ترک محرمات را از آنان خواستار شده لزوما آنچه مردم را به رضای خود نزدیک و از قهرش دور می سازد بدلیل لطف [ صفحه 68] خود برای آنان بیان می فرماید، بنابر این در هیچ زمانی آنان را بدون امام رها نمی سازد.اشکال:هر علت و سببی در این مورد و مشابه آن که مطرح نمایند لازمه اش تقویت کردن امام، کوتاه نمودن دست ستمگران از او، راهنمایی گمراهان توسط امام و آموزش ناآگاهان است، پس خدای تعالی همیشه دارای حجت است. و خدای تعالی در هر موضوعی در صورت غیبت امام دارای حکمی بر خلاف ظهور و آشکار بودن امام است، در غیر این صورت باید درباره آن موضوع حکم تا روز قیامت بتاخیر افتاده و خدای تعالی خود متولی حکم درباره آن موضوع باشد. و ما می دانیم این قبیل حکم ها قابل جبران نبوده و انتظار درباره آنان صحیح نمی باشد، زیرا مثلا ستمگر و ستمدیده هر دو را مرگ فرا می رسد و حق مظلوم از بین می رود. مردم و نیز فرزندانشان دچار مرگ می شوند در [ صفحه 69] حالی که ستمگر به مجازات عمل خود نرسیده است. با توجه به استدلال شما، باید پذیرفت ظهور و آشکار بودن امام و تقویت و تایید وی ضروریست هر چند بندرت تایید امام و کوتاه کردن دست ستمگران از او اتفاق افتاده، یا باید پذیرفت که جامعه نیازی به امام ندارد.پاسخ:ما پاسخ مسائل مربوط به غیبت را در کتاب خود المقنع فی الغیبه و کتاب الشافی که در رد کتاب المغنی (تالیف قاضی عبد الجبار) نوشته شده آورده ایم، و هر خواننده ای پاسخ های مربوطه را با صراحت یا به مضمون این دو کتاب می یابد. اما ملزم بودن ما در مورد نیاز به امام، و پاسخ در مورد لزوم تایید خدای تعالی و کوتاه کردن دست ستمگران از امام، تا امام آشکار شد، از وجود مقدس او مردم فیض ببرند، تایید امام و کوتاه کردن دست ستمگران دو نوع است: [ صفحه 70] 1- اول آن که با تکلیف مغایرتی ندارد و تکلیف همچنان بر مردم ثابت است. دوم آن که با تکلیف دارای مغایرت است. اما نوع اول، که با تکلیف مغایرت ندارد، عبارتست از اقامه دلایل، امر، نهی، نصیحت و منع کردن، و لطف فراوان نسبت به کسانی که گرد معاصی و گناهان نمی شوند که خدای تعالی تمامی این امور را به نحوی انجام داده که تردیدی در آن نیست. و نوع دوم که با تکلیف مغایرت دارد، مانند اجبار، اکراه و وادار نمودن به قهر و زور. بنابر این ثوابی که مقصود از تکلیف است و با انجام تکلیف بدست می آید زائل می شود پس در صورت وجود اجبار و قهر، پاداشی که بخاطر انجام تکلیف بدست می آید ساقط می شود و ناقص خواهد شد. و مطلبی را که در خلال سئوال، از ما نقل نموده که در موضوعات، حکم خدای تعالی در صورت غیبت و ظهور امام با یک دیگر مغایر است، صحیح نیست و رای ما نمی باشد و هیچ یک از علماء امامیه به آن قائل نشده [ صفحه 71] است، و اجماعی علماء شبیه است که حکم خدای تعالی در ظهور و غیبت امام متفاوت نبوده، یکی است. اگر اشکال شد که آیا جایز است حکم بعضی از مسائل فقط در نزد امام بوده و مردم در زمان غیبت در مورد آن حکم، بر باطل باشند بطوری که اگر تقیه برداشته شود حق را واضح و آشکارا بیان خواهد نمود. در پاسخ خواهیم گفت: این سئوال، و سایر سئوالهای مربوط به غیبت را در کتاب های خود: الغیبه و الشافی و الذخیره، پاسخ داده ایم که اگر در بعضی از موضوعات حکم واقعی بر ما پوشیده باشد در حالی که بر امام غائب، واضح باشد، واجب است که آن را بیان فرمایند و تقیه در این موارد جاری نیست. و اضافه می کنیم که اگر چنین نباشد، ما به موضوعی که حکم آن بر ما مخفی است مکلف شده ایم که در واقع تکلیف ما لا یطاق است که قبح آن روشن است. تا اینجا، در پاسخ به این مساله طبق روش علماء امامیه بحث نمودیم. اما آنچه هم اکنون در ذهن من [ صفحه 72] تقویت شده و کاملا باور دارم این است که جایز است حکم بعضی از موضوعات در نزد امام زمان علیه الصلوه و السلام - آشکارا یا غائب - باشد که ما ندانیم بخصوص که ما معتقدیم ممکن است حکم بعضی از مسائل از امت پوشیده باشد بطوری که روایتی درباره آن از هیچ یک از حجج نرسیده باشد. در این موارد نمی گوییم به تکلیف ما لا یطاق مکلف گشته ایم زیرا ما توان شناخت آن حکم را که مستند به شناخت امام غائب است در صورت ازاله خوف از امام - داریم، که در آن صورت امام ظاهر شده و حکم را بیان می فرماید. وقتی ما قادر به انجام چنین کاری باشیم بنابر این ما توان شناخت حکم را از طریق امام دارا می باشیم. مگر ما معتقد نیستیم: خدای تعالی مردم را به اطاعت از امام و فرمانبری و بهره جستن از او دستور داده است، و با اینکه این امور در دوران غیبت منفی است، مع هذا تکلیف بر او - علیه السلام - ثابت است. زیرا در ما تمکن [ صفحه 73] و قدرت لازم در مورد این امور وجود دارد چون ما می توانیم سبب از بین رفتن تقیه امام و خوف آن حضرت علیه الصلوه و السلام باشیم. بنابر این تفاوتی بین دو امر که اشاره شد وجود ندارد. اگر اشکال شود: حال که پذیرفته اید که لا اقل حکم بعضی مسائل از ما پنهان است در حالی که نزد امام، روشن است، و آنچه را که سایر علماء امامیه پذیرفته اند شما قبول نمی کنید. چرا که در آن صورت ظهور امام به هر شکل واجب می گردد و دیگر تقیه جایز نیست یا تکلیف در آن مورد خاص از ما ساقط می شود، بنابر این در موارد متعددی که حکم از شما پنهان است و مستلزم دسترسی به امام می باشد و با توجه به معنایی که ذکر نمودید تکلیف بر ما واجب و لازم است. یعنی ازاله خوف از امام علیه الصلوه و السلام تا حق و حکم را در آن مورد برای ما بیان و روشن فرمایند، پس چه باید کرد؟ در پاسخ می گوییم: بدلیل اجماع علماء امامیه که در میان آن قول امام معصوم علیه الصلوه و السلام وجود [ صفحه 74] دارد اشکال مزبور وارد نیست، بلکه بدلیل اجماع امت اسلامی، ما به هر حکمی از شریعت که مکلف شده باشیم مستند بدلیل و برهانی است که راه وصول به آن برای ما امکان پذیر است و در این موارد نیز موضع ما همان است که دستیابی به حکم حق از طریق دسترسی و شناخت امام - در غیبت یا ظهور - برای ما امکان پذیر است. و اگر این اجماع نمی بود اشکال شما وارد بود. هیچ تردیدی در اجماعی که به آن اشاره کردیم وجود ندارد. زیرا علماء امامیه فرض وجود حالتی که ما در موضوعی که حکم در آن بر ما مخفی بوده و حکم در نزد امام علیه الصلوه و السلام باشد مکلف گردیم را منع نموده اند زیرا چنین فرضی سبب رفع تکلیف علم به حکم آن موضوع می باشد که امکان پذیر نیست. این استدلال چندان مطلوب نیست اما بهر حال می توان گفت بر این مطلب که: همان گونه که علم به احکام در موضوعات مختلف در زمان ظهور ممکن است در زمان غیبت نیز ممکن است. [ صفحه 75] اما اینکه ما گفتیم مادام که امام علیه الصلوه و السلام در تقیه بسر می برد حکم بعضی از موضوعات حتی تا روز قیامت ممکن است بر ما مخفی بماند، در این مطالب تردید نمی توان کرد و طول دوران غیبت همچون کوتاهی این دوران پذیرفتنی است، و در این موارد ستمگران و ظلمه هستند که مانع ظهور امام علیه الصلوه و السلام شده اند که آن حق روشن نشده و ستم از بین نرفته و گناه جامعه را فرا گرفته است. و بر خدای تعالی و حجت او - امام منصوب از جانب او - حجتی وجود ندارد. اما مرگ ستمگر پیش از آن که بسزای عمل خود رسیده قصاص شود و نیز هلاک شدن مظلوم پیش از آن که عدالت در حق او جاری گردد ممکن الوقوع تو جایز است. و به لحاظ جریان ظلم ستمگران و ستم آنان است که از ظهور آن عزیز بپای دارنده این حقوق ممانعت می شود، ستمگرانی که این گناه را همچنان مرتکب می شوند، آری خدای تعالی در آخرت حق مظلوم را از ستمگر می ستاند و آن طور که بخواهد در قیامت [ صفحه 76] عقاب آنان را کامل می فرماید. به مخالفان ما در این مورد همین پاسخ داده می شود، اگر به آنان گفته شود: نظر شما در مورد عدم استیفاء این حقوق و حدود توسط امام که بعلت قصور اهل حل و عقد یا عدم دسترسی به امام ناشی شده چیست؟ آیا نتیجه آن فوت این حقوق و تعطیل حدود تا روز قیامت نیست؟ ناچار باید همین پاسخی را که داریم در اینجا نیز بیاوریم. اما درباره تایید امام و کوتاه کردن دست ستمگران از او، در این زمینه مطالبی را گفتیم که بعکس این سئوال بر مخالف الزام می آورده. اشاره می گوئیم: هر استدلال نقلی که برای وجوب امامت بیاورید تایید و تقویت امام لازمه آن است بطوری که هیچ چیز مانع تصرف و دخالت امام در امور نشده و دست ستمگران از او کوتاه باشد و ما ملاحظه می کنیم هنگامی که ائمه علیهم الصلوه و السلام از حقوق خود و تصرف در امور منع گردیدند خدای تعالی چنین کاری را ننمود، و این خود پاسخی است بر مخالفان. [ صفحه 79]
زمان ظهور
آیا برای قیام حضرت صاحب الزمان علیه الصلوه و السلام روز معینی است؟ و آیا آن حضرت علیه الصلوه و السلام ما را مشاهده می فرمایند یا خیر؟پاسخ:تعیین زمانی که در آن حضرت صاحب الزمان علیه الصلوه و السلام قیام می فرمایند ممکن نیست. اما به اجمال می توان گفت: هنگامی قیام می فرمایند که از هر تهدیدی در امان بوده، تقیه از آن حضرت علیه الصلوه و السلام برداشته شود. آن حضرت علیه الصلوه و السلام ما را مشاهده و محیط می باشند و هیچ مطلبی از حالات ما بر آن حضرت علیه الصلوه و السلام پوشیده نیست.
پاورقی
[1] کیسانیه: کسانی هستند که قائل به امامت و قائمیت حضرت محمد بن حنیفه فرزند بزرگوار حضرت امیرالمومنین علیه السلام شدند. از آنجا که در جنگ صفین حضرت علی علیه السلام فرزند خود محمد را ملقب به کیسی یعنی زیرک نمود، بعدها که گروهی قائل به امامت محمد شدند، آن گروه را کیسانیه گفتند. اینان معتقد بودند که محمد قائم اسلام است و غیبت کرده و در کوه رضوی بسر می برد. یعدها این عقیده و این گروه منقرض شده و از بین رفتند.
[2] ناووسیه: گروهی هستند که معتقد به امامت و قائمیت امام جعفر صادق علیه السلام بوده و پس از رحلت آن حضرت در 25 شوال سال 148 ه. ق گفتند که ایشان غیبت اختیار کرده و ظاهر خواهند شد و دنیا را پر از عدل و داد خواهند نمود.
[3] واقفیه: در حضرت موسی بن جعفر علیه السلام توقف کردند و معتقد به قائمیت و امامت آن حضرت شدند و گفتند خود حضرت موسی بن جعفر علیه السلام نمرده است و غائب گشته و قائم اسلام او است.