0

اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

گشته عضوی از تنت زنجیرهای گردنت

پاره پاره جای شلاق است روی پیرهنت

غیر این زندان ، زندانهای دیگر هم که بود

قصدشان آزار بود اینجا اگر آوردنت

ضربه می خوردی ولی نیزه به پهلویت نرفت

جای شکرش هست با شلاق می آزردنت

پیکرت محصور بود اما لگد رویت نخورد

زلف تو درهم ولی دستی به گیسویت نخورد

چشم تو می دید اما خواهرت پیشت نبود

لحظه ی آزردن تو دخترت پیشت نبود

روی تخته پاره ای اما کفن داری بس است

پیکرت عریان نشد یک پیرهن داری بس است

ساق پای تو شکسته پیکرت خاکی نشد

با جسارت های چکمه حنجرت خاکی نشد

بر سر بازار ناموس تو آواره نشد

پیش چشم هیز این مردم که بیچاره نشد

زیر گل مدفون شدی سنگی نیامد سمت تو

چکمه های چل تنه جنگی نیامد سمت تو

از تمام آل تو موی کسی عریان نشد

در میان جمعیت روی کسی عریان نشد

 

عليرضا عنصري

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  10:13 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

امام موسی کاظم(ع)-شهادت

 

"ای وای بر اسیری، کز یاد رفته باشد

در دام مانده باشد، صیاد رفته باشد"

آه از دمی که آید، دیگر برون ز زندان

مردی که در سیه چال، از یاد رفته باشد

از بس ز ضرب سیلی،او ناله زد"یازهرا"

از جوهر صدایش، فریاد رفته باشد

با تازیانه ی کین، آزرده کرده او را

هرگاه بر شکنجه، جلاّد رفته باشد

از ناسزا و طعنه، سِنْدیٖ نَبُرد بهره

از کظمِ غیظ آقا، ناشاد رفته باشد

ساق شکسته ی او، مرهم نمی پذیرد

آه از دمی که کار از، امداد رفته باشد

چون روی تخته ی در، باب الحوائج آید

جان از نهادِ شیعه، از داد رفته باشد

برروی جِسْر بغداد،جسمش سه روز مانده

این گوشه از غمش بر، اجداد رفته باشد

 

وحید دکامین

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  10:13 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

امام موسی کاظم(ع)-شهادت

 

قیاسی ساده می بندم امامی با پیمبررا

غم موسی بن عمران و غم موسی بن جعفر را

دوتا موسی که هردو رهبری کردند در عالم

یکی قوم مسلمان را و آن یک قوم کافر را

یکی خود جلوه ای از جلوه های نور حیدر بود

یکی بیهوش شد در طور وقتی دید حیدر را

یکی کشت و فراری گشت حقی چون که ناحق شد

یکی با کاظم الغیظی به زیر انداخته سر را

دوتا موسی دوتا هارون زمان اما به نامردی

رشیدش کرد و دشمن کرد هارون برادر را

دوتا موسی یکی سرگرم فرزندان خود بود و

نمی دید این یکی در حبس تا نُه سال دختر را

یکی مادر در آب نیل رفت و داد بر آبش

یکی در آتش در داد محسن را و مادر را

عصای حضرت موسی کجا و آن امامی که

عصای پیریش می کرد دیوار برابر را

کجا در حبس موسی را چنین شلاق آوردند

به جرم اینکه شبها خوانده بود آیات کوثر را

 

مهدی رحیمی

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  10:13 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

امام موسی کاظم(ع)-شهادت

 

ندارد هیچ کس در این دل زندان نشان از من

نه من دارم خبر از خانه ام نی خانمان از من

نسیمی گر گذر میکرد،دل چون غنچه وا میشد

ولی آن هم گریزانست،چون تاب و توان از من

تن من با دل زندان و زندانبان شده همرنگ

پذیرائی کند با تازیانه میزبان از من

به حال من دل آن آهن زنجیر می سوزد

نمی خواهد که گردد دور، زنجیر گران از من

سرم را جز سر زانو کسی در بر نمی گیرد

صبا لطفی! خبر بر غمگسارانم رسان از من

در زندان به رویم بازخواهد شد ولی روزی

که نَبوَد هیچ باقی غیر مشتی استخوان از من

بر سیل ستم استاده و نستوه چون کوهم

نمی یابند عجز و لابه،هرگز دشمنان از من

الهی من هم از تو همچو زهرا مرگ میخواهم

به لب آورده ام جان؛ گیر ای جانانه جان از من

 

علی انسانی

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  10:13 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

رشته‌ی دلهای عاشق پشت این در بسته شد

رزق ما از سفره‌ی موسی ابن جعفر بسته شد

تا خبر آمد غروب از خانه بیرون می‌زند

با هجوم سائلان از صبح معبر بسته شد

مشت ما را وا نخواهد کرد وقتی از کرم

مشت مسکین درش با کیسه‌ی زر بسته شد

آنکه از کار پیمبرها گره وا می‌کند

دست و پایش در غل و زنجیر آخر بسته شد

ای خدا آزاد بودن پیشکش این ظلم چیست؟

در قفس حتی پر و بال کبوتر بسته شد

یک نفر با تازیانه آمد و در باز شد

یک نفر با تازیانه آمد و در بسته شد

تازیانه رفت بالا چشم مادر تار گشت

تازیانه خورد بر تن چشم مادر بسته شد

آه روی تخته پاره ساق پایش بند نیست

بیش از این حرفی ندارم روضه ها سربسته شد

 

میلاد حسنی

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  10:14 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

امام موسی کاظم(ع)-شهادت

 

ﺩﺭ ﺩﻝ ﺗﺎﺭﯾﮏ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﻣﺜﻞ ﺷﻤﻊ ﺭﻭﺷﻨﻢ

ﻟﺤﻈﻪ ﻟﺤﻈﻪ، ﻗﻄﺮﻩ ﻗﻄﺮﻩ، ﺁﺏ ﮔﺮﺩﯾﺪﻩ ﺗﻨﻢ

ﺑﺲ ﮐﻪ ﻻ‌ﻏﺮ ﮔﺸﺘﻪ ﺍﻡ ﭼﻮﻥ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﻡ ﺳﺮ ﺑﻪ ﺧﺎﮎ

ﺧﺼﻢ ﭘﻨﺪﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﻦ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﭘﯿﺮﺍﻫﻨﻢ

ﺩﺭ ﺳﯿﻪ ﭼﺎﻝ ﺑﻼ‌ ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺖ ﺧﻠﻮﺕ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ

ﺍﯾﻦ ﻧﻤﺎﺯ، ﺍﯾﻦ ﺣﺎﻝ ﺧﻮﺵ، ﺍﯾﻦ ﺍﺷﮓ ﺩﺍﻣﻦ ﺩﺍﻣﻨﻢ

ﻫﺮ ﮐﻪ ﺯﻧﺪﺍﻧﯽ ﺷﻮﺩ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﻼ‌ﻗﺎﺗﺶ ﺭﻭﻧﺪ

ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻣﻤﻨﻮﻉ ﺍﻟﻤﻼ‌ﻗﺎﺕ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﺍﻥ، ﻣﻨﻢ

ﻗﺎﺗﻞ ﺩﻝ ﺳﻨﮓ ﻣﯽ ﺧﻨﺪﺩ ﺑﻪ ﺍﺷﮓ ﺩﯾﺪﻩ ﺍﻡ

ﺣﻠﻘﻪ ﯼ ﺯﻧﺠﯿﺮ ﻣﯽ ﮔﺮﯾﺪ ﺑﻪ ﺯﺧﻢ ﮔﺮﺩﻧﻢ

ﺑﺲ ﮐﻪ ﺟﺴﻤﻢ ﺁﺏ ﮔﺸﺘﻪ ﻣﺜﻞ ﺷﻤﻊ ﺳﻮﺧﺘﻪ

ﻣﺤﻮ ﮔﺸﺘﻪ ﺟﺎﯼ ﻧﻘﺶ ﺗﺎﺯﯾﺎﻧﻪ ﺑﺮ ﺗﻨﻢ

ﺭﻭﺯﻩ ﺩﺍﺭﻡ، ﻭﻗﺖ ﺍﻓﻄﺎﺭ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻮﯾﯽ ﻗﺎﺗﻠﻢ

ﮐﺮﺩﻩ ﺑﺎ ﺧﺮﻣﺎﯼ ﺯﻫﺮ ﺁﻟﻮﺩﻩ ﻗﺼﺪ ﮐُﺸﺘﻨﻢ

ﮔﺎﻩ ﮔﺎﻩ ﺍﺯ ﺳﺎﻕ ﭘﺎﯼ ﻣﻦ ﺧﻮﻥ ﻣﯽ ﭼﮑﺪ

ﺑﺲ ﮐﻪ ﭘﺎ ﺳﺎﯾﯿﺪﻩ ﮔﺸﺘﻪ ﺑﯿﻦ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺁﻫﻨﻢ

ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ! ﺍﺯ ﮔﺮﯾﻪ ﯼ ﻣﻦ ﺣﺒﺲ ﻫﻢ ﺁﻣﺪ ﺑﻪ ﺗﻨﮓ

ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺁﻧﮑﻪ ﺧﻨﺪﯾﺪﻡ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺩﺷﻤﻨﻢ

ﯾﺎﺩ ﺍﺯ ﺟﺴﻢ ﻣﻦ ﻭ ﺍﺯ ﺗﺨﺘﻪ ﺩﺭ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ

ﻫﺮ ﮐﻪ ﮔﺮﺩﺩ ﺯﺍﺋﺮ ﻭ ﺁﯾﺪ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﺪﻓﻨﻢ

ﯾﺎﺑﻦ ﺯﻫﺮﺍ «ﻣﯿﺜﻢ» ﺍﺳﺘﻢ ﺑﺎ ﺗﻮﻻ‌ّﯼ ﺷﻤﺎ

ﮔﺮ ﺑﻪ ﺩﻭﺯﺥ ﻫﻢ ﺭﻭﻡ ﺍﺯ ﻫُﺮﻡ ﺁﺗﺶ ﺍﯾﻤﻨﻢ

 

غلامرضا سازگار

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  10:14 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

امام موسی کاظم(ع)-شهادت

 

سجاده ها ز جلوه روحانى تواند

زندانى خدا همه زندانى تواند

با دستهاى بسته مناجات دیدنی ست

یک گوشه اى نشسته مناجات دیدنى ست

در زیر تازیانه خدا را صدا بزن

آه اى غریب قید ملاقات را بزن

جایت کم است بال و پرت را تکان مده

دیوار محکم است سرت را تکان مده

تا ساقه ات خمید خمیده شدى تو هم

زنجیر را کشید کشیده شدى تو هم

خورشیدى و به جانب گودال میروى

ساقت تکان که میخورد از حال میروى

بالت به میله هاى قفس گیر میکند

با این گلوى بسته نفس گیر میکند

این چهار تا غلام غریبت کشیده اند

انگار تخته ها به صلیبت کشیده اند

یک گوشه دختران خودت را صدا زدى

با دست و پاى بسته شده دست و پا زدى

پا جاى دستهاى توسل گذاشتند

جسم تو را سه روز روى پل ....

 رد میشدند مردم بى عار بارها

رد میشدند از بغل تو سوارها

اما کسى به رخت و لباس تو پا نزد

اما کسى دهان تو را با عصا نزد

 

علی اکبر لطیفیان

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  10:14 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

 

به زیر غربت سنگین زندان

کمی پائین‌تر از پائین زندان

تَرَک زد بر رخ آئین زندان

شکستم در شب غمگین زندان

 

به غربت ، آتش افتاده به جانم

کجایی دخترم معصومه جانم

 

مرا در این سیاهی چال کردند

تَنَم را با لگد پامال کردند

نگهبانِ مرا دجال کردند

و یک روزِ مرا صد سال کردند

 

نمانده بر عبایم تار و پودی

ز رفت و آمد پای یهودی

 

ز بس که سرد و تاریک نمور است

ته زندانِ آخر مثل گور است

اگر چه پاسبان آن شرور است

بساط سجده اما جور جور است

 

شکسته ساقه با زخم تبر ؛ وای

قیام از سجده با درد کمر ؛ وای

 

همین که از لبم فریاد افتاد

گره شد مشت و در دستان جلّاد

چنان زد از دهان ، دندانم افتاد

مرا تا مرز جان دادن فرستاد

 

به محض آب گفتن سِندیِ مست

لبم را پُر ز خون می کرد با دست

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  10:14 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

اشعار شهادت حضرت امام موسی بن جعفر(ع) – سعید خرازی

 

آسمان را به روی تخته ی در می بردند

تاج سر بود که باید روی سر می بردند

 

سرو سامان همه بی سر و بی سامان بود

پا به یک سوی ، سر از یک طرف آویزان بود

 

او درست است که یک همدم و غمخوار نداشت

بدنش روی دری بود که مسمار نداشت

 

جگرش پاره شده اما به دل تشت نریخت

عضو عضو بدنش هر طرف دشت نریخت

 

بود زندانی و در مجلس اغیار نرفت

همره اهل و عیالش سر بازار نرفت

 

کسی از دور به پیشانی او سنگ نزد

گرگ درنده به پیرهن او چنگ نزد

 

کنج زندان خبر از بزم می و جام نبود

دخترش ثانیه ای در ملاء عام نبود

 

سر سجاده و در حال سجودش نزدند

هر دو دستش به تنش بود و عمودش نزدند

 

تن او ماند روی خاک ولی چاک نشد

تیغ خونین شده با پیرهنش پاک نشد

 

بود مظلوم ولی هفت کفن داشت به تن

گریه میکرد به جسمی که نشد و غسل و کفن

 

سعید خرازی

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  10:14 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

اشعار شهادت حضرت امام موسی بن جعفر(ع)  

 

درد محض است مداوا شدنش ممکن نیست

کاش راحت شود آقا، شدنش ممکن نیست

 

لخته خونها به کلیمیش حسادت کردند

با لب پاره که موسی شدنش ممکن نیست

 

با همان ضربه‌ی اول نفسش بند آمد

به زمین خورده ولی پا شدنش ممکن نیست

 

این عبا پیکر آقاست، از آن رد نشوید

باز هم گمشده، پیدا شدنش ممکن نیست

 

دست و پایی که شکسته س ورم هم دارد

بین این سلسله ها، جا شدنش ممکن نیست

 

یک لگد خورده و یاد در و دیوار افتاد

بی خیال غم زهرا شدنش ممکن نیست

 

زیر شلاق تنش سوخت ولی نیزه نخورد

شکر که غارت اعداء شدنش ممکن نیست

 

پیکرش هفت کفن داشت، خیالم جمع است

بی کفن، کشته صحرا شدنش ممکن نیست

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  10:14 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

هر عاشق سرگشته ای که غرق حیرانی ست

آقاست مادامی که در دام تو زندانی ست

در سینه ام جز مهر تو جاری نخواهد شد

با شوق مدح تو لبم گرم غزل خوانی ست

هر کس که خرج غیر تو کرده ست طبعش را

قطعا ضرر کرده ، پریشان از پشیمانی ست

مانند "بشر حافی" خود سر به راهم کن

رو کن به این دل این دلی که رو به ویرانی ست

باب الحوائج شربتی... یک لقمه ی نانی...

مولا پذیرا باش دل مشتاق مهمانی ست

لطفی کن امشب در به روی سائلت واكن

من که خبر دارم در این خانه فراوانی ست

عمری نمک گیر تو میباشیم و بدبخت است

هرکس کنار سفره ی اولاد زهرا نیست

شیراز ، قم ، مشهد شهادت میدهند آقا

این سرزمین از لطف تو همچون گلستانی ست

یک پنجره فولاد باید ساخت در صحنت

این ایده از آن هنرمندان ایرانی ست

تحویل میگیری دوچندان در حریم خود

از جمع زوارت هر آن کس که خراسانی ست

از تو نوشتن از تو خواندن روی منبرها

کار فؤاد و دعبل و عمان سامانی ست

مولا سفارش کن مرا در نزد فرزندت

رؤیای من رؤیای پیرمرد سلمانی ست

بین دو راهی مانده ام در مرثیه دیگر

این شعر هم سردرگم ابیات پایانی ست...

شبهای تو با اذیت و آزارها طی شد

ساق شکسته شاهد غم های طولانی ست

بر روی پل جسم تو را دیگر رها کردند

تا صبح محشر از غم تو دیده بارانی ست

از بس کفن آمد برایت مجلس شعرم

دیگر اسیر جذر و مدی فوق طوفانی ست

 

علیرضا خاکساری

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  10:14 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

امام موسی الکاظم(ع)-شهادت

 

انیسِ این شب تاریک چهارده سالم

شب است و گریه به حالم کند سیه چالم

اگر چه رفته زِ دستم حسابِ این شبها

نرفته از نظرم خاطراتِ اطفالم

اُمیدِ دیدنِ رویِ رضا ندارم حیف

از این دو چشمِ نحیف و دو پلکِ بی حالم

چنان فشرده مرا در میانِ خود زنجیر

که حلقه حلقه فرو رفته در پَر و بالم

دوباره کعبه نِی امشب سری به من زد و رفت

دوباره طعنه گرفته سراغِ احوالم

به رویِ خاک مسیرِ کشیدنم پیداست

شکسته میروم و هر دو پا به دنبالم

رسیده سندی شاهک،دوباره می خندد

و من بخاطرِ مادر دوباره می نالم

حیا نمی کند و بعدِ زخمِ سیلیِ او

به یادِ داغِ مدینه به یادِ نُه سالم

 

حسن لطفی

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  10:14 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

امام موسی الکاظم(ع)-شهادت

 

کُنجِ نَمورِ این قفسِ غم فزا بس است

خو با بلا گرفته ام اما بلا بس است

قلبم گرفته باز ، جگر گوشه ام کجاست

این روزِ آخری غمِ هجرِ رضا بس است

چشمی نمانده گوشه ی تارِ سیاهچال

دردی نمانده آه که این دردِ پا بس است

زنجیر هم به شانه یِ من گریه می کند

در زیرِ حلقه ها بدنی بی نوا بس است

صیاد آمده به تماشای مرگ من

بیگانه کو که دیدنِ این آشنا بس است

رحمی نمی کند نفسم مانده در گلو

رحمی نمی کند که من و این جفا بس است

اینجا کسی ندید که ساقم شکسته است

اینجاکسی نگفت که سیلی چرا؟بس است

یک جمله گفته ام بزن که خوب میزنی

باشد بزن دوباره ولی ناسزا بس است

 

حسن لطفی

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  10:15 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

امام موسی الکاظم(ع)-شهادت

 

دارد نشان یوسف از زندان بر شانه های باد می آید

اما نمیدانم چرا دارد پیراهن از بغداد می آید

وَجعل مِن اَهلی خواند و هارون را،موسی کنار خود برادر دید

موسی بن جعفر را چرا هارون با منطق بیداد می آید

سی شب کجا موسی!؟چه میخوانی؟ پایان ده اَتممنا بِعشرت را

موسای ما را چارده سال از ، زندان به زندان یاد می آید

هم خشمگین است از ستمکاران  هم کاظمین الغیظ بر یاران

هرکس امام المتقین شد هان ! با جمعی از اضداد می آید

زندان عبادتگاه شد با او  ، بدکاره هم آگاه شد با او

اصلا از این آقا مگر کاری جز یاری و امداد می آید!؟

خَلِّصنی از زندان از این آزار،یارب ! چُنان کز سنگ و آهن، نار

وقتی که از در وقتی از دیوار،غم می چکد فریاد می آید

زندانی بغداد ما کارش، با سِندی بن شاهِک افتاده است

سم کار خود را می کند آخر ،هر کار از این جلاد می آید

ایرانیان شوق خراسان را در کاظمینش جستجو کردند

حس زیارتنامه ی او نیز از صحن گوهرشاد می آید

باب الحوائج اوست یعنی ما ، هر وقت مشهد آرزو کردیم

دیدیم بوی حضرت کاظم  از پنجره فولاد می آید

 

محسن ناصحی

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  10:15 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

بر روی تخته ای بدنش را گرفته اند
حمال ها به دوش، تنش را گرفته اند

باچشم پر ز اشک تمام ملایکه
بر سینه داغ سوختنش را گرفته اند

رسول ملکی

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  10:15 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها