نان حلال خیلی خیلی خوب است.
من نان حلال را خیلی دوست دارم. ما
باید همیشه دنبال نان حلال باشیم،
مثل آقا سیامک .
آقاسیامک یک ماستبندی دارد.او همیشه پولِ آبِ مغازه را
سر وقت میدهد تا آبی که در شیرها میریزد، حلال
باشد. آقا سیامک میگوید: آدم باید یک لقمه
نان حلال به زن و بچهاش بدهد
تا فردا که سرش را گذاشت روی زمین
و عمرش تمام شد، پشت سرش بد و بیراه نباشد .
دایی من کارمند یک شرکت است. او میگوید:
تا مطمئن نشوم که ارباب
رجوع از ته دل راضی شده، از او رشوه
نمیگیرم. آدم باید دنبال نان حلال باشد.
داییام میگوید: من ارباب رجوع را مجبور میکنم
قسم بخورد که راضی
است و بعد رشوه میگیرم! داییم
میگوید : تا پول آدم حلال نباشد، برکت نمیکند.
پول حرام بیبرکت است .
دوستی دارم که عاشق شد و معشوق او به باور اینکه عشق
او صادقانه است هر آنچه در چنته داشت به پای او ریخت
ولیکن عاشق پس از چندی دلش هوای هندوستانی دیگر کرد
و چون معتقد به حلال بودن بود با گفتن حلالم کن
رضایت گرفت و به زندگی حلال خود شادمانه ادامه داد.
ولی پدرم یک معلم است و من فکر میکنم
پولش حرام است؛ چون
هیچوقت برکت ندارد و همیشه وسط برج
کم میآورد. تازه یارانهها را خرج میکند
و پول آب و برق و گاز را نداریم که
بدهیم. ماه قبل، برق ما را قطع کردند،
چون پولش را نداده بودیم.حقوقش را نیز هراز گاهی
به خاطر ضمانتهایی که کرده قطع می کنند .
پول شهریه دانشگاه مجازی برادرم را نیز که از دانشگاه
آزاد کمتر نیست نداریم . مادرم نیاز به یک جراحی فوری دارد
آن را هم نداریم .
دیشب میخواستم به پدرم بگویم:
کاش دنبال
یک لقمه نان حلال بودی!!!!
تا اینقدر کم نمی آوردیم !!
منبع: http://hasaniyeh14.blogfa.com/post/156