0

اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

روضه- حضرت موسی ابن جعفر


بدتر ز پا و دست، تنت درد می کند
زنجیر زیر پیرهنت درد می کند
بر روی پیکرت رد شلاق می رود
لبهای گوهر سخنت درد می کند
از روی عمد بین سیه چال بردنت
از اینچنین محن، بدنت درد می کند
هرچند قعر چاه به زحمت فتاده ای
قلبت ز یاد بی ''کفنت'' درد می کند
شکر خدا که خواهرتان پیشتان نبود
راست اسیر نیزه ی تیز و سنان نبود
*******
ساقی که داشت پای شریفت شکسته شد
حتی نفس ز سردی زندان، چه خسته شد
هر استخوان معتکفت تیر می کشد
بی شک لبت ز غیر عبادات بسته شد
از فرط همنشینیِ زنجیر و گردنت
خون بین گردن و تن پاک تو لخته شد
روز و شبت سیاهی و فرقی نمی کند
تابوت جسم بی رمقت تکه تخته دش
اینجا برای بی کسی ات ناله می کنیم
گریه ز داغ زخم روی شانه می کنیم
*******
با اینکه جسم تو به روی دستشان نرفت
با اینکه با ادب به سوی عاشقان نرفت
لیکن نشد بدنت زیرِ سمِ اسب
لیکن به سوی تو سنگی نشان نرفت
ایـن تـازیانه با تـنـتـان خوب تا نکرد
وقت دعا که نیزه فرو در دهان نرفت؟ !
ماندی سه روز گوشه ی زندان، بدونِ جان
اما هجوم دشمن تو بر زنان نرفت
جدت حسین تشنه به کودال رفته است
خواهر نظاره کرده و از حال رفته است


علی احمدیان-جنت

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  10:11 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

شبیه پیر کنعان نه… که من یوسف دو تا دارم
غم معصومه را دارم، به دل شوق رضا دارم

از این زندان به آن زندان جدا از اهل خود رفتم
در این شب ها هوای کوچ از این ویرانه را دارم

 

امان از سِجن هارون و امان از سندی ملعون
در این غربتکده دیوانی از درد و بلا دارم

به هم می ریزد احوال مرا با ناسزاهایش
خبر دارد که غیرت روی نام مرتضی دارم

برای هتک حرمت، سمت من بدکاره آوردند
دعا کردم به سجده رفت و شد حالا هوادارم

زمان سجده می افتم شبیه یک عبا بر خاک
به درگاه خدایم روز و شب دست دعا دارم

هزاران رد پا و چکمه بر روی عبا دارم
هزاران رد شلاقِ جفا زیر عبا دارم

کمی از چهره ام نیلی، کمی سرخ و کمی زرد است
شده رنگین کمان، رویم… خزانِ رنگ ها دارم

شبانه قعر این گودال، سرپا ماندنم سخت است
نمی فهمند انگاری که دردِ ساق پا دارم

میان هر نمازم خوانده ام “عجل وفاتی” را
تمسک بر طریق مادرم خیرالنسا دارم

لبان تشنه ام مثل دو تا چوب است و حق دارم
اگر که گریه بر لبْ تشنه ی کرب و بلا دارم

به دور گردنم جای غل و زنجیر می سوزد
گریز روضه بر شاه ذَبیحاً بِالْقَفا دارم

تنم بر روی تخته پاره ای رفته ولی دیگر
کجا جای کفن تکه حصیر و بوریا دارم؟!

محمد جواد شیرازی

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  10:11 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

تمام آرزویم هست ببینم بچه هایم را

ببینم که خدا کرده اجابت ربنایم را

 

دراین مدت که زندانم همیشه زاروگریانم

از اینکه من نمی بینم رخ ماه رضایم را

 

دلم تنگ است میخواهم کنار دخترم باشم

بیندازد به روی سر دوباره این عبایم را

 

بگیرم دستهایش را بگیرد دست هایم را

اگرچه خوب میدانم که میگیرد عزایم را

 

ندارم یک ملاقاتی به غیر یک نفر-آن هم

که با شلاق می آید ببوسد جای جایم را

 

در اینجا سندی نامرد بلائی برسرم اورد

که جز مردن نمی‌بینم علاج زخم هایم را

 

ندارم قوتی حتی که برخیزم به روی پا

فشار ضربه ی پایی شکسته ساق پایم را

 

ندارد روزنی زندان امان ازدست زندانبان

بیا ای مادرم زهرا ببینی کربلایم را

 

محمدحسن بیات لو

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  10:11 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

زنجیره هفت آسمان در بند زنجیراست 

تنهاترین شب زنده دار از زندگی سیراست

 

از روزن تنگ سیاه حصر می تابد

یک رشته این نورعالم را فراگیر است

 

ایمان مطلق با سلاح سجده می جنگد 

هر ربنایش برهجوم کفر شمشیراست

 

سجاده اش بدکاره را هم آسمانی کرد 

موسی آل فاطمه دنیای تأثیراست

 

تنها اگر جسم نحیفی برعبا مانده

شیر درون بند آری بازهم شیراست

 

طوری به دور گردنش زنجیر پیچیده 

که مرغ زخمی نفس با سینه درگیراست

 

از گریه های مادریش می شود فهمید 

خیلی ز دست ناسزای خصم دل گیراست

 

زخمش تداعی می کند ویرانه را هر دم

حال پریشانش شبیه دختری پیراست

 

با دست بسته یاد آن طفل است ومی بیند 

دنبال سرها از سر ناقه سرازیراست

 

مثل سه ساله با غل و زنجیر خواهد رفت

پرواز مظلومانه اش بر بال تقدیراست

 

یک روز معراجش به عرش نیزه و امروز

بر خاک فرش کهنه از خورشید تصویر است

علی شکاری

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  10:11 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

اوضاع زندان سخت و بدتر شد

تا وضع جسمش مثل مادر شد

 

هر روز ضرب سيلي و شلّاق

افطاری موسی بن جعفر شد

 

او خطّ ثلثي ناب و موزون بود

صد حيف، كوفی مُكسّر شد

 

از حرف های زشتِ زندان بان

آئينه ی قلبش مُكدّر شد

 

با ناسزاهايي كه مي گفتند

درد دلش چندين برابر شد

 

"آزادی" آن هم با غُل و زنجير

از حبس، سهم اين كبوتر شد

 

با آن همه فرزند، درد اينجاست

تنهاي تنها بود و پرپر شد

 

"در" از خجالت سرخ شد وقتي

تابوت آقا تخته ی در شد

 

از بركت جسمش، پُل بغداد

بازارِ گلهای مُعطّر شد

 

معصومه اش را مي كند دق مرگ

عمری كه با داغ پدر سر شد

 

او زائر اشك برادر بود

امّــا رقيّه زائر سر شد

 

از ظلم رعيت، دخترِ شاهي

هم بي پدر هم بي برادر شد

 

اي واي از وقتي عمويش رفت

آماده ی تسليمِ زيور شد

 

از كربلا تا شام، چِل منزل

ذكرش فقط "لالايي اصغر"شد

 

با برق شادی از حرم برگشت

چشمي كه پای داغ او تر شد

محمد قاسمی

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  10:11 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

عمری زديم از دل صدا باب الحوائج را

خوانديم بعد از ربنا باب الحوائج را

روزی ما كرده خدا باب الحوائج را

از ما نگيرد كاش "يا باب الحوائج " را

 

هركس صدايش كرد بي چاره نخواهد شد

كارش به يك مو هم رسد پاره نخواهد شد

 

يادش بخيرآن روزها كه مادر خانه

گه گاه ميزد پرچمي را سر در خانه

پر مي شد از همسايه ها دور وبر خانه 

 يك سفره نذری، قدر وسع شوهر خانه

 

مادر پدرهامان همينكه كم مياوردند

يك سفره موسي بن جعفر نذر ميكردند

 

عصر سه شنبه خانه ما رو به را ميشد

يك سفره مي افتاد و درد ما دوا ميشد

با اشك وقتي چشم مادر آشنا ميشد 

آجيل هاي سفره هم مشكل گشا ميشد

 

آنچه هميشه طالبش چندين برابر بود

نان و پنير سفره موسي بن جعفر بود

 

گاهی ميان روضه ما شور مي آمد

پير زنی از راه خيلي دور مي آمد

با دختری از هر دو چشمش كور...مي امد

بهر شفای كودك منظور مي آمد

 

يك بار در بين دعا ما بين آمينم

برخاست از جا گفت دارم خوب مي بينم

 

آنكه توسل ياد چشمم داد مادر بود

آنكه ميان روضه مي زد داد مادر بود

آنكه كنارسفره مي افتاد مادر بود

گريه كن زنداني بغداد مادر بود

 

حتي نفس در سينه او گير مي افتاد

هر باركه ياد غل و زنجير مي افتاد

 

مي گفت چيزي بر لبش جز جان نيامد...آه

در خلوت او غير زندانبان نيامد...آه

اين بار يوسف زنده از زندان نيامد ... آه

پيراهنش هم جانب كنعان نيامد...آه

 

از آه او درخانه زنجير شيون ماند

بر روی آهن تا هميشه ردّ گردن ماند

 

اين اتفاق انگار كه بسيار مي افتاد

هرشب به جانش دست بد كردار مي افتاد

نه نيمه ي شب موقع افطار مي افتاد

انقدر ميزد دست او از كار مي افتاد

 

وقتي كه فرقي بين شان در چشم دشمن نيست

صدشكر كه مرد است زير دست و پا، زن نيست

 

محسن عرب خالقی

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  10:11 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

امام موسی الکاظم(ع)-شهادت

 

قاضی حاجات همه موسی بن جعفر

شور عبادات همه موسی بن جعفر

عشق تو در ذات همه موسی بن جعفر

مهرت مباهات همه موسی بن جعفر

با مهر تو ایمانمان را پروراندیم

بر ما نظر کردی و از عشق تو خواندیم

ای خانه ات آباد یا باب الحوائج

کارم به تو افتاد یا باب الحوائج

از دست دل فریاد یا باب الحوائج

داد آبرو بر باد یا باب الحوائج

اهل گناهیم و نکردیم اعترافی

بیدار کن ما را شبیه بُشر حافی

تو عاشق خلوت نشینی با خدایی

تو روح بخش رویش سبز دعایی

در سجده هایت مست ذکر ربنایی

وقت عبادت از همه عالم جدایی

هفت آسمان مشتاق ذکر یا مجیرت

در کنج زندان هستی و عالم اسیرت

تو در سیاهی های عالم نور هستی

در کنج زندان نه میان طور هستی

دُرّ  امام صادقی مستور هستی

یک عمر هست از خانواده دور هستی

آقا همه دلتنگ دیدار تو هستند

یک عمر با گریه به پای تو نشستند

آقا خیال آمدن دارد؟ ندارد

آیا توانی در بدن دارد؟ ندارد

حتی رمق در پا شدن دارد؟ ندارد

جان لبی بر هم زدن دارد؟ ندارد

هر چند غرق جلوه های دوست مانده

از او فقط یک استخوان و پوست مانده

آقا بگو با ما از آن زندان آخر

شد دیده ها دریا از آن زندان آخر

خون شد دل زهرا از آن زندان آخر

خون می چکد از پا از آن زندان آخر

با تو چه کرده دشمن پست یهودی

خورده به روی صورتت دست یهودی

در کنج زندان ظلم ها تکرار می شد

با تازیانه روزه ای افطار می شد

آزارها دادند هر مقدار می شد

در نیمه ی شب با لگد بیدار می شد

دشمن ندارد بهر کار خود دلیلی

یا تازیانه می زند یا ضرب سیلی

آهسته آهسته خودش را جا به جا کرد

اول برای شیعیان خود دعا کرد

معصومه را با گریه های خود صدا کرد

افتاد بر روی زمین یاد رضا کرد

ای میوه ی قلبم ببین بابا چه حالی است

اینجا فقط جای تو با معصومه خالی است

روح تو را تا درگه محبوب بردند

هم زهر خوردی هم تو را مضروب بردند

جسم تو را بر تکه ای از چوب بردند

بد بود اما عاقبت شد خوب بردند

هر چند بر روی زمین مانده تن تو

غارت نکرده هیچ کس پیراهن تو

آقا خدایی بی کفن ماندی ؟ نماندی

در بین گرما پاره تن ماندی ؟ نماندی

آیا بدون پیرهن ماندی؟نماندی

در زیر دست و پا شدن ماندی ؟ نماندی

گرچه عزادار شهید کاظمینم

امشب پریشان پریشان حسینم

آیا کسی با مرکب از روی تو رفته؟

چنگ کسی آیا به گیسوی تو رفته؟

یا نیزه ای مابین پهلوی تو رفته؟

آیا سه شعبه روی بازوی تو رفته؟

قربان آن قامت که بر روی زمین خورد

قربان آنکس که عمود آهنین خورد

***

 

مجتبی شکریان

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  10:12 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

امام موسی کاظم(ع)-شهادت

 

از ماتم اولاد علی بود ،کز اول

چشم همه بارانی و دل سوختنی شد

دل سوخت ازین غصه که از یوسف زهرا

در دام بلا آن همه حرمت شکنی شد

آغاز شد از کوچه و از مادر سادات

اینگونه جسارت به ائمه علنی شد

هر روز بلا دید و جفا دید و کتک خورد

هر روز بر او و پدرش بد دهنی شد

یک جلوه حسینی شد و جسمش به زمین ماند

مسموم شد و شیوهء قتلش حسنی شد

جا ماندنِ جسمش روی خاکِ پُلِ بغداد

یادآورِ جا ماندنِ صد پاره تنی شد

سهم پسر فاطمه شد گوشۀ زندان

سهم پسر دیگر او بی کفنی شد

سادات ببخشند پس از غارت خیمه

با بردنِ خلخال ، جسارت به زنی شدد

 

مهدی مقیمی

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  10:12 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

غزل مرثیه شهادت امام کاظم علیه السلام

 مانند تو کسی تک وتنها نمی شود             

             زندانی مصیبت و غم ها نمی شود

جسمت اسیر ضربه شلاق و ناسزاست        

               این زخم های کینه مداوا نمی شود

این رسم میزبانی یک روزه دار نیست           

             افطار او به مشت ولگد وا نمی شود

زنجیرها رسانده سرت را به زانویت          

              "کاغذهم این چنین که تویی تا نمی شود"

اعضای پیکر تو زهم منفصل شده              

               این پا دگر برای شما پا نمی شود

این سرفه های خشک تو یعنی که تشنه ای  

              آبی نصیب حضرت دریا نمی شود

آری تو هم به جد غریبت کشیده ای           

            ننویسم از مصیبت عظما نمی شود

شکرخدا که دختر تو جای دیگری ست          

              با پیکر نهیف تو تنها نمی شود

اما دلم گرفته ز اندوه دختری               

              طشت وسر و سه ساله و بابا نمی شود

شکرخدا که دست تو انگشتری نبود           

             بر روی دستهای تو دعوا نمی شود

هنگام حمل پیکرتان بین کوچه ها              

        شادی و صوت و هلهله برپا نمی شود

 

محمود یوسفی

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  10:12 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

اشعار شهادت حضرت امام موسی بن جعفر(ع)

 

عمری زدیم از دل صدا باب الحوائج را

خواندیم بعد از ربنا باب الحوائج را

روزی ما کرده خدا باب الحوائج را

از ما نگیرد کاش یا باب الحوائج را

 

هرکس صدایش کرد ، بیچاره نخواهد شد

کارش به یک مو هم رسد ، پاره نخواهدشد

 

یادش به خیر آن روزها که مادر خانه

گهگاه میزد پرچمی را سر درِ خانه

پر میشد از همسایه ها دور و بَرِ خانه

یک سفره ی نذری قدر وُسع شوهر خانه

 

مادر ، پدرها همین که کم می آوردند

یک سفره ی موسی بن جعفر نذر می کردند

 

عصر سه شنبه خانه ی ما رو به راه می شد

یک سفره می افتاد درد ما دوا می شد

با اشک وقتی چشم مادر آشنا می شد

آجیل های سفره هم مشگل گشا می شد

 

آنچه همیشه طالبش چندین برابر بود

نان و پنیر سفره موسی بن جعفر بود

 

گاهی میان روضه ی ما شور می آمد

پیر زنی از راه خیلی دور می آمد

با دختری از هر دو چشمش کور می آمد

بهر شفای کودک منظور می آمد

 

یک روز در بین دعا ما بین آمینم

برخاست از جا گفت دارم خوب میبینم

 

آنکه توسل یاد چشمم داد مادر بود

آنکه میان روضه میزد داد ، مادر بود

آنکه کنار سفره می افتاد مادر بود

گریه کُن زندانیِ بغداد مادر بود

 

حتی تنفس در سینه ی او گیر می افتاد

هر بار که یاد غل و زنجیر می افتاد

 

میگفت چیزی بر لبش جز جان نیامد ؛ آه

در خلوت او غیر زندان بان نیامد ؛ آه

این بار یوسف زنده از زندان نیامد ؛ آه

پیراهنش هم جانب کنعان نیامد ؛ آه

 

از آه او در خانه ی زنجیر ، شیون ماند

بر روی آهن تا همیشه ردّ گردن ماند

 

این اتفاق که بسیار می افتاد

هرشب به جانش دست لاکردار می افتاد

درنیمه شب موقع استغفار می افتاد

آنقدر میزد دست او از کار می افتاد

 

وقتی که فرقی بینشان در چشم دشمن نیست

صد شکر که مَرد است زیر دست و پا زن نیست

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  10:12 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

به لطف حضرت حق حس معنوی دارم

به شوق خواندن مرثیه مثنوی دارم

فضای خانه ی دل را حسینیه کردم

و اشک مادر سادات را در آوردم

دلا بسوز به سوز دل امام رضا

به روضه ای که شده قاتل امام رضا 

دلا بسوز که در سینه غم شرربار است

دلا بسوز که معصومه اش عزادار است 

یکی دو جرعه غزل مرثیه بنوشید و...

به دخترش همگی تسلیت بگویید و...

چه خوب تک تک تان اهل فیض و بارانید

به نام نامی آقا به روضه مهمانید

تمام غربت عالم به او حواله شده

اسیر خسته ی کنج سیاهچاله شده

بنای دشمن او گرچه ظلم و بیداد است

سیاهچاله نگو قتلگاه بغداد است

به ناله محبس خود را اگر حرم کرده

ز فرط گریه دو چشم ترش ورم کرده

در آسمان نگاهش شراره حد میزد

دم غروب کثیفی به او لگد میزد

بلند میشد و از نو دوباره می افتاد

سرش به شانه ی زخمش هماره می افتاد

نگو چرا که قیامش فقط قعود شده 

تمام دور و بر گردنش کبود شده

نگو چرا ز لبش خون لخته می ریزد

نگو چرا دو سه روز است برنمیخیزد

ز روی کینه جراحات او نمک خورده

شبیه مادر خود فاطمه کتک خورده

شبیه مادر خود فاطمه پرش زخم است 

شبیه مادر خود فاطمه سرش زخم است

شبیه مادر خود از زمانه دلگیر است

شبیه مادر خود از نفس زدن سیر است

خدا کند ز اسارت رها شود آخر

شبیه فاطمه حاجت روا شود آخر

خدا کند زن بدکاره توبه ای بکند

به یک اشاره ی او باحیا شود آخر

خدا کند که نگهبان بد دهان امشب

به پاس حرمت او بی صدا شود آخر

ملامتی نکنیدم که رسم مداح است

گریز روضه ی او کربلا شود آخر

اگر چه غصه ی تبعید از وطن دارد

به روی شانه ی خود کوهی از محن دارد 

ولی چه خوب که یک تکه تخت چوبی هست

ولی چه خوب نهایت سری به تن دارد

چه خوب آخر کاری تنش نشد عریان

یکی دو تا که نه چندین عدد کفن دارد

حسین و کرببلا و کفن به یاد آمد

غروب و غارت یک پیرهن به یاد آمد

علیرضا خاکساری

 

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  10:12 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

دلم گرفته برایت ، بیا عزیزِ دلم
فدای سوزِ صدایت ، بیا عزیزِ دلم
اگر نبودنِ من ، میشود بهای ظهور
سَرَم شَوَد به فدایت ، بیا عزیزِ دلم

 

بگیر دستِ دعایی برای حالِ خودت
به التماسِ دعایت ، بیا عزیزِ دلم

بهار با تو بیاید… خزانِ قلبِ مرا
بهار کن ز صفایت ، بیا عزیزِ دلم

بس است دوری و هجران ، بس است دربدری
یگانه مَردِ ولایت ، بیا عزیزِ دلم

بیا بخاطرِ زهرا ، بیا که منتظر است
عجیب کرده هوایت ، بیا عزیزِ دلم

بِرِس به دادِ دلِ زینب و زنانِ حَرَم
تو را قسم به وفایت ، بیا عزیزِ دلم

دلم گرفته برای حَرَم ، برای حسین
به حقّ کرب و بلایت ، بیا عزیزِ دلم

پوری باقری

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  10:13 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

این روزها قنوت دعایش شکسته است
بال و پری که داشت هوایش شکسته است
گاهی به گریه ناله ی اماه می زند
از بس که تشنه است صدایش شکسته است
سندی خجالتی بکش و زودتر برو
این پیر مرد ساق دو پایش شکسته است
تقصیر چکمه بود و میان قنوت بود
موسای دین ما عصایش شکسته است
آب دهان پست و هی ناسزای پست
آری امام شأن عبایش شکسته است
مانند یک غریب دگر دورتر ز یار
ای روزگار قلب رضایش شکسته است
یک استخوان شکسته ی دیگر به قتلگاه
در زیر اسب ها همه جایش شکسته است

 

علی حسنی

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  10:13 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

یکی کم است هزاران کفن اضافه کنید

سه تا سه تا به تنش پیرهن اضافه کنید

کمی خیال کنید و ضریحی از زنجیر

به شکل پنجره بر این بدن اضافه کنید

به سوی این همه زخمی که زیر زنجیر است

به سینه کوفته زنجیر زن اضافه کنید

چهار سال به بند است از او چه می ماند؟

به این حدود اگر که زدن اضافه کنید

پس از سه روز حسینی به بام خواهد ماند

اگر به زخم تن او دهن اضافه کنید

حسینیان غم آقا به دست می آید

به این حسین اگر که حسن اضافه کنید

غریب کوچه غریب مدینه از امشب

به ذکر سینه غریب وطن اضافه کنید

 

مهدی رحیمی

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  10:13 AM
تشکرات از این پست
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:اشعار شهادت امام موسی کاظم (ع)

امام موسی کاظم(ع)-شهادت

 

برجبین آسمان آثار غم پیدا شده

نم نم باران دوباره راهی صحرا شده

درمیان سنگها آیینه ای تنها مباد

درمیان سنگها آیینه ای تنها شده

كاش قلب قفل زندان نیز مثل نیل بود

حبس در زندان فرعون زمان، موسی شده

"رب خلصنی"شده ذكر مدامش در قنوت

تنگ تر پیش نگاهش عرصه ی دنیا شده

در دلش با دیدن زنجیر و بند و سلسله

روضه های عصر عاشوراست كه برپاشده

روضۀ یك كودك آوارۀ بی سرپناه

روضۀ یك دختر بی تاب بی بابا شده

روضۀ تنهایی زینب میان دشمنان

روضۀ قدهای از فرط مصیبت تا شده

همنفس با كاروان شام در این لحظه ها

مایۀ تسكین قلبش ذكر یازهرا شده

 

سید علیرضا شفیعی

 
 
یک شنبه 3 اردیبهشت 1396  10:13 AM
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها